اکبر هاشمی رفسنجانی در آخرین مصاحبه خود از «سکوت مصلحت آمیز رهبر» در برابر منتقدان خود گله و اعلام کرد که ملاقات های دائمی هفتگی او با آقای خامنه ای «به هفته ای دو بار» و هر بار به «دو ساعت» کاهش یافته است.
رییس مجلس خبرگان در مصاحبه با «ماهنامه مدیریت ارتباطات» همچنین از کاهش «برنامه ها و روزهای کاری» خود با افسوس سخن گفت و اعلام کرد که «مقداری از این کاهش اجباری است.»
کالبد شکافی رابطه شخصی و مناسبات سیاسی رفسنجانی و خامنه ای در یک یادداشت ممکن نیست اما اشاره به برخی خطوط این رابطه چند بعدی گوشه هایی از تحول سیاسی و موقعیت کنونی ایران را تبیین می کند.
هر دو دولتمرد از پرنفوذ ترین مشاوران آیت الله خمینی بوده، در رخدادهای سیاسی سی سال گذشته نقشی مهم داشته، در بیش تر توطئه های پشت پرده، دستکم تا چند سال پیش، همراه و متحد بودند.
اتحادیه قدرت دو دلتمرد روحانی به دوران آیت الله خمینی بر محور بالا رفتن از نردبان قدرت و حذف رقبا، و پس از مرگ خمینی، بر محور حفظ نظام و بسط قدرت خود شکل گرفته بود.
اما منش و شخصیت فردی، جهت گیری سیاسی و اقتصادی، روان شناسی، علائق و دلبستگی های فرهنگی و فکری دو سوی این اتحادیه قدرت شباهتی با هم نداشت.
رفسنجانی پراگماتیست و تجارت پیشه بود. به دوران شاه دروس حوزوی خود را تمام نکرد، با هنر، ادبیات و بحث های نظری آشنا نبود اما از فعال ترین روحانیون مخالف و بر این بستر از شبکه ارتباطی گسترده ای برخوردار بود.
پس از پیروزی انقلاب به اتکای مهارت در روابط عمومی و زیرکی و فرصت طلبی به یکی از مشاوران اصلی آیت الله خمینی و به یکی از نزدیک ترین دوستان پسر او، احمد خمینی، بدل شد و آیت الله خمینی ماموریت های سیاسی را به او محول می کرد.
خامنه ای نیز به دوران شاه دروس حوزوی خود را تمام نکرد اما به هنر و ادبیات و به ورود در حلقه ادبای میانه رو علاقه داشت، به شیوه قدمایی شاعران محفلی و به تقلید از سبک هندی شعر می سرود و از آن جا که صدایی خوش داشت کوشید تا دستگاه های آوازی موسیقی سنتی را فراگیرد.
خامنه ای نیز در حد و سطحی کم تر از رفسنجانی، علیه حکومت شاه فعال بود. پس از انقلاب به یاری آیت الله بهشتی، که از «روحانیون متجدد» حمایت می کرد، به محفل نزدیکان خمینی راه یافت و خمینی ماموریت های امنیتی و نظامی را به او محول می کرد.
اتحاد برای قدرت
باور به حکومت اسلامی به دوران شاه بستر مشترک روحانیون هوادار آیت الله خمینی، از جمله خامنه ای و رفسنجانی بود. روحانیون به قدرت رسیدند و چون همه گرایش های پیروز مواضع خود را نه بر آرمان های پیش از قدرت، که بر حفظ نظام و کسب جایگاه بالاتر در هرم قدرت، تفسیر کردند.
ترور شخصیت های مهم روحانی در نخستین سال های انقلاب، به ویژه ترور مرتضی مطهری و محمد حسین بهشتی، راه را بر ارتقاء رفسنجانی و خامنه ای در هرم قدرت هموار کرد.
رابطه خامنه ای و رفسنجانی به دوران آیت الله خمینی بر پشتوانه همگامی در توطئه های سیاسی علیه رقبا، به ویژه در مقاطع حساسی چون عزل بنی صدر و منتظری و انتخاب رهبر، و پس از مرگ خمینی بر همکاری در مدیریت کشور و تبادل امتیازات در معاملات سیاسی استوار بود.
خامنه ای به دوران خمینی، به اقتضای شخصیت و بر بستر ماموریت های نظامی و امنیتی به نسل دوم دولتمردان جمهوری اسلامی نزدیک شد که اغلب در نهادهای امنیتی و نظامی و جبهه های جنگ فعال بودند.
رفسنجانی اما به اقتضای طبع تجارت پیشه و مصلحت گرای خود و بر بستر جایگاه خود به عنوان رئیس مجلس و رئیس جمهور به مدیران ارشد دولتی و سرمایه داران رانت خوار بخش خصوصی نزدیک شد.
جانشینی خمینی از مهم ترین حلقه های وحدت اتحادیه قدرت رفسنجانی و خامنه ای بود. قانون اساسی «مرجعیت» را شرط رهبری قرار داده بود اما با ترورهای نخستین سال های انقلاب و با عزل منتظری هیچ یک از روحانیون قدرتمند نزدیک به آیت الله خمینی مرجع تقلید نبودند.
مراجع تقلیدی چون آیت الله گلپایگانی و مرعشی نیز تمایلی به رهبری نداشته و توانایی اداره کشور را نداشتند.
رهبری جمعی یا شورایی نیز با فرهنگ استبدادی جامعه ایرانی و با اختیارات گسترده رهبر در قانون اساسی سازگار نبود.
از میان روحانیون قدرتمند نزدیک به خمینی دانش و تجربه سیاسی خامنه ای و رفسنجانی بیش از دیگران بود و مجلس خبرگان، از میان این دو، چاره ای جز انتخاب خامنه ای نداشت که سید و اولاد پیامبر بود و چون رفسنجانی به فساد اقتصادی و سیاست بازی شهره نبود.
اما مجلس خبرگان قانون اساسی را به سود هر دو سوی رابطه، خامنه ای و رفسنجانی، تغییر داد.
خبرگان با برداشتن شرط مرجعیت راه را بر رهبری خامنه ای هموار کرد و با حذف مقام نخست وزیر و واگذاری اختیارات او به رییس جمهور، به رفسنجانی امکان داد تا در جایگاه نخستین مقام اجرایی در اداره کشور با رهبر سهیم شود.
معامله به سود هر دو بود هر چند ریاست جمهوری به دو دوره چهار ساله محدود و رهبری مادام العمر بود.
عشقی که به ازدواج اجباری بدل شد
دوستی، همکاری و اتحاد خامنه ای و رفسنجانی از دومین دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی، به ویژه در پنج سال گذشته، رو به سردی نهاد و در سال گذشته به رابطه ای کدر و به ازدواجی در آستانه طلاق یا به رابطه همسر اول با مردی چند زنه بدل شد.
در رابطه جدید رفسنجانی، شریک قبلی، به همسر اولی بدل شد که به ناچار باید حضور و موقعیت زنان یا معشوقه های دیگر مرد خود را بپذیرد و به امتیازات کم تری قناعت کند.
در چنین مناسباتی یک سوی رابطه ــ همسر اول ـ به «گله» متوسل می شود و سوی دیگر، که جدایی کامل از همسر اول را به صلاح نمی داند اما دل با زنان جدید خود دارد، می کوشد تا با دادن برخی امتیازات تحمل تنزل موقعیت زن اول خود را بر او هموار و او را در عقد دائم خود نگه دارد.
رفسنجانی در ماه های اخیر از یار قدیمی خود «گله» می کند که او را در برابر تهاجم رییس جمهور و نسل دوم دولتمردان جمهوری اسلامی تنها گذاشته و با «سکوت مصحلت آمیز» خود منتقدان امتیازات سیاسی ــ اقتصادی او و خانواده او را تشویق می کند.
رفسنجانی در رابطه کدر کنونی بین خود و رهبر از قدرت کم تری بهره مند و در برابر رفیق و همراه قدیمی خود دست پایین تری دارد و هم از این روی گه گاه به رسانه ها و همواره به ابزار دلخواه و مطلوب خود، توطئه سیاسی پشت پرده، متوسل می شود.
خامنه ای که به دلیل موقعیت برتر خود در بافت قدرت به انتقاد رسانه ای از رفسنجانی نیاز ندارد، می کوشد تا با حمایت از برخی امتیازات سیاسی و اقتصادی رفسنجانی و خانواده و شبکه او، از گسست کامل رابطه، پیوستن کامل رفسنجانی به جناح های درون حکومتی منتقد جلوگیری کند چرا که از قدرت مالی و از نفوذ رفسنجانی بر بدنه اجرایی و بر برخی چهره ها و محافل روحانیون محافظه کار نسل اول انقلاب و از نفوذ شبکه اقتصادی ـ سیاسی او بر دولتمردان جمهوری اسلامی آگاه است.
اما حمایت های رهبر از یار قدیمی خود چندان نیست که رابطه او و رفسنجانی را در قالب قدیمی احیاء و امتیازات اقتصادی و سیاسی خانواده و شبکه وابسته به رفسنجانی را در حد گذشته حفظ کند و در این میان نه بی وفایی رهبر و خیانت خامنه ای به دوست قدیمی، که دگرگونی ساختاری بافت قدرت، نقش اصلی را ایفا می کند.
آقای رفسنجانی با همه زیرکی سیاسی خود درنیافته است که تداوم موقعیت ممتاز او و امتیازات سیاسی و اقتصادی خانواده و شبکه وابسته به او، به دلیل دگرگونی در بافت قدرت و سر برکردن نسل دوم دولتمردان جمهوری اسلامی ممکن نیست.
این نسل که از بستر نهادهای نظامی و امنیتی و از جبهه های جنگ سر بر کرده است، خواهان باز توزیع امتیازات سیاسی و اقتصادی و بر آن است تا مدیریت استبدادی متفاوتی از استبداد گذشته را بر جامعه تحمیل کند.
توزیع مجدد امتیازات اقتصادی بدون تضعیف امتیازات اقتصادی خانواده و شبکه رفسنجانی، از جمله کنترل انحصاری آنان بر قراردادهای نفتی و واردات کلان، ممکن نیست.
در دگرگونی ساختاری بافت قدرت، خامنه ای برای حفظ موقعیت سیاسی خود چاره ای جز اتحاد با نسل دوم و رفسنجانی، برای حفظ امتیازات اقتصادی و سیاسی خانواده و شبکه خود، راهی جز مبارزه با این نسل را نداشت و بدین سان نه بی وفایی خامنه ای که تحول بافت قدرت زمینه ساز جدایی دو یار قدیمی شد.
تاکتیک ناموفق
به هنگامی که تلاش نزدیکان رفسنجانی برای تغییر قانون اساسی، حذف محدودیت ریاست جمهوری به دو دوره و بدل کردن رفسنجانی به رییس جمهور مادام العمر به جایی نرسید، رفسنجانی زیرکانه به محمد خاتمی نزدیک شد.
به دوران ریاست جمهوری خاتمی شبکه رفسنجانی امتیازات سیاسی و اقتصادی خود را حفظ کرد، وزارتخانه هایی چون نفت و مراکز مهمی چون شورای عالی امنیت ملی در انحصار این شبکه باقی ماند و برنامه های خصوصی سازی به سود رانت خواران ادامه یافت.
پس از خاتمی، رفسنجانی علیه نامزدهای نسل دوم پا به عرصه انتخابات ریاست جمهوری نهاد و شکست خورد. در انتخابات اخیر با امید تکرار تاکتیک موفق دوران خاتمی به موسوی و کروبی نزدیک شد اما این بار نیز نامزدهای دلخواه او به هدف نرسیدند و حمله پیروزمندان به او تشدید شد و چالش در سطح و عمق دیگری ادامه یافت.
فرج سرکوهی (منتقد و روزنامه نگار)