یک هفته با اسامه ! (یادداشتهای شخصی بن لادن در تهران ) - طنز

یک هفته با اسامه ! (یادداشتهای شخصی بن لادن در تهران )

شنبه - نمی دانم کدام شیر پاک خورده ای خبر اقامت من در یک آپارتمان لوکس در شمال تهران را به رسانه ها داد؟فکر می کنم کار این مش صفر گردن شکسته سرایدار آپارتمان لوکس است . عیال شماره ۹ گفت مواظب این مرتکیه باش !خیلی مشکوک می زند!دروغ می گوید بی سوادم. اخبار فاکس نیوز را به خوبی می فهمد. دیروزهم داشت نیوز ویک می خواند. باید حواسم را بیشتر جمع کنم. اگر سیا بفهمد اینجا هستم کارم تمام است. یکشنبه - مرده شور این آپارتمان لوکس را ببرد! فقط ظاهرش قشنگ است . در تورا بورا که بودم خیلی بیشتر خوش می گذشت . کوه و دشت و صحرا بود. اینجا از صبح تا شام باید بنشینم پای ماهواره و اینترنت بدون فیلتر! واقعا که ! صدای عیال شماره ۱۱ هم در آمده. از جرج هم خبری نیست. گفته بود تا پیش از انتشار کتاب خاطراتش زنگ می زند. دوشنبه - امروز با عیال شماره ۱۵ رفتیم بیرون قدم بزنیم. از وزارت اطلاعات زنگ زدند گفتند مواظب باشید خبرچین زیاد هست. یک تاکسی دربست گرفتم گفتم مارا کمی درتهران بگرداند. چقدر هوا آلوده است و شهرهم که مانند همیشه شلوغ. آنهمه دود و غبار از مرکز تجارت جهانی در ۱۱ سپتامبر بلند شد یک هزارم گردو خاک و دود تهران نیست. این فارسها هم عجب مردمانی هستند.راننده تاکسی شک کرده بود. گفت آقا! شما چهره تان خیلی آشنا است .به زبان فارسی دست و پا شکسته گفتم : شما لطف داشت! فکر کنم فهمید. امیدوارم نفهمیده باشد سیا برای سرم چقدر قیمت گذاشته. خدا رحم کند. سه شنبه - عیال شماره ۱۷ خیلی ناراضی است . می گوید : اسامه! از این سن و سالت و اینهمه زن و بچه که پس انداخته ای خجالت نمی کشی بازهم چشمت دنبال دخترهای ایرانی است ؟مرده شور چشمهای هیزت را ببرد.درد کلیه امانم نمی دهد. می خواهم بروم بیمارستان دفترچه بیمه ندارم. چهارشنبه -جرج از تگزاس زنگ زد. گفتم خدا خیرت بدهد! تو مرا از کوههای تورابورا با آنهمه سرباز آمریکایی که محاصره ام کرده بود نجات دادی . حالا نمی توانی من را از این آپارتمان لوکس به جایی امن بفرستی؟جرج گفت :صبر کن خاطراتم در ماه نوامبر منتشر شود با پولی که ازناشر میگیرم برایت یک فکری خواهم کرد.خیلی ناراحت شدم. گفتم تا نوامبر دیگر اسامه بی اسامه ! لااقل به فکر دیالیز این کلیه بی صاحب باش. لورا بوش آمد روی خط! تلفن قطع شد. پنچشنبه - مش صفر سرایدار را انداختم بیرون . خیلی ناراحت بود . گفت: «آقا! من اینهمه نوکری شما را کردم.خط فقر یک میلیون تومان شده . جواب زن و بچه ام را چه بدهم؟» اعتنایی نکردم. اگر به سیا راپرت بدهد کارتمام است . به جهنم ! لابد با آن ۲۵ میلیون دلاری که برای تحویل من جایزه تعیین کرده اند ۱۲۵ تا آپارتمان لوکس می خرد ۵ تایش راهم می اندازد داخل سطل خاکروبه. به جهنم! این درد کلیه هم که ول کن ما نیست. جمعه - از دفتر مقام رهبری زنگ زدند گفتند فعلا هیچ کجا آفتابی نشوید. آقا خیلی نگران آینده شما هستند. گفتم چشم . فعالا آفتابی نمی شوم تا آبها از آسیابها بییفتد.دردلم گفتم :کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی!

منبع : وبلاگ ذره بین zarehbiin.blogspot

pandora - آلمان - آلمان
:))قشنگ بود مخصوصا این عیالهاش.باز خوبه حسابشو داره
پنج‌شنبه 16 اردیبهشت 1389

ekman - ایران - شیراز
بیمزه و خنک بود
جمعه 17 اردیبهشت 1389

Pezhman - اتریش - وین
ما که بلاخره نفهمیدیم چندتا زن داره.؟
جمعه 17 اردیبهشت 1389

robinhoodd - -
میشه نظر ندیم?! مالی نبود اخه ...دادم که...lol
جمعه 17 اردیبهشت 1389

vfr - ایران - تهران
شوخی شوخی جدی میشه ها
جمعه 17 اردیبهشت 1389

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.