جنی . ---یه روزی یه مرده نشسته بود و داشت روزنامه اش رو. ---می خوند که زنش یهو ماهی تابه رو می کوبه سرش. ---مرده میگه: برا چی این کارو کردی؟. ---زنش جواب میده به خاطر این زدمت که تو جیب شلوارت. ---یه تیکه کاغذ پیدا کردم که توش اسم جنى (یه دختر). ---نوشته شده بود . ---مرده میگه وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسب دوانی. ---رفته بودم اسبی که روش شرط بندی کردم اسمش جنی بود. ---. ---زنش معذرت خواهی می کنه و میره به کارای خونه برسه. ---سه روز بعدش مرد داشت تلویزین تماشا می کرد که. ---زنش این بار با یه قابلمه ی بزرگتر کوبید رو سر . ---مرده که تقریبا بیهوش شد. ---وقتی به خودش اومد پرسید این بار برا چی منو زدی. --- . ---زنش جواب داد آخه اسبت زنگ زده بود . |