طرز تهیه شیرینی خشک بادام و زردآلو

شیرینی خشک بادام و زردآلو

این شیرینی خوشمزه را که دارای بادام و زردآلو است، حتما تهیه کنید و همراه با خانواده میل کنید.

مواد لازم:

شکر                                     60 گرم

کره نرم شده                         120 گرم

آرد گندم                                160 گرم

مواد رویه:

مربای زردآلو                            به مقدار لازم

کره ذوب شده                         60 گرم

بادام خرد شده                       100 گرم

شکر                                      30 گرم

شیر                                        2 قاشق غذاخوری

 

طرز تهیه:

- فر را روی دمای 180 درجه سانتی ‌گراد از قبل گرم کنید.

- کره و شکر را با هم آن قدر هم زنید تا رنگ آن روشن شود و کف کند.

- آرد گندم را الک کنید. سپس مخلوط کره و شکر را به آن اضافه کنید تا مایه نرمی به دست آید.

- مایه شیرینی را روی سطح آردمالی شده قرار دهید و آن را به شکل چهارگوش 3 میلی ‌متری درآورید و یک ساعت آن را در جای خنکی قرار دهید.

- مدت 20 دقیقه، مایه شیرینی را در فر حرارت دهید.

- شیرینی را از فر خارج کنید.

- روی آن‌ مربای زردآلو بریزید.

- مواد رویه (کره، بادام، شکر و شیر) را با هم مخلوط کنید و روی شیرینی، پخش کنید.

- 15 الی 20 دقیقه آن‌ را در فر حرارت دهید (تا زمانی که طلایی رنگ شود).

- شیرینی را از فر خارج کنید و بگذارید کاملا خنک شود. سپس آن را به صورت نواری برش دهید.

blueberry64 - ایران - تهران
یک بار غضنفر زنگ میزنه تاکسی تلفنی میگه اقا ماشین دارید؟ مردی که پشت تلفن بوده جواب میده بله.غضنفر میگه خوش به حالتون ما نداریم/// غضنفر می ره امتحان رانندگی، افسر بهش می گه حرکت کن. غضنفرمی زنه دنده عقب! افسر میپرسه چرا دنده عقب می ری؟ می گه می خوام خیز بگیرم/// به غضنفر میگن پدرتو بیشتر دوست داری یا مادرتو . میگه : مادرتو./// به غضنفرمیگن دستشویی چند بخشه‎?‎ میگه دوبخش زنانه ,مردانه/// یک روز غضنٿر کدو تنبل می خره می فرستش کلاس تقویتی !/// قاضی: «چرا با سر زدی توی صورت دوستت؟» غضنفر: «جناب قاضی! خودش خواست، هر وقت من را می‌دید، می‌گفت یک سری به ما بزن.»
چهار‌شنبه 25 آذر 1388

blueberry64 - ایران - تهران
***اینم چند تا اس ام اس واسه شب یلدا*** تو خوشگلترین، خوشتیپ ترین و با کلاس ترین آدم روی زمین هستی! اینم هندونه شب یلدات! بذار تو یخچال تا خنک بشه!/// چند ساعت بیشتر به آخر پاییز نمونده، جوجه هاتو شمردی!؟/// یلدا یعنی یادمان باشد که زندگی آنقدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت یلدایتان مبارک!/// قیمت پماد سوختگی شب یلدا(چله)خیلی خیلی بالا میره. اگه نگرفتی زود تر بخرش شاید هندوانه ای که گرفتی سفید در بیاد هااا اون وقت لازمت میشه!!! /// محفل آریائی تان طلائی ! دلهایتان دریائی! شادیهایتان یلدائی ! پیشاپیش مبارک باد این شب طولانی
چهار‌شنبه 25 آذر 1388

dannni - سوئد - استکهلم
--دلم گرفته، دلم سخت در سینه گرفته، با تمام وجود تو را می خوانم ؛ از تو چیزی نمی خواهم جز دریای بی ساحل وجودت را، جز دستهای مهربانت را، جز نگاه آرامت را که دیرزمانی است در سیل باد بی وفای زمانه گم کرده ام . .
چهار‌شنبه 25 آذر 1388

dannni - سوئد - استکهلم
زندگی را نخواهیم فهمید . پیغام: -مردی به یک مغازه فروش حیوانات رفت و درخواست یک طوطی کرد. -صاحب فروشگاه به سه طوطی خوش چهره اشاره کرد و گفت: «طوطی سمت چپ ۵۰۰ دلار است.». -مشتری: «چرا این طوطی اینقدر گران است؟». -صاحب فروشگاه: «این طوطی توانایی انجام تحقیقات علمی و فنی دارد.». -مشتری: «قیمت طوطی وسطی چقدر است؟‌. -صاحب فروشگاه: طوطی وسطی ۱۰۰۰ دلار است. برای اینکه این طوطی هر کاری را که سایر طوطی ها انجام می دهند، انجام داده و علاوه بر این توانایی نوشتن مقاله ای که در هر مسابقه ای پیروز شود را نیز دارد.». -و سرانجام مشتری از طوطی سوم پرسیده و صاحب فروشگاه گفت: «‌ ۴۰۰۰ دلار.». -مشتری: «این طوطی چه کاری می تواند انجام دهد؟». -صاحب فروشگاه جواب داد:‌ «صادقانه بگویم من چیز خاصی از این طوطی ندیدم ولی دو طوطی دیگر او را مدیر ارشد صدا می زنند.» .
چهار‌شنبه 25 آذر 1388

dannni - سوئد - استکهلم
. من می خوام عاشق ترین عاشق دنیا بشم . پیغام: -هر جا که باشی میتونی صدای پای عشق رو بشنوی. -باید بری رو موجش ، قد تاپ تاپ قلبت. -اونوقت ، اگه بتونی تیکه های قلبها رو بهم بچسبونی میتونی آخر عشق رو هم ببینی . -میدونم اگه به اندازه ی لحظه ای تو هر قلبی زندگی کنم میتونم عاشق ترین عاشق دنیا بشم . -به فرشته ها بگو که درها رو باز کنن. -فرشته هایی که تو قلبها زندگی میکنن. -فرشته ی تو . -فرشته ی او . -فرشته های ساکن تمام قلبهای دنیا ...... -من می خوام عاشق ترین عاشق دنیا بشم. -عاشق همه ی مردم دنیا ........
چهار‌شنبه 25 آذر 1388

dannni - سوئد - استکهلم
. . del // -بیشترین تاثیر افراد خوب زمانی احساس می شود که از میان ما رفته باشند . .
چهار‌شنبه 25 آذر 1388

dannni - سوئد - استکهلم
salam. . ----دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جرو بحث می کردند.عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا ســــمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد!. ----داروساز گفت اگر ســــم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او شک خواهند برد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا ســــم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد تا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند. //
چهار‌شنبه 25 آذر 1388

dannni - سوئد - استکهلم
. //قسمت دوم دختر و مادر شوهر//----دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقـداری از آن را در غـذای مادر شوهـر می ریخت و با مهربانی به او می داد. ----هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادر شوهر هم بهتر و بهتر شد تا آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: آقای دکتر عزیز، دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا ســــم را از بدنش خارج کند. ----داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم ســــم نبود بلکه ســــم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادرشوهرت از بین رفته است. ----نتیجه اخلاقی : دل چو به مهر تو مصفا شود، دیگر از آن کینه سراغی مباد!. ----.
چهار‌شنبه 25 آذر 1388

dannni - سوئد - استکهلم
سلام//اگه یه خودکار داشتی که اندازه یه جمله جوهر داشت برام چی مینوشتی؟؟؟ . .
چهار‌شنبه 25 آذر 1388

babre mazand - هلند - آمستردام
dannni - سوئد - استکهلم . برات مینوشتم زندگی زیباست ..........
پنج‌شنبه 26 آذر 1388

katrina - اسکاتلند - گلاسکو
dannni - سوئد - استکهلم -مرسی جالب واموزنده بودهمچنین امیدوارم که هیچ وقت دلتون نگیره همیشه شادوسرحال باشی ***
پنج‌شنبه 26 آذر 1388

dannni - سوئد - استکهلم
- لیلی می دانست که مجنون نیامدنی ست .اما ماند. چشم به راه و منتظر.هزارسال . لیلی راه ها را آذین بست و دلش را چراغانی کرد .مجنون نیامد. مجنون نیامدنی ست خدا از پس هزار سال لیلی را می نگریست . چراغانی دلش را .چشم به راهی اش را . خدا به مجنون گفت نرود .مجنون حرف خدا را گوش می گرفت . خدا ثانیه ها را می شمرد .صبوری لیلی را . عشق درخت بود.ریشه می خواست.صبوری لیلی ریشه اش شد. خدا ریشه را آب داد. درخت بزرگ شد .هزار شاخه؛هزاران برگ؛ستبر و تنومند سایه اش خنکی زمین شد ؛ مردم خنکی اش را فهمیدند. مردم زیر سایه درخت لیلی بالیدند . لیلی چشم به راه است .درخت لیلی ریشه می کند. خدا درخت ریشه دار را آب می دهد مجنون نمی آید مجنون هرگز نمی آید
پنج‌شنبه 26 آذر 1388

dannni - سوئد - استکهلم
--روزی یک مریض به دکتر مراجعه کرد و از کمر درد شدید شکایت داشت.. --دکتربعد از معاینه ازش پرسید : خب، بگو ببینم واسه چی کمرت درد می کنه ؟! . --مریض گفت : محض اطلاعتون باید بگم که من برای یک کلوپ شبانه کار میکنم ، امروز صبح زودتر به خونم رفتم و وقتی وارد آپارتمانم شدم، یه صداهایی از اتاق خواب شنیدم! . --وقتی وارد اتاق شدم، فهمیدم که یکی با همسرم بوده ، در بالکن هم باز بود، من سریع دویدم طرف بالکن، ولی کسی را اونجا ندیدم! . --وقتی پایین را نگاه کردم، یه مرد را دیدم که می‌دوید و در همان حال داشت لباس می‌پوشید!!! . --من هم یخچال را که روی بالکن بود بلند کردم و پرتاب کردم به طرف اون! . --فکر کنم دلیل کمر دردم هم همین بلند کردن یخچال باشه.. --. ادامه داره
پنج‌شنبه 26 آذر 1388

dannni - سوئد - استکهلم
قسمت دوم دکتر و مریض //// مریض بعدی، به نظر میرسید که تصادف بدی با یک ماشین داشته! . --دکتر بهش گفت : مریض قبلیِ من بد حال به نظر میرسید، ولی مثل اینکه حال شما خیلی بدتره! بگو ببینم چه اتفاقی برات افتاده؟! . --مریض پاسخ داد : باید بدونید که من تا حالا بیکار بودم و امروز اولین روز کار جدیدم بود.. --ولی من فراموش کرده بودم که ساعت را کوک کنم و برای همین هم نزدیک بود دیر کنم، من . --سریع از خونه زدم بیرون و در همون حال هم داشتم لباس‌هایم را می‌پوشیدم، شما باور نمی‌کنید؛ ولی یهو یه یخچال از بالا افتاد روی سر من!!! . --. --وقتی مریض سوم وارد شد به نظر میرسید که حالش حتی از دو مریض قبلی هم وخیم‌تره ! . --دکتر در حالی که شوکه شده بوده پرسید : تو دیگه از کدوم جهنمی فرار کردی.....!!! . --و بیمار جواب داد : خب، راستش من بالای یک یخچال نشسته بودم که یهو یک نفر اون را از طبقهء سوم پرتاب کرد پایین....!!!
پنج‌شنبه 26 آذر 1388

katrina - اسکاتلند - گلاسکو
dannni استکهلم - اگه یه خودکار داشتی که اندازه یه جمله جوهر داشت برام چی مینوشتی؟؟؟ مرابه خاطربسپار ..........
پنج‌شنبه 26 آذر 1388

wildpiony - هند - بمبیی
dannni - سوئد - استکهلم سخت نگیر!!!
پنج‌شنبه 26 آذر 1388

naz gole - آمریکا - اگوراهیلز
دنی جان ! دستت درد نکنه حسابی خستگیم در رفت مرسی کلی هم دلم گرفته بود که حسابی خندوندیم اگر میخواستم یک جمله بنویسم مینوشتم: مامانم !بگو برمیگردی
جمعه 27 آذر 1388

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.