ندا آقاسلطان که به گلوله تک تیراندازی کشته شد، در این تابستان نماد معترضان رئیس جمهور احمدی نژاد شد. دوست پسر او کاسپین ماکان که به تازگی از ایران گریخته است، درباره عشقشان، زندانی شدن خودش پس از مرگ ندا و فرار هول آورش با آرش سهامی و انگوس مک کویین گفتگو کرده است.
کاسپین ماکان را بهمن کور و سهمگین تاریخ با خود برده است. همین پنج ماه پیش، دوست دخترش در خیابان های تهران کشته شد؛ یکی از ۸۰ قتل موثق گزارش شده در طول تظاهرات پرآشوب پس از انتخابات مورد مناقشه. بیشتر خویشاوندان و دوستان قربانیان در سکوت سوگواری کردند، اما ندا آقاسلطان، دوست دختر کاسپین، دربرابر دوربین موبایل جان سپرد، در فیلم تحمل ناپذیری که او را به یک نماد مبدل کرد. با ارسال فیلم بر اینترنت، چهره ندا در مدت ۵ ساعت به چهره اعتراض دگردیسی یافت.
اما نمادها زندگی های زیادی را ویران می کنند. در طول روزها و هفته های بعدی، کاسپین هم زنی را که قصد ازدواج با او را داشت از دست داد و هم سرزمینش، خانواده اش، دوستانش و شغلش را. هرکسی که کوچکترین ارتباطی با مرگ ندا داشت، اکنون برای حکومت ایران زهرآگین است. اعضای خانواده ندا تحت فشار قرار گرفته اند، تهدید و حتی زندانی شده اند. پزشکی که در برابر دوربین سعی دارد جان او را نجات بدهد اکنون در بریتانیا در تبعید است. معلم موسیقی ای که در هنگام مرگ با او بود، در برابر تلویزیون ظاهر شده و از او خواسته اند آنچه را دیده انکار کند: که ندا به دست شبه نظامیان مذهبی (بسیج) کشته شد.
و کاسپین ناپدید شد. چند روز بعد از کشته شدن ندا، او با ایستگاه های ماهواره ای خارجی مصاحبه کرد و بعد غیبش زد. سرانجام روشن شد که او در زندان مخوف اوین تهران است: نماد هولناک رژیم سرکوبگر شاه، که خیلی آرام در اختیار پلیس مخفی جمهوری اسلامی قرار گرفت. او را بیشتر از دو ماه آنجا نگه داشتند که بخشی از آن در حبس انفرادی بود. در سپتامبر با قرار وثیقه قبل از دادگاه آزاد شد. احتمالاً او را هم برای یکی از دادگاه های نمایشی خارق العاده ای آماده می کردند که در ماه های گذشته از تلویزیون ایران پخش شده است که در آن ها، حامیان عمده معترضان به زور مجبور شده اند اعمال خود را تقبیح کنند. به اصرار خانواده و دوستان، کاسپین به این نتیجه رسید که باید فرار کند.
ما چند روز پس از فرارش با او ملاقات کردیم. در خفا به سر می برد و فعلا مایل نیست مردم محل اقامتش را بدانند. ترس توجیه پذیری از دست یافتن پلیس مخفی ایران به مجامع ایرانیان در تبعید وجود دارد. خانه موقت او آپارتمانی خالی در محله ای گمنام در حومه شهری در خاور میانه است که او نمی شناسد. فعلا با دو قربانی دیگر اعتراض های تابستان زندگی می کند. یکی از آن ها که مرد تنومندی است، پس از دستگیری با یک میله آهنی مورد تجاوز قرار گرفته است. کاسپین اصلاً در خطر از دست دادن امید به آینده اش نیست.
اصلاً به کسی شبیه نیست که برای فرار از سرزمین مادری اش، پنج روز هولناک را پشت سر گذاشته است. ۵ ساعت از این مدت را در قله های کوه های دور افتاده گذرانده است. تر وتمیز و برازنده، با لبخند نرمی پذیرای ما می شود. چای تعارف می کنند، هرچند صندلی ای در آن آپارتمان در کار نیست. تلاش هایش برای لطافت طبع دیری نمی پاید، حلقه های سیاه دور چشمانش واقعیت را آشکار می کند.
گردباد همه چیزش را برده، به جز چند چیز که توانسته از کشور خارج کند: شاید مهمترینش یک هارد دیسک کامپیوتر باشد. روشنش می کند و عکس هایی را که از ندا گرفته نشان می دهد. لبخند زیبایی که ناگهان کره خاکی را پیمود، بار دیگر به تصویری خصوصی از عشق او مبدل می شود. او همان مردی است که ندا به رویش لبخند می زد. صورتش را بر روی صفحه مونیتور لمس می کند.
قصه آن ها مانند یک داستان عشقی کلاسیک در تعطیلات شروع می شود: همین امسال، ماه آوریل، در تور ترکیه با هم آشنا شدند. ندا را زنی باهوش توصیف می کند که از زندگی اش سرخورده شده بود. ترکیه برای جوانان ایرانی کشش خاصی دارد. یکی از معدود کشورهای دنیاست که ایرانیان می توانند بدون ویزا به آن سفر کنند. کشوری مسلمان است که دولتی سکولار دارد. در عکس هایی که کاسپین در این تعطیلات از ندا گرفته، ندا روسری به سر ندارد.
هنگامی که به یاد اولین حرف هایشان در این تعطیلات می افتد، صدایش به پچ و پچ می گراید. ندا مذهبی بود و در دانشگاه تهران الهیات و فلسفه اسلامی خوانده بود. هنوز سه ترم از شروع دانشگاهش نگذشته بود که به این نتیجه رسید که خدایی را که به او معرفی می کنند، نمی شناسد. یک بار در اوان جوانی ازدواج کرده و طلاق گرفته بود و همین باعث شده بود که حالا نتواند به راحتی کار پیدا کند. عاشق سفر بود و سعی داشت کاری در نقش راهنمای تور در ترکیه پیدا کند.
کاسپین از زندگی خودش به عنوان خبرنگار حرفه ای برای ندا گفت، و اینکه او هم از همسرش جدا شده. اما تصمیم گرفتند درباره زندگی قبلی شان حرف نزنند. می خواستند دوباره از نو شروع کنند. ندا نمی خواست یک رابطه بی جهت داشته باشد و کاسپین، در ۳۸ سالگی، ۱۲ سال بزرگ تر از او، مطمئن بود که خیلی جدی به این رابطه فکر می کند. اما هر دو نگران بودند، به هر حال عشقی که در تعطیلات شروع بشود معلوم نیست چه عاقبتی دارد.
“در طول ده دوازده روز بعدی همدیگر را ندیدیم و هیچ ارتباطی با هم نداشتیم، برای اینکه می خواستیم از احساسمان به هم مطمئن بشویم. روزی را با هم قرار گذاشتیم و قرار شد که در آن روز تصمیم بگیریم واقعاً می خواهیم با هم باشیم یا نه. من می دانستم که او را می خواهم و آن روز وقتی آمد، می دانستم که او هم همین احساس را دارد. خیلی خوشحال بودم.”
رسماً با هم نامزد نکردند، اما قرارشان این بود. حتی بلیت گرفتند که در آخرین هفته ژوئن دوباره با هم به استانبول بروند. برنامه ی مخفیانه زوجی مخفی. اما بعد ندا مرد و کاسپین به زندان رفت.
آنچه مانع تحقق برنامه آن ها شد، انتخابات ریاست جمهوری ماه ژوئن بود. نه کاسپین سیاسی بود و نه ندا. در تمام دوران نوجوانی آن ها، انتخابات فقط در میان معدود کاندیداهایی برگزار می شد که به دقت تأیید شده بودند. رویاهای قبلی شان برای اصلاحات با واقعیت نظامی سیاسی که به دست برگزیدگان مذهبی اداره می شد، منجمد شده بود. حالا جنگ تن به تنی میان رئیس جمهور احمدی نژاد و نخست وزیر پیشین اصول گرا، میرحسین موسوی در کار بود. نه کاسپین قصد داشت رای بدهد و نه ندا.
بعد — حدود دو هفته قبل از انتخابات — چیزی عوض شد. شاید به خاطر مناظره های تلویزیونی بین نامزدهای انتخاباتی بود که در طول ده روز پیش از انتخابات برگزار می شد. احمدی نژاد که در میان عوام سخنران جذاب تری بود، با حالتی پرخاشگو و همزمان تدافعی بر صفحه تلویزیون ظاهر شد. بر خلاف ماجراهای کسل کننده انتخابات ریاست جمهوری امریکا، در این مناظره ها مسائل شخصی در میان بود. احمدی نژاد به موسوی حمله کرد که چرا اجازه می دهد همسرش در کنار او در میان مردم ظاهر شود. بخش هایی از مناظره ها در یوتیوب پخش شده است. ایرانیان با خوشحالی جواب موسوی را پخش کردند: “این مرد راست راست در دوربین نگاه می کند و دروغ می گوید.” دلیل هرچه بود، موسوی که اصلا لیبرال نبود، ناگهان مقبولیت وسیعی یافت. یکی از دوستان کاسپین که او هم از ایران گریخته، به ما گفت: “فکر می کردم رای ندادن یعنی «نه» گفتن به نظام. اما این بار حس کردم قضیه فرق دارد. به همه توصیه می کردم رای بدهند. فقط نباید می گذاشتیم دولت احمدی نژاد با سرکوب هایش برگردد. این رای برای انتخاب یک کاندیدا نبود، رایی در اعتراض بود.”
جنبش سبز چند روز قبل از انتخابات متولد شد و خیابان ها حال و هوایی کارنوالی به خود گرفتند. این هیجان به ندا هم سرایت کرد، اما نه به کاسپین.
“مرتب بهش می گفتم تو که طرفدار موسوی نیستی. می گفت: «آره، نیستم، اما طرفدارهایش را دوست دارم. دنبال حقشان هستند. موضع یک نفر در میان نیست.»”
گفتن اینکه نتیجه انتخابات واقعاً چه بود، غیرممکن است. اما قطعی این است که پیروزی احمدی نژاد با شتاب غیرمعمولی اعلام شد. این هم قطعی است که صدهاهزار نفر از ایرانیان احساس کردند که سرشان کلاه رفته است. و وقتی به خیابان ها ریختند، با نیرویی متشکل از سرویس های امنیتی مختلف ایران مواجه شدند: “روبوکاپ”های یونیفرم پوش باتوم به دست، پلیس ضد شورش، پاسدارها، و از همه خطرناک تر، شبه نظامیان مذهبی بسیج که گاهی لباس شخصی به تن داشتند. نتیجه اش برای چند روز جنگ خیابانی بود؛ البته جنگی یک طرفه.
متعرضان غیرمسلح بودند، مگر به سنگ هایی که از کف خیابان بر می داشتند، و تلفن های موبایل دوربین دارشان. در مدتی که سعی داشتیم اتفاقات آن روزها را برای فیلم مستندمان کنار هم بگذاریم، به موزائیکی خیره کننده از تصاویر رسیده ایم: اتفاقات مناقشه برانگیز را فقط نه یک دوربین، که ده دوربین گرفته است. پلیس های لباس شخصی در حال شلیک از بام خانه ها از زوایای مختلف ثبت شده اند و اغلب با گزارشی آمیخته با حیرت و خشم همراه است. این همان خبرنگاری شهروندی است که بعد در اینترنت منتشر می شود تا همگان ببینند. تعیین منبع این تصاویر غیرممکن است، اما به عنوان مستندات خام، کار سرکوب بی سر و صدا را تقریبا غیرممکن کرده اند. دیگر هرگز اتفاقاتی شبیه میدان تین آن من نمی تواند رخ بدهد، بدون اینکه ضبط ویدئویی بشود. مرگ ندا فقط یکی از این فیلم هاست.
صدای کاسپین، وقتی از انتخابات و سیاست می گوید، محکم است، اما حالا به زمزمه افول می یابد: “از همان اول به معترض ها پیوست. خیلی شجاع و قوی بود. راستش را بخواهید این نگرانم می کرد. نمی خواستم صدمه ببیند. ازش خواستم به تظاهرات نرود. فکر می کردم شاید بازداشت بشود یا بلایی سرش بیاید. اما فقط به هدفش فکر می کرد: دموکراسی و آزادی برای ایرانی ها.”
ندا تقریباً در تمام تظاهرات شرکت کرد، بعضی ها را با مادرش، و بعضی ها را حتی با کاسپین.
وقتی به یادش می آید که ندا چقدر زیبا دلیل لزوم حضور همه را در تظاهرات توضیح می داد، در خودش فرو می رود. با هم جر و بحث داشتند.
“ندا گفت: تو توی هر کاری می کنم از من حمایت می کنی، چرا این بار نه؟
“گفتم: تو این جماعت را نمی شناسی. اگر بگیرندت چی؟
“گفت: مهم نیست کاسپین. وظیفه ام است. بگذار راستش را بهت بگویم، اگر بچه داشتم، بچه هم را هم کولم می گذاشتم و توی این تظاهرات شرکت می کردم.
“اینجا بود که فهمیدم دیگر نمی توانم جلویش را بگیرم.”
روز مرگ ندا، کاسپین با دوربینش در جای دیگری از شهر بود.
“داشتم از تظاهرات و تظاهرکننده ها عکس می گرفتم. عکس گرفتن سخت بود، چون نیروهای امنیتی داشتند تظاهرکننده ها را کتک می زدند. وقتی نمی توانستم از دوربین بزرگم استفاده کنم، دوربین موبایلم را به کار می انداختم. ساعت شش و هفت عصر بود وقتی دیدم مردم دارند گلوله می خورند و زخمی می شوند. خیلی به فکر ندا افتادم. نگرانش بودم. می خواستم بهش زنگ بزنم، اما موبایل ها کار نمی کرد و نتوانستم بگیرمش. آن شب خوابم نبرد. آن صحنه های وحشتناک جلوی چشم هایم بود. جلوی کامپیوترم نشسته بودم و به عکس هایی نگاه می کردم که گرفته بودم. نزدیک ساعت شش موبایلم زنگ خورد. شماره ندا افتاده بود. اما ندا نبود. خواهرش بود. گفت: «کاسپین، ندا رفت!» اول منظورش را نفهمیدم. باورم نمی شد”
اما همان موقع، دنیا داشت تصاویر سقوط ندا را بر روی زمین، فواره زدن خون را از سینه اش می دید در حالی که دو مرد داشتند کمکش می کردند. در آخرین صحنه که خیلی ها تحمل دیدنش را ندارند، صورت زیبا و رنگ پریده ی او را نشان می دهد، درست قبل از این که خون صورتش را بپوشاند و صداهای نومیدانه ای که کنارش التماس می کنند: “بچه ام! ندا! بمون!”
جای دیگری در اینترنت شواهد دیگری پیدا کردیم: بعد از تیراندازی، جمعیت در برابر قاتل احتمالی جلوی دوربین ظاهر شدند – عضو بسیج بود. این بازدداشت شهروندی نتیجه ای نداشت، اما کارت های شناسایی اش را به عنوان مدرک گرفتند و در اینترنت گذاشتند.
مذهب شیعه لبالب از اسطوره شهادت است: هویت اسلامی ایران همواره با قربانی دادن تعریف شده است. مقامات ایران این را می دانند. وقتی تصاویر ندا تمام اخبار سراسر جهان را تسخیر کرد، خیلی سریع سعی کردند داستان را از بین ببرند.
با توجه به تماس هایمان با مادر و خواهر ندا و گفته های کاسپین، ماجراهای بعدی را ترسیم کرده ایم. به خانواده اش اجازه دادند ندا را به خاک بسپرند، اما فقط در بخشی از گورستان که برای اجساد معترضان در نظر گرفته شده بود. اجازه ندادند هیچ مراسمی برگزار کنند و هیچ کدام از رستوران ها، سالن ها یا مساجد محلی اجازه نداشتند آن ها را بپذیرند. همزمان، در تلویزیون، افسران ارشد پلیس این خشونت را به عناصر تروریستی نسبت دادند و گفتند نیروهای دولتی به سلاح گرم مسلح نبوده اند. کاسپین، پریشان و خشمگین از اخباری که می شنید و در تسخیر کابوس، احساس کرد نمی تواند ساکت بماند. تلفنی با بی بی سی فارسی، الجزیره و شبکه های فارسی زبان مستقر در خارج مصاحبه کرد و به طور خلاصه توضیح داد چه اتفاقی افتاده است.
دوستانش به او التماس کردند کشور را ترک کند، اما کاسپین امتناع کرد.
“نمی خواستم این کار را بکنم. نمی توانستم. نمی توانستم خانه ندا را ترک کنم. نمی توانستم از این جنبش دور بمانم. دیگر برایم مهم نبود.”
روز ۲۶ ژوئن، ۶ روز بعد از مرگ ندا، پلیس و تک تیراندازهای روی بام های همسایه خانه اش را محاصره کردند.
“وقتی زنگ خانه را زدند، خانه بودم. تمام آرشیو کارهایم و لوازم ادیت، مدارکم و تمام ده هزار عکسی را که گرفته بودم تا روزی منتشر کنم، جمع کردند و بردند. بیشترش درباره اماکن تاریخی ایران و طبیعت بود. به من گفتند دارند مرا به اوین می برند. مرا در یک سلول گذاشتند. شماره قبر ندا ۳۲ است، شماره قبل بغلی ۳۴ بود، شماره سلول من. وقتی مرا گرفتند، دلم نمی خواست برگردم. دلم می خواست مرا هم بکشند.”
دو ماه را در سلول انفرادی گذراند. هروقت او را جابه جا می کردند به او چشم بند می زدند. اما می شنید.
“صدای کتک زدن، فریاد. بعضی وقت ها ناله ها و جیغ های آن بچه ها را می شنیدم. به نظرم خیلی جوان بودند. گاهی از در سلولم یک لحظه می دیدمشان.”
“شبیه اتاق معاینه بود. جوان ها را روی این صندلی ها می نشاندند و ازشاان می خواستند هرکاری در طول تظاهرات کرده اند بنویسند. درست نمی دانم، اما فکر می کنم روزی ۴۰۰ تا ۵۰۰ نفر را به زندان می آورند. آن قدر جمعیت زیاد بود که حتی در حمام ها هم آدم می نشاندند.”
او را برای بازجویی به سلول دیگری بردند.
“مرا رو به دیوار روی زمین نشاندند. دو سه نفر بودند. هیچ وقت ندیدمشان. فقط یک بار کفش یکی شان را دیدم. کفش نوک تیز و براقی بود. مدام می گفتند ندا عضو یک گروه معاند جمهوری اسلامی بوده. اصرار داشتند که ندا و من عضو گروهی بوده ایم که مسئول راه انداختن این حوادث بوده است.”
روز بعد اصرار داشتند که ندا عملیات انتحاری کرده، که آگاهانه کشته شده تا حکومت را تضعیف کند. کاسپین فهمیده بود که تمامش بازی است.
“جدی نبودند. کاملا مشخص بود که خودشان هم به این اتهامات اعتقاد ندارند.”
معلوم بود که به شدت از مرگ ندا آسیب دیده اند و کاسپین با حرف زدن درباره اش کار را خیلی بدتر کرده است.
بعد تاکتیکشان را عوض کردند.
“گفتند دولت ایران به تو افتخار می کند. برایم بستنی و بیسکویت آوردند. ازم خواستند به سلولم برگردم. موقع برگشتن کمی خیالم راحت شده بود. فکر کردم، بسیار خوب، بگذار چراغم را خاموش کنم. شبیه فانوسی بود که راست به صورتم می تابید. بعد فهمیدم که هیچ کلیدی برای خاموش کردنش ندارم.”
و همین طور ادامه یافت.
“مرا کنار دیوار روی صندلی نشاندند. کتکم زدند. گفتند قرار است اعدام بشوم.” در طول هفته های بعدی پیشنهادهای مختلفی از روایت های مختلف ماجرا به او ارائه کردند، اما او همه را پس زد.
بعد از چندین بازجویی، یک هفته همه چیز ساکت بود. برای چهل روز او را به سلول دیگری بردند، اما بازجویی اش نکردند. در یک جلسه نهایی، بازجوها تایید کردند که نه او به گروه سیاسی تعلق داشته و نه ندا. “اما گفتند که من با حرف زدنم قانون شکنی کرده ام.”
فشار که بالا گرفت (خانواده ندا، سازمان عفو بین الملل و سازمان های بین المللی دیگر خواستار آزادی او بودند) سرانجام با قرار وثیقه آزادش کردند. هنوز متهم به “توطئه برای براندازی” بود. خانواده اش باید معادل صد هزار دلار و سند خانه پدرش را وثیقه می گذاشتند.
بعد از آزادی، هر روز صبح را بر سر گور ندا می گذراند. صبح زود می رفت تا با پلیس امنیتی روبه رو نشود که همیشه آنجا بودند.
“ندا عاشق طلوع بود، برای همین صبح زود می رفتم تا موقع طلوع تنها نباشد. وقتی آفتاب بالا می آمد، مردم هم کم کم از راه می رسیدند. زیارتگاه شده بود.”
همه به کاسپین می گفتند تا دوباره گرفتار نشده، از کشور برود. اما سخت بود.
“نمی خواستم بروم. اعتقاد دارم که این جنبش تمام نشده، هیچ وقت تمام نمی شود. اما وقتی محدودیت هایم را دیدم، و اینکه مدام تحت نظرم، و اینکه باید خفقان بگیرم، دیگر نتوانستم تحمل کنم.”
سفر سختی بود. قاچاقچی های حرفه ای ترتیبش را دادند. مریض و تنها بود. در مقطعی مجبور شد تنهایی کوهی را پشت سر بگذارد. هشت ساعت کوه نوردی کرد.
کاسپین به بالا نگاه می کند. از این که به آخر سفر رسیده احساس آرامش می کند.
“وقتی تهران را ترک می کردم، به مردم خوب ایران نگاه می کردم که چه مهربان و صبورند. خیلی خسته اند. من ۳۸ ساله ام. همیشه عاشق ایران می مانم. خیلی سخت بود… داشتم آرامگاه ندا را ترک می کردم. هنوز باورم نمی شود. فکر می کنم دوباره می بینمش.”
اما او رسالتی هم دارد. می خواهد نمایشگاهی به یادبود او برگزار کند. این مرد شریف و آرام کار را رها نخواهد کرد.
“حالا که ایران را ترک کرده ام. می توانم فریاد بزنم. می توانم سکوت را بشکنم.”
ترجمه : دکتر آرش حجازی
مسلمان ایرانی - ایران - شیراز |
خدایا به کدامین گناه.... |
یکشنبه 24 آبان 1388 |
|
aydak - سوئد - سوئد |
ندا عاشق طلوع بود،. غروب خودش هم درست مثل یک طلوع بود.. طلوع راه دموکراسی و آزادی در ایران... |
یکشنبه 24 آبان 1388 |
|
bavar88 - هلند - امستردام |
دختره اینکاره هم بوده دوست پسر هم داشته! پس بیخود نبود که بیرون از خانه بوده است. |
یکشنبه 24 آبان 1388 |
|
parvaze ghasedak - آلمان - برلین |
خیلی دردناکه |
یکشنبه 24 آبان 1388 |
|
maryamafghan - اتریش - سالزبورگ |
اخه |
یکشنبه 24 آبان 1388 |
|
mursal - فینلاند - روانیمی |
ایشالا که ندا جاش توی بهشت هست و خدا لعنت کنه این رژیم رو بگین امین. |
یکشنبه 24 آبان 1388 |
|
black chador - امریکا - ولدن |
. اسلام صلح جو هست. اسلام عادل هست. این اسلام را ما کجا میتوانیم پیدا کنیم. |
یکشنبه 24 آبان 1388 |
|
sare galin - انگلیس - لندن |
“ندا عاشق طلوع بود، برای همین صبح زود می رفتم تا موقع طلوع تنها نباشد. ندا طلوع خورشید ازادی ایران را خواهد دید....به زودی. |
یکشنبه 24 آبان 1388 |
|
gol222 - سوپد - هلسینگبوری |
مرگ بردیکتاتورخامنه ای وارتجاع ادمخوار.درود به همه جانباختگان راه ازادی. |
یکشنبه 24 آبان 1388 |
|
panizl - ایران - تهران |
خیلی غم انگیز بود این اقا تو اون مصاحبه های اولش گفته بود طرفدارای موسوی سعی میکنن بگن ندا هم طرفدار اونا بوده این جمله اش دولت کودتا رو خیلی خوشحال کرد حتی یادمه یه مدت میگفتن ندا طرفدار دولت بوده. اما الان میبینیم که این اقا هم به جنبش مردمی سبز پیوسته. ندا خیلی کار بزرگی کرد با اینکه طرفدار موسوی نبود و رای هم نداده بود با این جمله «طرفدارانش رو دوست دارم» به خیابون اومده . یعنی طرفدار مردمش بوده . روحش شاد باشه . خدارو شکر که این دوربینا بودن که اون لحظات رو ثبت کنن تا همه دنیا ببینن. تا امروز یکی مثل صفار هرندی نیاد بگه کشته های انتخابات کوشن ؟ دروغه و این چرت و پرتا.. ندا جان همه دنیا فهمیدن به ناحق کشته شدی و همه برایت اشک ریختن . هر جا که هستی روحت شاد |
یکشنبه 24 آبان 1388 |
|
baas - هلند - روتردام |
و تقاص خون او را باید حکومت ددمنش اسلامی بدهد . |
یکشنبه 24 آبان 1388 |
|
sibzaminirani - ایران - ایران |
خوشحالم که کاسپین زنده و سلامته امیدوارم موفق باشه و مطمپن باشه که انتقام ندا و خود او و دیگران گرفته خواهد شد |
یکشنبه 24 آبان 1388 |
|
asir@.P - فرانسه - پاریس |
bavar88 - هلند - امستردام ... مگر در دینتان تهمت زدن گناه نیست؟! میشه بگید منظورتان از اینکاره* چیست؟آیا دوست پسر داشتن در دین شما گناه است یا دوستی بطور خلاصه ؟با کامنتتون تمام عقاید و افکار نفرت انگیزی که میتونید نسبت به یک جنس مخالف داشته باشید را بیان کردید!شما نمی تونید معنی دوست داشتن را درک کنید و مطمئنم از دیدن اولین عکس تنها و تنها یک زن و مرد می بینید همین!! |
یکشنبه 24 آبان 1388 |
|
iranesabz - هلند - هلند |
bavar88 - هلند - امستردام. برو بمیر .... خیال کردی همه مثل خودت و انتری نزادت بی هستند. |
یکشنبه 24 آبان 1388 |
|
tafakore irani - آمریکا - تگزاس |
ندا راهت ادامه دارد. روحت شاد و قرین آ رامش باد. |
یکشنبه 24 آبان 1388 |
|
katrina - اسکاتلند - گلاسکو |
bavar88 - هلند - امستردام -مطمئنم خیلی دوست داری به خودت و نداشته ات فحش بدهیم عشق میکنی نه ؟کیف میشوی نه ؟فقط اینرو بدان که تو یک انگلی بیش نیستی .. |
یکشنبه 24 آبان 1388 |
|
ARTEMIS-SW - سوئد - مالمو |
bavar88 - هلند - امستردام . این کاره فاطمه زینب خدیجه ی دینت بوده و پیغمبر پدوفیل و علی قاتلت گم شو ار خاطره ی ..ندا..هم وحشت دارید وقتی قبر خمینی کثافتت ابریزگاه شد با امامان قاتلت خواهی فهمید اینکاره کیست..مرگ بر دینت خدایت و خود . |
یکشنبه 24 آبان 1388 |
|
siavashoma - انگلستان - منچستر |
زنده باشی کاسپین تا باز هم از ارمانهای ندا بگوئی و این جانیان رژیم را بی ابروتر کنی. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
مسلمان ایرانی - ایران - شیراز |
bavar88 - هلند - امستردام . دوست عزیز شما مسلمان هستید؟. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
a_bamdad - ایران - تهران |
آخی.بالاخره یکی گفت دوست پسرش بوده.من نمی دونم دوست پسر چه عیبی داره که اصرار میکنن بگن نامزد.ندا نماد شد و یادش جاوید شد اما نداها و سهرابهای دیگمون که رفتن چی؟بچه ها فاصله حرف و عمل خیلیه.تو رو جون عزیزتون اگه تا حالا واسه جنبش کاری نکردین به جای حرف یه کاری کنسد حتی اگه نوشتن یه شعار روی یه اسکناسه. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
Neda-ye-Iran - انگلستان - لندن |
بودن کاسپین در ایران از نبودنش برای جمهوری اسلامی خطرناک تر بود در غیر این صورت محال بود بذارن از زندان بره...امیدوارم با وجود تمام سختیها و زجری که کشیده ( هر چند با کلمات نمیشه بیان کرد که چی کشیده!) بتونه یه زندگی نو برای خودش بسازه. البته این آرزو رو برای همه کسانی که زندگیشون در این مدت به خاطر از دست دادن و یا زندانی شدن عزیزی نابود شده دارم. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
*پسر شجاع* - ایران - تهران |
لعنت به آن دستی که به سوی تو شلیک کرد .......ندای ایران |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
aydak - سوئد - سوئد |
bavar88 - هلند - امستردام .. واقعاً برات متاسفم ..اینکاره همان صیغه ها هستند. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
asana - ایران - ایران |
آخی به امید روزی که ندای آزادی سر بدیم |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
ghom.666 - ایران - قم |
bavar88 - هلند - امستردام . باید بهت گفت حیفه نون و هلندی که توی گ.....توش زندگی هنوز نفهمیدی این مسائل دیگه گفتنی نیستن..اره دوست پسر داشته مگه گناه کرده بود انسان بود و دل داشت.. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
mammad_st - هند - پونا |
bavar88 - هلند - امستردام . یا ایرانی نیستی یا بویی از انسانیت نبردی.. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
ukguy4u - بریتانیا - لندن |
یکروزی تقاص خون ندا و سایر قربانیان رو خواهیم گرفت اما متمدنانه نه مثل اونها وحشیانه . |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
sk-swed-m - ایران - ایران |
bavar88 - هلند - امستردام سکوت کردن بهتراز چرت وپرت گفتن.پس لطفا سکوت کن. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
بچه تهرون - ایران - تهران |
bavar88 - هلند - امستردام مگر خبر نداری که خمینی سه برادر با فامیلیهای مختلف دارد. یکیشون ایت الله هندی زاده است.ولی تاحالا فکر کردی چطور 3 برادر ب 3 فامیل مختلف. یکم عقلتو به کار بنداز. این یک نمونه دیگر از بی اصالتی. تادرس بعدی بدرود. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
MIRZADEH E ESHGHI - آلمان - دوسلدورف |
کیس خوبی واسه پناهندگی جور کردی!!!زهی خیال باطل. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
MIRZADEH E ESHGHI - آلمان - دوسلدورف |
دائی جون توو مصاحبه ت در تاریخ 1 تیر88(22 ژوئن2009)توو مصاحبه با بی بی سی حرفهای دیگه زدی!!!!دم خروس یا قسم حضرت عباست؟؟؟؟«حقیقت پژوهان»میتونن اخبار بی بی سی به تاریخ بالا(بخش فارسی)رجوع کنن. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
afghan_girl - نروی - اسلو |
من که همون اول تا عکسشونو دیدم اشکم سرازیر شد چقدردردناک.کاسبین از صمیم قلب برات ارزوی موفقیت میکنم. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
Hoja Verde - ایران - تهران |
خیلی متاسفم. مرگ بر علی تگدست و رژیم اسلامی. bavar88 - هلند - امستردام. آمستردام چی کار می کنی؟ از اون کارا؟ |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
blueberry64 - ایران - تهران |
bavar88 - هلند - امستردام ** ببین خیلی ...خییییییلی! اینکاره خودت و ..ت و ..تو هفت ..ت هستن. تو اینکاره هستی ، اونکاره هم هستی در حالی که هیچی نیستی هیچی. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
iranian pardis - امریکا - شیکاگو |
هلند-امستردام.نمی دونم چرا مسئولین عزیزسایت توئ ...روازسایت حذف نمی کنند امثال تو حالمرو بهم میزند اخه چقدر ادم بایدبی... وخودفروش باشه تووامثال تواز...هم نجسترید لحظه شهادت ندای عزیز تمام دنیاروتکان داد ولی شما ..هااینقدر ...هستید که اینجور صحتها اثری درشما نداره از قدیم میگن کافرهمه را به کیشه خودپنداردلابدخودتوایل وتبارت همه اینکارهئیدنداخودش ونامش برای ما مقدسه وحالا کاسپینه عزیز یادگاریه از اون عزیز مغزه توکوچکتر از اونیه که اینو درک کنه تو بهتره بری بمیری. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
bavar88 - هلند - امستردام |
ARTEMIS-SW - سوئد - مالمو : اتشی که حضرت خمینی این بت شکن تاریخ به شما زده دودش حالا حالا ها بلند است و نور ان روشنایی دهنده کشورهای مسلمان. می دونی چرا دولت سوید شماها را توی یک شهر کوچیکی که ختی از علی اباد کتول هم کوچکتر است نگه داشته به این امید که کمی ادم بشید و راه درست زندگی کردن را یاد بگیرید که اون هم زهی خیال باطل بوده. کمی بیشتر زور بزنی شاید کمی بیشتر زنده بمانی .. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
maryo - انگلستان - نیوکاسل |
. bavar88 - هلند - امستردام . هرکه عاشق نیست آنرا خر شُمر// خر بسی باشد، زخر کمتر شُمر». عطار نیشابوری. هرکه را نبض عشق مینجهد// گر فلاطون بود، تواش خر گیر». مولوی. و اما سخن من. دوست عزیز اگر برای نان اینگونه در مقابل هموطنانت قرار گرفتهای که این هم یک نو از شیوهٔ زندگی که همه چیزت را به نانی بفروشی. ولی اگر انسان معتقدی هستی پس لطفا سر از پیلهای که به دوره خود پیچیدهای بیرون بیاور و صدای حق طلبی مردم را بشنو قبل از اینکه حق صدایت را . یا اینکه اگر نوشم انهای نیشم چرأیی؟ سکوت .... |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
asir@.P - فرانسه - پاریس |
MIRZADEH E ESHGHI - آلمان - دوسلدورف... آخر کیس خوبیه یا زهی خیال باطل؟؟!! راستی مردم دوسلدورف شما رو چطور راه دادن تو شهرشون؟!! کیس شما چی بوده ؟! شاید در گوششون به یهودیها فحش دادید (; منظور فقط این بود که شاید و باید گفتن خیلی راحته!! سیاسی بودن هم در ایران با جاهای دیگه یکی نیست.در ایران از هر چی حرف بزنیم به سیاست ربط پیدا می کنه. منم اینجا سیاسی نیستم ولی اگه ایران باشم با این حرف ها حالا اگه اعدام نشم حتما زندانی سیاسی میشم. به خاطر همین از دید دولت ایران ندا سیاسی بوده ولی در خارج از ایران فقط خواهان حقش بوده و این آقا هم منظورش همینه. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
naz gole - آمریکا - اگوراهیلز |
باور 88. آ..غال بی تربیت اینکاره خودتی و هفت کس و آبادت.. مرتیکه عوضی میشه بگی تو توی هلند داری چه غلطی میکنی ؟هر چی کثافت و خلافه از اونجا پا میشه تو مسلمون زاده خیر سرت چرا به جای قم هلند تشریف داری؟حالم از تو و امثال تو بهم میخوره از قدیم خوب گفتن : کافر همه را به کیش خود پندارت..لطفا تشریف نجستو ببر جمکران تا از تشعشعات امام راحلتون بهرهمند شین.... |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
melisa - ایران - تبریز |
bavar88 - هلند - امستردام: خجالت نمی کشی این حرفو میزنی. واقعا که .......... |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
ali483 - ایران - کرج |
ندا سمبل جنبش راه سبز . روحش شاد و یادش گرامی باد . |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
ugh2008 - ایران - تهران |
جرمش خیلی سنگینه دوست پسر مقتول بوده |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
Kavkaz - ایران - تهران |
bavar88 - هلند - امستردام -بازم تو پیدات شد و اون گاله رو باز کردی؟. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
farzanik - ایران - گنبد کاووس |
به امید سر دادن ندای آزادی... راستی الکی به جون هم نپرید.. حالا یه بچ بسیجی اومده میخاد مارو به جون هم بندازه همون بهتر که جواب ابلهان خاموشیست!!!! |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
rezashah - استرالیا - سیدنی |
RZADEH E ESHGHI - آلمان - دوسلدورف .یادت نره که مسلمانان زمان پیامبر کیس پناهندگی به حبشه دادن.بعد ادمهاب مثل شما اگه یک اپسیلون ابرو داشتن هیچ کس پنا هندگی نمی گرفت |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
Kavkaz - ایران - تهران |
MIRZADEH E ESHGHI - آلمان - دوسلدورف -از روی کامنتهات فهمیدم که تو هم با این باور88 سرتان توی یک آخوره.بهتره اسم کاربریتو عوض کنی چون میرزاده عشقی یک شاعر آزاده بوده نه یک مزدور بدبخت. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
iranian pardis - امریکا - شیکاگو |
هلند-امستردام.فعلن داریم می بینیم شماوطن فروشهاازاتشی که جنبش سبزمردمی ایران بپاکردن دارید الو میگیریدوشبهاازترس انتقام برادران وخواهران نداهاوسهرابهاخواب وخوراک نداریدمن نمی دونم توکه اینقدرسنگ خمینی وایل وتبارش وبه سینه میزنی در امستردام چه قلتی میکنی مطمئن باش اخراین اتش گریبان تووخمینی وعلی گدا واون انتری نژادودودمانتونوجزقاله میکنه ودیگه اثری ازجسم بیمقدارتون باقی نمی مونه توهم بهتره تابیشترازاین توسط دوستان عزیزومن مچاله نشدی استغفار کنی شایداول خداوندوبعدهموطناودوستان عزیزازسرتقسیراتت بگذرندضمنن مثل اینکه سواده درست حسابی هم نداری چون سوئدو نوشتی سویدحالامی تونی بری باروح خمینی عزیزت حال کنی. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
datam - ایران - تهران |
bavar88 - هلند - امستردام ، نکبت بی وطن ، ای عرب زاده ضد ایرانی بدان . اینکاره آن محمد زن باز است که با دیدن هر زنی آب از کنج دهان ش راه می افتاد ،. ندای عزیز ، بزودی دراوزه های ایران آزاد به روی کاسپین شجاع و همه ایرانیان باز خواهد شد |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
irani8088 - ایران - تهران |
خوش بحال آقای باور 88 و آقای احمدی نژاد که با این حرفها ریاست خود به ازای کشتار زنام و مردان و جوانان این مرز و بوم را توجیه میکنند پس وجدان کو |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
freydun - ایران - شیراز |
bavar88 - هلند - امستردام--میدونی آن نوری که حضرت خمینی با آن همه کشورهای اسلامی را روشن کرده از کجاست بگو یک چرخ بزنه تا همه ببینند.میدونی چرا دولت هلند ترا به علی اباد کتول هلند نفرستاده.چون یکی باید بنگ و علف تو امستردام بفروشه!!عبدل جان اینها را دادند بفروشی نه اینکه پای کامپیوتر نشستی چپ و راست دود کنی! |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
atena10 - ایران - تهران |
یه سوال مگه نمی گفتند ندا آقا سلطان نامزد داره؛ این که دوست پسرش بوده ؛این وسطا یه خبرهایی هست باید کشفش کرد مثل احمدی نژاد که از لپ لپ درش اوردن و کشف شد |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
jamsil - کره - سئول |
bavar88 - هلند - امستردام.بی انصاف.یکی از مغضوبین روی زمین شما هستید. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
erfan1352 - ایران - تهران |
این آقای bavar88 که مینویسه از هلنده، یک بی شخصیت به تمام معناست.ما که تو ایرانیم میدونیم که تو از دار و دسته همین مزد بگیر ها هستی که به موقعش،برای پول، ..خودت رو هم "اینکاره" میکنی. خیلی قباحت داره که در مورد یک کشته شده بی گناه اینطور مینویسه.واقعا متاسفم از اینکه هنوز هم کسانی مثل این آقا هستن که نیمه ی .. آنها بسیار بیشتر از نیمه انسانی آنهاست. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
nasim irani - اتریش - وین |
ARTEMIS-SW - سوئد - مالمو . سلام به مسولین سایت..... توچکار به انسانهای آزاده ایی که دیگرنیستند داری؟فکرکنم اسم ..ت رافراموش کردی بنویسی که درتربیت تومعلوم خیلی کوتاهی کرده.می گم که توازقماش خامنه ایی وانتری نژادی...اگرآدم بودی..به کسانیکه نمی شناسی فحاشی نمی کردی منتهی توعقلت کف پاهات گیرکرده وحرف زدنت دقیقا مثل انتری نVاد می مونه... |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
peyman19872000 - هلند - امستردام |
bavar88 .چرا فکر میکنی همه مثل ..ت اینکارهاند؟ |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
AZIZE DEL-DUBAI - امارات - دبی |
سلام دوستان من عضو جدید هستم.این BAVAR-88 فقط میخواد با اعصاب شما بازی کنه.جواب ...... |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
poriyaye_vali - قطر - دوحه |
bavar88 - هلند - امستردام... شو ... |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
ARTEMIS-SW - سوئد - مالمو |
nasim irani - اتریش - وین. تو برو نمازتو بخون و مکه برو تو را چه به روشن بینی مغز چشم بلبلی..مرگ بر اسلامت. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
dokhtare koorosh - امارات - دوبی |
bavar88 - هلند - امستردام مگه مادر تو اینکارست کسی چیزی گفته در ضمن هر کی فکر میکنه این مزدور تو هلنده خیلی ساده است این پاشو از قم بیرون نذاشته |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
آنتی کافر1 - ایران - شیراز |
bavar88 - هلند - امستردام. بابا کجاش رودیدی! صبرکن تازه اولشه . یه مدت دیگه بگذره از بچه توی شکمش هم خبرهایی بگوشتان خواهد رسید.این همه مدت مردم را سرکار گذاشتن واینقدر از کرامات این خانم گفتن که هرکس نمیدونه میگه این خانم دختر پیغمبر بوده. حالا کرامات این خانم هم روشن شد چی بوده. باز هم روشنتر خواهد شد. پایان شبه سیه سپید است. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
blueberry64 - ایران - تهران |
مسئولین محترم سایت چرا حرفهای منو به * bavar88 - هلند - امستردام * سانسور کردین؟ چطور این باید راحت بیاد بگه ندا اینکاره هم بوده؟ اونوقت من که میگم مادر محترم و خواهر گرامیشون و هفت نسل پشتش اینکاره هستن باید حذف کنید؟ اگه اینکاره بودن از نظرتون بده برید حرفهای این نکبت بی شعور رو سانسور کنید که اعضاء دیگه رو حرص نده که همه به جای نظر دادن در مورد هر تاپیکی مجبور به فحش دادن به این نکبت بشن. حرفهام رو سانسور نکنید چون حرف بدی نزدم. مرسی |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
barbud_daneshmand - بلزیک - گنت |
MIRZADEH E ESHGHI - آلمان - دوسلدورف . . تمنا دارم ایدی رو عوض کنید!!!شرم اوره!یعنی نمیتونید درک کنید که در ایران ودر خارج تومنی دوزار حرفا فرق میکنه.(مردی در حین مبارزه با زنش قرار گذاشت اگه دستگیر شد و نامه با رنگ قرمز نوشت باور نکن وابی ر اباورکن. یک روز اززندان نامه ای با رنگ ابی امد که از همه چیز زندان تعریف کرده بود!!ودر اخر نوشته بود اگر خودکار قرمز اینجا پیدا میشد چی میشد!!! |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
alinader - ایران - تهران |
بچه ها روز 13 ابان توی تظاهرات 7 تیر بودم یک ماموری روی موتور امد و به خانومهای توی تظاهرات گفت اینجا چه کار میکنید مگه خواهر مادر های ما عین شما توی خیابانها هستند که 2 سه تا شیرزن بهش گفتن خوار مادرهای شما الان صیغه ملاها هستن. با دیدن کامنتbavar88 خوش - هلند - امستردام فهمیدم دقیقا ابشخور ذهنی او و این مامور از یک چاه فاضلاب تغذیه میشه نه تنها هلند نیست بلکه ماموری مزدور بیش نیست این ... |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
MIRZADEH E ESHGHI - آلمان - دوسلدورف |
اسیر فرانسه!!!!به علامت سئول در انتهای جدول دقت کردی؟؟؟اگه دقت کرده بودی وسواد کافی داشتی می فهمیدی جمله خبری نیست .بلکه سئوالیه .و«زهی خیال باطل»نظر من در مورد خام خیالی ماکان خانه. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
MIRZADEH E ESHGHI - آلمان - دوسلدورف |
اسیر خان!رضا شاه!ووو شما به جای تفسیر شخصیت من ومیرزاده کاشکی یک زحمتی به آقا دائیتون می دادید گزارش ومصاحبه این شاخ شمشاد رو به تاریخی که اشاره کردم پیدا می کردید.ضمنا پناهندگی وکیسش کار آدمهای«اون کاره»س.ورود واقامت من به (ودر)آلمان قانونیه .تحصیلی وکاری ودر نهایت تشکیل خانواده .کافر همه را به کیش خود پندارد. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
MIRZADEH E ESHGHI - آلمان - دوسلدورف |
سرم به هر آخوری که باشه(که صد افسوس که نیست)بهتر از مزد ومواجب بگیری (یا حقوق بیکاری بگیری)از بیگانه ست. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
ARTEMIS-SW - سوئد - مالمو |
MIRZADEH E ESHGHI - آلمان - دوسلدورف . ..ی اول خاک بر سر المان که به تو ویروس ایدز جا داده تا .. کنی بعد هم ای دی را عوض کن با اسم حقیقی خودت بیا.... ی 100 .. |
دوشنبه 25 آبان 1388 |
|
asir@.P - فرانسه - پاریس |
MIRZADEH E ESHGHI - آلمان - دوسلدورف.. این همه نوشتید که چه بگوئید؟ اصلا خودتان فهمیدید منظورتان چیست؟ شما اول معنی (( زهی خیال باطل)) را پیدا کنید بعد در موردش بحث کنید!((کیس خوبی واسه پناهندگی جور کردی!!!زهی خیال باطل.)) از کدام علامت سؤال حرف می زنید و کدام جمله پرسشی؟زیاد هم به مختان فشار نیاورید و به اعصابتان مسلط باشید. اگر میخواستم شما رو به کیش خود پندارم اینجور حرص نمی خوردید. من لااقل در محیطی زندگی می کنم که با طرز فکرم همخوانی دارد و ادای آدمهای روشنفکر با عقاید عصر حجری را در نمی آورم.در جریان آن مصاحبه هم هستم و دلیلی نمی بینم که به این آقا شک کنم حتی اگر از مرگ دوستش برای گرفتن پناهندگی استفاده کند. مگر دیگران چطور به کشور دیگری پناه می برند؟ شاید خیال می کنید دلیل اقامت شما در خارج از کشور خودتان دلیلی موجه تر از این آقاست!!(( ورود واقامت من به (ودر)آلمان قانونیه .تحصیلی وکاری ودر نهایت تشکیل خانواده)) قانون را هم که به میل و نفع خود تعریف کردید!! |
سهشنبه 26 آبان 1388 |
|
asir@.P - فرانسه - پاریس |
MIRZADEH E ESHGHI - آلمان - دوسلدورف .. مرسی برای همه اطلاعاتی که از خودتان دادید. هر وقت صرفه اش بیشتر باشد کشور میزبان کشوری بیگانه نیست و برای تحصیل و کار و در نهایت تشکیل خانواده بهتر از مملکت خودتان میشود این هم نوعی سؤ استفاده از شرایط است. از بیگانه تا این اندازه بیزارید و نمی خواهید مواجب بگیر آن دولت باشید از تسهیلاتی که در اختیارتان میگذارند که بتوانید آنجا زندگی کنید چطور؟! |
سهشنبه 26 آبان 1388 |
|
MIRZADEH E ESHGHI - آلمان - دوسلدورف |
عجب پس پسیان ومصدق وپرفسور سمیعی چون خارج کشور زندگی کرده ومی کنن : 1-صرفه اش براشون بیشتر بوده ؛2-تحصیل وکار در کشور بیگانه به معنای سو استفاده از شرایط بوده .در مورد دکتر مصدق هم:چون از تسهیلات غرب استفاده کرده پس قد علم کردنش در برابر غرب ناسپاسی ونمک نشناسی بوده!!!!!خوش به سعادتت دکارت زنده نیستی که از این عوالم فیض ببری.«توضیح اینکه من از یک تار موی این بزرگوارانی که نام بردم بی مقدار ترم».در ضمن اسیر(احیانا کیس داده)تو با علم بی حصرت مرز اقامت وتحصیل وازدواج قانونی وغیر قانونی رو برای من مشخص کن تا من و لوموند وآسو شیتد پرس واتحادیه اروپا وعوام الناس پناهنده کرد وعرب وترک وایرانی خود تبعیدی رو مهاجر «غیر قانونی»خطاب نکنیم.ضمنا با عرض معذرت در کامنت اولم به جای علامت سئوال علامت تعجب گذاشتم ودر کامنت بعدیم از کلمه «جدول»(؟!) به جای جمله استفاده کردم.الان دیدم ودقت کردم.ببخشید مقصر ویراستارمه.من این کامنتها رو لابه لای گزارش هام به سفارت می نویسم |
سهشنبه 26 آبان 1388 |
|
Kavkaz - ایران - تهران |
آنتی کافر1 - ایران - شیراز -تو دیگه از کوم گورستون سر در آوردی؟ |
سهشنبه 26 آبان 1388 |
|
gogoli - ایران - تهران |
bavar88 - هلند - امستردام ... ببخشید! من درست متوجه نشدم! «دختره» چون بیرون از خونه بوده «اینکاره» بوده؟! اعضای مونث ایل و تبار جنابعالی تا آخر عمر تو خونه میمونن؟! |
سهشنبه 26 آبان 1388 |
|
gogoli - ایران - تهران |
ARTEMIS-SW - سوئد - ... آرتمیا جان! ای کاش خدا موقع آفریدن تو واست یه «کنتور فحش» هم نصب میکرد، ببینیم تو روزانه چقدر فحش میدی! |
سهشنبه 26 آبان 1388 |
|
vahid22 - آلمان - هامبورگ |
HarromZADEH E ESHGHI - آلمان - دوسلدورف . واقعا برات متاسفم!. . |
سهشنبه 26 آبان 1388 |
|
asir@.P - فرانسه - پاریس |
MIRZADEH E ESHGHI - آلمان - دوسلدورف .. اسیر(احیانا کیس داده) من به هیچ کشوری کیس پناهنده سیاسی ندادم و فرانسه کشور دوم منست (اگر میخواهید اطلاع رسانی کنید زحمت نکشید ها ها ها. من اینجا زندگی می کنم که آزادانه فکر کنم و آزادی بیان افکارم را داشته باشم.خاک ایران بدون ایرانیان آزاداندیش برای من هیچ* است!) ولی پناهندگان سیاسی زیادی می شناسم و به خاطر جرأتشان در مخالف بودن با رژیم اجباری ایران برایم قابل تحسین هستند حتی اگر دید و عقایدم با آنها متفاوت باشد( چیزی که برای شما قابل درک نیست). (( پناهنده کرد وعرب وترک وایرانی خود تبعیدی رو مهاجر «غیر قانونی»خطاب نکنیم....)) هر انسانی که از حقوق بشر بوئی برده باشد می داند تقاضای پناهندگی برای حفظ جان تقاضائی قانونیست در غیر اینصورت کشورهای میزبان در حال نقض قوانین هستند.حال اگر این تقاضا باب میل شما نیست و شما تنها قوانین ایران را به رسمیت میشناسید به قوانین حقوق بشر ربطی ندارد!!(دلیلش را هم خودتان میدانید). |
سهشنبه 26 آبان 1388 |
|
asir@.P - فرانسه - پاریس |
MIRZADEH E ESHGHI - آلمان - دوسلدورف ....کلمه سؤ را به استفاده اضافه کردم چون شما در حال نمک خوردنید و هدفتان نمکدان شکستن است!! مثال بی ربطی زدید چون نه هدفتان و نه عقایدتان با هیچ کدام از این اشخاص که نام بردید یکی نیست!! |
سهشنبه 26 آبان 1388 |
|
آنتی کافر1 - ایران - شیراز |
Kavkaz - ایران - تهران. ازهمون گورستونی که قراره تو وامثال تو مثل این دخترک .. رو بگور بذارن. واقعا که چه دوره وزمونه ای شده. یک دخترک هرکار خلافی را مرتکب می شه وبعد براساس این خلافها به اصطلاح دوست پسرش با تیر میزندش وفرار میکنه هیشکی هم اطلاع نداره وبعد که فاجعه .. این خانم برملا میشه پسره میره شبکه بی بی سی میگه اره ما با هم نامزد بودیم و از این حرفها. کسی نیست بگه مردیکه فاسد تو اگر واقعا نامزد این خانم بودی و کارتون درست بوده چرا از این خانم با ماندن در ایران دفاع نکردی؟چرا شبانه از مرز قاچاقی زدی بچاک؟ 4 تا ادم.. هم مثل تو میان توی این سایت صغری کبری می کنند که ای مردم این دخترک .. قهرمان ملی شده. قابل عرض به شما که این برنامه ها خیلی دمده شده. دیگه این حناها رنگی نداره. هر .. نمیتونه قهرمان باشه. |
چهارشنبه 27 آبان 1388 |
|
shakhe shekaste - امارات - دبی |
خدایا کی میشه ما از دست این قاتلین راحت بشیم........ |
پنجشنبه 28 آبان 1388 |
|