امید در کرج هشت زن را به قتل رساند و پس از دستگیری اقرار کرد سال ها قبل نیز مرتکب دو جنایت دیگر شده بود. اکنون ماجرای آخرین آدم کشی قاتل سریالی در کرج تشریح می شود.به گزارش خبرنگار ما، هشتمین قتل یک هفته بعد از جنایت قبلی اتفاق افتاد. زمانی که ماموران از طریق تماس مردم با 110 باخبر شدند جسد یک زن دیگر پیدا شده است اطمینان یافتند قاتل سریالی کرج فعالیت خود را بیشتر کرده است و دیگر قتل در فاصله زمانی طولانی او را راضی نمی کند و با فاصله کمتری به شکار طعمه هایش می رود.
تحلیل شخصیتی و روانی قاتلان سریالی پلیس را به این نتیجه رسانده بود که این جنایتکاران برای رسیدن به آرامش سعی می کنند قتل های بیشتری را انجام دهند و در چنین شرایطی امکان خطا در قتل هایی که انجام می دهند بیشتر می شود.
دقایقی بعد از اعلام خبر کشف جسد، پلیس در محل حاضر شد. این بار جنازه در خیابان فرهنگ مهرشهر رها شده بود. ظاهر جسد نشان می داد او دختری بسیار جوان است. در اولین گزارش پلیس سن او حدود 17 سال تخمین زده شد. رد لاستیک، ملحفه پیچیده شده دور جنازه و بدن نیمه عریان، نشان می داد این دختر نوجوان هم قربانی قاتل سریالی کرج شده است.در گزارش پلیس آمده است؛ خفگی با روسری اتفاق افتاده است. کفش های مقتول نیز در محل نبوده. این جسد در منطقه یی پیدا شد که جنازه سوم کشف شده بود. تار مویی نیز در ملحفه پیدا شده. ظاهراً این تار مو از جنس تار مویی است که در جسد قبلی کشف شده بود.خانواده این دختر یک روز قبل از پیدا شدن جسد اعلام کرده بودند فرزندشان گم شده است. مطابق مشخصاتی که خانواده اعلام کرده بودند نام آن دختر فرحناز بود. پلیس اعلام کرد با توجه به مشخصات ذکر شده، این جسد متعلق به فرحناز است. خانواده فرحناز بعد از دیدن جنازه هویت او را تایید کردند.
مادر فرحناز در مورد روز گم شدن دخترش گفت؛ ساعت دو بعدازظهر بود که دخترم از خانه مان در آق تپه خارج شد و به سمت محل کلاس های تقویتی اش در 45 متری گلشهر رفت و دیگر بازنگشت. دخترم نامزد داشت. آنها عقد هم کرده بودند و قرار بود به زودی ازدواج کنند. وقتی فرحناز به خانه نیامد من به کلاس تقویتی اش تلفن کردم. آنها گفتند فرحناز حدود ساعت چهار بعدازظهر از آموزشگاه خارج شده است. کسی از دخترم خبر نداشت. نامزدش هم از او بی اطلاع بود. فرحناز هر بار که به آ موزشگاه می رفت سریع به خانه برمی گشت.فرحناز نیز مانند مقتولان قبلی جثه کوچکی داشت و وزن کم و قد کوتاه او اجازه نمی داد در برابر مهاجم زیاد مقاومت کند. نحوه خفه شدن فرحناز نیز نشان می داد این اتفاق بسیار سریع رخ داده به گونه یی که این دختر نتوانسته است عکس العملی از خود نشان دهد. فرحناز فقط توانسته بود هنگام جان دادن انگشت های دستش را خم کند. جسد نیز مچاله شده رها شده بود و نشان می داد او به سختی جان باخته است.این آخرین قتلی بود که امید در کرج انجام داد و دو روز بعد از این جنایت پلیس توانست متهم را از طریق یکی از پیامک هایی که به یکی از مقتولان داده بود ردیابی و شناسایی کند. این کار زمانی امکان پذیر شد که پلیس محدوده جرم را مشخص کرد و تنها کسی که در آن محدوده به یکی از مقتولان پیامک داده بود امید بود.این مرد از همان روز تحت تعقیب قرار گرفت. امید بعدها در اعترافاتش گفت شناسایی شدن او باعث غافلگیری اش شد. او در مورد قتل فرحناز گفت؛ این دختر آخرین شکار من در کرج بود. دیگر حرفه یی شده بودم و می دانستم اگر ردی از خودم باقی بگذارم و آثاری از بدنم روی اجساد باقی بماند، خیلی شرایط را سخت و احتمال دستگیری ام را زیاد می کرد. تعداد قتل ها زیاد شده بود و می دانستم پلیس به زودی من را پیدا می کند. زمانی که قتل هشتم را در کرج مرتکب شدم، تصمیم گرفتم به رامسر بروم. هشتمین قتل را هرگز فراموش نمی کنم. دختری جوان بود که کنار خیابان با تلفن همراهش حرف می زد. او که فکر می کرد مسافرکش هستم به من گفت به سمت آق تپه می رود. او را سوار و سر صحبت را با او باز کردم. زیاد به من محل نگذاشت. گفتم می خواهم با او آشنا شوم و ازدواج کنم. قبول نمی کرد. می گفت مردها وفا ندارند و نمی خواهد با هیچ مردی ارتباط برقرار کند. بعد از کمی صحبت او را قانع کردم که من مرد باوفایی هستم. مسیر را تغییر دادم. او را به خانه بردم. پیاده نمی شد. به او گفتم چند کلمه یی با هم حرف می زنیم و بعد به خانه می رسانمش. قبول کرد و پیاد شد. وارد خانه که شدیم به او پیشنهاد رابطه دادم و بعد او را با روسری خفه کردم. آنقدر سریع این کار را کردم که نتوانست کاری انجام دهد.بعد هم مطابق معمول جسدهای دیگر او را در ملحفه پیچیدم و در بیابان رها کردم. فرحناز دختر ضعیفی بود. این قتل راحت ترین قتل من بود. بعد هم چون می دانستم اگر در کرج مرتکب قتل شوم به زودی دستگیر می شوم به اتفاق همسرم کرج را ترک کردم و به رامسر رفتم. در آنجا سرایدار ویلایی شدیم. من خودم را زرنگ تر از پلیس می دانستم و اطمینان داشتم دستگیر نمی شوم. زمانی که ماموران را در آن خانه ویلایی دیدم، اصلاً نمی توانستم باور کنم شناسایی شده ام.به این ترتیب با دستگیری امید جنایت های زنجیره یی در کرج پایان یافت اما کار پلیس همچنان ادامه داشت. آنها باید درباره دو جنایتی تحقیق می کردند که این قاتل سریالی در شمال کشور مرتکب شده بود.
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|