در حالی که پرونده قتل چهار زن در پوشه چرمی قتل های سریالی کرج جای گرفته بود، پلیس از پنجمین قتل نیز باخبر شد. پنجمین قتل 15 روز بعد از کشف جسد مریم (چهارمین قربانی) اتفاق افتاد. این قتل نیز مانند چهار جنایت قبلی در تماسی که شهروندان با پلیس برقرار کردند، فاش شد. بازپرسی که به صورت ویژه و از سوی دادستان کرج روی این قتل ها کار می کرد در محل کشف جنازه حاضر شد. همه چیز مانند چهار قتل قبلی بود. جسد نیمه عریان لای ملحفه پیچیده شده و مقتول حدوداً 42ساله بود. یک روز قبل از کشف این جسد پلیس در پی شکایتی که از سوی خانواده زنی به نام ملیحه مطرح شده بود، در جریان گم شدن وی قرار گرفته بود و شباهت های موجود میان جسد و عکس ملیحه تایید می کرد این بار قربانی ملیحه است. شوهر ملیحه بعد از حضور در پزشکی قانونی هویت جسد را تایید کرد. بنا بر این ملیحه نیز در لیست قربانیان قاتل سریالی کرج قرار گرفت. ملیحه نیمه عریان و در حالی که کفش، جوراب و روسری نداشت، پیدا شده بود. او را به وسیله پیراهنش خفه کرده بودند و پیراهن هنوز دور گردنش باقی بود. رنگی بودن ملحفه یی که ملیحه دور آن پیچانده شده بود، نشان می داد یک زن به این قاتل سریالی کمک می کند و سلیقه زنانه در انتخاب ملحفه هایی که دور مقتولان پیچیده می شود به چشم می خورد. شوهر ملیحه به پلیس گفت؛ شب قبل از گم شدن همسرم او 100 هزار تومان از من پول گرفت و گفت وقت دندانپزشکی دارد. صبح هم از خانه خارج شد. من دیگر او را ندیدم تا اینکه پسرم گفت مادرش از شش صبح که رفته دیگر بازنگشته است. آخرین کسی که ملیحه را دیده بود دوستش بود. این زن تحت بازجویی قرار گرفت و گفت؛ حدود ساعت پنج بعدازظهر بود که ملیحه به خانه من آمد و گفت باید خیلی زود برود. حدود 30/5 بود که از خانه من خارج شد. به نظر می رسید این زن آخرین کسی است که ملیحه را دیده است. در جریان تحقیقات همسر ملیحه مدعی شد با هم هیچ مشکلی نداشتند. او به پلیس گفت از روابط همسرش با افراد غریبه اطلاعی ندارد و فقط بعضی از دوستان او را می شناسد. سوال های بی جواب این قتل را امید بعد از دستگیری پاسخ داد و گفت؛ آن روز صبح زود از خانه خارج شدم. زنی کنار خیابان ایستاده و منتظر ماشین بود. جلوی پایش ترمز کردم. مسیرش را گفت، من هم او را سوار کردم. جلو نشست. سر صحبت را با او باز کردم و پیشنهاد کردم با من رابطه برقرار کند. قبول نکرد. به مقصد که رسیدیم پیاده شد. عصر باز هم در همان مسیر او را دیدم. سوارش کردم. وقتی دوباره پیشنهاد دادم قبول کرد به خانه ام بیاید.متهم در ادامه گفت؛ زمانی که به خانه ام آمد تصمیم به قتل را عملی کردم. در یک لحظه دستانم را دور گردنش حلقه کردم و بعد پیراهنی را که تنش بود درآوردم و دور گردنش پیچیدم و آنقدر فشار دادم که مرد. بعد هم مانند قتل های دیگر او را داخل ملحفه پیچیدم. کفش هایش را کنار کفش های دیگر مقتولان قرار دادم و جسد را در صندوق عقب گذاشتم. 9 شب بود که جسد را در کمال شهر رها کردم و به خانه برگشتم. حال خوبی داشتم. خیلی آرام بودم.
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|