متهم در دادگاه ادعا کرد با اینکه بی گناه است مسوولیت قتل را می پذیرد

متهم در دادگاه ادعا کرد با اینکه بی گناه است مسوولیت قتل را می پذیرد

مدیر یک مدرسه که در پی تسویه حساب مالی کارپردازش را به قتل رسانده بود در جلسه محاکمه مدعی شد مرتکب این قتل نشده اما مسوولیت آن را می پذیرد.

به گزارش خبرنگار ما، مطابق اوراق پرونده مدیر مدرسه بعد از به قتل رساندن همکار کارپردازش با همدستی سرایدار مدرسه جسد را به گودالی منتقل کرد و آن را با اسید سوزاند.

در ابتدای جلسه محاکمه عطار نماینده دادستان تهران در جایگاه حاضر شد و در توضیح ماجرا به قضات شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران گفت؛ آذرماه سال گذشته ماموران پلیس با شکایت خانواده مردی به نام محرم باخبر شدند او به طور ناگهانی گم شده است. خانواده محرم اعلام کردند وی برای رفتن به سرکار از خانه خارج شده و دیگر بازنگشته و تلفن همراهش را هم پاسخ نمی دهد. 50 روز تلاش ماموران برای پیدا کردن محرم بی نتیجه ماند تا اینکه با کنترل تماس هایی که او گرفته بود، مشخص شد وی به محل کارش که یک دبیرستان در خیابان دولت است، رفته و از آن به بعد دیگر خبری از او نشده است. نماینده دادستان ادامه داد؛ پلیس دریافت محرم با مدیر مدرسه که علیرضا نام دارد و متهم ردیف اول پرونده است اختلاف مالی داشت بنابراین علیرضا برای تحقیقات بیشتر بازداشت شد. وی به قتل محرم اعتراف کرد و توضیح داد بعد از شلیک به او جسدش را با اسید سوزانده و در این کار علیصدر هم با او همکاری کرده است. نماینده دادستان تهران ادامه داد؛ با توجه به محتویات پرونده از نظر دادسرا علیرضا متهم به مباشرت در قتل محرم و همچنین سرقت چک و صدور چک بلامحل و اختفای جسد است و متهم ردیف دوم علیصدر به معاونت در قتل و مخفی کردن جسد متهم است و من به عنوان نماینده دادستان تهران برای هر دو متهم تقاضای صدور حکم قانونی را دارم. سپس اولیای دم مقتول در جایگاه قرار گرفتند و برای متهم ردیف اول تقاضای صدور حکم قصاص کردند. مادر مقتول در این باره گفت؛ پسرم مردی بسیار مهربان بود و تلاش می کرد برای فرزندانش پول درآورد و هزینه آنها را تامین کند. اما علیرضا هرچه پول داشت از او گرفت و بعد از اینکه دارایی اش را از دستش درآورد او را به قتل رساند. من تقاضای صدور حکم قصاص را برای او دارم. در ادامه علیرضا متهم ردیف اول در جایگاه قرار گرفت. وی ادعا کرد مرتکب قتل نشده است اما مسوولیت آن را قبول می کند. این مرد گفت؛ مدتی قبل از این حادثه من به دنبال کارپرداز می گشتم که با محرم آشنا شدم. قرار شد او همه وسایل مورد نیاز مدرسه را بخرد. من مدیر آن دبیرستان بودم و با توجه به اینکه ما به بچه ها در مدرسه صبحانه، ناهار و یک وعده میوه می دادیم خرید مدرسه خیلی زیاد بود. کم کم اعتماد من نسبت به محرم جلب شد تا اینکه تصمیم گرفتم مقداری از کارهای بانکی ام را هم به او واگذار کنم. محرم به من نزدیک شده و خیلی از مسوولیت ها را برعهده گرفته بود تا اینکه یک روز متوجه شدم ایراداتی در کارش دارد برای همین تصمیم گرفتم اخراجش کنم. اختلافاتی که بین ما پیش آمده بود رابطه خوب ما را به هم ریخته بود. با این حال من در تصمیم خودم جدی بودم. چند روز قبل از حادثه محرم به مدرسه آمد. من به او گفتم باید با هم تسویه حساب کنیم. دو فقره چک نوشته بودم تا به صاحب ملک مدرسه بدهم. یکی از این چک ها 36 میلیون تومان بود و دیگری 47 میلیون تومان. بعد از اینکه با محرم حرف زدم چند دقیقه یی از اتاق بیرون رفتم. وقتی برگشتم محرم خداحافظی کرد و رفت. بعد فهمیدم هر دو چک مفقود شده است. از آنجایی که فقط محرم در اتاق بود، فهمیدم او چک ها را برداشته است. متهم گفت؛ چندین بار با او تماس گرفتم و گفتم چک ها را بیاور اما وی جواب داد اگر به او 30 میلیون تومان پول بدهم، حاضر است چک ها را بدهد. من هم قبول کردم. روز حادثه او به مدرسه آمد. من مبلغی پول در کیفم داشتم. به او گفتم چک ها را بده تا پول را بدهم اما او گفت چک ها را به یکی از دوستانش داده است و نمی تواند آنها را پس بدهد. قرار بود علیصدر که آبدارچی مدرسه بود او را با هفت تیر بترساند. من هفت تیر را به او داده بودم. علیصدر یکباره دستش لرزید و به سمت او شلیک کرد و گلوله به شقیقه محرم برخورد کرد. البته من اعترافاتم در مورد اینکه گلوله را شلیک کرده ام قبول می کنم چون علیصدر به خاطر من دچار این مشکل شد و گناهش وفاداری به من بود. با این حال واقعیت چیز دیگری است و این علیصدر بود که شلیک کرد اما من حاضرم به جای او قصاص شوم.

در این هنگام قاضی همتیار از علیصدر خواست در مورد ادعای متهم ردیف اول صحبت کند. وی گفت؛ من در آن مدرسه یک آبدارچی بودم و هیچ سمتی نداشتم. همسرم دو ماه بود که فرزندمان را به دنیا آورده بود. من سرگرم زندگی ام بودم و از هیچ چیز خبر نداشتم تا اینکه روز حادثه علیرضا به من گفت تو بمان چون قرار است محرم بیاید و ما با هم اختلاف حساب داریم. من هم فکر کردم می خواهد من برای پذیرایی بمانم. وی گفت؛ در راهرو بودم که متوجه شدم درگیری اتفاق افتاده است. به محض اینکه رسیدم علیرضا را دیدم که کلتش را به سمت محرم گرفته بود. به او گفتم این کار را نکن. خون جلوی چشمانش را گرفته بود. به من گفت تو دخالت نکن. مقتول هم می گفت اگر جراتش را داری بزن. در این هنگام علیرضا شلیک کرد و محرم روی زمین افتاد. علیرضا خیلی عصبانی بود. به من گفت هر طور شده است می خواهد جسد را از مدرسه خارج کند. اگر با او همکاری نمی کردم من را هم می کشت. جسد را به اتفاق لای پتویی پیچیدیم و به گودالی که روز قبل در اطراف قزوین کنده بودیم، بردیم. البته من نمی دانستم علیرضا آن گودال را برای دفن محرم می خواهد و از قبل برای قتل او نقشه کشیده است. او به من گفته بود این گودال را برای دستشویی و ویلایش در آن اطراف می خواهد. به هر حال با پیکان من جسد را به آن گودال منتقل کردیم. بعد از من خواست اسید تهیه کنم و روی مقتول بریزم. من هم از ترسم این کار را کردم. اگر نمی کردم من هم کشته می شدم.

بعد از دفاعیات هر دو متهم هیات قضات شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی همتیار برای صدور حکم وارد شور شدند.

barbud_daneshmand - بلزیک - گنت
برای صدور رای وارد شورت شدند در بیدادگاههای اسهالی!!!!!!!!!
یکشنبه 12 مهر 1388

سید ابوالقاسم واعظ - اندونزی - جاکارتا
آیا این مدیر ابله نمی دانست که می تواند چک ها را توسط بانک باطل کند. احتمالا این حسابرس بدبخت سر از دزدی های او در آورده بود و به او اعتراض کرده بود.... در هر صورت وای بر ما مردم، این که وضعیت مدرسه مان باشد دیگر ببینید درون سپاه و مافیا چه می گذرد.
دوشنبه 13 مهر 1388

blueberry64 - ایران - تهران
barbud_daneshmand - بلزیک - گنت // وارد چی شدند???
دوشنبه 13 مهر 1388

گویا - ایران - تهران
خوب اینکه میگه من نکشتم ولی همه چیرو گردن میگیرم ؟. عجب خر تو خریه
دوشنبه 13 مهر 1388

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.