ترا من جان ِ عارف بنده باشم. دعاگوی تو ام تا زنده باشم. تو این کِرم سیاست چیست داری؟. چرا پا بر سرِ افعی گذاری. سیاست پیشه مردم حیله سازند. نه مانند من و تو پاکبازند. تماماً حُقه باز و شارلاتانند. به هرجا هرچه پاش افتاد ، آنند. به هر تغییر شکلی مُستعدند. گهی مشروطه ، گاهی مستبدند. تو هم کمتر نیی از آن رنودا. کَهر کمتر نباشد از کبودا. ... سیاست دیدگان در هرلباسند. به خوبی یکدگر را می شناسند. همه دانند زین فن سودشان چیست. به باطن مقصد و مقصودشان چیست. از این رو یکدگر را پاس دارند. یکی شان گر به چاه اُفتد درآرند. من و تو زود در شَرّش بمانیم. که هم بی دست و هم بی دوستانیم. چو ما از جنس ِ این مردم سوائیم. نشان ِ کین و آماج ِ بلاییم. |