برخی از نمایندگان مجلس و وزرای پیشنهادی در جلسات رای اعتماد مجلس شورای اسلامی شعر میخوانند. اشعاری که شاید برخی از آنها تاکنون به گوش نخورده باشد. برخی از این اشعار را جمع آوری کردهایم.
به گزارش خبرنگار جام جم آنلاین ، مراسم آغاز بررسی صلاحیت و برنامه های وزرای پیشنهادی کابینه دهم از روز یکشنبه هشتم شهریور در مجلس شورای اسلامی آغاز شد.
هنگام مخالفت و موافقت نمایندگان با وزرای پیشنهادی برخی از نمایندگان اشعاری میخوانند که واکنش علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی و نمایندگان مجلس را به همراه دارد.
دیروز سه شنبه دهم شهریور هنگامی که زمانی نماینده کنگاور در مخالفت با فاطمه آجرلو وزیر پیشنهادی رفاه و تامین اجتماعی این بیت شعر را قرائت کرد «درخت گردکان به این بزرگی درخت خربزه الله اکبر»
لاریجانی پس از قرائت این شعر خطاب به زمانی با خنده گفت:«شعر کم بود که این بیت را خواندی؟!»
این اظهارات لاریجانی فضای مجلس را تا دقایقی با خنده نمایندگان همراه کرد و تا دقایقی صدای احسنت احسنت نمایندگان در مجلس شنیده می شد.
همچنین محمد قسیم عثمانی نماینده بوکان صبح امروز چهارشنبه در جلسه بررسی صلاحیت و برنامه های وزرای پیشنهادی در مخالفت با کامران دانشجو وزیر پیشنهادی علوم این شعر را قرائت کرد
«یاد دارم در غروب سرد سرد ، می گذشت از کوچه ما دورگرد، داد می زد کهنه قالی می خرم ، دسته دوم جنس عالی می خرم ، کاسه ظرف سفالی می خرم ، گر نداری کوزه خالی می خرم ، اشک در چشمهای بابا حلقه زد ، عاقبت آهی کشید بغضش شکست اول ماه است و نان در سفره نیست ، ای خدا شکرت ولی این زندگیست ، بوی نان تازه هوشش برده بود ، اتفاقا مادرم هم روزه بود ، خواهرم بی روسری بیرون دوید ، گفت آقا کوزه خالی سفره خالی می خری؟»
پس از قرائت این شعر توسط نماینده بوکان ، علی لاریجانی رئیس مجلس با خنده گفت:رای اعتماد به وزرا این فایده را دارد که می توانیم کشکولی از اشعار را جمع آوری کنیم. هم نمایندگان شعر می خوانند و هم وزرا.
علی اکبر محرابیان وزیر صنایع دولت نهم و وزیر پیشنهادی صنایع برای کابینه دهم نیز صبح امروز بعد از تشریح برنامه های خود در صحن مجلس با این بیت شعر سخنان خود را پایان داد:
«برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم ، تقصیرهای رفته به خدمت قضا کنیم».
لاریجانی در جواب گفت: اگر این اشعار را جمع آوری کنیم کتاب خواهد شد.
سید شمس الدین حسینی وزیر پیشنهادی اقتصاد نیز در جلسه روز دوشنبه نهم شهریور مجلس بعد از تشریح برنامه های خود این شعر را قرائت کرد.
آمده ام که سر نهم عشق ترا به سر برم
ور تو بگویی که نی می شکنم شکر برم
اوست نشسته بر نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر کنم
بعد از این اشعار صدای احسنت احسنت نمایندگان در مجلس طنین انداز شد.
bahareiran - ایران - ایران |
از عشق پول همه شاعر شدن |
چهارشنبه 11 شهریور 1388 |
|
Asef - آلمان - ارفورت |
شعر آخری از مولانا هم غلط خوانده این برادر.. البته جای نگرانی نیست فقط اگر دکتر کدکنی تشریف می داشتند جنجالی می شد.. آمده ام که سر نهم، عشق تو را به سر برم.. ورنه بگوییم نی، نی شکنم شکر برم |
چهارشنبه 11 شهریور 1388 |
|
fall - ایران - تهران |
سلام دوستان. همین الان یعنی چهارشنبه 11 شهریور . ساعت 2:30 اومدم برم خونه . محل کارم طبقه بالای یه ساختمون دولتیه و وقتی وسایلمو جمع کردم که برم پایین دیدم همکارها می گن یه بنده خدایی خودشو از طیقه ششم پرت کرده پایین !!. همه ریخته بودن تو طبقه همکف و من نتونستم حتی تا دم پنجره برم و نگاه کنم . میگن یه آقایی هست که بازنشسته شرکت های تابعه هست و ارباب رجوع اداره ما بوده و چون جوابشو ندادن خودشو پرت کرده پایین و مرده . الان جنازه ش جلوی در اداره افتاده و دورشو حایل کشیدن و ترافیک خیلی سنگین شده . خیابون ویلا - تهران. متاسفم که وضع مملکت اینه و اونوقت این انترها می شینن دور هم و می خندن بی اینکه فکر کنن چرا این اتفاق ها افتاده و می افته !؟ |
چهارشنبه 11 شهریور 1388 |
|
عاشقخاک وطن - ایران - تهران |
منم میخوام شعر بگم :. اتل متل توتوله، ایران خانوم چه جوره هم غم داره هم غصه، نفتشو خوردن دُرُسه گازشو بردن هندسون، آشغال چینی بسون، اسمشو بذار واردات، گور پدر صادرات هاچین و واچین، تولیدو ورچین |
چهارشنبه 11 شهریور 1388 |
|
سیاوش ایرانی - ایران - ایران |
دوست عزیز. fall - ایران - تهران . ............................ متاسفم که مجبوری روز خودت را با دیدن این صحنه تلخ و دردناک بپایان ببری. و خدا اون مرد بینوا را هم بیامرزه و همه ما را نجات بده از دست ظلم. البته خدا دست تنها هیچ کاری نمیتونه بکنه و باید خودمون آستین بالا لزنیم و بریم بیرون |
چهارشنبه 11 شهریور 1388 |
|
ayapir - اتریش - وین |
وطن امروز اسیر دو سه تن بی وطن است. انهدام وطن از مکتب این چند تن است. ان یکی لاشخور و ان دگری جغد سیاه. ان یکی مرده خور و ان دگری گور کن است. حاکم شرع سیه دل به حیوان عجیبی ماند. که سرش گاو و تنش خوک و دمش کرگدن است . وعده دادند که یکی بت شکنی می اید. بت شکن امد و دیدیم که پیمان شکن است. وطن امروز اسیر این کفن دزدان است . عجبی نیست اگر مرده ی ما بی کفن است . (شعری که باید روی سردر طویله ی شورای اسلامی نصب شود) |
چهارشنبه 11 شهریور 1388 |
|
abiabi - انگلستان - لندن |
شاعر که اینا باشن به لپ لپلیشان ... مشاجره میکنم با مرد ناشی خری گم کردم شاید اینا باشن |
چهارشنبه 11 شهریور 1388 |
|
chkavak - ایران - تهران |
اینها سرمست از قدرت و های های از تریاک حکومتی یاوه سرائی میکنند و صحن مجلس شورای ملی را با کاباره اشتباهی گرفته اند. یک مشت آشغال ریشوی حرامزاده که اگر اصل بر قانون و قانونمندی باشد باید بروند حمالی بکنند بعنوان وزیر و نماینده مجلس منصوب و به گار گمارده شده اند. بی ناموسها بجز لجن پراکنی و فساد و قتل تباهی هیچ نمی دانند. مرگ بر حکومت کثیف و نامشروع اسلامی. مرگ بر خامنه ای و اوباش تحت امرش. مرگ بر تمامی ملاها و مزدورانشان |
چهارشنبه 11 شهریور 1388 |
|
babrmazandaran1 - ایران - مازندران |
بابا اون شعر آخریو استاد شجریان خونده. اصلا بیت دومش این طوری نیست. اینا چه قدر سوتی هستن. |
چهارشنبه 11 شهریور 1388 |
|
i.am.the.world. - لو کزامبورک - اش |
سوریه هم گفته چایی و قلیونتون با من. روح شاه سلطون حسین و بچه سقا رو اینا شاد کردن. ما هم که تا خرخره توی فحش و شعار و نفرت و توهم گیر کردیم... زنجیر چرخ هم نداریم. با همدیگه هم نمیتونیم هل بدیم. چون به هم میگیم مزدور! خائن! و کلی از این کلمات مبارکه واسه همدیگه داریم... خوب پس حالا چیکار کنیم؟ ا مگه کاری هم میمونه که با هم بکنیم؟ اره. فقط همین یه کارو میتونیم با هم بکنیم: دستامونو بهم بدیم اسیاب بچرخ بازی کنیم!....... اسیاب بچرخ...میچرخم... |
چهارشنبه 11 شهریور 1388 |
|
mehditm - ایران - تهران |
اون شعر درخت گردکان به این بزرگی ...........واقعا وصف فاطی اجربالابنداز بود |
چهارشنبه 11 شهریور 1388 |
|
fall - ایران - تهران |
سیاوش ایرانی - ایران - ایران . مرسی دوست خوبم . باور کن هفته م خراب شد . توی راه تا خونه همه ش گریه کردم . دو روز تعطیل آخر هفته رو برای فرار از به یاد آوردنش همه ش میخوابیدم اما تا چشام باز میشد یادم می یومد و دوباره گریه م میگرفت . با خودم می گم یه ادم مگه چقدر درد داره که باید زندگی شو و با ارزش ترین داشته خودش و هستی شو اینطوری بی ارزش بدونه و خودشو بکشه ؟. چرا یه نفر باید از شدت درد و غصه و بار زندگی به اینجا برسه و اونوقت یه مشت بی سر و پا تو جامعه ول ول بگردن دزدی و هیزی کنن و هیچی به هیچی ؟! امیدوارم که روحش در آرامش باشه |
شنبه 14 شهریور 1388 |
|