دو پسر جوان قربانی انتقام گیری شیشه یی

دو پسر جوان قربانی انتقام گیری شیشه یی

جوانی که برای تنبیه دو پسر جوان که تصور می کرد به خواهرش تعرض کرده اند اقدام به قتل کرده بود، روز گذشته در جلسه محاکمه نحوه ارتکاب قتل ها را توضیح داد. به گزارش خبرنگار ما روز گذشته مجتبی در دادگاه پشت تریبون قرار گرفت و گفت زمانی که فهمید دو مقتول به خواهرش تعرض کرده اند تصمیم گرفت آنها را تنبیه کند. او همچنین توضیح داد زمان جنایت تحت تاثیر ماده مخدر شیشه بوده است. این مرد در پایان جلسه دادگاه توسط هیات قضات به دوبار قصاص محکوم شد. در ابتدای جلسه محاکمه محمد شادابی نماینده دادستان تهران در جایگاه حاضر شد و گفت؛ اول مهرماه سال گذشته مجتبی به اداره آگاهی مراجعه و اعتراف کرد دو نفر به نام های پوریا و مهدی را به قتل رسانده است. ماموران متوجه شدند مجتبی در مورد دو جسدی صحبت می کند که شب قبل در بیابان های اطراف پاکدشت آن را پیدا کرده اند. گوش راست دو مقتول بریده شده بود و ضربات وارده بر بدن آنها نشان می داد آنها قربانی یک انتقام گیری خونین شده اند. بازجویی ها از مجتبی فاش کرد او همدستی داشته و با کمک وی مرتکب این قتل ها شده است. شادابی اعلام کرد؛ به عنوان نماینده دادستان تهران تقاضای صدور حکم قانونی را برای هر دو متهم دارم. در ادامه اولیای دم هر دو مقتول در جایگاه حاضر شدند و تقاضای قصاص مجتبی را مطرح کردند. مادر پوریا گفت؛ مژگان خواهر مجتبی چندین بار به خانه من آمده و سراغ پسرم را گرفته بود. او به من می گفت پوریا را دوست دارد اما زمانی که من از پسرم پرسیدم برای چه با این دختر ازدواج نمی کند، جواب داد چون مژگان با دوستان وی هم رابطه داشته است. از پسرم خواستم به این رابطه پایان دهد و چندین بار هم به مژگان گفتم دیگر سراغ پوریا نیاید. اما او همچنان دست از سر پسر من بر نمی داشت، تا اینکه مدتی بعد دیگر مژگان را ندیدم و چند روزی نگذشته بود که پسرم به دست برادر مژگان به قتل رسید و من حالا تقاضای قصاص متهم را دارم.

می خواستم درس عبرت بدهم

در ادامه مجتبی در جایگاه حاضر شد. او گفت؛ اتهام هر دو فقره قتل را قبول دارم اما نمی خواستم آنها را بکشم و فقط هدفم این بود که گوش شان را ببرم تا همه اهالی بدانند آنها کاری کرده اند که باعث شده گوش شان را از دست بدهند.

این جوان از روزهای اولی که متوجه ماجرا شده بود، گفت و ادامه داد؛ من به مواد مخدر اعتیاد داشتم و کراک می کشیدم. 20 روز بود که مواد را ترک کرده بودم و سربازی ام هم تمام شده بود. می خواستم زندگی سالمی داشته باشم، تا اینکه یک روز مادرم به من گفت در این مدت که من سرباز بودم پوریا چه بلایی سر خواهرم آورده است. او به من گفت پوریا ابتدا گفته مژگان را دوست دارد و بعد او را رها کرده است. مژگان خیلی از من می ترسید. او هیچ وقت با من حرف نمی زد. یک روز وارد خانه شد و زمانی که پرسیدم کجا بوده است به من گفت پوریا و دو جوان دیگر که مهدی و محمود نام دارند او را مورد تعرض قرار داده اند. از آن موقع کینه یی عمیق به دل گرفتم. پوریا رفتارهای بدی با خواهرم کرده و حتی مژگان را هم به مواد آلوده کرده و چندین بار با هم شیشه مصرف کرده بودند. من خودم به مواد اعتیاد داشتم و می دانستم چقدر اعتیاد بد است و همین موضوع بود که مرا بیشتر ناراحت می کرد. وی ادامه داد؛ چندین بار با پوریا صحبت کرده و گفته بودم اگر قصد ازدواج با خواهرم را ندارد دست از سر او بردارد. پوریا می گفت مژگان را خیلی دوست دارد اما حالا موقعیت ازدواج ندارد و به زودی این کار را می کند. اما زمانی که فهمیدم خواهرم را مورد آزار جنسی قرار داده است، مطمئن شدم دروغ می گوید. روز حادثه سراغ پوریا رفتم. او را دعوت کردم به خانه ما بیاید تا با هم مواد مصرف کنیم. در راه پوریا مقداری حشیش خرید. سپس دوستم فیروز هم آمد و من از او خواستم مهدی را هم به خانه ما دعوت کند. زمانی که مهدی وارد منزل ما شد و پوریا را دید به من گفت می دانم برای چه ما را به اینجا آورده یی، من در تعرض به خواهرت نقشی نداشتم و به آنها گفتم این کار را نکنید. آن کس که به خواهر تو تعرض کرده برادرم محمود است. من حرفش را قبول کردم چون مژگان هم گفته بود مهدی به او تعرض نکرده است. سومین نفر هم وارد خانه ما شد. او هم مهدی نام داشت و همان کسی بود که به خواهرم تعرض کرده بود. به هر حال وارد اتاق شدیم. مهدی پایپ درآورد و با هم شیشه مصرف کردیم. در حالت عادی نبودیم. من به پوریا گفتم چرا این کار را با خواهرم کردی. حرفی برای گفتن نداشت. او گفت قصدی نداشته و می خواهد با مژگان ازدواج کند. من از مهدی و پوریا اعترافنامه گرفتم که خواهرم را مورد آزار قرار داده اند. می خواستم این اعترافنامه را در دادگاه استفاده کنم و اگر از من شکایت کردند و گفتند گوش شان را بریده ام، بتوانم آن را به دادگاه ارائه دهم. بعد دوباره مواد مصرف کردیم. متهم ادامه داد؛ اصلاً حالت عادی نداشتم. مادر و خواهرم بیرون بودند و من در اتاق به اتفاق دیگران داشتم مواد مصرف می کردم. تصمیم گرفتم دست و پای مهدی را ببندم و نقشه ام را اجرا کنم. مهدی را به اتفاق فیروز پشت موتور نشاندیم. وی هیچ مقاومتی در برابر من نمی کرد. او را به بیابان های پاکدشت بردیم و در آنجا من چند ضربه چاقو به او زدم و بعد گوشش را بریدم. زمانی که بی حال روی زمین افتاد اصلاً فکر نمی کردم او را کشته ام. تصورم این بود که بر اثر مصرف مواد بی حال شده است. مجتبی در مورد دومین قتل گفت؛ دست های پوریا را هم بستم. او هم در اثر مصرف مواد هیچ مقاومتی نمی کرد. زمانی که داشتم وی را بیرون می بردم مژگان از راه رسید و به من گفت با پوریا کاری نداشته باش. به حرف او اهمیتی ندادم و با کمک فیروز او را هم سوار موتور کردم و به بیابان بردم و چند ضربه به او زدم و گوش او را هم بریدم. متهم اضافه کرد؛ من اصلاً نمی دانستم چه می کنم چون تا هفت صبح مواد مصرف می کردم، یادم نمی آید دقیقاً چه اتفاقی افتاد. فقط می دانم گوش ها را به خانه بردم و به خواهرم نشان دادم. بعد آنها را داخل یک کیسه گذاشتم و به جوی آب انداختم. صبح که شد و به حالت عادی برگشتم به اداره آگاهی رفتم و خودم را تسلیم ماموران کردم.

من عاشق پوریا بودم

قاضی عزیز محمدی سپس از مژگان خواست در جایگاه قرار گیرد و در مورد رابطه اش با پوریا توضیح دهد. این دختر 19ساله گفت؛ یک سال و نیم قبل از این ماجرا بود که من با پوریا آشنا شدم. من عاشق پوریا بودم و او هم خودش این ماجرا را می دانست. چندین بار هم من را به خانه شان برده بود تا مادرش مرا ببیند و در مورد ازدواج با مادرش صحبت کند. پوریا هر کاری می خواست برایش انجام می دادم اما بعد از مدتی گفت دیگر نمی خواهد با من ارتباط داشته باشد و مادرش با این ازدواج مخالفت کرده است. حتی مادرم هم با او و خانواده اش صحبت کرد و از آنها خواست تکلیف مرا روشن کنند اما آنها توجهی نکردند. دختر جوان افزود؛ رابطه ما قطع شده بود. چهار ماه از این ماجرا می گذشت که یک روز پوریا دوباره به من زنگ زد و خواست دوباره همدیگر را ببینیم. من قبول نکردم. پوریا گفت می خواهد در برابر خانواده اش از من خواستگاری کند. او آدرس خانه یی را به من داد و گفت آنجا منزل مادربزرگش است. دوباره این عشق درون من شعله ور شد. به خواسته پوریا عمل کردم چون همچنان دوستش داشتم. به خانه یی که گفته بود رفتم. پوریا مرا به داخل دعوت کرد. با این تصور که مادر و مادر بزرگش در آنجا هستند وارد شدم و دیدم به جز پوریا دو جوان دیگر که از دوستان وی هستند در آن خانه حضور دارند. من خیلی ناراحت شدم. به پوریا اعتراض کردم اما فایده یی نداشت. آنها به من تعرض کردند. پوریا مرا گول زده و به خانه دوستش کشانده بود تا به اتفاق آنها مرا مورد آزار قرار دهد. ساعت دو نیمه شب بود که من را رها کردند. زمانی که به خانه رسیدم برادرم با چاقو من را دنبال کرد و گفت باید بگویی تا به حال کجا بودی. من از مجتبی می ترسیدم به همین خاطر هم نمی توانستم برایش توضیح دهم ماجرا چیست. موضوع را به مادرم گفتم. او هم بعداً واقعه را برای برادرم تعریف کرد. دختر جوان ادامه داد؛ برادرم مرا صدا زد و در مورد آن شب پرسید. من هم همه چیز را برایش توضیح دادم. نمی دانستم تصمیم برادرم چیست. فقط به او گفتم چه اتفاقی افتاده است و او هم جواب داد همه چیز را درست می کند. روز حادثه در خانه دوستم بودم که برادرم با من تماس گرفت و گفت به خانه بیا. وقتی رسیدم دیدم پوریا و مهدی دو نفر از کسانی که به من تعرض کرده بودند، آنجا هستند. برادرم دستان پوریا را بسته و او را در اتاق من زندانی کرده بود. برادرم دو بار رفت و آمد و در آخرین بار که می خواست پوریا را ببرد من از او خواستم این کار را نکند اما قبول نکرد و او را هم با خودش برد و فردای آن روز من فهمیدم آنها کشته شده اند. این دختر در مورد ادعایش گفت؛ یک هفته بعد از این حادثه بود که من را به پزشکی قانونی فرستادند. به همین دلیل هم هیچ آثاری از تعرض دیده نشد. وی ادامه داد؛ من تا لحظه آخر پوریا را دوست داشتم و عاشقش بودم حتی زمانی که از من می خواست مواد بکشم این کار را می کردم و با او شیشه مصرف می کردم اما پوریا من را در اختیار دوستانش قرار داد.

گول مادر مجتبی را خوردم

سپس نوبت به فیروز متهم ردیف دوم رسید. او اتهام معاونت در قتل را رد کرد و گفت؛ من نمی دانستم تصمیم مجتبی چیست. من گول مادرش را خوردم. زمانی که من به خانه مجتبی رفتم پوریا و مهدی هم در خانه آنها بودند. مادر مجتبی با صدای بلند و داد و فریاد خطاب به آن دو نفر گفت چرا به دختر من تعرض کردید، شما باید خجالت بکشید و مجازات شوید. حرف های این زن تاثیر زیادی روی من و مجتبی گذاشت. حالا هم از کرده خودم به شدت پشیمان هستم و تقاضای بخشش دارم. من به مجتبی کمک کردم چون سال ها بود با هم دوست بودیم و مواد می کشیدم اما نمی دانستم او قصد قتل دارد. در پایان جلسه دادگاه هیات قضات وارد شور شدند و مجتبی را به جرم دو فقره قتل به قصاص و همدستش فیروز را به 15 سال حبس و پنج سال تبعید محکوم کردند.

nirvana20 - کانادا - تورنتو
چه مملکت گل و بلبلی داریم چه قدر راحت تعریف میکند که پوریا سر راه کمی حشیش خرید و بعد به خانه رفتیم انگار سر راه میوه و شیرینی خریده واقعا آدم متاسف میشه که در مملکت ما جوانهای معتاد و قاتل راست راست راه میروند و جوانهای تحصیل کرده و دانشگاهی که افتخار مملکت ما هستند در زندان شکنجه میشوند . به امید نابودی این رژیم سفاک .
چهار‌شنبه 28 مرداد 1388

amirmontreal - کانادا - مونتریال
عجب مملکت خر تو خری. مواد تجاوز قتل . خاک تو سرت خامنه ای با این مملکت اداره کردنت.
چهار‌شنبه 28 مرداد 1388

baham valjtanha - سو ئد - گوتنبرک
همش زیر سر احمدی بی پدر هست
چهار‌شنبه 28 مرداد 1388

bahareiran - ایران - ایران
دست علی گدا دردنکنه با این مملکت اسلامیش واقعا که جامعه ای ساخته ایده ال خودش.جوونای ازاد معتاد و قاتل.جوونای ازادیخواه و سالم دربند که یا تو بند زیر شکنجه بکشتشون یا در اثر تجاوز جنسی افسرده و سرخورده به جمع معتادان بپیوندن
چهار‌شنبه 28 مرداد 1388

Green_Fighter - ایران - کرج
بابا این حرفا چیه. اینا همش شایعه است. در مملکت اسلامی ما از این اتفاقها نمیافتد. اینها همش زیر سر انگلیس و امریکاست. در کشور ما فقط مسلمانان عرب وجود دارد که رئسشون خودمم. باور نداری لامپهارو خاموش کن ببین نورافکن کلم چه حالی میده. تازه دادم نوکیا واسم رقص نور هم روش بزاره که وقتی خدا زنگ میزنه رهبر یه قری واسمون بده. احمدی نژاد
چهار‌شنبه 28 مرداد 1388

chiman.ara - فنلاند - هوینگا
اخی سرراش حشیش گفته...کجارفتی؟بقالی؟یا مارکت؟ خاک توسرت خامنه ای ابله ....
چهار‌شنبه 28 مرداد 1388

ekhraji28 - المان - مونستر
خدایا چه بر سر جوانان ایران امده. موادمخدر عقل انسان را کم میکند.
چهار‌شنبه 28 مرداد 1388

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.