نباید نسبت به بندگان خدا حتی اگر گناهان آشکار دارند بدبین بود. ممکن است این افراد متحول شوند و از اولیای خدا شوند! همه قابل احترام هستند. حضرت حر(س) مگر اینچنین نبود؟! حضرت زهیر چطور؟! ... در دستگاه حسین بن علی(ع)، در یک لحظه، با یک جذبه می شود از قعر جهنم به اوج آسمان رسید و از این صحنه های زیبا در کربلا بسیار است! و مارایت الا جمیلا ... خدایا چقدر زیبا است! ...
در کربلا همه چیز در اوج است! فضائل و ردائل! در اینجا می توان صحنه هایی بی نظیر را مشاهده کرد! گاهی به خاطر یک انگشتری، انگشت را قطع میکنند و ... از آن طرف پیرمردی مانند عابس در اوج عشق و شور از همه چیز خود گذشته است ... و عرفان این است ... نمایشگاه بزرگی از زیباییهای بی نظیر ... جایی که مرگ در راه خدا در کام جوانان آن شیرین تر از عسل است ... و حسین در همه لحظات در مسیر رسیدن به کربلا در همه منازل، راه حق را از باطل نشان می داد و یاران خود را بر سر دوراهی انتخاب مرگ با عزت مخیر گذاشته بود و این مسئله فقط در شب عاشورا اتفاق نیفتاد. حسین رحمت واسعه ی الهی است! السلام علیک یا رحمه الله الواسعه. ... حسین بی نظیر است.
از یک طرف در باره نعمتهای الهی که خداوند به ما داده می گوییم: « دادِ حق را قابلیت شرط نیست! » یعنی ما هیچ استحقاقی نداریم و خداوند خودش تفضل می کند. از طرفی گاهی به دلایلی خداوند با جود و کرم خودش عده ای را مورد عنایت خاص خودش قرار می دهد. چیزهایی هست که باعث ریزش بیشتر رحمت خداوند می شود. مثلا دعا! یکی از چیزهایی است که زمینه را ایجاد می کند. به هر حال وقتی انسان الفبا را یاد گرفت می تواند کتاب را بخواند. مثالهایی از این دست زیاد است که به دلیل خاصی رحمت خاص خدا بر بندگان نازل شده است. مثلا فضیل که سارق بزرگی بود! و یک تنه از عهده هزار نفر برمی آمد با شنیدن یک آیه از قرآن در تاریکی شب در حال دزدی متحول شد! و تصمیم گرفت تا همه بدی هایش را کنار بگذارد! حتی می گویند کتاب مصباح الشریعه از او است! الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله و مانزل من الحق! ... (حدید، آیه 16) حال این سؤال مطرح است که چرا من از این آیه متحول نمی شوم! شنیدن این آیات مرد می خواهد! حتما در فضیل چیزهای بوده که این آیه را فهمیده است! از ذالنون مصری نقل کرده اند که: روزی مشاهده کرد که عقربی بر لاک پشتی سوار بود تا اینکه بر بالای سر جوانی که خواب بود رسید. ماری بزرگ قصد داشت این جوان را نیش بزند که عقرب آن مار را نیش زد و از پا درآورد و جوان نجات پیداکرد! ذالنون وقتی از جوان پرسید که تو چه کرده ای؟ گفت امروز رکاب عالمی را گرفتم به او کمک کردم تا سوار شود. به هر حال بعضی از کارها هر چند کوچک به نظر می رسد اما اثرات بزرگی دارد که بر ما معلوم نیست!
ما باید در مسیر باشیم! ما باید مثل براده های آهن باشیم! ما باید خورد شویم! ... ماجرای پوریای ولی را که همه ما شنیده ایم درس بزرگی دارد! یک لحظه تصمیم گرفت تا برای استجابت دعای آن مادر پیر بازنده میدان باشد! ... آیا می توانی در میدان شهر، در مقابل همه مردم و حتی مقامات کشوری و لشکری و در میدان مسابقه ای که همه از تو انتظار برتری دارند، خود را در مقابل ضعیف تر از خودت برای رضای خدا بشکنی؟! می گویند ملکوت آسمانها و زمین برروی پوریای ولی(محمود خوارزمی) گشوده شد! کو؟ آیا ما می توانیم؟
راه باز است! گاهی ممکن است هشتادسال عبادت به یک حرکت کوچک نرسد! یک استکان چای دادن! یک استکان خالی چای را از سر راه بلند کردن! یک پیراهن سیاه پوشیدن! ...
باید دقت کرد. کار مردم واجب تر است از نماز غفیله! تعداد دفعات مکه رفتن هم مهم نیست! چیزهایی که در درون انسان هست، اهمیت دارد.
بعضی افراد نمی توانند از خودشان و عادتهایشان بگذرند! اگر کسی نتواند کارهای خوبی مانند نمازغفیله و زیارت عاشورا و ... را به خاطر انجام وظیفه ای که در آن لحظه بر عهده اوست ترک کند، هیچ ارزشی ندارد. رساندن مادر به بیمارستان مهم تر است یا خواندن زیارت عاشورا؟! کار مردم را راه انداختن مهم تر است یا خواندن نماز غفیله؟! همیشه و در همه حال از ما انجام وظیفه را خواسته اند! از ما بندگی خواسته اند نه عبادت! شیطان هزاران سال عبادت کرد اما بنده خدا نشد چون نتوانست به خاطر خدا از خودش بگذرد. داستانهای زیادی هست که در آنها انجام بعضی کارهای کوچک که اکثرا جنبه از خودگذشتگی دارد انسان های علی الظاهر آلوده را به جاهای بزرگی رسانده است. باید گذشت تا رسید!
انسان خود را توجیه می کند! من می دانم که سیگار بد است اما می کشم! مثلا می گوید عادت کرده ام و این کار مضّر را اینطور توجیه می کند. توجیهات مانع می شود وگرنه انسان حقیقت را می فهمد!
ای بسا کارهایی که به خیال خوب بودن انجام می دهیم. هیهات! ... وقتی انسان گمراه شد دیگر نیاز به توجیه هم نمی بیند و کار از توجیه می گذرد و به «خیال» خودش کار خوبی می کند. خیالِ انسانِ گمراه، توجیهی برای انجام عمل اوست! ... وقتی فطرت پوشیده شد، انسان موجود عجیبی می شود. مثلا حجاج یا عبدالملک مروان وقتی به قدرت رسیدند و رئیس شدند همه دانسته های خود را زیر پا گذاشتند. خیلی باید مواظب بود! به قول حضرت آیت الله بهجت به دانسته های خود عمل کنید، آنچه نمی دانید روشن می شود! اگر به دانسته ها عمل کنیم، عرفان است وگرنه گمراهی است! ما در ظاهر قرآن را روی سر می گذاریم اما در اصل زیر پا می گذاریم. چون به آن عمل نمی کنیم.
ما حق نداریم با یک انسان مست برخورد تند داشته باشیم چه برسد به تجسس در امور افرادی که آبرو دارند!
ما خیلی پرتیم! از مسیر اصلی خیلی دور افتاده ایم! وقتی قدرت به ما رو می آورد از این رو به آن رو می شویم و همه چیز را زیر پا می گذاریم. پناه بر خدا. خدا رحمت کند علامه جعفری را! ایشان در کنکره آیت الله بهاءالدینی فرمودند که دو سال است این دعا مرا رها نمی کند: «خدایا هرچه به من می دهی اول ظرفیت آن را بده». یک دوچرخه به ما می دهند خودمان را گم می کنیم ... اگر ظرفیت داشته باشیم هرچه به ما بدهند یا از ما بگیرند اصلا برایمان فرقی نمی کند. قدرت بسیار خطرناک است و خدا نکند که کسی بدون ظرفیت به قدرت برسد. حب ریاست از همه چیز خطرناک تر است. وقتی حب ریاست به دل کسی افتاد مانند گرگی است که به جان گله افتاده است و حاضر است برای حفظ آن هرکاری را انجام دهد و همه اطرافیانش را به هر طریقی بکوبد. اینها لازمه قدرت است مگر اینکه از مکتب علی(ع) درس بگیریم که حکومت بر مردم برای او از یک کفش کهنه بی ارزش تر بود! او حاضر نبود به خاطر بدست آوردن حکومت یک دروغ بگوید! و حال آنکه اگر به حکومت می رسید آلان بشر اینهمه گرفتاری را نداشت. در مکتب علی دروغ جایز نیست. خدایا حب دنیا را از دل بیرون ببر و دل ما را پر از حب خودت و اولیاءت قرار بده. هرچی بدی است از ما رفع و دفع بگردان و هرچه خوبی است به ما عنایت کن.
مکتب حضرت امیر (ع) کناره گیری از حکومت را بر دروغ گفتن برای رسیدن به حکومت ترجیح می دهد. شاید می شد یک دروغ را توجیح کرد اما دیگر از هدایت خبری نبود! حکومتی که با دروغ برسرکار بیاد باید با شمشیر حفظ شود و جز اجبار و زور چیزی از آن عاید انسانها نمی شود! ...
منبع : وبلاگ اطلاع رسانی استاد محمود امجد