همسر محمد رضا جلایی پور: آقای حداد عادل , آخرتی هم هست

همسر محمد رضا جلایی پور: آقای حداد عادل , آخرتی هم هست

درپی موج دستگیری‌های گسترده حامیان اصلاح طلبان که گروه‌ها و سازمان‌های مدافع حقوق بشر نیز از آنها هشدار داده اند، صبح چهارشنبه، محمدرضا جلایی پور، فرزند حمید رضا جلایی پور، روزنامه نگار و استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران، در فرودگاه امام خمینی تهران به دست افراد ناشناس دستگیر و به محلی نامعلوم برده شد. او که دانشجوی دکترا در دانشگاه آکسفورد است، عازم محل اقامتش در انگلستان بود.

فاطمه شمس همسر محمد رضا جلایی پور خطاب به حداد عادل:

زمستان بود. عصر یک روز شنبه تعطیل، کانون توحید لندن. تقریبا چهار ردیف جلوتر از جایی که من نشسته بودم، میشد نیمرختان را دید و شناخت. فرصتی دست نداده بود که پیش از این، رئیس مدارس فرهنگ ایران، جایی که چهارسال از عمرم را در یکی از شعب آن سپری کرده بودم را از نزدیک ببینم. آن روز دیدم.

بر حسب یک عادت دیرین، محمدرضا برای قرائت قرآن روی سن رفت. همیشه وقتی هیچکس حاضر به تلاوت قرآن نمیشد، او این کار را میکرد. قرآن میخواند و میرفت پی کارش. آن روز وقتی بسم الله را گفت، نگاهم را از صورت معصوم او گرفتم وبی هوا به نیمرخ شما خیره شدم. ناباورانه نگاهتان را به او دوخته بودید. گویی هضم دیدن و شنیدن او همزمان برایتان کمی دشوار بود. او خواند: «اذا زلزلتالارض زلزالها»... میدانستم که او را خوب میشناسید، اما فکر نمیکردم از دیدنش تا این حد بهت زده شوید. سکوت حکمفرما بود. او ادامه داد: «واخرجتالارضاثقالها»... راستی همسرتان هم آمده بود! شنیده بودم رابطه عاطفی و قلبی عمیقی بینتان برقرار است و دوست دارید در همه سفرها باهم باشید، احساس خوبی بود. ما هم همینقدر عاشق همیم. فقط شاید کمی بیشتر!
او همچنان با صوت بینظیرش میخواند، « فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره»... همیشه وقتی قرآن میخواند، بغض امانم را میبرید. درقرآن خواندن، سبک خاص خودش را داشت. اصرار داشت معنا و صوت با هم همراه باشند. گاهی گویی ادامه دادن و تاکید بر بعضی آیات تحمل خودش را هم طاق میکرد و نرمه اشکی از کناره چشمانش روانه میشد. مثل بچه ها زود با دستش پاک میکرد که کسی نبیند. به آخرین آیه سوره زلزال که میرسید هم همیشه قصه همین بود: «ومن یعمل مثقال ذره شرا یره»... صدقاللهالعلیالعظیم. سوره بسیار سنگینیست! حس ترس و خشوع را با هم دارد. ترس را بیشتر.
قرآن را بست و بوسید و پایین آمد. داشت از کنارتان عبور میکرد که برخواستید. دیده بوسی گرمی با او کردید. دستش را در دستانتان فشردید. اگر کسی نمیدانست گمان میکرد دوستی دیرینه ای میان شما دو نفر بوده است. او انگار هنوز در خلسه آیات بود. به زور لبخندی زد. نیمرختان پیدا بود. زبان بدنتان با دستپاچگی حرف میزد. در عرض همان ۱۰ ثانیه گویی میخواستید بر خاطره های تلخ سرپوش بگذارید. زیرلب به او گفتید: قرآن زیبایی خواندی. احسنت! بعد گفتید: دیدی در مدرسه مان راهت ندادیم خیلی هم برایت بد نشد؟ او میخندید. حس کردم به اجزای صورتش فشار میآید. وقتی موذب میشد نگاهش را میدزدید و خنده در صورتش کش میآمد. چیزی نگفت. ادامه دادید: رفتی رتبه اول کنکور شدی و حالا هم که اینجایی. خنده هاش بیشتر کش آمد. وقتی فهمیدید در آکسفورد دانشجوی دکتراست، خنده در صورت شما هم کشدار شد. گفتید موفق باشی جوان و رفتید روی سن برای سخنرانی.


نمیدانم احساستان در آن لحظه چه بود؟ خجالت؟ عذاب وجدان؟ غرور؟ یا اصلا هیچکدام! میدانید؟ یک لحظه  هایی در زندگی هست که دست و پای آدم لخت میشود. ترجیح میدهد کاش میشد زمان را به عقب برگرداند و یک چیزهایی را جبران کرد. گاهی آدم در لحظه یخ میزند. شاید به خاطر اینکه انتظار دیدن بعضی آدمها یا شنیدن بعضی صداها و یا هر دوی آنها با هم را ندارد! من شاید اگر به جای شما بودم، بیشتر چنین حالتی را تجربه میکردم.

داستان این ماجرا برمیگشت به سالهای دبیرستان. آن سالها من دانش آموز دبیرستان فرهنگ مشهد بودم. به یاد دارم بعدها که برای المپیاد راهی تهران شده بودم، شرح داستان عدم ثبت نام محمدرضا جلایی پور در مدرسه شما میان بچه های دوره پیچیده بود. آن روزها البته روزهای متفاوتی بود. پدر محمدرضا در بند بود. داشت پاداش بیست سال فداکاری هایش برای انقلاب را از دست حضرات در اوین میگرفت. علیرغم اینکه نمرات محمدرضا عالی بود از پذیرشش در مدرسه فرهنگ به دستور شما جلوگیری کرده بودند. چرا؟ دلیلش ساده است. چون فامیلاش جلایی پور بود! البته فامیلی های معروف دیگری هم آن روزها در مدرسه تان مشغول به تحصیل بودند، از جمله صفار هرندی! قبول دارم، قاعدتا تفاوت ره میان این دو اسم در نظرتان سر به فلک میگذارد. بگذریم! بعدها که همسرش شدم برایم تعریف کرد که گذراندن سال آخر پیش دانشگاهی در این یا آن مدرسه برایش چندان تفاوتی نمیکرد. در مدرسه فتح اسم نویسی کرد و در کنکور سراسری سال بعد رتبه اول کنکور در رشته علوم انسانی شد. گرچه برای او توفیری نداشت کجا باشد اما فکر کنم پایان این قصه برای مدرسه شما سنگین تمام شد.


آن روزها گذشته است جناب حداد عادل! قصه کانون توحید و نگاه بهت زده شما و آن گفتگوی چند ثانیه ای هم گذشته است. حالا محمدرضای مرا در سلول انفرادی همان سیستمی که به قول شما محک عدالتش ا شمشیر دولبه علی(ع) است، گرفتار حبس شده. راستش را بخواهید، این دست اتفاقات کمی تلفظ نامتان را برایم دشوار کرده است! بالاخره هرچه باشد شما خود را از پاسبانان فرهنگ آن مرز و بوم میدانید. درهای مدرسه فرهنگتان به رویش بسته شد و درهای زندان را به رویش گشودند. مبارکتان باد این عدالت بی نظیر علوی! این است مصداق عدالت؟ نمیدانم شاید در فرهنگستان شما ذیل واژه عدالت تعریف دیگری نگاشته اند!

از این هم بگذریم ...

دنیا خیلی کوچک است آقای حداد عادل! به کوچکی همان اتفاقی که در کانون توحید لندن افتاد. به کوچکی همان گفتگوی چند ثانیه ای و شاید به کوتاهی همان حس که از دیدن و شنیدن او و عمل خودتان داشتید. ممکن است سالها بعد، جای دیگری باز هم دنیا همینقدر بر من وشما تنگ و کوچک شود. اگر دنیا هم نشد، آخرتی هست. آن روز قطعا از شما معنای جدید عدالت را خواهم پرسید.

fanta - فرانسه - استراسبورگ
آخرت و اون دنیا و ... این حرفها به درد اتاق خواب بچه می‌خوره. فقط باید این بی‌شرفها رو به همراه تمام اعضای خانواده‌شون آتیش زد و خاکسترشم به باد داد تا هیچ اثری از وجود کثیفشون روی سرزمین پاک ایران باقی نمونه.
یکشنبه 14 تیر 1388

Hoja Verde - ایران - تهران
بله آخرتی هم هست.ولی این آخوندهای زبان نفهم آن را نمی فهمند .زمان بسیار سریع می گذرد.به همان سرعتی که خامنه ای و تمامی دیکتاتورهای زمان را در خود بپیچاند.
یکشنبه 14 تیر 1388

abtin_beo - ایران - اصفهان
آری خواهرم اگر خدایی هست و آخرتی چنانکه خودشان می گویند و باور ندارند پس :
اه اگر از پس امروز بود فردایی.
محمد رضا برادر همه ما و یکی از سالاران جبهه ازادیبخش ایران مهم نیست در کدام سلول این دژخیمان باشد مهم اینست که در لیست سفید قلب ما وطن پرستان و ایرانیان آزادیخواه است و نام ایشان در تاریخ این سرزمین کهن جاوید خواهد ماند
یکشنبه 14 تیر 1388

bms - امارات - دبی
خانم جلایی پور هر چند جوان های بسیاری را اقایان پاسداری چون اقای جلایی پور از تحصیل یا زندگی محروم کردندو مادران بیشماری را داغدار به صرف باو ر ند اشتن به افکار شما اما از صمیم قلب ارزو میکنم جوان شما سالم و سلامت باز گردد. به امید یابان یافتن این خونبارش سی ساله .
یکشنبه 14 تیر 1388

nara83 - ایران - مشهد
جناب حداد عادل به تازگی دختر دیگرش را به عقد یک بدبخت درآورده که دکترای نفت دارد «هرچند به قول مریم خانم (دختر حداد عادل) ایشان جزء عوام هستند و ما خواص هستیم» .
چنان عروسی باشکوهی برایش گرفته است که در مخیله مردم عادی نمی گنجد. و هدیه ازدواجشان هم به غیر از جواهرات چند صد میلیونی ؛ آپارتمانی 500 متری در شمال تهران است.
و عنوان شده چون هنوز تازه عروس و دامادند 500 متر کافیست. ان شاءالله بعدا بزرگترش را هدیه خواهد کرد.
یکشنبه 14 تیر 1388

پریستوک - ایران - تهران
نه آخرت من بهش اعتقاد ندارم ولی دفعه ی بعد حداد عادل به جای یکی از اون آفریقایی های سوپ تغذیه یی به دنیا می آد که این جوری تقاص کثافت کاریاشو پس می ده . همین خمینی و ببینید چه جوری خونوادش تقاص ژس دادن و به درک واصل شدن
یکشنبه 14 تیر 1388

seiied - ایران - یزد
آقای حداد با تمام وجود میگم :خاک بر سرت.آیا تو واقعا عادلی؟
یکشنبه 14 تیر 1388

imanzh - مالزی - کوالا لا مپور
واقعا که ، اسم خودتونو گذاشتید خبر گذاری ؟ این که عکس جلا یی پور نیست !!فقط میخواید علیه این نظام حرف بزنید اصلا کاری ندارید که درسته یا غلط گر چه بعید میدونم نظرم رو کامل نمایش بدید چون ازتون انتقاد کردم . ولی‌ اگه عکس واقعیش رو میخواید میتونید تو سایت موج سوم ببینید :
mowj.ir
یکشنبه 14 تیر 1388

silas - ایران - بندر
imanzh - مالزی - کوالا لا مپور
بی ...ور ازگل مطلب رو بخون به عکس چیکار داری
یکشنبه 14 تیر 1388

shirdelan2009 - هلند - ایده
مرگ و جهنمی سوزان برای نظام کثیف جمهوری اسلامی ایران
یکشنبه 14 تیر 1388

haghju2009 - انگلیس - لندن
درسته ممکنه اخرتی هم باشه ولی این بی وجدانها را نقدا باید از پائینشون اویزون کرد
یکشنبه 14 تیر 1388

amir-amir - کانادا - تورنتو
این آقاى حداد نا عادل حکایت دیگرى دارد از عروسى دخترش٫ بخوانید:
حداد عادل سپس به زندگی ساده دخترش در قم اشاره می کند و اینکه آنها از ازدواج فرزندش در نهایت سادگی برگزار شده و حتی حلقه داماد نیز مربوط به آیت الله خامنه ای بوده است. به روایت حداد مراسم آنقدر ساده بوده که "شام به آیت الله خامنه ای نرسید و ایشان شب عروسی تنها تکه ای نان خوردند"!
سه‌شنبه 16 تیر 1388

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.