«تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آینه قلبم منقوش است. عزیزم، امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوشی در پناه خودش حفظ کند. [حال] من با هر شدتی باشد میگذرد ولی به حمدالله تاکنون هرچه پیش آمد خوش بوده و الان در شهر زیبای بیروت هستم. حقیقتا جای شما خالی است. فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراهم نیست که این منظره عالی به دل بچسبد... ایام عمر و عزت مستدام. تصدقت. قربانت؛ روحالله.»
گرچه خانم خدیجه ثقفی؛ بانو قدس ایران، همسر گرامی امام خمینی در همان ایام فروردینماه 1312 هجری شمسی نامه عاشقانه حضرت روحالله رهبر آینده انقلاب اسلامی ایران را از فرط شرم و حیای ایرانی و اسلامی پاره کرده، اما چند سال پیش این نامه از همه جا سردرآورده و نه فقط در صحیفه امام که در مطبوعات و حتی رادیو و تلویزیون خوانده شد.
عاشقانهترین نامهای که از یک فقیه، مجتهد، مرجع تقلید شیعه و رهبر فرهمند ایران طی بیش از یک دهه بر جای مانده و نه فقط در میان روحانیان و سیاستمداران که در میان روشنفکران و نویسندگان هم بینظیر است. اما این خانم کیست که «روحالله» خمینی با همه قدرت و عظمت سیاسی و دینیاش به قربانش میرود، تصدقاش میشود، نور چشم و قوت قلبش میخواند و حتی در ساحل زیبای بیروت صد حیف میخورد که محبوب عزیزش همراهش نیست؟
خدیجه خانم ثقفی از تبار «حاج ملاهادی نوری» تاجر مازندرانی است که در اواسط حکومت آغامحمدخان قاجار از شهرستان نور به تهران آمد. پسرش «محمدعلی» که اگرچه تاجر بود، اما به فراگیری معارف دینی روی آورد و دختری از خانواده علمای وقت را برای همسری انتخاب کرد.
فرزند آنان، میرزاابوالقاسم کلانترتهرانی، از پرورشیافتگان حوزه تهران، اصفهان و نجف و همشاگردی و همعصر با علمای بزرگی همچون «حاج ملاعلی کنی» بود و در محضر درس «شیخ مرتضی انصاری» حضور یافت: «شیخ مرتضی به گفتههای وی در درس اعتماد میکرد و او هم درس استاد را پس از ختم جلسه، برای برخی از شاگردان علاقهمند تقریر میکرد تا سرانجام به مقامی نائل آمد که در چندین جلسه، شیخ مرتضی انصاری به اجتهاد وی تصریح کرد.»
او در زمانی که «ملاعلی کنی» تولیت مدرسه مروی را برعهده داشت، از نجف به تهران آمد و در این مدرسه به مدت هفت سال به تدریس فقه و اصول پرداخت که شاگردانش عالمان بزرگی همچون؛ سیدحسین قمی تهرانی، شیخعبدالنبی نوری، سیدمحمدصادق تهرانی، شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی و شیخفضلالله نوری بودند. میرزاابوالقاسم لقبش را از «محمودخان کلانتر» داییاش گرفته بود. محمودخان در زمان ناصرالدینشاه، مامور رسیدگی به امور اجتماعی و اقتصادی شهر تهران بود که سرانجام در قحطیای که در تهران رخ داده بود، ناصرالدین او را در نابسامانیها متهم کرد و به دار آویخت.
فرزند میرزاابوالقاسم، همچون پدر یک عالم دینی بود و قریحه شعر داشت و در زمان درگذشت پدر، در رثای او شعر بلند بالایی سرود. «میرزا ابوالفضل تهرانی» که شاگرد پدر بود، در تهران مجتهد شد و در حکمت، فلسفه و عرفان صاحبنظر شد. او اگرچه به درجه اجتهاد رسیده بود، اما به عراق رفت و با دعوت میرزای شیرازی از جلسه درس «میرزاحبیبالله رشتی» در نجف به سامرا آمد و در کنار فقه و اصول به حدیث و رجال پرداخت. او همچنین در آن دوره، زبان و ادبیات «عبرانی و سریانی» را برای آشنایی با یهودیت و مسیحیت فرا گرفت.
او در سامرا هممباحثه با «میرزامحمدتقی شیرازی (میرزای دوم) و سیدمحمد فشارکی اصفهانی» بود. همچنین میرزا ابوالفضل آنچنان در ادبیات و شعر متبحر بود که روزی در مجلس ادبای میرزای شیرازی، شاعر فرستاده دولت عثمانی که برای عرض اندام در برابر میرزا آمده بود، مقهور کرد که درباره آن شاعر عثمانی نوشتهاند: «دستانش چنان میلرزید که سطل هنگام فرو رفتن در چاه میلرزد...» او در نهایت به تهران بازگشت و در زمان ناصرالدینشاه، تولیت مدرسه سپهسالار را برعهده گرفت. او پدربزرگ خدیجه خانم ثقفی است که پدرش هم همچون پدربزرگ، روحانی بود و در این مسیر گام بر میداشت.
«میرزامحمدثقفی تهرانی» از شاگردان شیخ عبدالکریم حائری یزدی، موسس حوزه علمیه قم بود و قریحه شعری او همچون پدرش زبانزد بود. او آنچنان در قم به درس و تحصیل پرداخت که «دو دوره اصول خارج و عمده مباحث فقهی را از بحث رئیسالشیعه، مرحوم حاج شیخعبدالکریم حایری یزدی – رضوانالله علیه – استفاده و وی به خط شریف خویش [حائزی بزرگ] به مقام اجتهاد و اعتماد او تصریح کرد.» سپس ثقفی به تهران بازگشت و در مدرسه سپهسالار در رشته فقه، اصول و معارف عقلی، تدریس و اقامه جماعت کرد که مشهورترین اثر او، «روان جاوید» تفسیر فارسی و روان قرآن در 5 جلد است.
خدیجه خانم ثقفی معروف به «قدسی ایران» دختر میرزامحمد بود که «آیتالله سیدمحمد صادق لواسانی» او را به امام خمینی برای همسری پیشنهاد داد. دختر روحانیای که خود او درباره پدر میگوید: «پدرم خوشتیپ، شیک و خوشلباس بود؛ مثلا در آن زمان پوستین اسلامبولی میپوشید و از خانه بیرون میرفت و همه طلبهها تعجب میکردند.»
از او درباره نام خانوادگیاش میپرسیم، میگوید: «ثقفی به نام عشیرهای از اجدادمان باز میگردد که در کربلا در رکاب سیدالشهدا(ع) جنگیده بودند.» اگرچه، پدر او عالم دینی بود، اما تا دبیرستان، به دخترانش اجازه داد تا در مدارس جدید تحصیل کنند. خدیجه خانم میگوید: «پدرم با دبیرستان رفتن من مخالف بود، چون روحیهاش متجددانه نبود. او میگفت: چون در دبیرستان معلم مرد است، فراش مرد است و بازرس مرد است، نرو.»
به هر حال او تا کلاس ششم تحصیل کرد؛ با چاقچور و لباس آستینبلند. پس از آن «از طرف خانواده مادری برای ایشان خانم معلم کلیمی جهت تدریس زبان فرانسه استخدام کردند که بین 6 ماه تا یک سال به ایشان فرانسه درس میداد.» زمانی که پدر او به قم رفت، خدیجه خانم با محیط قم آشنا شد و آن را نمیپسندید: «قم مثل امروز نبود، زمین خیابان تا لب دیوار صحن قبرستان بود و کوچهها خیلی باریک بودند. به همین خاطر زود از قم میآمدم و آن دو ماهی هم که پدرم مرا به زور نگه داشت، خیلی ناراحت بودم.»
چراکه او، از خانوادهای مرفه بود و با مادربزرگ مادریاش در تهران خو گرفته بود. مادرش هم دختر خزانهدار ناصرالدینشاه بود و به این دلیل «خازنالملوک» نامیده میشد. پدرش هم اگرچه روحانی بود، اما از سوی دیگر، با سیاست همراه نبود: «در خانواده همسر امام و بعد هم زمانی که این خانواده با امام وصلت کرد تا آخر روابط سیاسی برقرار نبود و به یک معنا اصولا سیاسی نبودند، یعنی هیچ وقت وارد مسائل سیاسی نمیشدند و تنها در این حد از سیاست میدانستند که مثلا شاه عوض شد.
خود پدر هم گرچه روحانی بودند؛ اما «روحانی صرف» بود؛ یعنی نماز و درس و بحث و اصلا در مسائل سیاسی دخالت نمیکردند.» آنچه مایه آشنایی حاج آقا ثقفی و حاج آقا روحالله بود، دین و دیانت بود. حاج سیدمحمد صادق لواسانی، دوست مشترک ثقفی و خمینی مایه آشنایی را پربار میکرد و او بود که به حاج آقا روحالله گفت: «چرا ازدواج نمیکنی؟» که او پاسخ داد: «من تاکنون کسی را برای ازدواج نپسندیدهام و از خمین هم نمیخواهم زن بگیرم.
به نظرم کسی نیامده است.» در این هنگام لواسانی به او پاسخ میدهد: «آقای ثقفی دو دختر دارد، خانم داداشم میگوید: خوبند.» اینگونه میشود که آقای لواسانی ماموریت خواستگاری از این خانواده را برعهده میگیرد، اما پاسخ دختر مورد نظر «نه» است. او از قم بدش میآمد و زندگی با طلبه را نمیپسندید؛ چراکه «طلبهها معمولا خشک بودند، وضعیت مالی خوبی نداشتند و گاهی برخی از آنها احترام به زن نمیگذاشتند.
البته دلیل اصلی عدم تمایل به سکونت در قم بود.» به هر حال یکی از نوادگان امام، ماجرای خواستگاری از «خانم» را «شیرین» توصیف میکند: «ده ماه طول میکشد تا خانم جواب مثبت دهند. 5 بار خواستگاری انجام میشود که آقای سیدمحمدصادق لواسانی تشریف میآورند، نه آقای کاشانی. البته پدر خانم اصرار داشتند.» ناگهان با این سوال روبرو میشویم که چگونه خانم با این همه مخالفت جواب مثبت میدهند؟ او میگوید: «حین همین جلسات که آقای لواسانی میآیند و میروند، خانم خوابی میبینند: «ایشان وارد اتاقی میشوند که سه سید نورانی نشسته بودند.
یک پیرزنی آمد و من [خانم] از او پرسیدم که اینها چه کسانی هستند؟ او گفت: آن وسطی پیامبر(ص) است و آنکه سمت راست نشسته امیرالمومنین(ع) است و سمت چپی امام حسن(ع) است، اما تو که از اینها بدت میآید! من پاسخ دادم که از اینها بدم نمیآید، اینها ائمه من هستند. چرا باید بدم بیاید؟ خیلی هم دوستشان دارم. پیرزن بار دیگر اصرار کرد که نه، تو از اینها بدت میآید!» از خواب بیدار میشوند و برای خدمتکار منزل نقل میکنند. او به ایشان گفت که چون این سید [امام] را رد میکنی، این خواب را دیدهای. در نهایت با توجه به این خواب و نظر مثبت پدرخانم، ایشان جواب مثبت میدهند. یک ماه ابتدایی پس از ازدواج تهران بودند و پس از آن به قم میروند.»
البته پیش از پاسخ مثبت خانم، آقاسیدمحمدصادق لواسانی از سوی خانواده ثقفی مامور میشود تا به خمین رود؛ چراکه پدر خدیجه خانم به او از قول زنان خانواده گفته بود: «او را نمیشناسد و او مال خمین است و دختر در تهران بزرگ شده است و در رفاه بزرگ شده است و وضع مالی مادربزرگش خیلی خوب بوده و با وضع طلبگی زندگی کردن برایش مشکل است. ما نمیدانیم که آیا داماد اصلا چیزی دارد یا نه.
اگر درآمدش فقط شهریه حاج شیخ عبدالکریم باشد، نمیتواند زندگی کند. ما میخواهیم بدانیم که آیا از خودش سرمایهای دارد؟ از آن گذشته آیا داماد زن دیگری دارد یا نه؟ شاید در خمین زن و بچه داشته باشد. شاید در مدتی که منتظر بوده تا تحصیلاتش تمام شود، صیغه میکرده است و چه بسا از آن صیغه یکی – دو بچه داشته باشد.» به هر حال آقای لواسانی به خمین میرود و خیال پدر دختر را راحت میکند و پاسخ مثبت خدیجه خانم برای حاج آقا روحالله به ارمغان میآید.
خدیجه خانم، قدسی ایران به منزل آیتالله خمینی وارد میشود و با عالم دینیای روبرو میشود که نهایت احترام را برای او قائل است. البته خود خانم هم در ابتدای زندگی این مساله برایش اهمیت داشت: « رابطه خانم با آقا یک رابطه بسیار محترمانهای بوده است. خانم در اول زندگی به آقا گفتند که بیایید تعبیراتمان را با یکدیگر محترمانه بکنیم و همدیگر را محترمانه صدا بزنیم. هیچ وقت امام یک کلام بیاحترامی به خانم نکردند و ایشان هم همینطور.
در طول زندگی 70 ساله آنها هم هیچگاه امام با صدای بلند با ایشان صحبت نکردند. در اواخر حیات امام، خانم به شاهعبدالعظیم برای زیارت رفته بودند و دیر شده بود. در حالی که آقا معمولا ساعت 2 بعدازظهر ناهار میخوردند. امام یک ساعت و نیم سر سفره نشسته بودند تا خانم بیاید و غذا نخورده بودند. هیچگاه امام از خانم نخواستند که فلان چیز را برایشان بیاورند؛ آب، چای و...» خدیجه خانم در بیان خاطراتش در این باره میگوید: «حضرت امام به من خیلی احترام میگذاشتند و خیلی اهمیت میدادند. هیچ حرف بد یا زشتی به من نمیزدند.
امام حتی در اوج عصبانیت هرگز بیاحترامی و اسائه ادب نمیکردند. همیشه در اتاق، جای بهتر را به من تعارف میکردند تا من نمیآمدم، سر سفره، خوردن غذا را شروع نمیکردند. حتی حاضر نبودند که من در خانه کار کنم. همیشه به من میگفتند: «جارو نکن». اگر میخواستم لب حوض روسری بچه را بشویم میآمدند و میگفتند: بلند شو، تو نباید بشویی...» امام حتی در مسائل شخصی خانم دخالت نمیکرد و در مورد لباس و رفت و آمدهای او نظر نمیداد. نوه امام از قول مادربزرگش میگوید: « اصلا امام کاری به رفت و آمد ایشان نداشت. فقط در ابتدا، امام باید خانواده یا فرد مورد نظر را میشناختند، اما پس از آن دیگر حرفی نمیزدند.
در مورد لباس خانم هم که لباسشان از سوی مادرشان از تهران فرستاده میشد، هیچ وقت امام درباره آن سخنی نمیگفتند. حتی روزی آقا برای دخترشان که 12 ساله بودند کفش قرمز رنگ میخرند، در آن موقع اصلا رسم نبوده است و دختران باید کفش سیاه پا میکردند. البته خود خانم هم مراعات میکردند، اما خود ایشان میفرمودند که هیچگاه نشد که در نوع پوشش یا رفت و آمدم با کسی اظهارنظر کنند.»
سوالی پرسیده میشود که پس امام به همسر و فرزندانش چه توصیه میکرد که آنان اینگونه در مسیر راستی راه میپیمودند؟ «امام کلا در زندگی به یک اصل معتقد بودند که خانم این اصل را اینگونه روایت میکنند: اگر میخواهید به بهشت بروید؛ دو کار انجام دهید: اول اینکه هرچه خداوند واجب دانسته، انجام دهید و هرچه حرام دانسته، انجام ندهید. امام فقط این دو قید را گذاشتهاند. البته خانم و خانواده کاملا رعایت میکردند چرا که آقا، فردی نبودند که در برابر خلاف شرع سکوت بکنند.» اما به هر حال، خانم هم این رفتار امام را تایید میکند و میگوید: «به مستحبات خیلی کاری نداشتند. به کارهای من هم کاری نداشتند.
هر طوری که دوست داشتم، زندگی میکردم.» امام حتی منزل را به محلی برای تدریس تبدیل کرده بودند و به همسر خود به عنوان شاگرد, «جامعالمقدمات» میآموختند: «خانم قبل از ازدواج مدتی ادبیات عرب را نزد پدرشان فرا گرفته بودند. نزد امام هم ادامه دادند و کتاب «جامعالمقدمات» را میخواندند. امام سریع درس میدادند، از خانم پرسیدم که ایشان اینگونه تدریس میکردند، شما متوجه میشدید؟ ایشان فرمودند: بله، می فهمیدم.
خانم حافظه فوقالعادهای داشتند، یک غزل را یک بار میخواندند، حفظ میشدند. البته ایشان ذوق شعری هم داشتند. تدریس امام به خانم چندماهی طول میکشد، اما پس از تولد فرزندان، مشغولیتشان در خانه بیشتر شد و از طرف دیگر به قسمتهایی از ادبیات عرب رسیده بودند که لازم بود آقا مطالعه کنند و وقت این کار را نداشتند. بنابراین با موافقت طرفین تدریس متوقف میشود.»
امام با آیتالله ثقفی، پدر همسرش هم روابط صمیمانهای داشت و همواره به طور مستمر در جریان مبارزات خود، با حوصله برای ایشان نامه مینوشت و حالشان را جویا میشد: «روابط دوستانه شدیدی داشتند و احترام متقابل مابین آنها وجود داشت.» اگرچه خانواده ثقفی سیاسی نبودند و هیچگاه پدر همسر امام به مبارزات سیاسی نمیپرداخت؛ به جز امضای دو اطلاعیه، اولی علیه لایحه ایالتی و ولایتی و دیگری درباره مقاله روزنامه اطلاعات علیه امام در دیماه 56.
اما گویا امام هم محیط خانه را سیاسی دوست نمیداشت: «پس از اینکه خانم وارد منزل آقا میشوند، امام با توجه به اینکه کاملا سیاسی بودند، هیچ وقت مسائل سیاسی را در خانه مطرح نمیکردند خانم امام هیچگاه در مسائل سیاسی صحبت و دخالت نمیکردند. روحیه ایشان هم همینطور است. برخی میگویند که یکی از علل موفقیت امام هم همین مسئله بوده است که وقتی وارد منزل میشدند، تشنجات سیاسی در آنجا نبوده است.»
حتی پس از پیروزی انقلاب هم، خانواده همسر امام در میدان سیاست وارد نشدند و به انتقاد یا حمایت از این و آن نپرداختند و به خانم هم مطالبی را نمیگفتند تا به گوش همسر خود [امام] برساند. البته شاید دلیل دیگری هم داشت: «اصلا به خانم مطلبی را نمیگفتند. اگر هم مسئلهای بوده، به دلیل اینکه خانم غیرسیاسی بودند، مطلبی را نمیگفتند. شما اگر وارد فضای منزل خانم شوید، تنها بویی که استشمام نمیکنید، سیاست است. خانم واقعا خانم خانه بوده است. نظر امام هم این بوده که هیچگاه مسائل سیاسی را وارد منزل نکنند.»
خدیجه خانم در مسیر مبارزات امام، ناگهان با فوت حاج آقا مصطفی، فرزند بزرگش روبرو شد که بسیار او را بیتاب کرد، فرزندی که « بسیار به او علاقه داشتند و حتی از دیگر فرزندان بیشتر او را دوست میداشتند؛ هنوز هم میگویند و اکنون هم که گاهی نام آقا مصطفی گفته میشود، ایشان بغض میکنند و گاهی گریه هم میکنند. آقا مصطفی در منزل بسیار محترم بودند و دیگر فرزندان او را «داداش» صدا میکردند و حتی خانم و آقا هم ایشان را «داداش» مورد خطاب قرار میدادند. ایشان بسیار در نجف فعال بودند و روی جنبه مرجعیتی امام تاکید داشتند.
خانم علاوه بر آقا مصطفی، به فرزند ایشان «حسین آقا» هم بسیار علاقه دارند. ایشان که فوت میکنند، خانم بسیار ناراحت میشود. یک روز از ایشان پرسیدم که فوت امام یا حاج احمدآقا یا آقا مصطفی، کدام برای شما سختتر بود؟ گفتند: فوت مصطفی مسئله دیگری بود. ایشان زمانی که از فوت آقامصطفی مطلع میشوند، بسیار گریه میکردند ولی زمانی که آقا به خانه میآمدند، گریه نمیکردند.
از طرف دیگر در مسیر امام هم اصلا شک نکردند و حتی ناراحتی خودشان را به امام منتقل نمیکردند. البته زمانی که امام برای نماز یا تدریس به خارج از منزل میرفتند، ایشان در حرم یا منزل بسیار گریه میکردند. امام هم زمانی که در نجف تدریس میکردند جای خالی آقا مصطفی را میدیدند و ناگهان میلرزیدند. اما هیچگاه گریه نمیکردند و فقط برای سیدالشهداء و یاران ایشان گریه میکردند.» اما هیچگاه خانم بر بیتابی خود برای آقا مصطفی چیره نشدند.
نوه خانم و آقا درباره نقش مادربزرگش در منزل امام و همراهی 70 ساله او با ایشان میگوید: «خانم واقعا همراه امام بودند. شک ندارم که اگر خانم امام نبود، امام به هیچ وجه به این موفقیتها نمیرسیدند. نقش خانم در خانواده نقشی فوقالعاده است و یک محوریت واقعی دارند. ایشان شرایط امام را در تمامی مقاطع درک میکردند و ریاست منزل همواره بر عهده ایشان بود.» او خانم را کاملا واقعگرا توصیف کرد و گفت: «ایشان میگویند من به تمام آرزوهایم نرسیدهام.»
منابع:
-گفتوگو با یکی از نوادگان امام
-صحیفه امام
- گلشن ابرار، پژوهشکده باقرالعلوم، قم، جلد چهارم و هفتم
-ستوده، امیررضا، پا به پای آفتاب، نشر پنجره، بهار 73
منبع : شهروند امروز
آزادمرد - ایران - تهران | در شهر زیبای بیروتم لاکن چند تایی هم صیغه کرده ایم که اینجور بشود که اینجور باشد که یکی بگد که لاکن ما قبل از ارتحال کنیم قدری عشق و حال. این قربان صدقه ها هم تقیه بود. البته به تنقیه بیشتر شبیه بود! | چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
farzande koroshe kabir - ایران - تهران |
یکی از دوستان بگه خانم امام چندسالشونه. هفتاد سال که با امام زندگی کردند ... حداقل 15 سالگی ازدواج کرده. الان هم که حدود 20 ساله امام از دنیا رفته. پس حدودا 105 سال داره. که شاید اشتباه حساب کرده باشم. به هرحال همسر خوب نعمته. امیدوارم همه خوشبخت بشن. |
چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
arian1 - ایران - ابادان |
تاریخ ایران به ایندگان وفرزندان ایران زمین نشان خواهد داد حقایق مربوط به خمینی وحکومت نحس وشیطانی که او بنیان نهاد ... ونفرین ابدی بر او وبر ..او وحکومت .. که او بر جای گذاشت. |
چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
a_bamdad - ایران - تهران |
به نامه اول مطلب توجه کنید.این با ادبیات خمینی یکیه؟اون که می خواست دو کلمه حرف بزنه جون میداد و تمام افعال و اجزای جمله رو اشتباه میگفت.یک کلمه حرف میزد 25 بار میگفت لیکن.اخه تحریف تاریخ تا کجا. |
چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
parastoo06 - استرالیا - سیدنی |
arian1 - ایران - ابادان
a_bamdad - ایران - تهران
منم نظرم همینه؛ لعنت براو و خاندان او که ایرانی را گول زد ایران را به گودال.
|
چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
Faryade_Khamoosh - آلمان - آخن |
خمینی به زنش تو نمی گفت واسش مهم نبود زنش چه لباسی میپوشه و با کی رفت و آمد میکنه و حتی برای دخترش این آخوند خون آشام کفش قرمز رنگ هم خریده پس چرا این جلاد قرن بیستم با ملت ایران اینگونه بوده؟ خون هزاران انسان بی گناه انسانهای شریف و وطنپرست که جانشان را برای ایران میدادند به دستانش آلوده است. اعدام هایی که همین خمینی حکم داده بود به خلخالی جلاد که شما اعدام کنید حکم های اعدام را بعدن امضاء میکنیم. و هزاران جنایت دیگه به ملت ایران. منبع تمام ناآرامیهای منطقه و حتی دنیا ظهور همین مرد خونخوار - همین پیر مرد ضدبشر که روحش روزی هزار بار آتش بگیرد است. مردی که هیچ احساسی نداشت وقتی به ایران بازگشت. |
چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
saeed1 - کانادا - تورونتو |
parastoo06 - استرالیا - سیدنی
arian1 - ایران - ابادان
a_bamdad - ایران - تهران
ببینید به هر حال ایران دچار استبداد و استعمار بود. شاه دیکتاتوری میکرد و وابسته یه خارجی ها بود. تنها کسانی که در اون شرایط تونستند حرکت ایجاد کنند که از زیر اون ننگ خلاص بشیم همین مذهبیون بودند. |
چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
acid_pro - اتریش - وین |
جالبه امامی که شهوترانی با کودک شیرخواره را در کتاب تحریرالوسیله اش مجاز دونسته و در همون کتاب هم کتک زدن به زن رو در صورتی که از شوهرش اطاعت نکنه شایسته میدونه، چطور در طول زندگیش 1 بار با صدای بلند با زنش صحبت نکنه!!! |
چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
ARIYA_TEHRAN - ایران - تهران |
آره دیگه فیلم هندیه |
چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
abiabi - انگلستان - لندن |
مگه اسم زن خمینی بتول نبود . حالا چطوری شده که نوشتن خدیجه . و در ضمن یکی بگه خمینی چندتا زن داشت |
چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
pishmarge_edalat - ایران - تهران |
acid_pro - اتریش - وین
Faryade_Khamoosh - آلمان - آخن
اوکی امام آدم الکی بوده .. قبول ...ولی من مطمئنم از شما 2تا بی ... تر نبوده.شما 2تا آدمای ... هستین که اسیر شهوات شدین و هیچی حالیتون نیست..فقط فکر میکنید حالیتونه.من نه بسیجی هستمم نه طرفدار آخوند.مرگ بر آخوندای حاکم بر ایران...ولی شما 2تا هم همون جور که گفتم ...و باید ....لعنت کوروش کبیر بر شما باد. |
چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
babaktoronto - کانادا - تورنتو |
اقا سعید از تورنتو
انگار اون همه وقت که برای کامنت گذاشتم برای شما بیهوده بود. |
چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
a_bamdad - ایران - تهران |
saeed1 - کانادا - تورونتو
خودت خجالت نکشیدی این رو نوشتی؟زمان شاه ننگ داشتیم؟گیرم حرف تو درست باشه و ما وابسته به امریکا بودیم.بس نبود لا اقل اون امریکا بود و غول اقتصادی و نظامی جهان.الان چی که اویزون روسیه ایم که خودش اویزونتر از ماست.خجالتم خوب چیزیهویه کم به خودت بیا و منطقی فکر کن.گرچه میدونم نون جاسوسی بهت ساخته و جایی برای فکر نمیداره. |
چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
Faryade_Khamoosh - آلمان - آخن |
pishmarge_edalat - ایران - تهران
پیشمرگم بشی با اونهمه ... که نوشتی |
چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
Black Chador - امزیکا - ولدن |
acid_pro - اتریش - وین
خوب دروغشون رو گرفتی .شاید خمینی همان ادم معروف هست که دنیا بهش مگن دکتر جکل و مستر هاید. |
چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
Black Chador - امزیکا - ولدن |
خمینی و هیتلرو صدام توی جهنم منتظر جورج بوش وشرون هستند |
چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
mlowes - آمریکا - واشینگتن-دی سی |
a_bamdad - ایران - تهران
ای بابا. به قول خودت این جون میداد سخنرانیی که براش نوشته بودند را بگه اما تا مرد ازش اشعار عارفانه چاپ شد. کجای کاری باباجان؟ بارها گفتم باز هم میگم .......تا ..ر در جهان هست ....ملا در نمیماند.
و متاسفانه تا جهان هست ..ر هم همیشه هست. در نتیجه ملا هیچوقت در نمیماند. حتی توی همین سایت آدمهایی که شاید هم دل خوشی از خمینی و آخوند نداشته باشند هنوز بهش میگن امام. چرا برای اینکه همه چیز را طوطی وار یاد میگیرند. چون یک ..ری میگه امام اینها هم همون را تکرار میکنند. |
چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
mlowes - آمریکا - واشینگتن-دی سی |
acid_pro - اتریش - وین
چطوری نداره. بدون اینکه صداش را بلند کنه با کمربند میزدتش. نگفتن زنش داد نمیزده که!!! گفتن خودش داد نمیزده. نکته های ظریفی هست که نباید همینطوری فراموش کرد. |
چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
tara26 - المان - ف... |
سلام لطفا اینو نگاه کنید بد ببینید که خمینی چه آدم.... بوده
https://www.youtube.com/watch?v=Mxb_vXcdOSkfeature=channel_page
|
چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
man iraniam1 - هندوستان - بنگلور |
من شنیدم اون شعرها را استاد شهریار گفته و بعد به اسم خمینی کردن (منم نمی دونم جریان چیه ) . راستی چرا به خمینی میگن هندی زاده ؟ مادرش مگه هندی بوده ؟ من از هندی ها که می پرسم دست و سرشونو باهم تکون می دن می گن نهی نهی |
چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
ahura - ژاپن - توکیو |
حالا اگه این نامه رو تو این زمون یه پسر به یه دختر بنویسه ُهمین آخوندا و تفاله های خمینی میگیرن چوب تو آستینش میکنن |
چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
Hamoorabi - ایران - تهران |
اون یه کلمه *حال* رو که دیدم وسط نامه حاج آقا، فکر کردم یهو جو گرفتتش تو نامه و واسه زنش نوشته حال یعنی یه حال بده جیگر! هه هه هه. خوب البته از خمینی که یه رگه اش به هند میرسه، بعید نیست که از این قر و فرها بیاد و نامه عاشقانه پشت درخت زیر بارون بنویسه.
ولی دمش گرم بابای این حاچ خانم که مثل خمینی نیومد ما رو به روز سیاه بنشونه.آخوند یعنی همین! یعنی بشینه تو مسجد سرش به کار خودش باشه و دخترشو شووور بده.تازه حاج آقا به زنش می گه جارو نکن! دو حالت داره یا اینکه چرک و شیپیش از در و دیوار خونشون بالا و پایین می رفته یا اینکه چند تا کلفت و نوکر داشتن که اونا جارو می کردن، حاج آقا امام هم برای اینکه خدای نکرده مفسد فی الارض نشن اونا رو صیغه می کردن! مبارکه انشاالله!
man iraniam1 - هندوستان - بنگلور همین نامه عاشقانه ای که نوشته یعنی اینکه همش داشته با آمیتا باچان می پریده که اینجوری واسه من رومانتیک شده. |
چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
amirpro - بلزیک - استنده |
خمینی یه جانی و خون آشام بود.بدون تفکر و ترس از خدا فرمان اعدام صدها نفر را داد.این ادم نمی تونه طبع شعر داشته باشه مگر اینکه مثل نرون امپراطور خون آشام روم شیزوفرنی داشته و ادم سالمی نبوده.خمینی فردی کینه جو و عبوس بود.به هر حال ایران رو که به فنا داد .بازماندگانش هم که بد تر از او میکنند.ولی گناه بیشتر همیشه به حساب بنیانگذار است |
چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
shahin 12 - انگلیس - چشر |
خمینی دروغگوترین-بیسوادترین-جنایتکارترین-خائنترین رهبر دنیا بود.همه بگید ... به روح پلیدت خمینی شیاد |
چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
acid_pro - اتریش - وین |
pishmarge_edalat - ایران - تهران
از سانسور شدن حرفت به وسیله مدیران محترم معلومه از کلمات رکیک یا زشت استفاده کرده اید که نشانه شخصیت شماست.
حالا گذشته از این میشه بفرمایید کجای گفته من خلاف واقعیت بود؟ شما اول برو کتاب تحریرالوسیله رو مطالعه بفرما بعد عاشق رهبرت بشو.البته میدونم اگه هم بخونی چون خود شما هم مانند رهبرت هستی با شهوترانی با کودک شیرخواره مخالفتی نخواهی داشت (تحریرالوسیله - جلد چهارم - کتاب نکاح - صفحه 15 - مسئله 12) اینهم آدرس دقیق و اینهم متن مسئله:
کسیکه زوجه اى کمتر از نه سال دارد وطى او براى وى جایز نیست چه اینکه زوجه دائمى باشد، و چه منقطع ، و اما سایر کام گیریها از قبیل لمس بشهوت و آغوش گرفتن و تفخیذ اشکال ندارد هر چند شیرخواره باشد …
تفخیذ: شهوترانی با ران |
چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
LiliRose - کانادا - تورنتو |
تا وقتی زنده بود نمی دونستیم زن امام کی بوده .حالا که مرده شرح حالشو می گن که چی بشه؟
خدا پدر بزرگ من رو رحمت کنه که طفلکی 65 سال بیشتر عمر نکرد.اینا می خوان چند سال زنده بمونن!! |
چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
kamiar - امریکا - کنکورد |
farzande koroshe kabir - ایران - تهران
خدیجه ثقفی و یا همون همبستر خمینی در سال 1284 خورشیدی متولد شد و در حدود 103 سال عمر کرد .مثل اینکه برای رفتن به اون دنیا و دیدن خمینی عجله ای نداشت حالا شانس اوردیم که خود خمینی اینقدر عمر نکرد البته زیاد فرقی هم نکرد چون یکی بدتر از خودش جانشینش شد. |
چهارشنبه 28 اسفند 1387 |
|
sam116 - انگلیس - لندن |
انگار همین دیروز بود 30 میلیون جمعیت از تحصیلکرده ها دکتر مهندس دانشجو وکیل و قاضی تا روزنامه نگار تا مردم عادی کوچه و بازار انگار تمام مردم اونو تو ماه دیدند .هیچوقت اون شبی که گفتند اقا تو ماهه یادم نمیره تو پشت بوم تو ماه کامل دنبال اقا میگشتم اون موقع 17 ساله بودم .ولی از اقا خبری نبود تا اینکه از همسایه امان که چند تا برادر بودند و یکیشان همان سالپزشکی عمومی را تمام کرده بود و بقیه دانشجو بودند سوال کردم کو اقا من که نمیبینم خنده ای کرد وگفت البته که واقعا اقا تو ماه نیست ولی اگه واقعا به اوو مبارزه ای که داره بر ضد شاه و امریکا انجام میده معتقد باشی اونو میبینی
از فردای اونروز منو با خودشون به دانشگاه تهران بردند و بعد از چند روز حضور در دانشگاه و تظاهرات من هم به راحتی اقا رو تو ماه میدیدم. روز استقبال از وی انگار تمام مردم ایران به تهران امده بودند.که بعدا بزرگترین استقبال تاریخ نامیده شد. و روز تشیع جنازه اش هم استقبال و حضور مردم بی نظیر بود.سخنم به کسانی است که دنبال رهبر وانقلاب کردن هستند هر وقت شما کسی را یافتید که اینگونه محبوب مردم باشه که حتی تحصیل کرده ها هم توی ماه ببیننش اون وقت انقلاب هم به سبک 57 حتما و گارانتی پیش میاید.پس بی خودی دنبال اون سبک انقلاب نروید که بیهوده است.الان بعضی ها مینویسند که من مزدور رژیم هستم. چه باک من در هر حال وموقعیت از گفتن حقیقت و انچه دیده ام ترسی ندارم. |
پنجشنبه 29 اسفند 1387 |
|
kamiar - امریکا - کنکورد |
sam116 - انگلیس - لندن
نگفتی که چطور شد که جمهوری اسلامی رو ول کردی و رفتی انگلیس ؟حالا اگه خوده آقا رو نگاه میکردی چی میدیدی؟ من که هر وقت عکسشو نگاه میکنم خون میبینم, چوبه دار میبینم,شکنجه شدن دانشجوها رو میبینم, شلاق خوردن مردان رو میبینم,سنگسار شدن زنان رو میبینم, میله زندان روزنامه نویسان و وبلاگر ها رو میبینم, گریه مادرهایی که بچه هاشون اعدام شدند میبینم, بدن تکه تکه شده اون بچهایی که در جنگ روی مین میرفتند میبینم, کلیه آدمهایی رو که برای مخارج زندگی میفروشند ,میبینم,یک بسته هروئین که ج.ا از نون سنگک هم ارزون تره و با اون انسانی زندگیشو باخته ,میبینم, کارگران و معلمان که برای گرفتن حقوقشون فریاد میزنند,میبینم,بمب هایی رو که در عراق منفجر میشه و ملت بیگناه رو میکشه ,میبینم. من با دیدن عکس خمینی خیلی کارهای باور نکردنی که یک انسان میتونه به سر انسان دیگه ای در بیاره میبینم . یک روز عکسی از خمینی رو بردار و به هاید پارک لندن برو حتما شب مهتابی هم باشه و خوب به اون عکس نگاه کن و فکر کن, حتما تو هم اینها رو خواهی دید و شاید هم بیشتر از اینها که گفتم ببینی. |
پنجشنبه 29 اسفند 1387 |
|
shabnam anti mammad! - استرالیا - سیدنی |
sam116 - انگلیس - لندن
عزیز جان چرا همیشه به اعتقادات مردم شک داری و اونها رو به باد تمسخر میگیری؟ باور کن درست نیست. من خودم هم چهره امام رو در ماه دیدم بعدش هم علت علمیش توجیه شد و همه فهمیدند که واقعا چهره امام در ماه مشهود بوده. توجیه علمیش توسط یک آدم خوش ذوق در قالب یک بیت شعر آورده شده که میگه: دیشب رخ امام را در ماه دیده بودند.... |
پنجشنبه 29 اسفند 1387 |
|
aghakian - ایران - تهران |
امام خمینی بزرگ مردی که در تاریخ تکرار نخواهد شد امام خمینی ساده زیست و در عین حال همه مسایل را زیر ذره بین داشت و چون با صداقت حرف میزد و فقط و فقط برای خدا مبارز ه کرده بود و کاخ استبداد شاهی را ویران کرد و یکتنه حریف عراق و حامیان تا دندان مسلحش شد مردم هم دوستش میداشتند خدا روحشو که شاد هست شاد تر کنه |
پنجشنبه 29 اسفند 1387 |
|
ss.sorakh - ایران - بندرعباس |
مردک حیض از اون رساله نوشتنش معلومه قدسی خانم چقدر کمکش کرده تو نوشتن رساله اش ؟ با پول ملت تو این کشور تو اون کشور حال میکرده دلشم برا قدسش تنگ میشده زینب و زیادی نوه ملا هادی شده بوده قدسی ایران چه غلطها . این شاه رو هرگز نمیبخشم میمرد یه گلوله حروم این مرتاض عقبی میکرد یه عمر ملت ایران رو نجات میداد . |
پنجشنبه 29 اسفند 1387 |
|
farzande koroshe kabir - ایران - تهران |
kamiar - امریکا - کنکورد
کامیار عزیز از اطلاعات شما ممنونم. البته اینها به دلیل این که در طول عمرشون مفت میخورن و می خوابن زیاد عمرمی کنند. بعد هم عوا م می گن اینها به خاطر ایمان زیادشون خدا طول عمر بهشون داده. |
پنجشنبه 29 اسفند 1387 |
|
ماهی سیاه کوچولو - ایران - تهران |
بر خلاف تمامی آخوندها. مفت خوری چندان به بیت رهبری نساخت.
یکی پس از دیگری سقط شدند .فقط مونده نوه امام با دور کمر 150.
aghakian - ایران - تهران
جنایت امامت در تاریخ با اعدام هزاران جوان ثبت شده. |
پنجشنبه 29 اسفند 1387 |
|
آنتی اسلام - ایران - اهواز |
saeed1 - کانادا - تورونتو
ببینید به هر حال ایران دچار استبداد و استعمار بود. شاه دیکتاتوری میکرد و وابسته یه خارجی ها بود. تنها کسانی که در اون شرایط تونستند حرکت ایجاد کنند که از زیر اون ننگ خلاص بشیم همین مذهبیون بودند.
=======================
فکر میکنم یکی از بیسوادترین کسانی هستی که در این سایت کامنت میگذاری.
تو یک جای دیگه هم گفته بودی:
{{اولا من هیچوقت نگفته ام که اسلام 100% کامل است یا شخصیت محمد کامل و بی نقص بوده است }}!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
https://www.iranianuk.com/article.php?id=35946
این حرف تو یعنی اسلام یک دین آسمانی نیست و محمد یک پیامبر نیست!!! چون محمد اگر نقص داشته باشد دیگر معصوم نیست.
در آخر فقط یک چیز " لطفاً حرف نزن"
|
یکشنبه 2 فروردین 1388 |
|
آنتی اسلام - ایران - اهواز |
a_bamdad - ایران - تهران
دوست عزیز از این سعید ناراحت نباش. منظوری نداشت ( پسر باهوشی است اما فهمش کمه!) |
یکشنبه 2 فروردین 1388 |
|
mooooon21 - ایران - کرج |
انکار خود احمدى نزاده خانومش.
|
دوشنبه 3 فروردین 1388 |
|