محمدرضا گلزار نیاز چندانی به معرفی ندارد، بازیگری که با حضور در آثار پر فروش سینمای ایران، ثابت کرده توانایی جذب مخاطبان فراوانی را دارد. او در عرصه بازیگری هرچند فرصت چندانی برای بروز تواناییهای خود نداشته، اما توانایی او میتوانست در همکاری با فیلمسازان با اعتبار سینمای ایران، به خوبی جلوهگر شود، اما هر بار به دلایلی ناخواسته، این امر میسر نشده است.
در این زمینه همین بس که فیلمسازانی چون مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی و نهایتاً بهرام بیضایی او را برای نقش آفرینی در آثار خود برگزیده و مهر تاییدی بر قابلیتهای او در بازیگری زدهاند.
کنجکاوی در رابطه با زندگی و اتفاقات حواشی این بازیگر کشورمان همیشه وجود داشته است. استقبال از فیلمی چون (توفیق اجباری) بهترین دلیل در اثبات این مدعاست.
به گزارش جهان مجله کانون خانواده در شماره جدید خود به سراغ گلزار رفته تا علاوه بر پرداختن به فعالیتهای حرفهای او نیم نگاهی هم به اوضاع و احوال شخصی اش داشته باشد تا در خلال آن تصویری ملموس و واقعی از او به عنوان محبوبترین ستاره سینما ترسیم شود.
ویژگی های محمدرضا گلزار
من هم یک آدم ساده هستم، مثل همه و اگر تفاوتی در این میان باشد، به خاطر الطاف خاصی است که خدا به من داشته و به هر کسی هم یکجور تعلق میگیرد. این را بدون هیچگونه تظاهر یا شعاری میگویم. من اعتقاد زیادی به آن بالا (با دست به آسمان اشاره میکند) دارم.
اگر توفیقی هست، حاصل لطف خداست. در هیچ خط دیگری هم نیستم. گاهی بعضی از دوستان از سر دلسوزی به من میگویند اگر به فلان خط تمایل نشان بدهی یا با فلانی تماس بگیری، بد نیست و با این روابط موفقتر میشوی و..... اما من همیشه در خط آن بالا هستم و جواب هم گرفتهام. از سعی و تلاش هم غافل نمیشوم.
دردسر محبوبیت
خب، چنین مسائلی جزء جدایی ناپذیر حرفه ماست و باید با آن کنار بیایم، چند سالی است که بخشی از زندگی من شده است. در طول روز اتفاقهای بسیاری میافتد. مثلاً گاهی اوقات قرار است سر صحنه فیلمی برویم، دیر هم شده است، عجله دارم خود را برسانم سر صحنه، چون یک گروه برای کار منتظر من هستند. سر چهارراه با ابراز محبت بعضی از علاقمندانم روبهرو میشوم. میایستم و از آنها تشکر میکنم.
از من میخواهند که برای دوستان و آشنایان امضا بدهم. یکی، دو تا، سه تا، ده تا، بیست تا و ... اگر بیست و یکمی را امضا نکنی و بگویی ببخشید، من دیرم شده و گروه منتظر من هستند، طرف ناراحت میشود و ...
اصولاً من همیشه سعی میکنم وقتی کسی به من ابراز محبت کرد، هر طور هست پاسخگوی این محبت باشم.
گروه آریان
گروه آریان برای من مثل کودکی بود که خودم در تولد و رشد آن سهم داشتم. این گروه با همکاری همه دوستانی که در آن حضور داشتند، پایهریزی شد و در آن زمان یک اتفاق مهم در موسیقی پاپ به حساب میآمد.
ما اولین کنسرتهایمان را در قشم و کیش برگزار کردیم. در آغاز راه بودیم، اما استقبال غیر منتظره و باورنکردنی بود.
ورود به سینما
من اصلاًَ برنامهای برای بازیگری در سینما نداشتم و خود سینما هم اولویتی برای من به حساب نمیآمد. بازیگری من در سینما خیلی اتفاقی و ناخواسته پیش آمد. فروردین ماه 1379 سفری رفته بودم به شمال کشور که به طور اتفاقی آنجا در یک رستوران ایرج قادری را دیدم. به واسطه آشنایی با فیلم و احترامی که برای ایشان قایل بودم، نزدشان رفتم و خودم را معرفی کردم و از ایشان دعوت کردم که در کنسرت ما که 10 روز بعد برگزار میشد، شرکت کنند. قادری در همانجا به من پیشنهاد بازیگری در فیلمی داد که تصمیم داشت جلوی دوربین ببرد. این پیشنهاد برای من خیلی غیرمنتظره بود.
قادری هنگامی که با عدم تمایل من روبهرو شد، پیشنهاد کرد که من روی این مسئله فکر کنم و بعد جواب بدهم. 10 روز بعد، هنگام برگزاری کنسرت ایشان نیز در سالن بودند و در مورد پیشنهادی که داده بودند، سوال کردند، چند باری هم به دفتر ایشان رفتم و سرانجام با وجود تردیدی که برای بازیگری در سینما داشتم به دلیل اینکه ایشان به عنوان یک پیشکسوت سینما، اعتبار حرفهای زیادی دارند، قرار داد بستم.
یک میلیون تومان برای (سام و نرگس) دستمزد گرفتم که در زمان خودش برای کار اول رقم خوبی بود. حالا که فکر میکنم، به نظرم این خواست خدا بود که خیلی اتفاقی آن روز در شمال مرا با قادری روبهرو کرد و مسیر تازهای در زندگی پیش روی من گذاشت واز ایشان نیز قلباً ممنون هستم.
فیلمهای بعدی
دیگر دست خودم نبود، هنوز اولین فیلمم، سام و نرگس اگران نشده بود که پیشنهادهای زیادی به من شد. میآمدند سرصحنه و من را میدیدند. ورود یک بازیگر جدید برای کارگردانها جذاب بود. الان هم اگر یک بازیگر جدید وارد شود، بعضی کارگردانها کنجکاو میشوند و میآیند او را بررسی میکنند.
هنوز سام و نرگس اکران نشده بود که من برای دو فیلم (زمانه) و (شام آخر) قرار داد بستم.
کارگردانان کار اولی
ما هم اول که وارد سینما شدیم، (کار اولی) بودیم. در زهر عسل و در ارتباط با کار (ابی) (ابراهیم شیبانی) هم، آقای (جهانگیر کوثری) با من تماس گرفتند و گفتند همه داریم دست به دست میدهیم تا یک فیلم خوب جمع شود. ابی هم جوان باهوش و مستعدی است.
الان هم ترجیح میدهم اگر دو فیلمنامه یکسان از دو کارگردان (قدیمی کار) و (فیلم اولی) پیش رویم باشد، با (کار اولی) همکاری کنم. بعضی کارگردانهای قدیمی چندان پیشنهاد پذیر نیستند و با آنها مشکل دارم. قبل از اینکه کار شروع شود، همه این قول را میدهند که میرویم و در طول کار با هم بحث میکنیم و به نتیجه مشترک میرسیم. ولی وارد کار که میشوی، فقط باید دستورالعمل را اجرا کنی.
من از نتایج چند کارم به شدت ناراضیام. بخصوص اینکه در یک کار بازیگردان هم داشتیم و حتی بازیگردان، با کارگردان هم به نتیجه واحد و مشترک نمیرسیدند، چه برسد من بازیگر.
فروش فیلمها
پولش که قرار نبود در جیب من برود! برایم چندان مهم نبود. اگر یک بازیگر بخواهد تمام تمرکزش را روی درآمد در سینما بگذارد، برایش حاصل چندانی ندارد. برای من فروش، هیچ وقت مهم نبود، بلکه استقبال و رضایت مردم برایم اهمیت داشته است.
دوست دارم کارم مورد پسند مردم باشد. بازتاب کارم در میان مردم، برایم خیلی مهم است. من فکر میکنم همان انرژی و حس و حالی که عوامل هنگام فیلمبرداری دارند، به جلوی دوربین و بعداً به پرده سینما و تماشاگر منتقل میشود. یعنی موقع فیلمبرداری فیلمهای (آتش بس)، (کما) یا (توفیق اجباری) که جزء رکورددارهای فروش هستند، ما همین حس را داشتیم که این اتفاق میافتد.
من آن زمان مطمئن بودم که فیلم (کما) در آن شرایط با آن قیمت بلیت چنین فروشی میکند.
تجربههای به ثمر نرسیده
در این سالها چند تجربه بود که به ثمر نرسید. یکی (سربازهای جمعه) مسعود کیمیایی، دیگری (مهمان مامان) داریوش مهرجویی و این اواخر هم (لبه پرتگاه) بهرام بیضایی.
میانسالی و پایان دوران ستارگی
حالا کو تا میانسالی! البته این که شوخی بود. یکبار در مصاحبه تلویزیونی هم این را گفتهام، خدا خواسته که این اتفاقات برایم بیفتد و تا زمانی هم که او بخواهد همه چیز سر جایش خواهد بود. البته تلاشم را میکنم که انتخاباتهایم روز به روز بهتر شوند. الان روی فیلنامه، حساسیت خاصی دارم.
بازیگر (تجربه گرا) یا سوپراستار
من از تجربه ترسی ندارم. گفتم که اگر فیلنامهای را دوست داشته باشم، موهایم را هم از ته میتراشم و هر گریمی را هم حاضرم قبول کنم. اما وقتی فیلمی مثل بوتیک را کار میکنی و آنگونه با آن برخورد میشود. آدم دلزده میشود. بنابراین مه هم منتظر یک اتفاق عجیب و غریب هستم که دیگر هیچ ارادهای نتواند جلویش بایستد.
ورزش و سینما
من خودم را از خانواده والیبال میدانم. در حال حاضر بسیار خوشحالم که به جمع والیبالیستها برگشتهام. من والیبالیست بودهام و مدت طولانی در تیمهای پارس خودرو، شیشه و گاز و .... کار کردهام.
یقین دارم که تداخلی در کار سینما و ورزش برایم پیش نخواهد آمد. با اینکه لیگ برتر وقت زیادی از من میگیرد، اما مطئنم با علاقهای که به ورزش دارم و با برنامهریزی میتوانم در هر دو جبهه مثبت عمل کنم.
هرگز به دنبال پول نبودهام. همچنین به خاطر دوستی که با مدیر عامل ارتعاشات داشتم، به این تیم پیوستم و تاکنون بر سر مسائل مالی هیچ صحبتی نکردهایم. قصد من این بود که تا حدودی ورزش و هنر را به هم گره بزنم. مطمئنم مدیر عامل باشگاه میتوانست مربی بدنساز حرفهایتری برای تیمش داشته باشد، اما به خاطر سابقه دوستی که با هم داریم این تصمیم را گرفت.
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|