داستان زندگی اشرف پهلوی ۲۷

داستان زندگی اشرف پهلوی 27

نقش اشرف در شهرت بهروز وثوقی
بهروز وثوقی که نام اصلی اش خلیل وثوقی است در سال 1316 در شهر «خوی» به دنیا آمد و پس از تحصیل مدرک دیپلم متوسطه در جستجوی کار به تهران آمد و در سال 1337 به کار دوبله فیلم های خارجی و ایرانی مشغول شد. چندی بعد «وثوقی» پس از سه سال فعالیت در این حرفه، با حمایت یکی از هنرپیشگان زن سینمای آن روزگار به نام «پوری بنایی» با فیلم «صد کیلو داماد» فعالیت سینمایی خود را آغاز کرد، اما علی رغم حضور در کنار این هنرپیشه زن و بازی در فیلم های مبتذل به شهرت چندانی دست نیافت، تا اینکه ناگهان جریانی با عنوان «موج نو» با حمایت نویسندگان وابسته ای همچون «پرویز دوایی» کارمند پرسنلی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان «لیلی امیر ارجمند»، ندیمه فرح پهلوی و با سرمایه تهیه کنندگانی مانند «علی عباسی»(133)، «مهدی میثاقیه»(134) در سینمای ایران شکل گرفت.
این عناصر مأموریت داشتند که «بهروز وثوقی»، هنرپیشه درجه دهم سینمای ایران را به معروف ترین و گران ترین بازیگر سینما تبدیل کنند و چنین شد که به دستور «اشرف پهلوی» وی به یکی از پدرخوانده های سینمای ایران تبدیل شد. چنانکه با یک تلفن برای فیلم هایش مجوز نمایش می گرفت و باز با یک تلفن فیلم های دیگران را سال ها راهی انبارها می کرد.
بسترسازی در جهت چهره سازی او چنان ماهرانه صورت گرفت که دیگر هنرپیشگانی که تا قبل از دهه پنجاه گران ترین بازیگران سینمای ایران محسوب می شدند و فیلم هایشان از فروش خوبی برخوردار بود در اواخر دهه پنجاه عملاً خانه نشین شده بودند. در حالی که وثوقی برای بازی در هر فیلم در سال های 1357-1356 رقمی بالغ بر نیم میلیون تومان (یعنی نیمی از هزینه تولید فیلم) دستمزد دریافت می کرد.
حضور مافیایی «وثوقی» در عرصه هنر چنان بود که در هنگام ازدواج با «فائقه آتشین» معروف به «گوگوش» وی ترانه سرایان و آهنگساز ان معترض به همسرش را یکی دو سال ممنوع القلم و ممنوع التصویر ساخت تا برای همیشه ادب شوند. (135)
«بهروز وثوقی» پس از افتضاح افشای روابط «همسرش» با «داریوش اقبالی»، پس از طلاق همسرش، این خواننده معتاد به مواد مخدر را توسط مأموران به دام انداخت و با حمایت اشرف مطبوعات را وادار ساخت تا تصویر او را به همراه مواد مخدر مکشوفه در صفحات حوادث خود به چاپ برسانند. بدین ترتیب در جامعه این شایعه قوت گرفت که «داریوش اقبالی» به جرم سیاسی به زندان افتاده است. سرانجام نیز «داریوش اقبالی» با خواندن ترانه های «رسول بزرگ رستاخیز» و «طلایه دار» در تلویزیون و تقدیم آنها به شاه از زندان آزاد شد. (136)
وی در اواسط سال 1357 با عجله سینماها، ویلاها و خانه هایش را تبدیل به دلار کرده و از کشور گریخت و امروز در فیلم های ضدایرانی و ضداسلامی هالیوود در نقش های فرعی ظاهر می شود. گه گاه نیز به روی صحنه تئاتر می رود، در حالی که سال هاست عشق «اشرف» به او فروکش کرده است.
هنرپیشه ای در دام اعتیاد
یکی دیگر از کسانی که مورد توجه اشرف پهلوی قرار گرفت، بازیگر فیلم مستهجن «در امتداد شب» ساخته «پرویز صیاد» و سریال مهوع «دایی جان ناپلئون» کار ناصر تقوایی بود.
این بازیگر که با نام «سعید کنگرانی» به شهرت رسید، در اوج جوانی قدم به کاخ اشرف نهاد، اما در دوران معاشرت با اشرف به یک معتاد تمام عیار تبدیل شد. چنانکه سال ها عمر و جوانی او را تحت الشعاع قرار داد.
وی پس از چند بار دستگیری و ترک اعتیاد به لوس آنجلس رفت و به گویندگی شبکه های ضدانقلابی پرداخت، اما به دلیل کساد بودن کار به ایران بازگشت.
بدین ترتیب نام وی نیز در فهرست مطول مردانی قرار گرفت که مورد توجه اشرف قرار گرفته و پس از انقضای تاریخ مصرفشان، توسط این زن فاسد رها شدند.
افتضاح در بیمارستان
در یکی از شب های تابستان سال 1356 بهروز وثوقی به اتفاق «ع. ع» از تهیه کنندگان سابق سینمای ایران به یکی از بیمارستان های خصوصی تهران واقع در خیابان «احمد قصیر» کنونی مراجعه کرده و خواستار دیدار با بیماری ممنوع الملاقات می شوند. پرستار کشیک بدون آنکه وثوقی را بشناسد در کمال احترام می گوید: آقای محترم ملاقات ممنوع است بویژه در شب! اما «وثوقی» پس از ضرب و شتم پرستار، خود را به اتاق بیمار می رساند! در این میان پرسنل بیمارستان در اعتراض به عمل غیرانسانی «وثوقی» دست به اعتصاب می زنند،اما نیمه شب صاحب بیمارستان را با حالتی هراسان در جمع خود می بینند، او می گوید: اگر می خواهید سروکار من پیرمرد به ساواک بیفتد و همه شما هم قلع و قمع شوید به اعتصابتان ادامه دهید.
پرسنل به اعتراض بر می خیزند که رفتار وثوقی توهین به جامعه پزشکی کشور است اما از صاحب بیمارستان پاسخ می شنوند که: می دانم، اما من توسط ساواک و به دستور دفتر والاحضرت اشرف احضار شده ام.
سرانجام پرستار کتک خورده مجبور می شود از وثوقی عذرخواهی کند و غائله تمام شود. (137)
«وثوقی» درآستانه پیروزی انقلاب پس از فروش سینماها و املاکش به آمریکا گریخت. وی هم اکنون بازیگر نقش های چرخ پنجم در فیلم های ضد ایرانی هالیوود است. نقش هایی همچون «بادیگارد»، «تروریست» و الخ.
«اشرف در سال های آخر عمر خود در تهران دیگر هیچ واهمه ای نداشت که هر چند وقت یک بار با پسر بچه جوانی در انظار دیده شود رستوران ساقی در شمال تهران، مهم ترین پاتوق او بود. . . در این سال ها او به شکار شوهران جاه طلب ،خواننده ها و هنرپیشه ها هم می پرداخت ]؟[ با حمایت اشرف خیلی زود صاحب یک سینما شد». (138)
زیرا او دیگر به مانند گذشته در سال های پایانی حکومت شاه دیگر نمی توانست پست وزارت و وکالت به کسی بدهد، چون شاه از بیم شورش های مردمی دست او را موقتاً کوتاه کرده بود، همانگونه که در سال 1332 او را به خارج فرستاد تا حکومتش استمرار یابد. با این همه اشرف هنوز این قدر قدرت داشت تا بتواند تأثیری شگرف در زندگی فلان هنرپیشه مرد و بهمان جوان خوش سیما داشته باشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
133- علی عباسی فعالیت خود را به عنوان گوینده برنامه های هنری در شبکه تلویزیونی بهائیان متعلق به ثابت پاسال از اعضای برجسته محفل بهائیان آغاز کرد، اما در اوائل دهه 1350 به کمک وام بلاعوض دفتر فرح پهلوی و بنیاد پهلوی به تهیه فیلم های به اصطلاح روشنفکری روی آورد.
134- مهدی میثاقیه یکی از بهائیان معروف و سرسپرده دربار بود که پس از انقلاب اسلامی به خارج از کشور گریخت.
135- جهت اطلاع بیشتر به دوره محله جوانان امروز سال های 1353و1354 مراجعه شود.
136- این دو سرود توسط ایرج جنتی عطایی و بابک بیات سروده و تصنیف شده است.
137- به نقل از خاطرات شفاهی یکی از پرسنل سابق بیمارستان مزبور.
138- شاهدخت ناکام، هفته نامه زن روز، مورخه 18/4/1384، ص .55 


ماجرای اشرف و احمد دهقان
«احمد دهقان» در شهر اصفهان و در میان خانواده ای فقیر چشم به دنیا گشود، در دوره جوانی در پی یافتن کار به تهران آمد، خوش سیما و خوش اندام و جذاب بود، به همین دلیل پس از مدتی کار در یک داروخانه، وارد اداره «هنروپیشه» شد و سپس در روزنامه « اطلاعات» برای خود کاری دست و پا کرد و در کنار آن به مدرسه هنرپیشگی راه یافت. پس از چندی با جلب توجه اشرف، صاحب تئاتر «نصر» و همه کاره این تماشاخانه شد. وی در آن زمان به دلیل شباهتش به «ری میلاند» هنرپیشه معروف هالیوود، مورد توجه «اشرف» قرار گرفت، اشرف چنان شیفته و دلباخته «دهقان» شد که به سرعت وی را از فردی گمنام به چهره ای مشهور تبدیل کرد و بدینسان درهای بسته دولت و هزار فامیل به روی دهقان گشوده شد. (139)
«دهقان با استفاده از این فرصت، تماشاخانه «تهران» را به دست آورد و امتیاز مجله «تهران مصور» را گرفت و گروهی از نویسندگان و روزنامه نگاران معروف را گردهم آورد و راه پیشرفت و بالابردن شمارگان نشریه اش را هموار ساخت.
«دهقان» در راه بالارفتن از پله های قدرت سیاسی در شرایطی که بسیاری از نشریات در مقطع پس از شهریور 1320 و سقوط «رضاخان» زبان به انتقاد از او گشوده بودند، حمایت از رضاخان را در دستور کار خود قرار داد. به طوری که او نخستین کسی بود که لقب «کبیر» را به نام رضاخان چسباند و از او به عنوان پدر ایران نوین یاد کرد.
آنها که سال های پس از شهریور 1320 را به یاد دارند می دانند که تنها تماشاخانه ای که سرود شاهنشاهی را پیش از شروع نمایش پخش می کرد، تماشاخانه تهران بود و اگر این سرود در سال های بعد در رژیم پهلوی دوم در سینماها و تماشاخانه ها پخش می شد، این مسأله از تماشاخانه «احمد دهقان» سرچشمه گرفته بود.
«احمد دهقان» علی رغم ازدواج با دختر خاله اش، صاحب فرزندی نشد، اما در بیشتر اوقات در کنار اشرف زندگی می کرد و این مسأله برای ساکنان کاخ اشرف به مسأله ای طبیعی تبدیل شده بود. گریز از دام «اشرف» برای مرد جاه طلبی که پس از حضور در مجلس شورای ملی به وزارت می اندیشد و شهرت، ثروت و نفوذ او را در چنگ داشت غیرممکن می نمود.
روزگاری چند سپری شد و ورق برگشت؛ زیرا تاریخ مصرف «احمد دهقان» برای زن هوسبازی چون اشرف به پایان رسیده بود. حتی زمانی که «اشرف» از مسافرت خارج از کشور بازگشت، برای « دهقان» کارت دعوت نفرستاد، در حالی که اشرف به سیاق ماضی گروهی از دوستان، آشنایان و مردان مورد علاقه خود را به شام دعوت کرده بود. و این نخستین بار بود که نام «دهقان» در میان مدعوین ضیافت اشرف دیده نمی شد.
«دهقان» به خیال آنکه اشتباهی رخ داده است، مثل گذشته در مقابل «کاخ» اشرف از خودروی سیاه رنگش پیاده شد، اما در مقابل در ورودی دربان کاخ در مقابلش تعظیم کرد و گفت: «قربان فرموده اند که شما را به کاخ راه ندهم. » دهقان چند لحظه بهت زده بر جای ماند، سپس خشمگین به خانه بازگشت و تا صبح بیدار ماند. عاقبت به کاخ تلفن زد از آن سوی سیم این صدا به گوش رسید: قربان بسیار متأسفم، خانم به ما دستور داده اند که هر وقت شما تماس گرفتید تلفن را قطع کنم، لطفاً دیگر تماس نگیرید.
«احمد دهقان» که به خاطر توجه اشرف در مدت کوتاهی به وکالت مجلس رسیده و در سودای وزارت بود، کاخ آرزوهای خود را ویران شده می دید؛ چرا که می دانست این واقعه، پایان بلندپروازی های اوست. او بلافاصله گذرنامه اش را برای مسافرت به خارج و شاید هم فرار از کشور آماده نمود، اما دیگر دیر شده بود. »(140)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
139- به نقل از خاطرت شفاهی یک روزنامه نگار قدیمی، در آرشیو مرکز پژوهش های مؤسسه کیهان.
140- نشریه جوان، شماره 32، مورخه 19/5/1358، ص .27 


دهقان ؛ گرفتار میان توده ای ها و اشرف

«دهقان» که سال ها علیه حزب توده و همسایه شمالی مقاله های تند و آتشین نوشته بود، در شرایطی قرار گرفته بود که هم بیم آن داشت که حزب توده کارش را یکسره کند و هم از وحشت اشرف خواب و خوراک نداشت، زیرا می دانست کینه اشرف کینه شتری است و به چشم خود دیده بود اشرف بر سر دشمنان خود و یا کسانی که در مقام تضاد با او قرار گرفته، چه بلایی آورده است. سرانجام در ساعت هفت و بیست دقیقه روز شنبه هفتم خرداد ماه سال 1319، فردی به نام «حسن جعفری» وارد دفتر مدیر مجله «تهران مصور» شد. او قبلاً با «احمد دهقان» تماس گرفته بود و گفته بود حامل یک نامه خصوصی است: «جعفری» پس از ورود به اتاق «دهقان» از کیف زردرنگ خود نامه ای را بیرون آورد و به دست «دهقان» داد، دهقان بلافاصله سرگرم خواندن نامه شد، در این حال «حسن» اسلحه خود را به سوی دهقان گرفت و شلیک کرد. با شنیدن صدای تپانچه، پسر پانزده ساله ای به نام «بلبلی» که در تماشاخانه کار می کرد و همچنین «مصفا» یکی از هنرپیشه های تئاتر به طرف اتاق دهقان دویدند، «حسن» کوشش می کرد، گلوله های بعدی را نیز به طرف دهقان شلیک کند، اما گلوله در اسلحه «کلت» گیر کرده بود. بدین ترتیب ضارب که دیگر امیدی به فرار نداشت، به دام افتاد.
«دهقان به سختی از جایش بلند شد و افتان و خیزان خود را به گراند هتل رساند، در این هنگام «خادم» عکاس «تهران مصور» وی را با تاکسی به بیمارستان شماره دو ارتش رساند.
طی نیم ساعت تنی چند از جراحان برای عمل جراحی در بیمارستان گردآمدند، اما کوشش آنها سودی در بر نداشت؛ زیرا گلوله ضارب، سینه «دهقان» را شکافته بود و صفرا و کبد را متلاشی کرده بود. بدین ترتیب عمل بی نتیجه ماند و «دهقان» در ساعت 9و15 دقیقه صبح همان روز مرد.
دهقان پیش از مرگ پی درپی گفته بود: مرا کشتند. . . مرا به بیمارستان برسانید، درد می کشم، مرا نجات بدهید. شاید دهقان در آخرین دم حیات عاملان اصلی سوءقصد را شناخته بود و نامشان را بر زبان رانده بود، اما هیچ کس از کسانی که در اطراف او بودند، جرأت سخن گفتن نداشتند.
ضارب احمد دهقان که «حسن جعفری» نام داشت، دستگیر شد و چهار ماه در زندان انفرادی به سر برد. حسن تمام روز را در سلول به سر می برد و فقط گه گاهی رئیس زندان به او اجازه می داد چند دقیقه ای در راهرو زندان قدم بزند.
پس از چهار ماه او را به اعدام محکوم کردند و به زندان قصر منتقل شد. در تمام مدت زندان «حسن جعفری»، هیچ کس به دیدارش نرفت و تا آخرین دم حیات اجازه نداشت که جز با وکیل مدافع اش با افراد دیگری صحبت کند، اما از وکلای خود دکتر «بقایی» و «شهیدی» راضی بود.
وی در نامه ای خطاب به خواهرش نوشت: «خواهر عزیزم! دو هزار تومان برایت فرستادم. من کشته خواهم شد، اما از کسانی که مرا به این کار واداشته اند انتقام بگیر. »(141)
گفته می شود دهقان زمانی به قتل رسید که اشرف از او دل برید، اما هنوز راز مرگ «احمد دهقان» در پرده ای از ابهام قرار دارد.
آیا «احمد دهقان» با توجه به پایان تاریخ مصرفش برای اشرف و همچنین رابطه نزدیک با «رزم آرا» به اشاره اشرف کشته شد و یا اینکه به مانند «محمد مسعود» با برنامه ریزی حزب توده از پای درآمد؟! زیرا حضور او در فعل و انفعالات پشت پرده سیاست کشور روزبه روز مؤثرتر رخ می نمود.
سرانجام «حسن جعفری» به جوخه اعدام سپرده شد، اما هرگز در جراید آن روزگار نتیجه بازجویی ها و نام آمر او برای ترور «احمد دهقان»، انعکاس نیافت.
ضمن آنکه هیچگاه روشن نشد که چرا «اشرف»، به طور ناگهانی رابطه خود را با «احمد دهقان» قطع نمود و او را به کاخ خود راه نداد.
بدین ترتیب پرونده حیات یکی دیگر از مردان مورد علاقه اشرف پهلوی بسته شد و پس از آن نیز هیچگاه یادی از او در مطبوعات نشد. او که خود روزگاری مدیریت مجله «تهران مصور» را برعهده داشت و در عرصه سیاسی کشور علاوه بر شغل نمایندگی مجلس، به عنوان مهره ای مؤثر مطرح بود، ناگهان از حافظه تاریخ پاک شد.
اشرف به روایت معشوقه شاه
«پروین غفاری»(142) یکی از معشوقه های شاه که در فاصله مسافرت «فوزیه» همسر اول محمدرضا پهلوی به مصر و ورود «ثریا اسفندیاری» به کاخ سلطنتی، به عنوان یکی از صدها معشوقه پهلوی دوم با دربار حشرونشر داشته است، در کتاب خاطرات خود از «اشرف» به عنوان رقیب و دشمن خود یاد کرده و ادعا می کند که شاه به دنبال باردار شدنش، در یک مراسم صوری و دروغین با حضور امام جمعه وقت تهران او را صیغه کرده است. وی درباره خاطرات این شب می نویسد:
«بالاخره شب موعود فرا رسید. میهمانان بسیاری آمده بودند که من آنها را نمی شناختم. . . از نزدیکان شاه، اشرف و شمس، خواهران و از برادرانش احمدرضا، محمودرضا و حمیدرضا در شمار دعوت شدگان بودند، اما از مادر شاه خبری نبود. وقتی که امیر صادقی ( راننده دربار) را صدا کردم و از او پرسیدم پس پدر و مادر و خواهر و برادر من کجا هستند، با چشمان متعجب و گره شده گفت که قرار نبوده است آنها در این مجلس باشند، پس از رفتن او اشرف خواهر شاه که آرایش غلیظی کرده بود به طرف من آمد. من مات و نگران بودم، فراموش کردم که به او سلام کنم. با لحن تندی گفت: دختر، بابا، ننه ات سلام کردن، یادت نداده اند؟ نزدیک بود که با گریه از آنجا بگریزم که این بار اشرف با لحن مسخره ای گفت: صیغه شدن که کوس و نقاره نمی خواد. . . با تندی از او رو برگرداندم، به اتاق آرایش رفتم. »(143)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
141- نشریه جوان، شماره 32، مورخه 19/5/1358، ص 28، .27
142- «پروین غفاری» فرزند میرزا حسن خان غفاری، کارمند مجلس شورای ملی سابق، پس از قهر «فوزیه» از دربار ایران، مورد توجه «محمدرضا پهلوی» قرار گرفته و توسط «حسین فردوست» به عنوان یکی از صدها معشوقه شاه، به درباره راه می یابد. پس از چند ماه رابطه با شاه از وی باردار می شود، اما شاه او را وادار به سقط جنین می نماید.
«پروین غفاری» پس از مدتی از دربار رانده می شود و پس از آن روابط گسترده ای با دلتمردان شاه، روزنامه نگاران، شاعران و هنرمندان سرشناس برقرار می کند. به گونه ای که صاحب نفوذ زیادی در هیأت حاکمه و رژیم سلطنتی می شود.
«غفاری» پس از مدتی در ارتباط با محفل بهائیان، توسط «مهدی میثاقیه» وارد سینما می شود، اما به جز ایفای نقش منفی نصیبی از سینما نمی برد.
وی در رژیم شاه خانه خود را به عشرتکده دولتمردان شاه تبدیل کرده و با بسیاری از اهل سیاست و روشنفکران در ارتباط بود.
وی در سال 1376 کتاب خاطرات خود را در افشای فساد حاکم بر دربار شاه منتشر ساخت.
143- غفاری، پروین، خاطرات (تا سیاهی در دام شاه) مرکز ترجمه و نشر کتاب، ص .43


اشرف به روایت «سیا»

«پروین غفاری» در ادامه از توطئه هایی پرده برمی دارد که توسط اشرف و با هدف حذف او از دربار شاه، برنامه ریزی شده بوده است:
«در شبی از شب های تابستان، به دلیل گرمی هوا من تصمیم گرفتم که بیرون از اتاق و در زیر آلاچیق و کنار خواهرم بخوابم. در نیمه های شب صدای انفجار شدیدی خانه را لرزاند و همه ما سراسیمه از خواب پریدیم. صدای انفجار به حدی بود که شیشه های خانه فرو ریخت و همسایگان همه بیرون ریختند، مأموران کلانتری به خانه ریختند و پس از تحقق و تفحص اعلام کردند که به اتاق خواب من نارنجک پرتاب شده است. این واقعه و ماجراهایی که پس از این پیش آمد، مرا به طور کامل متقاعد کرد که اشرف قصد از میان برداشتن مرا دارد.
دومین سوءقصد او در یکی از میهمانی های کاخ پیش آمد، آن شب او (اشرف) لحظه ای از من جدا نمی شد و دائم در کنار من بود، وقتی که پیشخدمت سینی قهوه را آورد، اشرف با دست خودش فنجانی برداشت و به دست من داد، او می دانست که من قهوه زیاد می خورم در همان لحظه که فنجان را به لبهایم نزدیک می کردم، به طور اتفاقی فنجان از دستم بر روی فرش پرتاب شد.
وقتی پیشخدمت برای جمع کردن شکسته فنجان پیش دوید، همه میهمانان به عینه دیدند در آن قسمتی که قهوه برگشته بود، کرک های فرش به کلی از بین رفته بود. من دانستم که اصرار اشرف برای خوردن آن قهوه دلیلی بجز کشتن من نداشته است. از همان لحظه تصمیم گرفتم مراوده ام را با او به کلی قطع کنم. او را نیز پس از این ماجرا کمتر می دیدم، اما یقین داشتم که توطئه های او کماکان استمرار دارد و قصد او بر این است که با روش های دیگر مرا از سر راه بردارد. اشرف که خود هیچ گاه از مردان سیر نمی شد، با درک حسادت شاه نسبت به ارتباط من با دیگر مردان، با شگردی دیگر به مقابله با من برآمد که نزدیک بود به قیمت جانم تمام شود. »(144)
«پروین غفاری» در کتاب خاطرات خود می گوید علاوه بر «اشرف» و شاه، عموم برادران و خواهران و حتی مادر شاه نیز در منجلاب فساد و تباهی غوطه ور بودند و این فساد خانوادگی را به فساد اخلاقی ملکه مادر نسبت می دهد:
«هر بار که از محمدرضا می خواستم مرا به مادرش معرفی کند، به گونه ای از انجام این شانه خالی کرده و می گفت: اگر او را هم ندیدی چیزی از دست نداده ای. . . در دربار معروف بود که مادر شاه با آن پیری به دو چیز بیش از همه علاقه مند است: «زن» و «قمار»، در ضمن ملکه مادر به من نیز نظر داشت و با تأکیدی که شاه بر عدم ملاقات من با او داشت سعی می کردم به او نزدیک نشوم، دومین عشق مادر (شاه) قمار بود. معروف بود که او هر شب تا دیرگاه سر میز قمار می نشیند. »(145)
وی سرگرمی دیگر اشرف و دیگر خاندان پهلوی را شکم چرانی عنوان کرده و می نویسد:
«عشق سومی هم در خانواده شاه وجود داشت که دیگر منحصر به مادر او نبود و آن پرخوری و شکم چرانی بود. . . (اشرف) با اینکه جثه ای نداشت، اما در مهمانی و بزم های شبانه آنقدر می خورد که بیننده حیرت می کرد، این همه اغذیه و اشربه را در کجایش انبار می کند. . . خود شاه هم پرخور بود. . . (اما) اشرف این قیدوبندها را نداشت و در میهمانی های رسمی تا می توانست می خورد. . »(146)
معشوقه شاه پس از ذکر توطئه های گوناگون اشرف که با هدف حذف فیزیکی او صورت می گرفته، می نویسد از ترس اشرف مجبور شدم سیاست «کج دار و مریز» را دنبال کنم:
«من در مقابل اشرف همیشه سیاست کج دار و مریز داشتم و وقتی احساس می کردم مردی که طرف توجه اوست در محافل من حاضر می شود، به نحوی که خود آن شخص از جانب من چیزی احساس نکند ترتیبی می دادم که دیگر سراغ من نیاید و بدین وسیله از خود دفع شر می کردم. »(147)
فساد اشرف به روایت سازمان «سیا»
در حالی که اشرف کوشش داشت تحت لوای اقدامات بشردوستانه و عام المنفعه ای چون «سازمان خدمات شاهنشاهی»، «کمیته پیکار با بیسوادی» و سازمان ملل، افکار عمومی را به هر نحو ممکن از فسادهای مالی و اخلاقی اش منحرف سازد، کارشناسان و تحلیلگران سازمان «سیا» در سفارت آمریکا در تهران در سال 1971 درباره او چنین می نویسند:
«خواهر دوقلوی شاه، یعنی شاهدخت اشرف به خاطر روش های فسادآمیزش یکی از مهمترین عوامل ورشکستگی این خاندان است. . . دیگر اعضای خاندان ]پهلوی هم[ همیشه مایه شرمساری شاه و لکه دار شدن حیثیت خانواده سلطنتی می باشند. »(148)
در ادامه این گزارش کارشناسان «سیا» درباره اشرف می نویسند:
« شاهدخت اشرف، شاید نزدیکترین عضو خانواده به شاه باشد، وی که فردی است نیرومند و باهوش، در زمینه امور زنان و نیز در سازمان ملل نقش های مهمی را عهده دار است. . . علی رغم این استعدادها وی در خارج و داخل کشور به عنوان فردی فاسد مشهور شده است. عدم برخورد قاطع شاه با او، مردم را معتقد ساخته است که او تا حدود زیادی بر شاه اعمال نفوذ می کند و وجهه مردمی ]!![ او را لکه دار می سازد. »(149)
همچنین احسان نراقی یکی از مشاوران ارشد محمدرضا و همسرش و یکی از مقربین به خاندان سلطنتی در کتاب خاطرات خود درباره اشرف اینگونه به داوری می پردازد:
«والاحضرت اشرف نفوذی کاملاً مغایر با شهبانو بر برادرش داشت، او که املاکی در پاریس، سواحل جنوب فرانسه و نیویورک داشت، بخش عمده وقت خود را در خارج از کشور سپری می ساخت. علاوه بر این، علاقه وافرش به قماربازی و خوشگذرانی های پر سر و صدا او را به شدت پرخرج نموده بود، یک روز که به طور خصوصی با هویدا ناهار می خوردم، تلفن اتاق ناهارخوری زنگ زد، اشرف بود که از جنوب فرانسه تلفن می کرد. . . فوراً متوجه شدم که قضیه پول است و دل به دریا زدم و پرسیدم: «یک باخت بزرگ در کازینو؟» رئیس دولت، از جای در رفت و گویی منفجر شده باشد، گفت: خانم، مبلغ زیادی از من طلب می کند، آن هم قبل از آنکه شب شود. »(150)
و اینها تنها بخش کوچکی بود از کتاب قطور فساد اشرف و سایر اعضای خاندان پهلوی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
144- غفاری، پروین، خاطرات (تا سیاهی در دام شاه)، مرکز ترجمه و نشر کتاب، صص 68-.67
145- همان ، صص 55-.54
146- همان ، ص .55
147- همان، ص .116
148- اسناد لانه جاسوسی، جلد اول، ص .268
149- همان ، ص .270
150- نراقی، احسان، از کاخ شاه تا زندان اوین، ص .117 

amir agha - کانادا - ونکوور
جقدر این اشرف زشته
شنبه 3 اسفند 1387

mnm - کره - کره
واقعا اگر اینطور باشد واقعا ...بر سر بهروز ووقی واشرف ...به ..شده عجیب اما باور کردنی این مطالب
شنبه 3 اسفند 1387

kooroshe hakhamanesh - ایران - تهران
هر چیه بهتر از این فاطی کماندوهای یه چشیه!!!
شنبه 3 اسفند 1387

velayat - ایران - شیراز
ماشاالله هیچ کس در فساد به پای اشرف و کلاً خانواده شاه نمی رسد. پولای مملکتو چه جوری می ریختن تو جیب این خارجیا!!!!
شنبه 3 اسفند 1387

فاتح - ایران - تهران
قابل توجه عاشقان طاغوت !!!
شنبه 3 اسفند 1387

a-h - ایران - کرمان
تیمسار فردوست در کتاب خاطراتش می نویسد در میان زنان تمام سران ممالکی که من می شناختم زنی به فاسدی اشرف ندیده بودم . حال نمی دانم بچرا عضی ها از سر کینه توزی با این نظام اسلامی به امثال اشرف می خواهند افتخار کنند !!!!
شنبه 3 اسفند 1387

peymanA1973 - رومانی - بخارست
ولایت-ایران
شنبه 3 اسفند 1387

peymanA1973 - رومانی - بخارست
ولایت-ایران
زمان شاه پول میبخشیدن الان دریا را شما خودشو زیاد ناراحت نکن
شنبه 3 اسفند 1387

Punisher - ایران - شیراز
velayat - ایران - شیراز
نه جانم هیچکس به پای سروران شما نمیرسه. تو تاریخ لنگه ندارن.
فاتح - ایران - تهران
قابل توجه تو ی عزیز دوردونه نظام .....!
شنبه 3 اسفند 1387

alman-westfalen - ایران - ایران
منبع مطالب فوق وزارت اطلاعاته.رجوع شود به نظرات عبداله ش..ازی.
دراخر اینکه تاریخ رو قوم غالب می نویسد پس زیاد قابل استناد نیست.
شنبه 3 اسفند 1387

shahram khosh maram - ایران - تهران
تا انجا که من فهمیده ام کلا اشرف در ایران محبوب نبوده و شیوه زندگی و ولخرجیهای او مورد تایید بسیاری از مقامات دوره شاه نبوده. اسد الله علم در خاطراتش از اشرف در چند مورد به صراحت انتقاد کرده است. به عنوان مثال در جایی مینویسد که اشرف با هواپیمای اختصاصی به مصر میرود و چند تا از سگهایش را با خود میبرد. مطبوعات مصر هم کلی روی این قضیه سر و صدا میکنند و عکسهای اشرف با سگها را در صفحه اول چاپ میکنند با عنوان اینکه خواهر شاه ایران اینگونه وارد یک کشور اسلامی شد. علم خیلی از این مسئله گله میکند چون هزینه سیاسی زیادی به شاه و سادات متحمل کرد. من به این نتیجه رسیده ام که اشرف در بین همه مقامات و سران دوره شاه از همه در بین مردم منفورتر بوده است و شایعات زیادی در مورد او وجود داشته.

با این حال؛ متن بالا اصلا منصفانه و از نظر من باارزش نیست. بسیار یک طرفه نوشته شده. منابع ان اصلا قابل اطمینان نیستند: یکی از کارمندان بیمارستان میگفت؛ کتاب تا سیاهی در دام شاه؛ نشریه جوان در سال 58؛ خاطرات شفاهی یک روزنامه نگار کیهان.

این منابع همه یک طرفه اند و بعد از انقلاب چاپ شده اند. چیزهای جدیدی نوشته شده که خیلی میشود در انها شک کرد مثل حامله شدن پروین غفاری از شاه یا ترور احمد دهقان چون تاریخ مصرفش تمام شده بود که اصلا دلیل خوبی برای ترور نیست. در همان متن بالا سعید کنگرانی و وثوقی هم تاریخ مصرفشان تمام شد. پس چرا انها ترور نشدند. اگر اشرف انقدر مقتدر بود خب یک جور دیگری میکشت که صدایش هم در نیاید. بعد در جایی دیگر ذکر شده که اشرف میخواست با دست خودش با قهوه سمی پروین را بکشد. اثبات ان هم این هست که قهوه کرک فرش را از بین برد. چنین سمی اگر هم حقیقت داشته باشد از همان لحظه خوردن مثل اسید تمام دهان و زبان را میسوزاند انهم جلوی مهمانان. اینکه دیگر بیصدا نمیشود. سمها جوری هستند مثل ارسنیک که هیچ کس نتواند انها را به راحتی شناسایی کند و ساعتها بعد اثر کنند. بعد میگوید بهروز وثوقی باعث گیر افتادن داریوش اقبالی با مواد مخدر شد و اشرف کمک کرد تا مردم فکر کنند زندانی سیاسی هست تا بعد اهنگی برای شاه بخواند و ازاد شود. من اصلا این جمله را نفهمیدم.یعنی اشرف میخواست از داریوش انتقام بگیرد که با خانم بهروز وثوقی رابطه داشته؟ یا اشرف میخواست داریوش معروف شود برای همین مواد مخدر گذاشت توی جیبش تا مردم فکر کنند سیاسی هست و بعد برای شاه اهنگ بسازد؟خود داریوش همیشه گفته که ان موقع معتاد بوده.
این مسائل مهم هست و درستش این هست که نویسنده روی هر جمله اش فکر کند و به جزئیات توجه کند و دانه دانه دلیل بیاورد و توجیه کند. این جور شتابزده مطالب را کنار هم اوردن و پریدن روی مطلب بعدی نشان میدهد که نویسنده دارد باتعصب به موضوع نگاه میکند و فقط میخواهد حرفش را بزند. چنین متنهایی از نظر من در سطح همان شایعات خیابانی است و به هیچ وجه نباید به انها استناد کرد.
شنبه 3 اسفند 1387

bluestar - ایران - تهران
همین سعید کنگرانی که در بالا نامش را به عنوان یکی از معشوقهای اشرف پهلوی نوشته اید چند سال پیش در فیلم ((ازدواج به سبک ایرانی)) با بازی داریوش ارجمند و فاطمه گودرزی بازی کرد.
شنبه 3 اسفند 1387

dastopaaa - روسیه - مسکو
velayat - ایران - شیراز
فساد انها بعد از انقراضشان رو شد.فساد اینها هم بعد از سرنگونیشان رو می شود.
راستی قضیه یک میلیارد دلار گم چی شد؟
شنبه 3 اسفند 1387

a_bamdad - ایران - تهران
تاریخ به روایت اخوندها چقدر کریه و زشته.من شکی ندارم که پهلوی ها فاسد بودن چون قدرت ناشی از دیکتاتوری و بدون کنترل فساد اوره اما واقعا زشته که بخوایم اونا رو صرفا یه عده ادم هوسبار جلوه بدیم.با یه نگاه اجمالی به زندگی فوتبالیستها و هنرپیشه ها که یک صدم خانواده شاه قدرت و ثروت نداشتن کلی بی بند و باری میبینیم دیگه چه برسه به اینا اما باید قبول کرد رو دست مقامات رژیم اسلامی فاسدی پیدا نمیشه چون این ادعای اتصال به اسمان بهشون اجازه هر غلطی رو میده.بیتابم اون روزی رو ببینم که اینا رفتن و تاریخ داره جندای اینا رو بی پرده روایت میکنه.
شنبه 3 اسفند 1387

green - فرانسه - پاریس
بلا خره یه روزی هم تاریخ از اینها می نویسه
شنبه 3 اسفند 1387

mehraban_alman - آلمان - برمن
ممنون که سبب آگاهی بیشتر ما را فراهم می کنید.
شنبه 3 اسفند 1387

rezanl - هلند - امستردام
شوهر سوم اشرف پهلوی مهدی بوشهری نام داشت. او فرزند رضا بوشهری(87) و نوه معین التجار بوشهری بود.
پدربزرگ مهدی بوشهری نیز از افراد نام آشنا بود. وی پس از اینکه باغ لاله زار تهران را از ناصرالدین شاه قاجار خریداری کرد، آوازه شهرتش در سرتاسر ایران مطرح گردید. وی صاحب املاک فراوان در نقاط مختلف ایران بود و بخش زیادی از سهام اولیه بانک ملی ایران به وی تعلق داشت. البته بعدها مهدی بوشهری با بهره گیری از رانت دربار قسمت هایی از اراضی باغ لاله زار را - که قیمت فوق العاده گزافی داشت - در گرو بانک ملی گذاشت و مبالغ هنگفتی وام دریافت کرد. از آنجا که این وام دریافتی چندین برابر ارزش واقعی اراضی لاله زار بود، مهدی بوشهری هیچ گاه در اندیشه پس دادن آن و تسویه حساب با بانک ملی ایران نیفتاد و بانک ملی نیز به اجبار برای وی اجراییه صادر نمود و بخشی از این اراضی را به افراد مختلف، از جمله بانک عمران، متعلق به محمدرضا پهلوی، فروخت و خریداران، این اراضی را مبدل به پاساژ و مغازه های تجاری و سینما و پارکینگ کردند و بخشی دیگر از این اراضی را بانک ملی تصرف کرد که این قسمت ها پس از گذشت ده ها سال همچنان به صورت متروکه و مخروبه در حاشیه شرقی خیابان لاله زار و حاشیه غربی خیابان سعدی تهران به چشم می خورد.
اشرف پهلوی و مهدی بوشهری در سال 1331 در یکی از رستوران های پاریس آشنا شدند و تا سال 1335 که اشرف رسماً طلاق گرفت و با او ازدواج کرد، آنها با یکدیگر ارتباط نامشروع داشتند. در تمام این سال ها مهدی بوشهری در متن زندگی اشرف حضور داشت. خبر ازدواج اشرف پهلوی با مهدی بوشهری در تاریخ 24/2/1335، یعنی هجده روز پس از طلاق گرفتن از احمد شفیق، رسماً اعلام گردید. اشرف به هنگام ازدواج با مهدی بوشهری 42 ساله بود.
شنبه 3 اسفند 1387

rezanl - هلند - امستردام
مهدی بوشهری که هنوز هم شوهر اشرف پهلوی است، از اولین روز ازدواج کاری به کار اشرف نداشت و او را در رفتار و کرداری که پیشه می کرد آزاد می گذاشت و همین راز تداوم و طولانی شدن دوران زناشویی آنان بود:
«بدبختی شوهران اشرف این بود که پس از ازدواج اشرف از قیافه شان بیزار می شد و تحمل دیدنشان را نداشت. او مدتی زن احمد شفیق بود و سپس از او جدا شد و در همان زمان در مسافرتی به پاریس عاشق فردی به نام مهدی بوشهری گردید. مهدی بوشهری از خانواده بزرگ و ثروتمند بوشهری است. اشرف عاشق این پسر شد و با اصرار به محمدرضا گفت که حتماً باید با او ازدواج کنم. محمدرضا موافقت کرد. ولی پس از یک سال از بوشهری بیزار شد و به او گفت که دیگر تحمل ریختت را ندارم و اینجاها نباش! بوشهری زرنگ بود و هر چند اسماً شوهر اشرف بود ولی کاری به کار او نداشت و رهایش کرد و اشرف این وضع را پسندید. مهدی بوشهری به پاریس رفت و در آنجا در «ایران ایر» شغل مهمی گرفت و چلوکبابی و عکاسی به راه انداخت و سر خود را گرم کرد. او به بهانه های مختلف پول زیادی هزینه می کرد و از محمدرضا می گرفت. او در ماه دو، سه روز به تهران می آمد و مستقیماً به طبقه بالای کاخ اشرف می رفت که مبادا خانم او را ببیند و حالش به هم بخورد! بوشهری با این تمهید تا انقلاب شوهر اشرف ماند و تصور می کنم هنوز نیز شوهر اسمی اش باشد. اشرف از بوشهری فرزندی ندارد
شنبه 3 اسفند 1387

rezanl - هلند - امستردام
مهدی بوشهری تنها به منافع کلانی که از رهگذر این ازدواج نصیبش می شد، می اندیشید و هیچ کاری به کار اشرف نداشت، او هر چند ماه یک بار برای دنبال کردن کارهای دلالی و پروژه های تجاری اش به ایران می آمد و یک سره به اتاق خود در طبقه فوقانی کاخ اشرف می رفت.
شغل رسمی مهدی بوشهری سفیر سیار شاه و رئیس هیئت مدیره فستیوال های هنری ایران بود. وی از طریق دلالی برای کمپانی های بزرگ فراملیتی که خواستار فروش کلان محصولات خود به ایران بودند و نیز از رهگذر گرفتن پورسانتاژ و واگذاری عملیات ساختمانی طرح های عمرانی ایران به مقاطعه کاران بزرگ، پول های کلانی به دست می آورد. او نمایندگی چندین شرکت هواپیمایی را در ایران به عهده داشت.
زمانی که شاه و فرح هوس کردند تا ایران در عرصه سینمای بین المللی فعال شود، تشکیلاتی به نام «شرکت گسترش سینمایی ایران» تأسیس شد و مهدی بوشهری به ریاست آن برگزیده شد. او در این شرکت بودجه بی حسابی در اختیار داشت و آن را با گشاده دستی هزینه می کرد. وی از طریق این تشکیلات در چند فیلم با شرکت هنرپیشگان نامدار جهانی سرمایه گذاری کرد، که فیلم کاروان ها با شرکت آنتونی کوئین نمونه ای از اینگونه فیلم ها بود، اما شرح فسادهای اشرف پهلوی حکایتی است پایان ناپذیر
شنبه 3 اسفند 1387

ferfereh - ایران - ایران
shahram khosh maram - ایران - تهران
کاملا موافقم و یک چیز دیگه : نویسنده این مطالب استنادش به حرفهای یکی از معشوقه های شاه است که از نظر خود نویسنده چنین آدمی مردود است. آیا نویسنده شاهدی محکم تر از زنی که به قول خودش معشوقه شاه بوده است و بعد خانه ای داشته که همه کس در آن رفت و آمد می کرده اند و به نوعی همان رفتاری را داشته که اشرف داشته ولی در حد حقیر تر آن («من در مقابل اشرف همیشه سیاست کج دار و مریز داشتم و وقتی احساس می کردم مردی که طرف توجه اوست در محافل من حاضر می شود، به نحوی که خود آن شخص از جانب من چیزی احساس نکند ترتیبی می دادم که دیگر سراغ من نیاید و بدین وسیله از خود دفع شر می کردم. »(147)) نداشته است که به آن رجوع کند؟
شنبه 3 اسفند 1387

nasim irani - اتریش - وین
ولایت ازشیراز
سلام وخسته نباشیدبه مسولین سایت..ببین ولایت آنهااگرظلم کردنددفترچه اعمالشان بارفتنشان بسته شد.ولی امروزه ظلم اربابهای ک..ف تو است که بایدفکری برایش شود..آخه اب..ه خمینی دجال بادورغهای بزرگش روی شاه راسفیدکرد.کاری که ملاهای شکم باره درطول این سی سال کردنددرتاریخ ایران به عنوان سیاه ترین وکثیفترین دوره به جای خواهدماند.امروز بایدجنایت اربابان تومزدور ا...ق راافشاکرد که اگرپرده بیفتدبوی گندل..ن اعمال اربابانت دنیاراآلوده فسادخواهدکرد..به امیدایرانی آزادوآباد بدون جهل وخرافات ملایان دیوزه!ولایت بوی گندمزدوریت سایت راپرکرده.خجالت بکش ودرط...له خودت بمان تابپوسی....ممنون
شنبه 3 اسفند 1387

velayat - ایران - شیراز
dastopaaa - روسیه - مسکو
تو هنوز نفهمیدی چی شد؟ قضیش اون جوری که تو فکر میکنی نیست. دست و پا نزن میفهمی کم کم دست و پا.
Punisher - ایران - شیراز
از نظر شما بله. تو اگه ببینی یکی داره....دست و پا میزنه میگی آدم خوبیه. عشق منه.
peymanA1973 - رومانی - بخارست
خاک رو یادت رفت. بحرینم را فرستاد رو هوا. تو هم قیاس مع الفارق میکنیا.
شنبه 3 اسفند 1387

sarab22 - المان - دوسلدورف
bluestar - ایران - تهران
دقیقا.
هر حکومتی که در ایران حکمفرمانی کردند بنوعی از قدرت خودشان برای بدست اودن پول و خوشگذارانی استفاده کردند مگر الان در حکومت اخوندی سواستفاده نمی کنند؟ میکنند بدتر از رژیم پهلوی همین دختر رفسنجانی یکیش. وخود اخوندا هم که مشهورند گفتن نمی خواهداز صیقه گرفته تا میفه ا
شنبه 3 اسفند 1387

reza naderi - انگلیس - لندن
اشرف میخورد و عشق وحال میکرد وبه کناریاشم ...اد و ولی این اخوندای ا...ل همرو خودشون میخورن.
شنبه 3 اسفند 1387

آنتی اسلام - ایران - اهواز
mnm - کره - کره
... بر سر تو که به بزرگترین هنرمند تاریخ سینمای مملکتت توهین میکنی و نمیدونی این هنرمند کیه!
شنبه 3 اسفند 1387

payam armani - انگلیس - منچستر
velayat - ایران - شیراز
آی روتو برم هی.
شنبه 3 اسفند 1387

bakhtyari - دانمارک - الذرابز
ولایت - ایران شیراز
حالا برات ماجرای فاطی کماندوی محلمون رو واست می نویسم فاطی که سیدزا ده بود به دلیله کریه منظر بودن با کارگران ساختمانسازی که خارجی بودن می برید چون کسی از بچه محلها تحویلش نمی گرفتند چند وقتی گذشت ویه روز فاطی رو دیدم در بازار که خودشو تو چادر سیاه بوشونده بود و با 2تای دیگه مثله خودش به خانمهای محترم و با شرف تذکر می دادن که موهات بیداس و خلاصه عقده گشایی می کردن بعد از مدتی شنیدیم که فاطی کماندو همراه اخوند مسجد محله و25 بسیجیه مسجد محله به .... مبتلا شدن وهمگی رو به موتن و خنده بازاری شده بود در ان محله ها ها ولایت ایران -شیراز برو یه ازمایش .. بده ممکنه تو هم مبتلا شده باشی هه هه هه ها
شنبه 3 اسفند 1387

bakhtyari - دانمار - لیبیط
نسیم ایرانی دوست عزیز باهات موافقم فقط یادت رفت بنویسی که نظیر این حکومت رو در دوران حجاج بن یوسف و ایل خانان مغول میتوان بیدا کرد موفق باشید
یکشنبه 4 اسفند 1387

zedde hall - انگلیس - لندن
مزخرفه. نویسنده کیست؟ کی گفته اینها را؟ 137-138-139 دروغه محضه! این مطلب را از کجا پیدا کردید چاپوندید اینجا!!!
یکشنبه 4 اسفند 1387

jooya - ایران - تهران
سلام . بدون در نظر داشتن فرد یا گروه خاصی بعنوان یه جوون که برای اطلاع از حقایق مملکتم به اینجا مراجعه میکنم خیلی خیلی متاسفم که کمتر نظرات و نوشته های هموطنان رو خالی از تعصب و بی احترامی وتوهین به هم وخلاصه چهار کلام حرف حسابی و منطقی میبینم . فقط میتونم بگم کسی که حرفش حق باشه نیازی به توهین کردن نداره.
یکشنبه 4 اسفند 1387

odin - بلژیک - انتورپن
velayat - ایران - شیراز
دیگ به دیگ میگه روت سیاه سه پایه(velayat ) میگه صل علی !!!!!!!! عجب رویی داری تو دیگه. بچه برو ببین تمام پولهایی که در 50 سال اون رژیم از بین برد باندازه این غارتی که محمود نیم بتری در عرض 3 سال کرد نمیشه حداقل امارهای وزارت کشور خودتون را بخون.با تمام دروغها و کمرنگ کردن فاجعه جمهوری اسلامی باز هم تو مقایسه ابرویی برای شماها نمیمونه. خیلی دلت میخواد مقایسه کنی؟ واسه بی ابرو نشدن برو با سومالی و اتیوپی نظام مقدست را مقایسه کن با رابرت موگابه نه با ایران قدیم. که سگ اونها شرف داره به امثال کردان و محصولی و رضایی و فیروزابادی و ابلهی نژاد.
یکشنبه 4 اسفند 1387

bluestar - ایران - تهران
sarab22 - المان - دوسلدورف
هر که آمد بار خود را بست و رفت ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب
زان چه حاصل ؟ جز دروغ و جز دروغ؟ زین چه حاصل ؟ جز فریب و جز فریب؟
یکشنبه 4 اسفند 1387

atoosa_asadi - ایران - تهران
من میخوام بدونم از کی تا حالا گفته های یه زن ...د(پروین غفاری)-البته به روایت خودتون-که دشمنی آشکاری هم با خاندان شاه داشته سند و مدرک تاریخی محسوب میشه؟!
یکشنبه 4 اسفند 1387

parand - ایران - تهران
رسماً دیگه همه به هم فش میدن
یکشنبه 4 اسفند 1387

salamiran - ایران - شیراز
از فساد « اشرف » و خانواده ننگین پهلوی هر چه گفته شود کم است .
یکشنبه 4 اسفند 1387

az1zcolumbi - ایران - شیراز
این مطلب درباره بهروز وثوقی درست نیست.
بهروز و بیک ایمانوردی و هایده از جمله هنرمندانی هستند که توسط سلطان جاز ایران ویگن کشف شدند.
یکشنبه 4 اسفند 1387

kooroshe hakhamanesh - ایران - تهران
odin - بلژیک - انتورپن
باهات موافقم
یکشنبه 4 اسفند 1387

man iraniam1 - هندوستان - بنگلور
من کار به درستی یا نادرستی این حرفا ندارم ولی بازی بهروز وثوق درمقایسه با بقیه هنرپیشه های فیلم های ابگوشتی اون زمان خیلی عالی بود البته هنرپیشه های دیگه هم داشتیم که بعد از انقلاب مردم ارزششون رو فهمیدن مثل داریوش ارجمند جمشید مشایخی و استاد انتظامی وووو
یکشنبه 4 اسفند 1387

bahram73 - انگلستان - منچستر
ان زمان ایران یک اشرف داشت ولی الان ما هزاران هزار دزد مفتخور مافیای بدتر از اشرف داریم که از همه بدتر دین ابرو حیثیت و وجدان این ملت را از بین بردند انهم بنام دین خدا.طاغوت هم فساد داشت ولی نه تا این حد و نه تحت نام دین.
یکشنبه 4 اسفند 1387

bluestar - ایران - تهران
مسوولان محترم سایت
خیلی ممنون که شعر را بصورت درست و هر مصراع را جداگانه نوشتید. من به اشتباه وسط هر مصراع را جدا کرده بودم.
یکشنبه 4 اسفند 1387

aghakian - ایران - تهران
قابل توجه سلطنت طلبها.کتابهای مستند زیادی درباره هوسرانیهای دربار پهلوی وجود داره من پیشنهاد میکنم همه اونها رات بخوانید مخصوصا همسران شاه خاطرات فریده دیبا معشوقه های شاه پاسخ به تاریخ و بقیه کتابها ی مربوط به دوره پهلوی ها...کتاب ها همه مستندو واقعیه ...ببینید مملکت ما دست چه ...... بوده آنزمان جالبه هنوزم میخوان بر گردند رو را برم
یکشنبه 4 اسفند 1387

velayat - ایران - شیراز
bakhtyari - دانمارک - الذرابز
من نه تو رو دیدم تا الان نه اصلاً باهات رابطه ای داشتم که بخوام مبتلا بشم. مگه از طریق امواج هم منتقل میشه؟
odin - بلژیک - انتورپن
من کجا گفتم مقایسه این نظام با اون رژیم؟ این نظام خیلی پاک تر از اونیه که بخواد با رژیم دیکتاتوری پهلوی و پر از فساد محمد رضا مقایسه بشه. مقایسه نکنید آقایون خانم ها. قابل مقایسه نیستند اصلاً. ای ول.
یکشنبه 4 اسفند 1387

ARTEMIS-SW - سوئد - مالمو
velayat - ایران - شیراز
از شما اسلامیها و قیح تر انسانی نیست چنان جانماز اب میکشید که انگار نه انگار رهبران دینتان چه کارها از سر بریدن بچه بازی و دزدی کاروان زنی وو نکردند در ضمن اکنون دادگاهی بدون وکیل مدافع هست نه اشرف هست نه شاه و هر چرندی نوشته میشود ... در ضمن اول جواب خانواده ی قربانیان سینما رکس را که پدران ملایتان سوزاندند بدهید بقیه پیش کشتان
یکشنبه 4 اسفند 1387

آنتی اسلام - ایران - اهواز

velayat - ایران - شیراز
یه بار دیگه هم بهت گفته بودم. یکی تو پاکی ؛ یکی این رژیم جمهوری اسهالی. دقیقاً به هم میاین.
یکشنبه 4 اسفند 1387

bakhtyari - دانمار - لییط
ولایت-ایران-شیراز بسیجیه گیج و ویج مامور خودفروخته و...ه ای اطلاعات خائن به ایران تو اینقدر کریه تشریف داری که حتی فاطی کماندو که شرح حالشو برات نوشتم هم بهت پا نمیده اخه تو مشکل ...گی داری ....با امامان مساجد و تو خودت خوب می دونی من چی میگم. اما در مطلب بعدی داستان یکی از برادران بسیجیتو می نویسم که عین حقیقته ومی تونی با زندگی خودت مقایسه کنی
دوشنبه 5 اسفند 1387

فردوسی پاریس - فرا نسه - پاریس
من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هر جه کرد این اشنا کرد .ننگ بر نادانی شما بهتر است در مورد کودکان گرسنه ایرانی یا دختران ایرانی که مجبورند به دبی بروند یا جدیدترینش این یک میلیارد دلار دزدیده شده فکر کنید تا به بهروز وثوقی ای بیسوادهای ایرانی نما
دوشنبه 5 اسفند 1387

velayat - ایران - شیراز
bakhtyari - دانمار - لییط
خیلی داغ کردی. حرف بی ربط نزن تا جواب بی ربط هم نبینی. با تو همونطوری برخورد می کنم که برخورد کنی. البته خوشحال باش که جوابتو میدم حداقل یه کم برات انسانیت قائلم ولی برای این ARTEMIS-SW - سوئد - مالمو اصلاً‌. برو همه جا داد بزن بگو ولایت منو تحویل گرفت. سعی کن خودت را هم کنترل کنی....
دوشنبه 5 اسفند 1387

homa50 - ایران - تهران
اینا هههممشش دوروغو مهمله.100 دفعه تا حالا راجعه به زندگیه وثوقی حرف زدن.اگه اینجوری باشه اون الان 100 تا زندگیه مختلف داشته با این دروغا. در ضمن خانم گوگوش هیچ وقت اعتاد نداشته.به اون بیچاره چی کار دارید؟؟؟؟
دوشنبه 5 اسفند 1387

man iraniam1 - هندوستان - بنگلور
bakhtyari - دانمار - لییط
بووم ولش کن ای گی شومندنه سیچه خوته خسته اکونی
سه‌شنبه 6 اسفند 1387

bakhtyari - دانمار - اربل
ولایت-ایران-شیراز
ولایت تو یا پاسداری یا بسیجی یا اخوند و ما ایرانیها از این گروه متفریم به دلیل تباه کار بودن شما و تو منفور خلقی در نتیجه کسی نیستی که برم داد بزنم که ولایت منو تحویل گرفت . اما خوشحالم که تونستم ناراحتت کنم هه هه هه هه
چهار‌شنبه 7 اسفند 1387

+0
رأی دهید
-2

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.