حمید هنوز به دهه سوم عمرش نرسیده بود که اعدام شد . صبح امروز در اولین ساعات صبح . داستان از چه قرار بود ؟ چندی پیش حمید در حال رانندگی بود مردی را کنار خیابان می بیند که باری را هم دارد و منتظر تاکسی است حمید کنار مرد نگه میدارد آدرس مرد را می پرسد آدرس کمی دور است اما پس از توافق بر سر کرایه حمید در صندوق عقب ماشین را باز میکند تا بار مرد غریبه را در صندوق عقب قرار دهد . و سپس به همراه مرد غریبه به راه می افتد پیش به سوی آدرس مورد نظر مرد غریبه. کمی که راهشان را ادامه میدهند اتومبیل پلیس به اتومبیل حمید مشکوک میشود و فرمان ایست میدهد حمید بدون کوچکترین ترس و واهمه ای کناری نگه میدارد هرچند مرد غریبه کمی نگران به نظر میرسد. ماموران پلیس به بازرسی اتومبیل می پردازند سپس به درخواست ماموران حمید درب صندوق را باز میکند و ماموران به بازرسی از بار مرد غریبه می پردازند. حمید میخواهد بگوید که بار متعلق به او نیست اما پلیس میگوید که عقب بایستد و حمید نیز کمی عقب تر می ایستد و متعجب به بارزسی ماموران از بار مرد غریبه می نگرد در لابلای بار مرد غریبه ماموران به بار شیشه (Crystal Meth )برخورد میکنند از حمید می پرسند این ها چیست ؟ حمید چه میداند کریستال چیست بنابراین به ماموران می گوید متعلق به من نیست و با اشاره به مرد غریبه بار را به او نسبت میدهد مرد غریبه به یکباره منکر هرنوع باری میشود و میگوید اصلا از این بار خبر ندارد و به عنوان مسافر سوار بر ماشین حمید شده است .در نتیجه هر دو بازداشت میشوند . حمید باورش نمیشود و با مرد غریبه درگیری لفظی پیدا میکند و مرد غریبه نیز کاملا منکر هرنوع باری در ماشین حمید میشود. در کلانتری نیز کار به جایی نمیرسد و هردو به دادگاه منتقل میشوند . حمید ، مرد جوانی که خرج خانواده خود و خانواده پدری خود را جمعا عهده دار است (همسر ، فرزند ، پدر مریض ، مادر، 2 خواهر و یک برادر) توانایی گرفتن وکیل را ندارد اما به هر جهت با کمک و مساعدت اقوام موفق میشود یک وکیل برای خود بگیرد اما مرد غریبه که از ثروت بسیاری برخوردار است نه تنها چندین وکلی برای خود اختیار میکند ، وکیل مدافع حمید را نیز تطمیع میکند. وکیل مدافع در دادگاه به نفع مرد متمول کنار میرود و حمید تنها تر از همیشه خود را می یابد . اما وکیل که از جانب مرد غریبه اما متمول تطمیع شده بود برای اینکه حمید وکیلی دیگر اختیار نکند به حمید و خانواده اش می گوید نگران نباشید نهایت برای شما حبس ابد صادر میشود و پس از یکی دوسال به 15 سال کاهش میابد و در نهایت چند سال بعد هم مشمول عفو قرار میگیرید جای نگارنی نیست.حمید و خانواده او که همه را چون خود ساده دل می پندارند حرف وکیل را قبول میکنند اما خبر ندارند که حکم به اعدام حمید صادر شده است دیروز چهارشنبه به حمید خبر میدهند که پنجشنبه نوبت اعدام اش است حمید اصلا باورش نمیشود به خانواده اش خبر می دهد خانواده اش سراسیمه از همدان راهی تهران میشوند و به سراغ دفتر آیت الله شاهرودی میروند تا از وی کمک بگیرند ایشان هرگز تصور این را هم نمیکردند که حمید قرار است اعدام شوند دفتر آیت الله شاهرودی هم نامه ای مینویسند که مساعدت لازم مبذول گردد ، خانواده حمید خوشحال و خندان بدون کوچکترین درنگ راهی همدان میشوند و با اعتماد به اینکه این نامه حمید را از مرگ نجات خواهد داد یک راست به زندان همدان میروند تا نامه آیت الله شاهرودی را به مسئولین اجرای حکم بدهند مسئول اجرای حکم نامه را دیده و با تهران ، دفتر آیت الله شاهرودی تماس میگیرند دفتر آیت الله شاهرودی به مسئول اجرای حکم میگوید هر آنچه را صلاح میدانید بنمایید و در پاسخ خانواده حمید که میپرسند پس چرا این نامه را داد؟ جواب میدهند که:" آیت الله شاهرودی دوست ندارند هیچکس دست خالی از حضور ایشان و از دفتر ایشان خارج شوند!؟!؟ " خانواده حمید هرچقدر گریه و التماس میکنند اثری ندارد و مامور اجرای حکم می گوید حکم باید اجرا شود. صبح امرور پنج شنبه بیستم تیرماه سال یکهزاروسیصدوهشتادوهفت در آغازین ساعات بامدادی حمید ملکی اعدام شد. به کدامین گناه ؟ فرزند حمید سه سال بیشتر ندارد و دیگر پدرش را نیز نخواهد دید مهم نیست ، بگذارید که آقای شاهرودی خوش باشد که هیچکس از دفترش دست خالی بیرون نمیرود ، بگذارید که ایشان فکر کنند ویرانه دستگاه قضایی را آباد نموده اند.
منبع : وبلاگ خیابان بهشت
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|