من اولین و آخرین بار که تا به حال رفتم تخت جمشید برمیگرده به 12 سال پیش. با این که سنی نداشتم و کتاب های تاریخ این رژیم توی کله ام بود (و عضو بسیج مدرسه نیز بودم!!!!) ولی از این عظمت اینقدر شوق زده شده بودم که گریه ام گرفت.
خاله من که استاد هنرهای تجسمی بود وقتی برای من به یه زبونی توضیح میداد که با اون سن بفهمم و مثلاً میگفت: این دروازه ای است که شاهان کشورهای دیگه چند هزار سال پیش به دیدار شاه ایران میامدند و پشت این دروازه منتظر میماندند، یا نقاشی ها را که میدیدم و تصور میکردم که چند هزار
سال پیش روی این سنگها حکاکی شده اند، یا اون ستون ها با اون عظمت، یا چادر های استوار و و و کاری به جز گریه نمیتونستم بکنم...
زنده باد ایران بدون جهل، ولایت فقیه و دیکتاتور (که هر سه تاش یکی بود) |