ترور شخصیت حضرت آیت الله مصباح یزدی از طریق تقطیع و تعریف سخنان ایشان و یا هتاکی به این شخصیت ارزشمند، نه واقعیت نوظهور و تازه ای است و نه خاص آقای محتشمی پور. همگان به یاد دارند که با آغاز شدن سلسله مباحث ایشان به عنوان سخنران پیش از خطبه های نماز جمعه تهران از اواخر سال 1377- که به موضوع «نظریه سیاسی اسلام» اختصاص داشت- روشنفکرنماها، گروه ها و جریان های سیاسی غرب گرا، روزنامه های زنجیره ای و به طور کلی اکثریت «مدعیان اصلاحات»، همواره سعی در تخریب شخصیت و وارونه جلوه دادن افکار و آراء استاد در افکار عمومی داشته اند. این واقعیت تا حدی روشن و برجسته است که می توان گفت در طول دوران حاکمیت اصلاح طلبان (سال های 84-1376) هیچ شخصیت اندیشمند و متفکری به اندازه ایشان مورد هجوم رسانه ای و سیاسی آنها قرار نگرفت.
در طی روزهای اخیر، آقای محتشمی پور- مطابق سنت تثبیت شده خود- ادعاهای زیر را در ضمن سخنرانی، علیه آیت الله مصباح مطرح کرده است:
«آیا این مظلومیت انقلاب و امام نیست که تمام کسانی که همراه امام بودند کنار روند و مجموعه ای که یک روز هم با انقلاب و امام نبودند بیایند و داعیه دار و مفسر انقلاب اسلامی شوند و به نام امام در قم، مؤسسه ایجاد کنند؟»
«افرادی که امروز در میان پایگاه های نظامی، حضور می یابند و افکار خود را به نام افکار امام به جوانان القاء می کنند؛ یک ذره به تفکر امام ایمان نداشته و ندارند.»!!
«هیچ تفاوت بین فرقه مصباحیه و طالبان و جاهلان صدر اسلام وجود ندارد.»
وی برای ادعاهای شگفت آور و به خیال خود، دلایلی نیز ارائه کرده که در کنار نقل آنها، پاسخ هر یک را عرض می کنیم تا تصور نشود که می توان با حربه «تکرار ادعاها» و «ایجاد موج رسانه ای»، اکاذیب را به عنوان حقایق در اذهان عمومی، نهادینه و جاسازی نمود.
1- از سال 44 در تمام اعلامیه هایی که علما و روحانیون قم و شهرستان ها امضا کرده اند، حتی یک امضا از این آقا دیده نمی شود و چه شد که این افراد، این گونه انقلابی شدند؟!»
در پاسخ باید گفت:
الف. حضرت استاد مصباح، نزدیک به هجده اعلامیه مربوط به علما و فضلای حوزه علمیه را طی سال های 57-1342 امضا کرده اند که تصاویر اصل برخی از آنها در کتاب «مصباح دوستان» آمده است.
ب. البته فعالیت ایشان محدود به امضا کردن چند اعلامیه نیست، بلکه استاد در کنار برنامه ها و فعالیت نظری و عقیدتی وسیع، اولاً اعلامیه های ضد رژیم را چاپ و توزیع می کردند، ثانیاً شخصاً نشریه ای با عنوان «انتقام» را که دربردارنده مواضع بسیار تند علیه شاه بود منتشر می کردند. ثالثاً با نشریه «بعثت» که آن نیز مخفی و محرمانه بود همکاری داشتند، رابعاً ساواک مدت ها در تعقیب ایشان بود و حتی ایشان چند بار مورد بازجویی ساواک قرار گرفتند، خامساً با گروه های اسلامی مبارز از جمله هیات های مؤتلفه اسلامی، ارتباط و همکاری داشتند و... اسناد مکتوب تمامی این موارد، موجود و قابل دسترسی است.
2- «مصباح یزدی هیچ مسئولیتی در دوران امام نداشت.»
پاسخ مغالطه فوق این است که:
الف. بر فرض که ایشان هیچ گونه مسئولیت حکومتی در دوران حضرت امام (ره) نداشتند، آیا از این مطلب می توان مخالفت ایشان با امام را نتیجه گرفت؟! مگر شرط همسویی و موافقت با امام، پذیرش مسئولیت در نظام است؟!
ب. پرسش دیگر این است که مگر «مسئولیت» تنها عبارت است از جایگاه ها و سمت هایی اجرایی در نظام؟! آیا فعالیت های طاقت فرسا و بلندمدت آموزشی و تربیت نیروی انسانی کارآمد فکری برای آینده انقلاب اسلامی، «مسئولیت» نیست؟! آیا شرکت در مناظره های سرنوشت ساز با نظریه پردازان مارکسیست، حضور در کنفرانس ها و همایش علمی بین المللی به عنوان نماینده تفکر نظام اسلامی، شرکت فعال و نقش آفرینی کم نظیر در ستاد انقلاب فرهنگی، همکاری با مؤسسه در راه حق، تأسیس بنیاد فرهنگی باقرالعلوم و ده ها مورد دیگر از این دست، «مسئولیت» و «تلاش برای اعتلای انقلاب اسلامی» نیست؟!
ج. آیا بزرگوارانی نظیر علامه شهید مرتضی مطهری مسئولیت اجرایی داشتند و آیا به نظر آقای محتشمی پور استاد مطهری نیز مخالف امام (ره) بوده است؟!
3- «امام هرگز تفکر او را قبول نداشت!»
در مقابل این ادعا باید پرسید:
الف. چه دلیلی برای انتساب این دیدگاه به امام راحل وجود دارد؟! آیا «دست خط یا صدایی از ایشان» در این باره موجود است؟! اگر هست لازم است ارائه شود و اگر نیست، بنا به فرمایش خود امام در وصیت نامه اش، این مطلب «سندیت و اعتبار» ندارد.
ب. اگر حضرت امام با نظر استاد مصباح مخالفت داشت، چرا ایشان پرداخت هزینه مؤسسه آموزشی استاد را پذیرفتند و حتی به وی توصیه کردند که حجم فعالیت های مؤسسه را دو برابر کنند؟! ایشان تا زمان حیات شان، تمام هزینه های مؤسسه را به حساب استاد مصباح واریز می کردند. آیا امام برای بسط و نشر تفکر و اندیشه ای ناصواب و غیراسلامی، بودجه صرف می کردند؟!
4- «جریان مصباحیه حتی یک روز هم به جبهه نرفت و چگونه است که امروز داعیه دار آن شده است و در پایگاه های بسیج، حضور می یابد؟!»
این ادعا نیز باطل است، زیرا:
الف. اگر مقصود از حضور در جبهه، شرکت عملی در جنگ است، باید گفت کدامیک از علمای برجسته دینی در طول دفاع مقدس چنین کردند که لازم آید استاد مصباح چنین کند؟! و اگر مقصود از حضور در جبهه، نقش آفرینی در آن است، باید متذکر شد که استاد مصباح هر از چندگاهی به جبهه رفته و در جمع رزمندگان، مباحث اعتقادی اسلام را تبیین می کردند.
ب. استاد مصباح، خود نقل می کنند که یک بار از حضرت امام پرسیدند که آیا لازم است در جبهه شرکت کنم؟! امام در پاسخ به ایشان فرمودند: «هر موقع بر من واجب شد، بر شما هم واجب می شود!» روشن است که تکلیف فردی همچون استاد مصباح که یک متفکر اسلامی طراز اول است، شرکت فعال و مستمر در جبهه و جنگ اعتقادی و ایدئولوژیک است، نه جنگ نظامی! و اگر این حکم قابل قبول است آیا استاد در «پاسداری از سنگرهای ایدئولوژیک» و دفاع از عقاید و ارزش های اسلامی، هیچ گاه سستی ورزیده اند؟!
5- «امام، جوانان را از 15 خرداد تا 22 بهمن و پایان عمر شریفش از سرمایه های انقلاب و کشور می دانست و برای آنها، اهمیت زیادی قائل بود در حالی که شما آنها را افرادی منحرف، بی دین و هرزه معرفی می کنید.»
این ادعا صحیح نیست، چرا که:
الف. استاد هیچ گاه جوانان را افرادی «منحرف»، «بی دین» و «هرزه» ندانسته اند بلکه از آنجا که جوانان را از «سرمایه های انقلاب و کشور» می شمرند و برای آنها، «اهمیت و ارزش بسیاری» قائل هستند؛ همواره نسبت به خطر تاثیرگذاری شبهات اعتقادی بر جوانان، احتمال انحراف آنها در اثر سیاست های لیبرالیستی و اباحی گرانه دولت اصلاحات و آلوده شدن آن در بستر محصولات ضد فرهنگی برخاسته از نظریه تساهل و تسامح هشدار داده اند! این مطلب به معنی حساسیت داشتن در قبال سلامت معنوی و اخلاقی و سعادت اخروی آنهاست، نه سخیف و بی ارزش شمردن آنها!
ب. ای کاش گوینده این سخنان، روابط سرشار از عواطف و صمیمیت نسل جوان را با حضرت استاد مشاهده می کرد و به چشم خود می دید که با وجود تبلیغات دروغین هشت ساله مدعیان اصلاح طلبی علیه این عالم راستین، جوانان در برنامه های طرح ولایت و محافل عمومی، چگونه از ایشان استقبال می کنند و به ایشان مهر می ورزند؟! نسل جوان فرهیخته و با بصیرت، «دلسوزی» و «دوراندیشی» جناب استاد را باور دارد و انذارها و هشدارهای ایشان را به منزله آینه واقعیت نما می انگارد.
ج: آیا شعارهایی نظیر «توپ، تانک، بسیجی دیگر اثر ندارد»! و ده ها شعار ضد انقلابی دیگر که شما مدعیان اصلاحات در تجمعات و میتینگ های خود بر زبان برخی از جوانان می راندید و با افتخار از آن یاد می کردید را فراموش کرده اید؟!
6- «فردی مطرح می کند که این جمهوریت که امام از آن دم می زند براساس مقتضیات قبل از انقلاب مطرح شده است وگرنه رأی مردم، ملاک نیست و در اسلام، جمهوری نداریم؛ یعنی این آقا که در رأس فرقه مصباحیه قرار گرفته است، به دنبال ریشه کن کردن افکار امام است.»
حال آن که حقیقت این نیست، بلکه:
الف. تنها و تنها کافی ست گوینده این مطلب، یک سند و یک عبارت از مجموعه آثار استاد مصباح که دربردارنده چنین مضمونی باشد ارائه دهد، آنگاه بر بطلان تفکر استاد مصباح صحه می گذاریم! اما استاد مصباح در کدامیک از آثار مکتوب یا سخنرانی های خود منکر «جمهوریت» شده اند؟! تفکر سیاسی مصباح از اوایل دهه شصت تاکنون، مضبوط و مکتوب است: «حقوق و سیاست در قرآن»، «حکومت اسلامی»، «نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه»، «نظریه سیاسی اسلام»، «انقلاب اسلامی؛ جهشی در فرآیند سیاسی جهان» و... در کدامیک از این کتاب ها، ایشان مدعی «نفی جمهوریت» شده اند؟! یک نمونه بیاورید کافی ست.
ب. بحث استاد مصباح درباره «جمهوریت» مربوط به تفکیک «مشروعیت» از «مقبولیت» است؛ بدین معنی که ایشان معتقدند مشروعیت حکومت اسلامی ناشی از «خداوند» است و مقبولیت آن ناشی از «مردم». ناگفته پیداست که برای تحقق حکومت دینی، وجود هر دو شرط لازم است. مگر حضرت امام تصریح نکردند که رئیس جمهور منتخب «مردم»، اگر مورد نصب «ولی فقیه» قرار نگیرد «طاغوت» است (صحیفه نور، ج9، ص 251) و ولایت فقیه ناشی از اراده خداوند است نه خبرگان (همان، ج 1، ص 26)
7- آیا مثل اینان مثل خوارج نیست که تفکر همه را به غیر از تفکر خود تکفیر می کنند و امروز شخصیت های انقلاب توسط همین افراد تکفیر می شوند!»
در مقابل باید پرسید:
استاد مصباح کدامیک از «شخصیت های انقلاب» را تکفیر کرده است؟! یک نفر را نام ببرید!» آیا طرح انتقاد نسبت به چارچوب های فکری ضد امام و دیدگاه طرفداران سینه چاک آمریکا و بررسی اندیشه ها و تحلیل میزان مطابقت آنها با معیارها و موازین اسلامی، «تکفیر» نام دارد؟! آیا اگر کسانی از مرزهای تفکر اسلامی عبور کردند و التقاطی اندیشیدند نباید به آنها هشدار داد و آنها را از خطر انحراف فکری برحذر داشت؟! مگر استاد شهید مطهری (ره) با همین خصوصیت ممتاز، شناخته شده و متمایز نبوده و نیست؟! رسالت و تکلیف دینی متفکرانی همچون استاد مصباح این است است که نسبت به رصد ایدئولوژیک و اعتقادی شخصیت ها، جریان ها و روند عمومی جامعه اهتمام و توجه ویژه داشته باشند و چالش ها و تهدید های فکری و فرهنگی را از مدت ها قبل، پیش بینی و برای آنها چاره اندیشی کنند.
منبع : کیهان
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|