دکتر رامین جهانبگلو، روشنفکر ایرانی و استاد فلسفه و علوم سیاسی مرکز اخلاقیات دانشگاه تورنتو، چند روز پیش در کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو با عنوان «امروز چگونه میتوان ایرانی بود؟» به سخنرانی و بحث و گفت و گو پرداخت.
جهانبگلو در آغاز صحبتش، با تاکید بر اینکه پرسش منتسکیو برای ما ایرانیها از همهی پرسشها امروزیتر است، گفت: «ما ایرانی مثل هر ملت کهنه و تاریخی دیگری، خودمدار هستیم و همه ملتهایی چون چینیها، هندیها و ایرانیها که خودمدار هستند، جهانمدار هم هستند.
یعنی خودشان را در مرکز جهان میبینند و تاریخ خودشان را هم به عنوان تاریخ جهان حساب کردهاند و این وضعیت فکری و سیاسی در اندیشه پیشمدرن ملتهایی مثل ما ایرانیها، نقش بسیار مهمی بازی کرده است.»
«ایرانیها مثل هر قوم دیگری، همیشه برای اینکه خودشان را توصیف کنند، گاهی هم برای اینکه خودشان را توجیه کنند، همیشه در ارتباط با "دیگری" این کار را انجام دادند. ما ایرانیها مرتب این کار را میکنیم؛ حتی در قرن بیست و یکم.
یعنی ما خودمان را با عربها مقایسه میکنیم. ما خودمان را با مغولها و سرانجام خودمان را با غرب و اروپا مقایسه میکنیم و اینها همیشه «دیگری» ما بودهاند. و همیشه به نوعی گفته ایم که ما چی نیستیم، به جای آن که بگوییم ما چی هستیم.»
به نظر جهانبگلو اصل حاکم بر حیات و زندگی تمدنها در جهان امروز، امری گفتوگویی است که نه تنها به عنوان یک ضرورت فرهنگی، بلکه ضرورتی اخلاقی و سیاسی نیز باید مطرح شود.
بنابراین «ایرانی» بودن، مثل هر هویت دیگری، به عنوان یک مقوله یکدست و خالص و ناب غیرقابل تصور است، چون هر هویتی در جامعهی امروز با هویتی دیگر میتواند شکل بگیرد و مهمتر از آن، در آمیزش و گفت وگو با هویتهای دیگر میتواند خود را بازتولید و بازسازی کند.
«در جامعهی سنتی مثل ایران که جامعهای است مثل هند، ولی الان در یک وضعیت دیگری بهسر میبرد، این سنت بوده که همیشه افق و حدودش، شناخت و اعمال ما را تعیین کرده و زمانی که این سنت بدون مدرن شدن، خودش در یک وضعیت برزخی قرار میگیرد، جامعه مثل جامعهی کنونی که ما امروزه در ایران در آن زندگی میکنیم، یا به هر حال دور از آن زندگی میکنیم، از مبنای اخلاقی خودش خالی میشود.
دکتر رامین جهانبگلو، روشنفکر ایرانی و استاد فلسفه و علوم سیاسی مرکز اخلاقیات دانشگاه تورنت (عکس: زمانه)
یکی از گرفتاریهایی که ما امروزه در جامعهی ایران داریم این است که از سنتهایمان بریدهایم، سنتهایمان به خاطر بحرانهای سیاسی، اجتماعی و فکری که با آنها درگیر بودند، مورد سوال قرار گرفتهاند؛ ولی کاملاً مدرن هم نشدهایم. و در یک وضعیت برزخی هستیم که مثل یک تونل است و همه ایرانیها از تمام قشرهای اجتماعی، داریم از این تونل رد میشویم که به ته آن برسیم و هیچ کسی هم نمیداند ته این تونل کجا خواهد بود.
ولی آن چیزی که مسلم هست و ما این را در درجه اول در خانوادههای مان میبینیم؛ در رفتارهایمان با بچههایمان، با پدر و مادرمان، با دوستانمان و بین برادر و خواهرها میبینیم این است که ما دیگر آدمهای سنتی نیستیم. حتی اگر هنوز هم بخواهیم به سبک سنتی زندگی کنیم، فکرمان دیگر فکر سنتی نیست.
درحقیقت ما بهصورت دینی و با یک نگاه دینی و حتی اسطورهای و افسانهای به جهان نگاه میکردیم و طبیعتاً پاسدار این افسانهها و اسطورهها هم همیشه مراجع مختلف سیاسی یا دینی بودند. اما به محض اینکه این مراجع، خودشان از نظر فکری و ایدئولوژیک دچار بحران شدند، طبیعتاً آن ارزشها هم دچار بحران شده و ما این وضعیت را پیدا کردیم.»
رامین جهانبگلو در ادامه حرفهایش درباره ویژگیهای جامعه و هویت ایرانی در گذشته و حال، گفت که یکی از مشکلاتی که ما ایرانیها داریم این است که چگونه در درون تمدن و فرهنگ خودمان با یکدیگر گفت وگو داشته باشیم.
«این سنت که در ایران بوده و میشود اسم آن را گذاشت "اسطورهای- دینی"، خودش را همیشه به عنوان یک هویت خالص، ناب، محض و تکانگار و تکگو معرفی کرده و طبیعتاً جامعهای که بر مبنای چنین بینشی از هویت، عمل کند همیشه درگیر با خشونت است. چرا؟ به خاطر اینکه دیگران را همیشه نفی میکند.»
جهانبگلو با اشاره به تاریخ معاصر ایران گفت که ما در صد سال گذشته شاهد دو گفتمان مسلط ایدئولوژیک در رابطه با هویت ایرانی بودهایم. از یکسو گفتمان سنتستیز و از سوی دیگر گفتمانی تجددستیز که این دو گفتمان هر دو در پی یکسانسازی هویت ایرانی بودهاند و نتایج سیاسی آن نیز همیشه برای ملت ایران شوم بوده است.
«اگر ایرانی بودن را امروزه ما در قالب یک ایدئولوژی خالصاندیش و کلیپرداز بیندیشیم و معرفی کنیم، یعنی در پی خالصسازی هویت ملی یا مذهبیمان باشیم، مثل خیلی از اقوام دیگر هم دچار خشونت میشویم و هم در درازمدت از بین میرویم.
در جهان امروز ما اصلاً بهطور کلی مقولهای به نام فرهنگ محض و ناب نداریم. ولی اگر قبول داشته باشیم که ایرانی بودن - با وجود اینکه برمیگردد به یک سری از ارزشها و سنتهایی که ما درباره آنها صحبت کردیم- با امر ایرانی نبودن مطرح میشود، یعنی اگر یک امر سیال و یک امر آمیزشی و مرکب است که در گفت وگو با هویتهای دیگر تعریف و تعیین میشود؛ میتوانیم به این نتیجه برسیم که ایرانی بودن یک امر چند بعدی است.
هویت ایرانی به نظر من از سه لایه هستیشناختی و انسانشناختی و لایههای سیاسی تشکیل شده که این سه لایه عبارتند از دوره ماقبل از اسلام، دوره اسلام شیعه و دوره مدرن.
هر ایرانی از این سه لایه تشکیل شده است. نمیشود یک لایه را از بین برد و گفت که من فقط میخواهم ایرانی شیعه باشم، ولی هیچ ارتباطی با دوره کوروش و داریوش و خشایارشاه نداشته باشم.
نمیشود گفت که من فقط میخواهم از نوادگان کوروش و داریوش باشم، ولی اسلام شیعه اصلاً هیچ ربطی به من ندارد و تمام این مساجد و عرفانی که در ایران بهوجود آمده، اصلاً چیزهای بیخودی است که باید اینها را دور بیندازیم.
و بالاخره بخش سوم این است که ما نمیتوانیم نافی این داستان باشیم که ما اقلاً در صد سال گذشته با غرب رویارویی و برخورد داشتیم و به خاطر این رویارویی و برخورد، تا حدی مدرن شدهایم و مدرنیته را تا حدی پذیرفتهایم.
به هر حال آن وضعیت برزخی بهوجود آمده است. یعنی ما کاملاً شیعه و یا ماقبل اسلامی نیستیم، بلکه مدرنیته هم بخشی از آن است که بهوجود آمده است.
آن بخش ماقبل اسلامی، در حقیقت تمام ناسیونالیسم ما را ایجاد میکند. این گفتمانی است که در همه ما وجود دارد. وقتی که ایرانیها در مورد اعراب، افغانها، ژاپنیها، چینیها و حتی گاهی درباره غربیها فکر میکنند، آن چیزی را از درون خودشان بیرون میآورند که من به آن میگویم "سندروم امپراتوری".
یعنی همیشه میگوییم ما ملت بزرگی بودیم؛ تاریخ بزرگی داشتیم، امپراتوری بودیم و دیگران اصلاً آدم نبودند، توی غار زندگی میکردند، یا سوسمارخور بودند.
تقریباً ما هیچگاه ناسیونالیسم و ملیگراییمان را بر مبنای اسلام شیعه طرحریزی نکردیم. آن قسمتی که برمیگردد به هویت اسلامی ما، بیشتر به دلیل ایمان دینی و سنتگرایی و یکسری از ارزشهای دینی است که ما با آن به جهان نگاه میکنیم.
و بالاخره مدرن بودن ما هم یک وضعیت خیلی خیلی عجیب و غریبی دارد که در این زمینه اتفاقاً ما با خیلی از کشورهای عربی، شاید با ترکها یا برخی از کشورهای آسیایی همدل و همراه باشیم، به خاطر اینکه مدرنیتهای است که هضم نشده است.»
دکتر رامین جهانبگلو، روشنفکر ایرانی و استاد فلسفه و علوم سیاسی مرکز اخلاقیات دانشگاه تورنتو (عکس: زمانه)
جستجوی هویت سنتی که در آن دورانها بسیار مهم بوده به نظر رامین جهانبگلو بهصورت ابزاری ایدئولوژیک درآمده و بعد از انقلاب حتی بهصورت ابزاری سیاسی شکل گرفته است.
«در دوره کنونی، بهویژه در ۱۵ سال گذشته، این بحث در ایران خیلی مهمتر شده و طبیعتاً دو قشری که بعد از جنگ ایران و عراق و در دوره دولت هاشمی رفسنجانی این بحث را شروع کردند، یکی نواندیشان دینی هستند که خودشان را روشنفکران دینی میدانند و اعتقاد دارند که میشود میان اسلام و تجدد آشتی برقرار کرد، و دسته دوم روشنفکران عرفی یا سکولار هستند که طبیعتاً فکر میکنند که باید در دین بازنگری کرد و بیشتر به دنبال درک مفاهیم درست یا یک بینش درستی از دنیای مدرن هستند.»
به نظر جهانبگلو هر دو بحثی که دو گروه از روشنفکران ایرانی مطرح میکنند، برای ایران و چگونه ایرانی بودن بسیار مهم است. چون هر دو ضمن پرداختن به ابعاد سیاسی و فلسفی مدرنیته، به مساله هویت ایرانی نیز توجه میکنند و نسل جوانترِ روشنفکران و نخبگان ایرانی، حالت دو قطبی بودن را کنار گذاشتهاند و بحث یک بعدی بودن هویت ایرانی را مورد سوال قرار میدهند.
«فکر کنم همه ما با هم همعقیده باشیم که نتیجهای که میشود گرفت این است که راه حلهایی برای اینکه بگوییم ایرانی بودن چیست، دیگر با غربستیزی، تجددستیزی یا سنتستیزی اصلاً نمیتواند شکل بگیرد.
امروزه بحث ما بسیار وسیعتر شده و بحث هویت برای ایرانیها، خصوصاً ایرانیهایی از نسل جوانتر، شکل جدیدی از ملیگرایی را توصیف میکند. امروزه بحثی که ایرانیهای جوانترمان در مورد ملیگرایی و ناسیونالیسم ایرانی میکنند، دیگر آن بحثی نیست که در دورههایی مثل رضا شاه یا حتی دوره مصدق انجام می شد.
به نظر من امروزه بحثی که مهم است بحث "میراث" است، کلمه میراث، که جای مفهوم سنت و تجدد را گرفته است. یعنی لازم نیست که بگوییم ما کاملاً سنتی هستیم یا کاملاً متجددیم.
ولی چیزی که مهم است این است که ما میراثی فکر میکنیم و اینجا میراثی فکر کردن، همان سه لایهای است که اشاره کردم. یعنی مساله ایرانیت، اسلامیت و به یک نوعی مدرنیته، یا به قول آقای آشوری مدرنیت، که هم یک بحث هستیشناختی است و هم انسانشناختی و هم جامعهشناختی.
همزیستی بین این سه قطب است که امروزه میتواند هویت ایرانی را تشکیل دهد. این بحث ناکجاآبادی نیست، بحثی فقط سیاسی و اجتماعی نیست و بحثی نیست که بشود فقط در یک قالب ایدئولوژی سکولار یا ایدئولوژی دینی آن را مطرح کرد.
بلکه این، بحثی است که دقیقاً برمیگردد به همان بحث روح و نفس ایرانیان در پروسه جهانی شدن، به اینکه ما امروزه چگونه میتوانیم هم جهانی فکر کنیم، هم جهانی باشیم و هم ایرانی باشیم و این دو تا چگونه میتوانند که با همدیگر همراه باشند.»
دکتر رامین جهانبگلو در بخش پایانی حرفهای خود درباره اینکه «امروز چگونه میتوان ایرانی بود؟» گفت:
«همانگونه که تجددستیزی و سنتستیزی دو روی یک سکه بودند و ما را به نتایج سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بسیار شومی رساندند؛ به همین صورت امروزه وقتی درباره ایرانی بودن یا میراث ایرانی صحبت میکنیم، به همان اندازه باید خود را جهانی بدانیم و درباره میراث جهانی فکر کنیم.
ایرانی بودن، یعنی معاصر بودن و به نظر من برای ایجاد دموکراسی در جامعهای مثل ایران احتیاجی به شعاری نداریم که مثلاً تقیزاده میداد که ایرانی باید ظاهراً، باطناً، جسماً و روحاً، فرنگیمآب شود. یعنی ما احتیاج به یک تجدد اختراعی نداریم.
آن چیزی که ما بیشتر از هر چیز به آن احتیاج داریم، مساله فرهنگ شهروندی و قانونپروری است، مساله خشونتزدایی، تعصبزدایی است و اعتدال سیاسی است.
اعتدال شاید از همه چیزها مهمتر باشد. و اینجاست که میتوانیم بگوییم میان هویت و ارزشهای ایرانی و جهان امروزی، پیوند "میراثی" وجود دارد. چون چیزی که دنیای امروز دارد به ما میآموزد این است که ما میتوانیم هویت ملیمان را داشته باشیم، ولی ضمناً مدنیت مدرن هم داشته باشیم.
پس اینجا مسالهای که مطرح میشود این است که ایرانی بودن، جستجوی یک هویت آرمانی نیست و الزاماً بازگشت به گذشته هم نیست؛ بلکه جهانی اندیشیدن است، یعنی قرار گرفتن در مسیر و فرآیند زمان و تمدن جهانی.»
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|