عذاب وجدان قاتل فراری را وادار به تسلیم کرد

عذاب وجدان قاتل فراری را وادار به تسلیم کرد
جوان اصفهانی که در یک نزاع خیابانی مرتکب قتل شده بود پس از فرار به چند شهر مختلف سرانجام به خاطر عذاب وجدان خودش را تسلیم کرد.

چندی پیش ماموران نیروی انتظامی اصفهان از وقوع نزاع در چهارراه نورباران این شهر مطلع شدند و پس از حضور در محل پیکر نیمه جان جوان 24 ساله یی به نام محسن را که با ضربات چاقو مجروح شده بود به بیمارستان انتقال دادند اما شدت جراحات باعث شد اقدامات پزشکی برای نجات وی بی اثر بماند. پس از مرگ محسن کارآگاهان تلاش کردند علت نزاع مرگبار و هویت عاملان آن را فاش کنند اما هیچ ردپایی از قاتل یا قاتلان محسن به دست نیامد تا اینکه چند روز پس از این قتل پسر جوانی به نام بابک به پلیس اصفهان مراجعه و خودش را به عنوان عامل جنایت در چهارراه نورباران معرفی کرد. بابک در اعترافاتش گفت؛ روز حادثه به همراه دوستانم مشروبات الکلی مصرف کردیم و سپس سوار بر موتورسیکلت به سمت چهارراه نورباران به راه افتادیم. در حال عبور از مقابل یک آبمیوه فروشی بودیم که جوانی برایم دست بلند کرد و من نیز متقابلاً این کار را انجام دادم و به سمت غریبه به راه افتادم و متوجه شدم آن جوان را با فردی به نام غلام اشتباه گرفته ام. در همان حال که مشغول صحبت با پسر غریبه بودم وی حرفی کنایه آمیز زد و به این ترتیب دعوا شروع شد. من نیز در این نزاع به شدت زخمی شدم اما پس از آنکه فهمیدم حال محسن خیلی وخیم است به همراه دوستانم فرار کردم و در حالی که خونریزی داشتم به خانه یکی از اقوام که در زمینه پزشکی سررشته دارد رفتم ولی او منزل نبود.متهم به قتل افزود؛ در ادامه به ناچار سوار بر موتورسیکلت از شهر خارج شدم و به سمت شیراز رفتم. خونریزی من لحظه به لحظه شدت می گرفت تا اینکه بالاخره خودم را در شهرضا به یک بیمارستان رساندم و توانستم تا حدودی خودم را درمان کنم. من که باخبر شده بودم محسن جان باخته است تلفن همراهم را خاموش کردم و در حالی که عذاب وجدان داشتم صبح روز بعد شهرضا را ترک کردم و به شیراز رفتم. در سه راه اسفرجان از فرط خستگی توقف کردم. عذاب وجدان به شدت آزارم می داد و نمی توانستم خودم را ببخشم، به همین خاطر با چاقو رگ دستم را زدم و کم کم حالم رو به وخامت گذاشت.

بابک در ادامه اعترافاتش گفت؛ در آن هنگام بود که تلفن همراهم را دوباره روشن کردم و یکدفعه زنگ آن به صدا درآمد. فردی که یادم نیست چه کسی بود، پشت خط به من گفت حال محسن خوب است و تمام اخباری که تاکنون شنیده ام دروغ بوده است. با شنیدن این خبر از جایم بلند شدم و انگار که جانی دوباره گرفته باشم با موتور مسافت کوتاهی را پیمودم اما به زمین خوردم و چند دقیقه بعد احساس کردم کسی بالای سرم ایستاده است، آن فرد با موبایلم به اورژانس و پلیس تلفن زد و وقتی ماموران آمدند مدعی شدم تصادف کرده ام. آنها نیز حرفم را باور کردند و مرا به بیمارستان رساندند. پس از مداوا لباس های

خون آلودم را سوزاندم و با یک دست لباس نو سوار بر اتوبوس به تهران آمدم ولی هنوز عذاب وجدان داشتم و می خواستم از زنده ماندن محسن مطمئن شوم، به همین خاطر با یکی از اقوامم تماس گرفتم و از وی مشورت خواستم. او هم اصرار کرد خودم را به پلیس معرفی کنم. من نیز بلافاصله به اصفهان بازگشتم و تسلیم شدم.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی عبرت هم اکنون بابک در بازداشت به سر می برد و تحقیقات از وی ادامه دارد.
ooshkool - استرالیا - پرث
قضیه دزده و مرغ فلفلیه. همه ایرانو دور زده.
جمعه 30 فروردین 1387

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.