تقریبا 10 سال و سه ماه از عصر رویایی 8 آذر 76 که ایران با گذشتن از سد استرالیا به جام جهانی 98 فرانسه رسیدمی گذرد. همان عصری که مردم را تا پاسی از شب برای پایکوبی در خیابانهای شهر، بیدار نگه داشت. آن روز حالا بخشی شیرین از خاطرات همه مردم ایران است. خاطره شیرین خداداد و احمدرضا عابدزاده. یاد آن جشن باشکوه. مسابقه ای که هنوز همه از تماشای 10 بارهاش هم لذت میبرند. حالا در ویژه نامه نوروزی پارس فوتبال می خواهیم پس از 10 سال و سه ماه، این شب رویایی را بازخوانی کنیم. جواد خیابانی، گزارشگر آن بازی حماسی، خاطرات شنیدنیاش را از تیم محمد مایلیکهن تا لحظه صعود بازگو کرده است. حرفهایی که شاید خیلی از آنها را تا به حال نشنیده باشید. این گفتوگو را از دست ندهید!
وقتی بازی با قطر را باختیم، شبکه سه چه سیاستی را در پیش گرفت؟ آن موقع دستور خاصی برای ادامه بازیها داشتید؟
اتفاق خاصی در شبکه 3 نیفتاد. ما آن موقع یک برنامهای داشتیم مثل برنامه 90 که پس از بازیها با دعوت از کارشناسان سعی میکردیم بازیهای تیم ملی را نقد فنی و داوری کنیم. کارشناسانی مثل رحیم میرآخوری، حاجیلو و دادکان را میآوردیم تا درباره تیم ملی حرف بزنند. برنامههای ما هر شب پخش میشد و شبهایی که من نبودم، به جایم بهروان برنامه را اجرا میکرد.
موضعی که قرار نشد نسبت به مایلیکهن داشته باشید؟
نه. ما در تلویزیون از او حمایت میکردیم و اتفاقا مشکلی هم با او نداشتیم، ولی فکر میکنم مشکلات مایلیکهن، بعد از بازی با عربستان در ریاض شروع شد. البته بگذار خیلی راحت بگویم. مشکلات مایلیکهن را در تیم ملی، روزنامهها ایجاد کردند. آن موقع چند تا روزنامه بیشتر نداشتیم. یکی از این روزنامهها، عامل اصلی اختلافها بود. پس از باخت یک بر صفر تیم ملی در ریاض، آن هم در شرایطی که ایران داشت 10 نفره بازی میکرد تیتر زد« افتضاح در ریاض». درحالی که آن موقع اصلا تیم ملی مشکلی نداشت.
البته تیم در آن بازیها نتایج خوبی هم نگرفته بود
در دور رفت، تیم ملی هم چین را برده بود وهم قطر را و فقط با عربستان در تهران مساوی کرده بود و شرایط خوبی داشت. ولی یک دفعه روزنامهها جو را عوض کردند. این ایده و نظر شخصی من است. اصلا هم نمیگویم صد در صد درست است، ولی فکر میکنم خیلیها دوست نداشتند ایران با محمد مایلی کهن به جام جهانی برود.
یعنی واقعا فکر میکنی محمد مایلیکهن میتوانست آن تیم را به جام جهانی ببرد؟
مایلیکهن آن تیم را به جام جهانی برد. اگر تا همان جا هم با او نتایج خوبی نمیرسیدیم که شانس صعود را از دست میدادیم. مثلا فکر کردی که اگر در گروه مان سوم میشدیم چه اتفاقی میافتاد؟ در آن شرایط که اصلا به جام جهانی نمیرسیدیم.
یعنی قرار بود بین 5 تیم در گروه مان سوم بشویم؟ این دیگر خنده دار است!
مگر قبلا نشدیم؟ مگر بازی ایران و بحرین خیلی بهتر از بازی ایران با قطر در زمان مربیگری بلاژ بود و همه ستارهها را هم داشتیم؟ فرق مایلی با بلاژ چی بود؟ این را شما جواب بدهید؟
بلاژ هم وقتی باخت همان بلا را به سرش آوردند؟
نه، همه تا روز آخر هم از بلاژ حمایت میکردند. در آزادی در روز بازی ایران و ایرلند کسی به بلاژ فحش نمیداد؛ اما روز بازی ایران و کویت در آزادی، من، کنار محمد دادکان نشسته بودم. محمد دادکان اشک میریخت بهخاطر فحشهایی که به خانواده مایلی میدادند. مگر او چه گناهی کرده بود؟ تیم هم که هنوز حذف نشده بود.
دادکان هم که خودش معامله بدی با مایلی کهن کرد!
این دعواها برای بعد بود، ولی آن روز که با هم مشکلی نداشتند. اشک دادکان برای مایلی نبود، برای تیم ملی بود که فنا شد.
فحشها در بازی با کویت از دقیقه 70 به بعد شروع شد. وقتی تیم نمیتوانست جلوی 100 هزار نفر بازی قابل قبولی را انجام دهد.
نه، مثلا همین استقلال این قصل خصوصا در نیم فصل اول را ببین را ببین. اصلا همین جا اگر سردبیرت بگوید اگر یک غلط داشته باشی اخراجت میکنم سری بعد تو دو غلط مینویسی. باخت تیم ملی با عربستان آن هم در آن شرایط واقعا فاجعه بود که فونت شاه رفت برایش تیتر زده بودند «افتضاح در ریاض»؟ این برخورد مطبوعات بود که نظم تیم ملی را به هم ریخت.
شاید توجیه برخی از آنها این بود که مایلی کهن تیم ملی تشکیل نداده بود؛ تیمش تیم منتخب پرسپولیس بود
این افراد از او بدشان میآمد چون زرینچه را در ترکیب نمیگذاشت. چون منصوریان را تعویض میکرد این دلیل نمیشود که مربی تیم ملی بخواهد آن طوری فکر کند که ما دوست داریم. این دلیل نمیشود که ما بهخاطر این ماجرا تیم ملی را دوست نداشته باشیم.
این هم دلیل نمیشد که او 7 پرسپولیسی را که شاید چندتایی از آنها در حد تیم اصلی نبودند در ترکیب بگذارد و 3 یار خوب استقلال را به دلیل استقلالی بودنشان دعوت نکند.
الان رائول که محبوب ترین بازیکن اسپانیاست را به تیم ملی دعوت نمیکنند. ولی مطبوعات مادریدی تو کار سرمربی تیم ملی آنها نمیگذارند.
به وقتش اگر تیم ملی آنها هم نتیجه نگیرد از همان مربی انتقاد میکنند
ولی تیم مایلی که داشت نتیجه میگرفت.
همان طوری هم که خودتان گفتید تا وقتی تیم میبرد یا مساوی میکرد، کسی از مایلی انتقاد نمیکرد...
ولی بعد از آن باخت هم اگر ما کویت را در تهران میبردیم به جام جهانی میرفتیم. قبل از آن هم که این همه برد خوب بهدست آورده بودیم.
باز هم میگوییم فحشها در دقایق آخر بازی با کویت شروع شد. یعنی زمانی که تیم مایلی نشان داد توان بردن را ندارد و مردم احساس کرده بودند مایلیکهن رویای جام جهانیشان را به باد میدهد. شما مسائل را با هم قاطی میکنید. اینکه مطبوعات از مایلی انتقاد میکردند دلیل ناسزاهای مردم نبود. یا اینکه استقلالیها از او شاکی بودند
شما از مایلی بدتان میآمد چون پاشازاده را بازی نمیداد.
این در تمام دنیا یک عرف است که مردم از مربی تیم ملیشان ناراضی باشند یا حتی او را هو کنند؛ اما این معنایش دوست نداشتن تیم ملی کشورشان نیست. در فرانسه یا اسپانیا و یا هلند هم این اتفاق میافتد، ولی مردم عاشق تیم ملی کشورشان هستند!
ولی آن جو به تیم ملی ضربه زد. فضای کار را برای مایلیکهن سخت کرد و قدرت تصمیم گیری را از او گرفت.
این دیگر دلیلش ناتوانی مربی تیم ملی است. اصلا حالا که این قدر دو آتشه از مایلیکهن دفاع میکنید میخواهم بپرسم واقعا مایلی شایستگی سرمربیگری در تیم ملی را داشت؟
فکر میکنم آن زمان ما هیچ گزینه دیگری را نداشتیم که بخواهیم هدایت تیم ملی را به او بسپاریم. مایلیکهن تنها گزینه ما بود.
همان زمان روزهای اوج کار حجازی بود. همه میگفتند بعد از پروین نوبت اوست که به تیم ملی بیاید ولی مایلی چون روابط بهتری را مسئولان وقت ورزش داشت مربی تیم شد.
به حجازی بر نخورد؛ ولی اوج مربیگری او در بنگلادش بوده. چه نتیجه درخشانی او در کارنامه مربیگریاش دارد. یکبار هم که قهرمان لیگ شد به لطف انصراف پرسپولیس از لیگ بود.
اما باز هم سابقه مربیگریاش بیشتر از مایلیکهن بود که تمام سابقه کاریاش در تیم، دستیاری پروین بود
نمیدانم. هنوز هم جای آن خط روی صورت شما هست. از او بیزاری چون به پاشازاده بازی نداده است. تو طرفدار تیم ملی فوتبالی یا یکی دو بازیکن؟
یکبار دیگر هم گفتم. این که مردم موافق مربی تیم ملی نباشند در همه جا عرف است. مردم تیم ملی را دوست داشتند ولی از برانکو بیزار بودند. این را که دیگر قبول دارید؟
ببین هنوز هم بعد از این همه سال محمد مایلیکهن میگوید اگر من دایی را از تیمم کنار میگذاشتم به جام جهانی صعود میکردیم. میدانی او چرا دایی را به تیم برگرداند؟ چون نتوانست فشار رسانهها را تحمل کند.
ولی وقتی آراگونس وقتی میخواست رائول را کنار بگذارد اصلا به حرفهای هیچ رسانهای توجه نکرد. این از ناتوانی مایلی بوده که تسلیم شده.
فشار رسانهها باعث فشار مدیرانش به او شد. قرار بود دایی از مایلی عذرخواهی کند؛ اما او این کار را نکرد و به تیم برگشت.این معنایش ناتوانی مربی است؟ مصطفوی باعث شد دایی برگردد. او گفت دایی عذرخواهی کرده. اینها را البته من شنیدم و نمیدانم که سندیت داشته باشد؛ ولی مطمئنم که بازیکن سالاری نگذاشت تیم ما با مایلی به جام جهانی برود. من در رختکن یکی از بازیهای آن تیم بودم که......این واکمن را خاموش کن!......( جواد در این دقایق خاطره ای را از قهر 5 یار سرشناس تیم پیش از شروع بازی با عربستان میگوید که باعث شد مایلی ارنج تیم را عوض کند!)
اینها همهاش اثبات میکند که مایلیکهن توان اداره تیم ملی را نداشته است!
اما این بازیکن سالاری را همین الان در پرسپولیس افشین قطبی هم میبینیم. ولی باید حرمت مربی حفظ بشود. همه اینجا هوادار بازیکن هستند. وقتی 6 گل به کره زدیم همه گفتند عجب بازیکن بزرگی است خداداد. دایی چقدر خوب گل میزند ولی وقتی به عربستان باختیم همه فریاد زدند خاک بر سر مایلی کهن!
بگذارید خیلی رک صحبت کنیم. بسیاری از مشکلات مایلی از این بود که مردم او را در قواره مربیگری تیم ملی نمیدانستند... او محبوب نبود...
شاید در ابتدا این طور بود ولی وقتی تیم در جام ملتهای امارات نتایج خوبی گرفت شرایط عوض شده بود و مردم دوستش داشتند. او هم به اندازه خداداد و دایی محبوب بود؛ اما وقتی قبل مقدماتی جام جهانی، دایی را کنار گذاشت، مشکلات شروع شد. ماجرای دایی مثل ماجرای ژاکه با ژینولا و کانتونا بود. وقتی او پیش از جام جهانی این دو را کنار گذاشت، همه روزنامهها علیه اش موضع گرفتند. ولی او ثابت کرد که تیمش نیازی به این دو یار نداشت. دشام گفته بود که وقتی کانتونا بود باید فقط به او پاس میدادیم واین تاکتیک تیم را خراب میکرد؛ ولی وقتی بدون او به زمین رفت، تیم خلاق شد. تیم ایران با دایی چه رونق تاکتیکی داشت؟ هیچی. فقط ناخواسته توپها برای دایی سانتر میشد.
آن روزها(راه صعود به جام جهانی ۹۸) شما نزدیک ترین خبرنگار به تیم ملی بودید...
آره من تقریبا تو بیشتر سفرها همراه تیم ملی بودم.
به بازی رفت ایران با استرالیا برسیم. چقدر در تیم حاشیه داشتیم؟
من خیلی نزدیک نبودم به تیم. ما همه جا همراه بچهها بودیم؛ اما خیلی به اردو نزدیک نمیشدیم. اطلاعاتمان از گپهایی بود که گاهی با بچهها میزدیم. من حتی در استرالیا هم با تیم نبودم. اصلا من جدا از اردو بودم. من بازی رفت را داشتم گزارش میکردم که بین دو نیمه از سازمان(صدا و سیما) با من تماس گرفتند و گفتند پاسپورتت را صبح روز بعدش تحویل بده تا بروی استرالیا. ما همه کارمان جدا از تیم بود. من حتی 3 روز هم دیرتر از آنها برگشتیم تهران.
یعنی سر تمرین تیم هم نمیرفتید؟
چرا میرفتم و به بچهها هم سر میزدم. کلی هم با آنها حرف میزدیم؛ ولی فقط در همین حد بود!
پس یعنی خبری از باندبازی در تیم نبود؟
نه، تقریبا برای آن بازی بچهها دیگر همدل بودند. آنها مربی قبلی (که دوستش نداشتند) را برکنار کرده بودند و دیگر مشکلی نبود.
ویرا چه نقشی در تیم داشت؟
میشود گفت اصلا هیچ! او هیچ کاری نکرد. فقط قبل از بازی برگشت با استرالیا برای بچهها آش پخت که احمد کاری با آش کرد که هیچکس نتواند یک قاشق هم از آن بخورد! او هیچکاره بود و تیم ما با خلاقیت فردی بچهها صعود کرد.
حالا دیگر نوبت بازی برگشت است. مسابقهای که 20 دقیقه اولش روی دور تند بود!
آن که به دلیل یک مشکل فنی بود. بازی پخش شده در ایران به دلایل فنی و به جای استاندارد 24 فریم در ثانیه، با 23 فریم پخش شد کمیسریعتر شده بود؛ وگرنه من نوار اصلی آن بازی را دارم و بارها هم دیدم. آن بازی، مسابقهای است مثل همه بازیهای دیگر.
ولی واقعا دقایق سختی بود!
آره، این مشکل باعث جذابتر شدن بازی برای بینندههای ایرانی شد؛ چون بازی را سریعتر از جریان مسابقه میدیدند.
البته آن دقایق خیلی هم فشار تحمل میکردیم
آره، آن روز هر کس دیگری حتی کان هم جای احمدرضا بود 4 گل میخورد.
قبل از بازی با احمد حرف زده بودید؟
نه ولی بعد از بازی حرف زدیم. خوشحال بودیم و همدیگر را ماچ میکردیم. مدام به من میگفت: «تپل جان! دیدی رفتیم جام جهانی!
شب قبل از بازی، فضای اردو چطور بود؟ فکر میکردید که تیم صعود کند؟
شب قبل از بازی رفتیم در یک جلسه کوتاه مدت با مسوول رسانهای فدراسیون فوتبال استرالیا، 16 هزار دلار پول دادیم که حق پخش گزارش بازی را بگیریم. در ورزشگاه یک جایی برای ما تو جایگاه انتخاب کردند. جایی که به ما دادند خیلی جای خوبی بود. من پرچم ایران را هم گذاشتم رو میز و رفتم؛ ولی فردایش که رفتیم، ما را فرستادند جایی وسط تماشگرهای بالای ورزشگاه که خیلی وحشتناک بود. من خودم باید صدابرداری هم میکردم و صدای ورزشگاه را زیر صدای گزارش میدادم. جو این قدر وحشتناک بود که باورمان نمیشد زنده بیرون برویم؛ چه رسد به اینکه صعود کنیم. بچهها هم همه فکر میکردند که آخر بازی 5 یا 6 تا میخوریم و بر میگردیم.
گزارش این بازی برای همه متفاوت بود. یک بازی و گزارش حماسی با هیجان
من از نیمه دوم که آن استرالیایی تور دروازهمان را پاره کرد، به آنها توهین کردم.
منظورم توهین نبود، هیجانت را در زمان گزارش میگویم!
به نظرم آن گزارشم خیلی معمولی بود؛ ولی استرس بازی بود که مردم را هیجانزده کرده بود. فکر میکنم چون آخر بازی حماسی شد، گزارش من در یادها ماند. تازه بعد از همان بازی هم کلی در روزنامهها علیه من نوشتند؛ اما بعدها این گزارش را حماسی کردند. همین چند روز قبل یکی نوشته بود «کاش جواد بعد از ایران و استرالیا از گزارشگری خداحافظی میکرد.» من خودم هم نمیدانم چرا علیه من مینوشتند. من هیچ وقت چهرهای روزنامهای نبودم! حتی یک نفر هم آن روز از من دفاع نکرد. مثلا همین چند هفته قبل در بازی پرسپولیس با مس گفتم «توپ زیر پای آشوبی که تازه ازدواج کرده».... بعضی از همین دوستان گفتند چرا بازی را گزارش نمیکنی؟ در صورتی که اگر کسی دیگر این را میگفت، میگفتند چه اطلاعات حاشیهای دارد. یا مثلا وقتی گفتم «علی مولایی فوق دیپلم دارد و تحصیلکرده است».... دستم انداختند. آنها نمیدانند مولایی کجا بزرگ شده که اگر میدانستند حق میدادند که فوق دیپلم را تحصیلکرده بدانم.
هیچ دقت کردی هیچ حرفی از 8 آذر نمیزنی؟
خب شما اصلا سئوالی نمیپرسید که من جواب بدهم!
مثلا بعد از صعود چه اتفاقهایی افتاد؟
هیچ چیز! فقط شادی و داد و فریاد. فقط همین. فائقی خیلی بامزه حرف میزد. عابدزاده هم مدام میگفت: خیکی رفتیم جام جهانی!
دایی و احمد آن موقعها با هم دوست بودند؟
آنها بازیکن تیم ملی بودند.
فقط؟
ببین چوب گرفتی دستت، تو خاکستر دنبال چی میگردی؟ من همه دعواها را در کتابم نوشتم!
از تیم که حرفی نمیزنید. حداقل از جو بازی بگویید!
قبل از بازی، میناوند و سعداوی میگفتند 6 گل کمتر نمیخوریم. جو ورزشگاه وحشتناک بود. آنها همه کار کرده بودند که برای ما جهنم بسازند. بدی استرالیاییها به همه سرایت کرد. آنها تماشاگران ما را پخش کرده بودند. در آن بازی ما 20 هزار طرفدار داشتیم که در تمام ورزشگاه پخش بودند و صدایشان یکدست نبود. قبل از بازی هم یک کلیپ از اسکوربورد پخش کردند که یک دختر استرالیایی، مسابقه را از یک مرد ایرانی که شمایلش را شبیه به شخصیتهای فیلم 300 ساخته بودند، میبرد. یا قبل بازی، 31 پرچم تیمهای صعودکننده را آوردند و بعد هم پرچم استرالیا را به عنوان تیم سی و دوم آوردند. آنها قبل بازی، جشن صعود را شروع کردند. این کارهای آنها همه ایرانیها را عصبانی کرده بود. همه به فکر انتقام بودند.
بین دو نیمه بازی، اوضاع چطور بود؟
جای ما این قدر بد بود که جرات نکردیم از جایمان تکان بخوریم و نمیدانم چه اتفاقی در رختکن ما افتاد! همان جا نشستم. بعد از بازی هم کلی دردسر کشیدم که از پلههای استادیوم بیایم پایین. تازه وقتی پایین آمدم یادم افتاد دوربینم را نیاوردهام و دوباره رفتم آن بالا. اصلا کمر درد من از همان جا شروع شد. همین الان هم هرچی فکر میکنم هیچ چیز یادم نمیآید. همه جزییات بازی ایران و آمریکا را یادم میآید؛ ولی بازی ایران و استرالیا را اصلا یادم نیست. فقط از برخوردهای بد آنها خاطره دارم. آنها بدترین آدمهای دنیا هستند. چند ماه بعد از بازی، از تلویزیون استرالیا نماینده فرستادند تا با من مصاحبه کند. گزارشگرشان از من پرسید که چرا علیه ما حرف زدی؟ من هم مدارکم را به آنها نشان دادم.
یعنی این قدر بد گفته بودی که آنها تا اینجا بیایند؟
آره، میگفتند حرفهای من در مطبوعات آنها بازتاب زیادی داشته. آنها پرسیدند چرا به فرهنگ آنها توهین کردم. من هم در جواب گفتم شما وقتی آمدید ایران انگار به یک کشور قحطیزده آمده بودید. حتی آب هم به همراه داشتید؛ ولی ما میگوییم یک بیفرهنگ تور ما را پاره کرده، توهین است. او یک وحشی بود که این کار را کرد. اوضاع آنقدر بد بود که بعد از اتفاق پاره شدن تور، نماینده سازمان صداوسیما به من گفت هرچیز که دوست داری علیه اینها بگو. آنها خیلی نامرد بودند؛ بخصوص این مارک ویدوکا که هنوز هم از او بدم میآید. رئیس فدراسیون آنها وقتی 2 گل از ما جلو افتادند، با حرکات دست به من توهین کرد.البته من بعد از بازی جوابش را دادم!( خنده) این اتفاقات باعث شد که یک دفعه همهچیز عوض شود. داشت به ما ظلم میشد و خدا به کمک ما رسید. اصلا هیچ کس فکر نمیکرد این اتفاق بیفتد؛ اما افتاد.
اصلا همه چیز عوض شد. حتی انگار داوری هم به نفع ما شد
آره، گل اول ما آفساید بود. استرالیاییها چوب خباثتشان را خوردند. خدا کمک کرد و داور بازی روی آفساید اشتباه کرد. گل اول که دیدید خداداد تو آفساید است. بعد از بازی یک استرالیایی میگفت این کار خدا بود که ما باختیم. این همان مثلی است که میگویند چوب خدا صدا ندارد.
قبول داری جواد خیابانی هنوز هم در فضای بازی ایران و استرالیا مانده؟
نه، این حرف را قبول ندارم؛ چون این بازی باعث شده که همه از من توقع گزارش حماسی داشته باشند.
ولی جواد از حرکت بازمانده و اطلاعاتش به روز نیست؟
برایم مثال بزن. در کدام بازی این اتفاق افتاده؟ من قبل از هر بازی کلی اطلاعات راجع به آن بازی میگیرم و در گزارش استفاده میکنم. یک روز یکی برایم نوشته بود گزارشگری که نان بازی ایران و استرالیا را میخورد؛ اما من فقط چوب این بازی را میخورم.
خیلیها میگویند خیابانی در جریان بازی خوابش میبرد!
(خنده) دیگر حرف الکی نزن! بابا من هنوز هم خیلی به روز هستم، ولی شما روزنامهنگارها از من بدتان میآید!
این ایراد را که میگویند در اجراهایت خیلی تملق میکنی قبول داری؟
چرا؟ چون گفتم «علی آبادی پدر ورزش ایران است»؟ مسوول ورزش ایران مگر کسی غیراز علیآبادی است؟ من مراسمیرا گزارش میکردم که کارفرمایم آنها بودند.
تولد: 27 آبان 1345 – کرج
تحصیلات: کارشناسی ارشد مهندسی مواد
آغاز کار در سازمان صدا و سیما: 1373
اولین گزارش: 1375- بازی پرسپولیس و کشاورز (این مدت در حال تمرین بودم)
بهترین گزارش: بازی ایران و یوگسلاوی در جام جهانی 1998 (از نظر فنی گزارش من خوب بود)
تلخترین گزارش: همان بازی (خوب بازی کردیم و باختیم)
ازدواج: 1374 – حاصل این ازدواج دخترم نگار بود که الان 11 ساله است و قهرمان شنای تهران
شغل فعلی: گزارشگر و مدرس دانشگاه – تا پایان سال ۸۶ (که گذشت)به عنوان کارکند رسمیسازمان استخدام میشوم. در دانشگاه علمیکاربردی هم، نقشهکشی صنعتی، کاربرد مواد در صنعت و اصول ریختهگری را تدریس میکنم
منبع : سایت پارس فوتبال
|
|
|
|
|
|
|