پای صحبت تمام مادر بزرگ ها و پدربزرگ ها که بنشینی، داستانهای جالبی از آداب و مراسم نوروز آن زمان ها برای گفتن دارند. آدابی که با مرور زمان یا کمرنگ تر شده اند و یا آنقدر بی رنگ شده اند که فقط در ذهن ها مانده اند.
به این بهانه با پدربزرگان و مادربزرگانی از هفت شهر مختلف ایران همصحبت می شویم و داستان های جالب آنها را می شنویم.
زنجان؛ سیزده بدر، بهانه ای برای خواستگاری
گوهر محمدی، حکایت های جالبی از نوروز شصت سال قبل زنجان تعریف می کند:
آن زمانها ایام عید، از چهارشنبه آخر سال شروع میشد. صبح روز چهارشنبه، گندم و عدس خیس میکردند تا با تفت دادن آن آجیل شب چهارشنبه سوری فراهم شود.
تخم مرغ ها را اعضای خانه از این طرف و آن طرف مرغدانی پیدا کرده و برای رنگ کردن به خوش ذوق ترین عضو خانواده می سپردند. بچه های فامیل و همسایه، شب از باجا (نورگیر) خانه، پارچه ها یا ظرف های خود را با طناب به داخل خانه می فرستادند و بزرگ هر خانه، تخم مرغهای رنگ شده، حبوبات، گندم تفت داده شده و میوه و شیرینی را همراه شعری با مضمون آرزوی سلامتی به آنها هدیه میداد.
عصر همان چهارشنبه، زنان آینه و قیچی به دست، مجمع بزرگی حاوی شرینی و میوه روی سرشان گذاشته و به سر چشمه می رفتند. ظرف آب را جلوی آینه گذاشته و قیچی را داخل آب فرو می کردند به نشان اینکه درد و بلای فرزندانشان را یکی یکی می برند و دور می ریزند.
رسم دیگری که در شهرستانهای دیگر ندیدم، این بود که قبل از سال تحویل ما چنگکی که با آن نان را از تنور در می آوردیم را از راه دودکش به داخل خانه می فرستادیم و معتقد بودیم که این کار برکت خانه را در سال جدید زیاد می کند. همچنین شب ها هم همسایه ها روی پشت بام جمع می شدند و کسانی که تفنگ داشتند، تیری به آسمان شلیک می کردند.
بعد از تحویل سال، اول زنان با سینی های پر از شیرینی و میوه برروی سر، برای عید دیدنی به مسجد محل می رفتند و بعد نوبت مردان بود. دیگر کسی به خانه دیگری نمی رفت و در همان روز دید و بازدیدها تمام می شد.
روز سیزده بدر هم همسایه ها همه با هم به یکی از باغ های اطراف رفته و آتشی به پا می کردند، دختران با هم به گوشه ای رفته و به رقص و شادی می پرداختند و پسرها هم در کناری الک دولک بازی می کردند. در این روز بود که معمولا نگاه دخترها و پسرها به هم گره می خورد و بعد از عید، سر فرصت، خواستگاری ها شروع می شد.
شیراز، آب تنی در آرامگاه سعدی قبل از سال تحویل
مریم طلاپور، به یاد می آورد که شیرازی ها معتقد بودند که آب تنی در آب روان کنار آرامگاه سعدی قبل از تحویل سال نو، خوش یمن است. او می گوید:
دو شب مانده به عید، ما بچه ها می رفتیم "قاشق زنی."
یک کاسه و قاشق برمی داشتیم و چیزی روی سرمان می انداختیم که همسایه ما را نشناسد و بعد با قاشق به کاسه می زدیم.
صاحبخانه یک مقدار نخود یا لوبیا برایمان در کاسه می ریخت که ما آنها را در آش نذری می ریختیم.
یکی از سنتهای قدیمی شیرازی ها این بود که در لحظه سال تحویل حتما باید "شیربرنج" روی گاز در حال جوشیدن باشد که الان کاملا فراموش شده است. غذای شب اول سال شیرازی ها هم شویدباقالی و مرغ بود.
همچنین دو روز قبل از سال تحویل پدر خانواده یک سنگ برمی داشت و دور تا دور حیاط می زد تا غم و غصه در سال جدید از خانه برود و شادی بیاید.
کاشمر؛ سفره نان و پنیر به جای سفره هفت سین
بهمن رضایی سنت های نوروزی هفتاد سال قبل روستای قدیمی نامق در شهرستان کاشمر (استان خراسان رضوی) را از یک ماه قبل از عید اینگونه برمی شمارد:
در روستای نامق زنان از یک ماه قبل شروع به درست کردن سمنو و مربای کدو، مربای آلوخشک و مربای برگه هلو با شیره انگور می کردند.
معمولا پانزده روز مانده به عید، "خانه روبی" آغاز شده و با گِل سفید نقشهای خاصی را روی دیوارهای کاه گلی به سلیقه خودشان می انداختند.
روز ۲۹ اسفند برای پخت نان و کلوچه "خمیر عید" می گرفتند و از همان خمیر، یک چشم گاو درست می کردند. این چشم گاو را مانند نان در تنور می پختند و صبح روز عید، پدر خانواده آن را به گاو شیرده خانه می خوراند و بدین ترتیب با چهارپایان خود بده بستان می کرد و خواستار سالی پرمحصول می شد.
صبح روز عید معمولا در خانه را می بستند تا کسی نیاید، پدر خانواده یک سکه نقره قدیمی را در دستمالی می بست و آن را در دستان همسرش می گذاشت.
مادر این دستمال را به فرزند ارشد داده و این دستمال همین طور دست به بدست فرزندان می چرخد تا دوباره به پدر برسد. پدر سکه را در جایی امن برای سال تحویل آینده نگه می دارد. آنها معتقد بودند این کار برکت مالی خانه را افزایش می دهد.
ما در سفره عیدمان نان، ماست، پنیر، شیره مربا و همچنین میوه های خشک، مغز گردو و بادام شور می گذاشتیم. سبزه هم سبز می کردیم، اما خبری از سفره هفت سین و حتی گذاشتن قرآن روی سفره نبود. رسم بود که زمان دید و بازدید مهمان حتما باید یک لقمه از نان سفره را بخورد.
روز اول عید معمولا همه به خانه ریش سفید ده می رفتند. سپس خانه به خانه همه با هم به دیدار یکدیگر می رفتند و بدین ترتیب در همان روز اول دید و بازدید نوروزی به پایان می رسید و بقیه تعطیلات مختص تفریحاتی مثل تیله بازی، الک دولک، قاپ بازی، مسابقه دو و ... می شد. روز سیزده بدر هم در روستا مسابقه کشتی برپا بود که از آن خیلی استقبال می شد.
شهرکرد؛ "شنبه گردش" اولین شنبه سال نو
احسان ثقایی از چهارشنبه سوری های مفصل شهرکرد که به دست فراموشی سپرده شده می گوید:
شب چهارشنبه آخر سال، هر کس روی پشت بام خانه اش که آن زمان آسفالت نبود، آتشی روشن می کرد و بعد از آتش بازی همسایه ها به میهمانی یکدیگر می رفتند.
خانواده هایی که دخترشان را در آن سال شوهر داده بودند، برایشان پلوی چهارشنبه آخر سال را می فرستادند.
یک شب مانده به عید رسم بود که بزرگ فامیل غذایی کوفته مانند، با مخلفاتی مثل کشمش، گردو، آلو، بادام و ... در اندازه خیلی بزرگ درست می کرد و بقیه فامیل شام دور هم آنجا جمع می شدند.
گفتنی است که اهالی شهرکرد همیشه اولین شنبه سال با نام "شنبه گردش" به دشت و صحرا می زنند.
معمولا در "شنبه گردش"، به تفریحگاه های جنوبی شهر می روند و سیزده بدر را در تفریح گاه های شمالی شهر می گذرانند.
سنندج؛ ساز و دهل پیام آور نوبهار
نسرین عباسی که معتقد است از شور و شوق دوران عید کودکی چیزی در خودش و اطرافیانش احساس نمی کند:
زمانی که بچه بودیم، آداب نوروزی اینقدر مفصل نبود، اما خیلی دلچسب تر بود. روز عید دو نفر که ساز ودهل می نواختند داخل حیاط تک تک خانه ها می شدند و حدود ده دقیقه ساز می زدند و شادی و طراوت نوبهار را با خود به داخل خانه ها می آوردند و در ازای آن کمی پول یا برنج دریافت می کردند.
همچنین در بین اکثر خانواده های سنندج رسم بود که شب سال تحویل، رشته پلو بخورند تا سررشته کارهای سال آینده به دستشان آید.
نوشهر؛ اولین گام بهاری با سبزه و قران در خانه
سکینه زند، به "پا زدن" به عنوان یکی از رسوم فراموش شده نوروزی اشاره می کند:
قبل از تحویل سال، همیشه چند برگ از درخت همیشه بهار می کندند و به پشت دست گیره در خانه آویزان می کردند و رسم داشتند صبح سال نو اولین کسی که در خانه گام می نهد، آن سبزه را همراه قران وارد خانه کند و خانه را به اصطلاح "پا بزند" و بعد از آن بود که حق رفت و آمد به دیگران هم داده می شد.
به بچه های فامیل و همسایه به عنوان عیدی معمولا تخم مرغ رنگ شده، آجیل، شیرینی و میوه داده می شد، کمتر پیش می آمد کسی پول به عنوان عیدی بدهد.
آن زمانها رسم بود که بر سر سفره هفت سین حتما "پیه سوز" (شمع) روشن باشد، بعد با آمدن برق این سنت کمرنگ شد. شاید بعضی از افرادی که هم اکنون شمع بر سر سفره خود می گذارند، گمان می برند که این سنتی است فرنگی، اما این طور نیست.
تهران؛ قیدهایی که رنگ باختند
فخری غنی که اصالتا اهل یزد است، اما شش نسل قبلی اش همگی ساکن تهران بودند از قیدهایی می گوید که دراین زمان کم کم رنگ باخته اند:
زمانی که بچه بودم یک سری قیدهایی وجود داشته که حتما باید زمان عید رعایت می شده، مثلا اینکه حتما می بایست سال تحویل حمام کرده باشیم و همگی لباس نو بپوشیم.
لازم بود که قبل از سال تحویل همه بیکار می شدیم یعنی مشغول انجام هیچ کاری نبودیم و فقط سر سفره می نشستیم. پدربزرگم معتقد بود که اگر لحظه سال تحویل در حال انجام کاری باشی، تا آخر سال مشغول همان کار خواهی بود.
آن زمان عیدی دادن به وضع مالی افراد مرتبط نبود، کسانی که متمول بودند معمولا پول یا سکه از لای قرآن هدیه می دادند، کسانی که هنری داشتند، حتما حاصل کار خودشان را به دیگری عیدی می دادند. کسانی هم که وضع مالی خوبی نداشتند فطیر یا شیرینی در دست کسانی که به دیدارش می رفتند، می گذاشتند.
حتما روز اول عید یا رشته پلو می پختیم یا آش رشته تا سررشته کار به دستمان آید. قبل از اینکه حبوبات آش را داخل دیگ بریزیم، نخود یا عدس و لوبیا را یکی یکی برداشته، "لا اله الا الله" می خواندیم و به آن دانه، فوت می کردیم و بعد در دیگ می ریختیم و معتقد بودیم که با این کار برکت را به خانه می آوریم.
|
|
|
|