داستان زندگی اشرف پهلوی۱۵

داستان زندگی اشرف پهلوی15

محمد مسعود همچنین در پاسخ به خواننده ای که می پرسد:
«خواهشمند است روشن کنید که آقای احمد شفیق شخص خارجی است و یا ایرانی می باشد؟»(77)
طی مطلبی طنزآمیز می نویسد:
«ما اخیراً کشف کرده ایم که در مصر طوایفی ذوحالتین هستند که در مصر دارای ملیت مصری و در سایر جاها ایرانی می باشند، لابد جناب احمد شفیق از همین فامیل می باشند. »(78)
حمله دیگر محمد مسعود مربوط به چاپ عکس سگ اشرف در حال نوشیدن مشروبات الکلی به نقل از یک نشریه فرانسوی بود که در شماره 71 نشریه اش چاپ نمود و نوشت:
«این سگ متعلق به شاهدخت اشرف است و شاهزاده خانم مزبور عادت دارد به سگ خود شامپاین بنوشاند. »(79)
البته پس از دیدار مسعود با «احمد دهقان» که روابط نزدیکی با اشرف داشت، وی گراور عکس سگ اشرف و مطالب مربوط به آن را سیاه کرد، اما نسخه های اولیه «مرد امروز» که به بیرون درز کرده بود، موجبات خشم اشرف را فراهم آورد.
چندی بعد نیز محمد مسعود به ولخرجی های اشرف در راه خرید گرانترین پالتوپوست های دنیا موسوم به «مینک» پرداخت و دو هفته بعد در مورخه 22/11/1326 در برابر چاپخانه مظاهری که «مرد امروز» در آنجا چاپ می شد به دست افراد ناشناسی به قتل رسید و مردم قتل او را به اشرف نسبت دادند. برخی دیگر نیز قاتل او را عوامل حزب توده معرفی کردند؛ چرا که «مسعود» علیه اتحاد جماهیر شوروی و آموزه های مارکسیسم نیز مقالات بسیار تندی به چاپ می رساند.
مظفر بقایی(80) در کتاب خاطرات خود درباره ترور محمد مسعود می نویسد:
«به مسعود گفتم بعد از آن سرمقاله ]مربوط به[ والاحضرت اشرف تو چه داری دیگر که در آن سطح باشد، گفت که یک مطلبی دارم که مثل بم توی تهران صدا کند. بم اتم، روی بی سوادی اش بمب هم نگفت. . . گفتم: چیست، گفت نامه ای است به خط رزم آرا که به خسرو روزبه نوشته گفتم موضوعش چیست؟ گفت که پس فردا توی روزنامه بخوان. . . صبح جمعه، خدا بیامرز یدالله خان میرحسینی. . . ]را[ دیدم که چشم هایش پراشک است. گفتم چیست؟ گفت محمدمسعود را کشتند.
. . . ولی یک چیز مسلم این است که اولاً بعد از شام بهرام شاهرخ خداحافظی کرد به عنوان اینکه باید چمدانش را ببندد که سحر پرواز کند. خداحافظی کرد. رفت. بعداً من دانستم که آن روز نرفته این یک ابهام قضیه است، ابهام دوم اینکه من طرز کار محمدمسعود را می دانستم. . . روزنامه مرد امروز آمد بیرون. سرمقاله به قلم محمدمسعود نیست گراورهم تویش نبود. . . »(81)
بقایی در ادامه ضمن تأیید حضور اشرف در جریان قتل محمدمسعود می نویسد:
«رزم آرا و اشرف با هم همدست بودند. اشرف هم کینه داشت نسبت به مسعود. . . »(82)
در این حال چندان بعید به نظر نمی رسد که حزب توده و عوامل اشرف و رزم آرا طی توطئه ای مشترک قتل این روزنامه نگار را رقم زده باشند.
فرجام رابطه اشرف و شفیق
اما تب این عشق سوزان خیلی زود عرق کرد و به سردی گرایید و اشرف و احمد شفیق در سال 1335، از یکدیگر جدا شدند. اشرف که روزگاری احمد شفیق را «عشق بزرگ» خود می خواند، تمام این حرف ها را فراموش کرد و او را مردی بی وفا و خیانتکار نامید و اعتراف کرد که آنها هیچ وقت عاشق واقعی یکدیگر نبوده اند:
«شفیق و من هرگز عاشق دلخسته یکدیگر نبودیم، ولی از اینکه دیدم بیگانه ای خبر بی وفایی او را به من می دهد، آزرده خاطر شدم و از این کار احساس سرشکستگی کردم و وقتی این اتهام را با شفیق در میان گذاشتم، او به حقیقت مطلب اعتراف کرد و بیانش آنچنان آرام و عادی بود که دریافتم این رابطه مدتی دیگر نیز احتمالاً ادامه خواهد داشت. . . ». (83)
خبر طلاق اشرف و احمد شفیق بالاخره در تاریخ
11/2/1335 به صورت رسمی اعلام شد و بیانیه دربار شاهنشاهی در این مورد به این شرح بود:
«به قراری که از دفتر والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی اطلاع می دهند، چند ماه قبل با کسب اجازه از پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی بین والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی و جناب آقای احمد شفیق در محضر جناب آقای امام جمعه تهران مراسم طلاق انجام پذیرفته و در دفتر آقای میراسکندری به ثبت رسیده است». (84)
اشرف پس از چند سال زندگی مشترک با «احمد شفیق» مصری تبار - که به صورتی فضاحت بار با او ازدواج کرد - از وی خسته و بیزار شد و در حالی که هنوز همسر شرعی شفیق به حساب می آمد، به «رزم آرا» رئیس ستاد کل ارتش شاهنشاهی روی خوش نشان داد! زیرا دوست داشت این چهره مقتدر در هیأت حاکمه را عاشق و دل خسته خود ببیند. آن هم در شرایطی که رزم آرا متأهل بود و از همسرش خانم «هدایت» (خواهر صادق هدایت) صاحب چند فرزند بود. بدین ترتیب یک ماجرای عشقی دیگر در کارنامه زندگی پر از فساد اشرف ثبت و نامه نگاری های عاشقانه مابین این زن و مرد متأهل آغاز می شود:
«عزیزم، مهربانم، امروز روز سعادت و خوشی بزرگی برای من بود، چه صبحی پس از آنکه به دفتر خود وارد شده و مشغول کار شدم غفلتاً دیدم غضنفری (رئیس دفتر رزم آرا) آمده و یک پاکتی را خیلی با طرز خاصی به من می دهد، جلب توجه مرا کرد، به کاغذ توجه کردم، اسم قشنگ و طلایی شما (اشرف) را روی پاکت دیدم. خودت می توانی حدس بزنی که چه حد وجد و سرور، چه اندازه مسرت و خوشوقتی برای من ایجاد کرد، چه این اسم در قلب ]من[ نقش بسته. . . مندرجات کاغذت خیلی بیش از احساسات اولیه مرا تحریک کرد. . . لحظه ای از فکر شما خارج نبوده و نخواهم بود. . . من جز نوشتن همه روزه چاره دیگری ندارم، چه با فشار روحی و قلبی نمی توانم ننویسم. . . از توجه و مرحمت شما که تا این حد مرا مورد نوازش قرار داده ای تشکر می کنم و شکایت های شما را بایستی حضوراً به خود شما بنمایم. بیش از این فعلاً مصدع نمی شوم. 20/1/1328
امضاء»(85)


77- نشریه مرد امروز، شماره 58، مورخه 11/3/.1325
78- نشریه مرد امروز، شماره 60، مورخه 25/3/.1325
79- معتضد، خسرو، اشرف در آیینه بدون زنگار.
80- مظفر بقایی در جریان ملی شدن صنعت نفت، با تأسیس حزب زحمتکشان رودرروی آیت الله کاشانی و دکتر مصدق ایستاد و پس از آن در شمار مشاوران محمدرضا پهلوی قرار گرفت. اسناد بر جا مانده از کودتای نوژه اثبات کننده این ادعاست که وی در سال 1359 نیز با هدف سرنگونی نظام با کودتاچیان همکاری نزدیک داشته است.
81- بقایی، مظفر، خاطرات، ص .110
82- همان، ص .111
83- شیفته، نصرالله، زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر مصدق، ص .227
84 -روزنامه کیهان، مورخه 11/2/1335، شایان ذکر اینکه اشرف چند سال پیش از طلاق رسمی عملاً از شفیق جدا شده بود و با مهدی بوشهری و دیگر مردان خوش برورو نرد عشق می باخت.
85- معتضد، خسرو، اشرف در آیینه بدون زنگار، نشر البرز، صص 186، .185 

parsian world - فیلیپین - مانیلا
در شگفتم از این همه آزادی بیان و عقیده روزنامه ها در عصر شاهنشاه همایونی !!!!!!!
دوشنبه 20 اسفند 1386

rssj - ایران - تهران
این داستان زندگی همه(رزم ارا-شفیق -مسعود و....... بود نه اشرف!!!!
دوشنبه 20 اسفند 1386

khasteh - فرانسه - استراسبورگ
همین اشرف با تمام رفتار غیر قابل قبولش لا اقل مدرسه پرستاری اشرف راتاسیس کرد که فارق التحصیلان ان برای شروع به کار در پیشرفته ترین مراکز درمانی دنیا احتیاج به امتحان ورودی نداشتند و امروز مدارک تحصیلی مارو تو دنیا با .............. میسنجن . افسوس.
دوشنبه 20 اسفند 1386

parand2008 - فرانسه - نانسی
حالا بعد از این رژیم باید خاطرات دخترهای رفسنجانی و دیگران را بخوانیم ...اگر اون زمان یک اشرف بود تو این دوره خدا میدونه که چند تا هستند .باز یک کارهایی برای ایران کرد اما این ها چی......
دوشنبه 20 اسفند 1386

dandy - امارات - امارات
داستان همه کس بود غیر از خانم اشرف...
دوشنبه 20 اسفند 1386

+1
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.