گفتگو با فاطمه رجبی : می خواهند صدایم را خفه کنند

گفتگو با فاطمه رجبی : می خواهند صدایم را خفه کنند

خانم فاطمه رجبی نیازی به معرفی ندارد. گرچه در ابتدای این مصاحبه به شیوه مرسوم مصاحبه‌های سال‌های پیشین از ایشان خواستم تا خود را معرفی کند اما کماکان معتقدم خانم رجبی احتیاجی به معرفی ندارد چرا که سیاستمداران و سیاست‌ورزان ایران کم‌وبیش او را خوب می‌شناسند و آثارش را خوانده و نظرگاهش درباره امور کشورداری را می‌دانند.

از یکسال پیش به دنبال در پی گفت‌وگو با ایشان بودم اما هر بار که این خواسته مطرح می‌شد، ایشان سر باز می‌زد تا اینکه آقای محمدحسن رجبی برادر ایشان گفت‌وگویی با شهروند امروز انجام داد و از رابطه پدر (علامه دوانی) با دختر (فاطمه رجبی) چند سخنی بیان کرد. همین باعث شد خانم رجبی به بهانه پاسخ به برادر، گفت‌وگو با شهروند امروز را بپذیرند.

هنگامی که قرار شد برای مصاحبه به منزل دکتر غلامحسین الهام، سخنگوی دولت، بروم تا با خانم رجبی، همسر ایشان گفت‌وگو کنم، نه‌تنها من، بلکه هیچ یک از اعضای شهروند امروز باور نمی‌کرد که ایشان در جنوب غربی شهر، چند کیلومتر دورتر از تهران زندگی کند. این تعجب هنگام ورود به منزل دوچندان شد. نه ماموری، نه گیت و نه تفحص. خانه‌ای ساده که صاحبان آن میزبان عزاداران حسینی بودند. به همین دلیل یکی از اتاق‌های محدود این خانه کوچک، با سیاهی و کتیبه «یاحسین» پوشیده بود و البته نمای بیرونی نشان می‌داد خانه در این ایام، حسینیه جوانان است.

زندگی ساده خانم رجبی و دکتر الهام معطوف به محل سکونت آنها نبود. در طول مصاحبه نیز متوجه شدم آنها ساده‌زیستی را نمایش نمی‌دهند بلکه به آن باور دارند، با آن زندگی می‌کنند و حتی تلاش دارند آن را به دیگران ترویج دهند که اگرچه مخاطب اصلی‌ حاکمان همیشه کاخ‌نشینان هستند، اما حکمرانی آنان برای کوخ‌نشینان است و با آنها نشستن و برخاستن.

شاید بتوان از این‌ زوایا، یکبار دیگر به پدیده احمدی‌نژاد و اطرافیان او پرداخت. به کسانی که از حاشیه به متن آمدند، اما زندگی در حاشیه را رها نکردند.

 

****

فکر می‌کنم در ابتدا بهتر است خودتان را معرفی کنید.

فاطمه رجبی هستم. مخالف سرسخت مبانی برنامه‌های توسعه و اصلاحات و مجریان آن‌ها و مخالف تحریف‌گران اندیشه و رهنمودهای حضرت امام. با دشمنان اسلام، دشمنان نظام اسلامی و دشمنان ولایت فقیه دشمن هستم، این افراد اسلام‌ستیز هستند و به هر طریقی که بتوانم با قلم و بیان این مخالفت را ابراز خواهم کرد. سابقه گفته‌ها و نوشته‌هایم این را نشان می‌دهد.

 

اتفاقا نوشته‌های شما نشان می‌دهد که مخالف اصول‌گرایان نیز هستید.

فرقی نمی‌کند. با اسم‌ها کار ندارم. با مبانی کار دارم. وقتی اصول‌گرایان نیز همان اندیشه اصلاح‌طلبی یا توسعه را دنبال ‌کنند و کار اصلاح‌طلبان را انجام ‌دهند یا از واژه‌های آن‌ها استفاده کنند، فرقی نمی‌کند. الان سهم‌خواهی زنانه بیشتر از جانب اصول‌گرایان دنبال می‌شود.

 

این مبارزه از کجا شروع شد؟

از 25 مهرماه 1358 که وارد دانشگاه دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران شدم. قبل از آن هم در مبارزات مردمی شرکت داشتم. اما رسما از زمان دانشگاه شروع شد. برخی از کسانی که الان از اصلاح‌طلبان هستند یا اصول‌گرایان، هم‌دوره‌های من بودند، آن‌ها نیز مرا می‌شناسند و برخی از چهره‌های آنها نیز که از جناح مخالف هستند برایم احترام قائل هستند. زیرا آن‌ها می‌دانند که عمل و نظر من از ابتدا تا الان هیچ تغییری نکرده است. در آن سال‌ها تخریب به اصطلاح علمی انقلاب همراه با کار سیاسی گروه‌ها در دانشگاه یک امر رایج بود. تمام استادها نیز مرا می‌شناسند. اسم نمی‌برم. همه می‌دانند که در کلاس‌ها به اندازه توان علمی خودم، با تفکرات انحرافی و التقاطی مبارزه می‌کردم و با گروهک‌های محارب و معاند هم  در دانشگاه مبارزه داشتم.

 

در آن سال‌ها شما منتقد چه چیزی بودید؟

منتقد عدول از اندیشه و برنامه‌های حضرت امام. بالاخره مسایلی بود و یکدستی حاکم نبود. در کلاس‌ها علاوه بر اساتید و گروهک‌ها مسایل دیگری هم بود. مثلا فردی در کلاس ما بود که الان یک مسؤولیت فرهنگی در خارج از دولت دارد، فقط یک ترم درس خواند. بعد انقلاب فرهنگی شد و دیگر وارد دانشگاه نشد. الان به او «دکتر» می‌گویند. ظاهر ایشان غیر اسلامی بود، در کلاس نیز علیه قانون اساسی که اسلامی تدوین می‌شد صحبت می‌کرد. علیه دکتر بهشتی و حزب جمهوری و روحانیت صحبت می‌کرد. اما داعیه اسلامی و انقلابی بودن داشت. ما با این مسایل در دانشگاه مواجه بودیم.

 

شما می‌گویید با اسلام‌ستیزان دشمن هستید، خیلی‌ها نیز معتقد به این هستند و حتی مخالفت خود را با این فرد و آن جریان هم اعلام می‌کنند، این گفته‌ها به نظر شما بیان کلیات نیست؟

نه. وقتی پای قدرت‌طلبی به میان می‌آید، آن وقت می‌بینید ادعای آن‌ها رنگ می‌بازد و همه در یک صف قرار می‌گیرند. «خوش بود گر محک تجربه آید به میان»، اصول‌گرا و اصلاح‌طلب. خوشحالی من این است که فکر و ثبات قدم باعث شده در این دوران اخیر که تخریب درباره من زیاد شده مورد عنایت برخی از بزرگان دین قرار گرفته‌ام. دو موردی را که می‌شود نام بیاورم، و امید دارم که ایشان نیز مورد تخریب قرار نگیرند، یکی حضرت آیت‌الله مجتهدی بودند. دو کتاب به من دادند و پشت‌نویسی کردند: «مخدره رجبی». دو روز پیش هم (سه‌شنبه 9 بهمن‌ماه) یک مهر و تسبیح از طرف ایشان به من دادند، که واسطه گفت: این را از کربلا برای ایشان آورده بودند. همچنین آبان‌ماه امسال در نجف خدمت آیت الله سیستانی رسیدم. می‌دانید که ایشان اصلا خانم‌ها را نمی‌پذیرند. اما بنده را پذیرفتند و گفتند: همان‌طور که شما (فاطمه رجبی) در رساله‌ای نوشته‌اید: مردم این‌گونه مخالف روحانیت می‌شوند، سپس سخنانی در مورد روحانیت اظهار داشتند. معلوم شد که ایشان کتاب «روحانیت‌ستیزی» من را خوانده‌اند. این‌ها نعمات الهی است. حالا جناح اصلاح‌طلب و اصول‌گرا، همه، من را تخریب کنند، اصلا مهم نیست!

 

شما از ادبیاتی استفاده می‌کنید که خیلی صریح و تند است؛ واژگانی که گویی به عمد انتخاب شده تا ضمن صراحت، فرد مورد نظر شما را زمین‌گیر کند. چرا این ادبیات را انتخاب کرده‌اید؟

ادبیات من مخالفت صریح با مبانی اعتقادی و عملی کسانی است که مخالف اسلام و مسلمین هستند. من این‌طور تشخیص می‌دهم. این ادبیات را با مطالعه آادبیات معصومین علیهم‌السلام، مانند امیرمؤمنین و سیدالشهدا می‌توان دید، چنین ادبیاتی در بیان ایشان قابل ملاحظه است. هم‌چنین بر خلاف آنچه می‌گویند و سعی دارند من را در تضاد با پدرم معرفی کنند، شما اگر در مطالب پدرم، علامه دوانی نیز دقت کنید، می‌بینید که همین ادبیات را ایشان نیز داشتند. من از همان واژگانی استفاده می‌کنم که پدرم استفاده می‌کردند. این طور نیست که مشی من با مشی پدرم تفاوت داشته باشد. من از مقدمه کتاب «هزاره شیخ طوسی» پدرم مطالبی را برای شما می‌خوانم. این کتاب که اولین چاپ آن چند دهه پیش منتشر شده، با مقدمه جدید پدرم، نگاشته شده در تیرماه 1385، توسط انتشارات امیرکبیر پس از رحلت ایشان مجددا منتشر شد. در این مقدمه ایشان از واژه‌های «راحت‌طلبان»،‌ «دستان وابسته به جناح زراندوزان»، «زالوصفت»، «زرسالاران» و «ملعنت» استفاده کرده‌اند.

 

شما استفاده از این واژگان را قبول دارید؟

قبول دارم. بالاخره بزرگان دینی ما هم وقتی می‌خواستند هویت افراد یا جریانی را بشناسانند از کلمات و عبارات افشاگر استفاده می‌کردند. این جمله پدرم را در این مقدمه  ببینید: «حال این عناد و کینه‌توزی، کینه شتری و ملعنت یعنی چه؟ معلوم است، این است وضع فعلی حوزه علمیه قم و قلم‌بدستان نوظهور وابسته به جناح زراندوزان. پس شما هم با زراندوزان زالوصفت طرف نشوید و کار به آن‌ها نداشته باشید که مبتلا به این ابتلائات توسط طلاب بی‌شعور و مزدوران و زرسالاران پس از انقلاب می‌شوید.»

 

آیا شما قصد دارید از پدرتان بهره‌برداری کنید؟

خیر. من اصلا نمی‌خواهم از پدرم بهره‌برداری کنم. من می‌خواهم به کسانی که از پدرم برای تخریب من سوءاستفاده می‌کنند، پاسخ دهم. به برادرم که حریم خانوادگی پدرم را شکست و اکنون وارد حریم خانوادگی من و دکتر الهام شده است.

 

برادر شما اخیرا در گفت‌وگو با شهروند امروز مباحثی را درباره شما و دکتر الهام و نیز نارضایتی پدر از شما عنوان کردند، و حتی تاکید داشتند، تا چه اندازه این مباحث درست است؟

من قبل از این که وارد بحث خانواده بشوم، لازم است که خدا را گواه بگیرم و ملت ایران را، که این مصاحبه را تنها به سه دلیل انجام می‌دهم. اول این که ظلم‌پذیری را بیش از این ترویج نکنم، دوم این که سکوت در یک‌سال و اند گذشته درباره تخریب‌های چند عضو خانواده نسبت به من، علامت صحت مطالب و رضایت تلقی نشود و سوم اینکه تصمیم گرفته‌ام برای افشای این دروغ‌ها صحبت کنم. در واقع این افشای تفکر اصلاح‌طلبان و ابزارهای آنها است. قضاوت را هم را به خوانندگان واگذار می‌کنم. تاکید می‌کنم من آغاز کننده این مساله خانوادگی نبودم. من راه خودم را می‌رفتم، اما برخی اعضای خانواده وارد یک کارهایی شدند که به آنها ارتباط نداشت و آن استمرار دادند. اگر یکی از اعضای خانواده، کذب بودن مطالب برادرم – محمدحسن رجبی – را علیه من، که به دروغ بودن آن یقین دارند، اعلان می‌کرد، من هیچ  نیازی به مصاحبه نمی‌دیدم. لطفا حتما ذکر کنید که من هیچ‌گونه رضایتی برای مصاحبه با نشریات اصلاح‌طلب و اصول‌گرا نداشتم. با این حال از خداوند می‌خواهم افراد خانواده‌ام را که مسبب شدند من با اصلاح‌طلبان مصاحبه کنم هر طور صلاح می‌داند مجازات کند.

 

برادر شما گفته‌اند که دکتر الهام وقتی وارد خانواده پدر شما شدند، دانشجویی ساده بودند و از ارتباط دکتر الهام با پدرتان گفتند و ...

مگر ایشان چند سال داشتند که قرار بود که یک دانشجوی ساده نباشند! آیا آقای رجبی، جایگاه قضایی دکتر الهام را در همان زمان که یک دانشجوی ساده بودند، نمی‌دانستند؟ اگر ایشان قصد حذف دارند، نمی‌دانند که برادر بزرگم در ارتباط با «مسایلی» به همان جایگاه قضایی ایشان مراجعه می‌کرد تا مشکل حل شود؟ اگر ایشان اطلاع ندارد، مسؤولین وقت و مراجعه‌کنندگان دکتر الهام که این مسأله را نفی نمی‌کنند. ایشان سعی دارند و داشتند که دکتر الهام را از خانواده حذف کنند. در کتاب «عین بقا» که برای چهلم پدرم، برادرانم جمع کردند، این موضوع دیده می‌شود. این لجاجت و تخریب علیه دکتر الهام است.

 

به مواردی اشاره می‌کنید؟

در همین کتاب «عین‌بقا» یا در گفت‌وگو با هفته‌نامه «شهروند امروز» ، از «بی‌خبری چندماهه پدرم از دکتر الهام» گفته و نوشته‌اند. من خواندم و خندیدم! گفتم انگار دکتر الهام مفقودالاثر شده است. چه بی‌خبری؟! هفته‌ای چندبار تلویزیون او را نشان می‌دهد. پس بی‌خبری چندماهه خیلی خنده‌دار است. در گفت‌وگو با شما حتی نام من را اضافه کرده و گفته پدرم چندماه از من هم بی‌خبر بوده، یا نام من و دکتر الهام را در لحظه‌های آخر بیماری پدرم در بیمارستان حذف کردند. حتی حاضر نیستند که بگویند قبل از ایشان (محمدحسن رجبی) من و دکتر الهام به بیمارستان رسیده بودیم و بقیه افراد خانواده نیز با نام دکتر الهام وارد بخش شدند.

 

شما معتقدید که مطالب برادرتان کذب است؟

بله. این یک مورد بود. دروغ‌های دیگر ایشان را نیز می‌گویم. مثلا درباره این که من از مدرسه ایثارگران اخراج شدم، ایشان گفتند که شاگردان و خانواده شهدا علیه من اعتراض کردند. می‌دانید آنجا مدرسه بزرگسالان بود. تمام آن افراد الان هم هستند. آنها هنوز با من ارتباط دارند. برخی از آنها همسر، دختر، و یا خواهر وزیران یا مسؤولان وقت بودند. آنها می‌توانند شهادت دهند. مسأله اخراج من به قدری برای مدرسه سخت بود که آن را از شاگردان پنهان می‌کردند. نمی‌گفتند که چرا من نمی‌آیم. زیرا می‌دانستند که مورد اعتراض واقع می‌شوند. وقتی دانش‌آموزان فهمیدند اعتراض کردند و حتی نامه‌ای برای دفتر مقام معظم رهبری نوشتند.

 

خاطرم هست آذر 77 در هفته‌نامه صبح مطلبی نوشتید که این اخراج به دستور صریح آقای خاتمی بوده، واقعا چنین بود؟

شما نامه‌ها را ببینید. حالا یادم نیست نوشته باشم به دستور صریح آقای خاتمی بوده یا نبوده. مدیر مدرسه با سختی فراوان به من گفت که آموزش و پرورش از ما خواسته که از فردا سر کلاس حاضر نشوید.

 

و شما آن مطلب را در هفته‌نامه صبح نوشتید؟

من فقط به عنوان یک اطلاع‌رسانی این کار را کردم. من حقی برای خودم قائل نبودم و اصلا دنبال هم نکردم. در پاسخ مدیرکل آموزش و پرورش، اصلا مسایلی که برادرم اشاره کرده، وجود ندارد. کدامیک درست می‌گویند؟ مدیرکلی که می‌خواهد از اقدام خود دفاع کند یا برادرم؟ مدیرکل آموزش و پرورش فقط نوشت این فرد حق‌التدریس بوده، رسمی نبوده است. این پاسخ در هفته‌نامه صبح منتشر شد.

 

پس برادر شما به چه علت این مسایل را مطرح می‌کنند. گفته‌اند که شما درس تاریخ سیاسی ایران را به تفسیر سیاسی و شخصی تبدیل کرده‌اید.

این نشان می‌دهد که آقای محمدحسن رجبی از تاریخ و تدریس و معلمی چه برداشتی دارد. مگر تاریخ را چگونه درس می‌دهند؟ معلم تاریخ که معلم ریاضی نیست.

 

برادر شما گفته‌اند که جناب‌عالی از زمانی که از مدرسه اخراج شدید، نگارش مطالب خودتان را علیه اصلاح‌طلبان و آقای خاتمی شروع کردید. آیا قبل از این مطلبی نوشته بودید؟ یا در واقع این اولین نگارش شما در حوزه مطبوعات بود؟

اتفاقا علت اصلی نگارش آن نامه در هفته‌نامه صبح، آشنایی بسیار خوانندگان با مطالب من بود. مگر هر معلمی را که اخراج می‌کنند، می‌آید در روزنامه اطلاعیه می‌دهد؟! نه! فاطمه رجبی و مطالب او قبل از آن نامه، برای مردم آشنا بود. دروغ بعدی برادرم این است که بقیه خانواده، مطالب من را از پدرم کتمان می‌کردند، چون اعصاب او متشنج می‌شد. این که هنر نبود. پدرم خودشان در کتاب «نقد عمر» گفته‌اند که سال‌هاست به خاطر اعصابشان روزنامه نمی‌خوانند. ما هم معمولا اخبار سیاسی را به ایشان نمی‌گفتیم. من چون در خانواده از بقیه سیاسی‌تر بودم، هر وقت ایشان مرا می‌دید و جویای احوال مملکت می‌شد، از هر 10 خبر، یکی و آن هم خبری که مطلوب و ملایم بود را بیان می‌کردم. در ثانی گفته‌اند که هیچ‌کس از پدرم نخواسته بود در مورد من موضع بگیرند. این دروغ است.

 

یعنی علامه دوانی از طرف کسانی مرعوب می‌شد؟

فرد و افراد خاصی بودند که ایشان را تحریک و مرعوب می‌کردند. من همیشه گفته‌ام، اگر یک روز به آخر عمرم مانده باشد، نام آن فردی که پدرم را اینگونه تهدید می‌کرد، خواهم گفت. متاسفانه لباس روحانی بر تن دارد. پدرم سال‌ها با ایشان به خاطر آلودگی‌های اخلاقی و سیاسی و دینی که داشته، قطع رابطه کرده بود. اما هر وقت یک مطلب خاصی از من در نشریه چاپ می‌شد، می‌آمد پیش پدرم و آن را نشان می‌داد و ایشان را مرعوب و تهدید می‌کرد.

 

این را کسی به شما گفته است؟

پدرم خودشان به من گفتند. با این که با آن فرد قطع ارتباط کرده بودند، تماس می‌گرفت که بیاید. پدرم می‌گفت که نیایید. اما او می‌آمد. بعد مطلب من را به پدرم نشان می‌داد و می‌گفت که دخترتان این حرف‌ها را زده است و الان خطراتی متوجه او و  شماست!

 

چه خطراتی؟

مثلا می‌گفت وقتی دخترتان راجع به آقای فلان و بهمان می‌نویسد، آنها برای شما خطر ایجاد می‌کنند. به این وسیله ایشان را در واقع می‌ترساند که الان خطرات جانبی برای شما وجود دارد.

 

این اتفاقات چه زمانی رخ داد؟

هر دوباری که پدرم نامه‌هایی را علیه من منتشر کردند، این اتفاق رخ داده و این فرد در آن موضوع دخیل بوده است. خود پدرم به من گفتند. خواهر من نیز این موضوع را تایید کرد و گفت که این فرد می‌آید پدر را متشنج می‌کند و می‌رود.

 

پس نامه‌های پدر شما تحت فشار منتشر شدند؟

بله. خودشان اینها را به من گفتند. دیگران هم می‌دانند.

 

برادران شما این را می‌دانند؟

اخوی‌های من این آقا را می‌شناسند و احترام می‌کنند. خیلی‌ها او را می‌شناسند. برخی از برادران نیز پدرم را تحریک می‌کردند. به عنوان مثال  بعد از این که برادرم (محمدحسن رجبی) آن نامه را علیه من منتشر کرد، پسرم یک نامه علیه دایی خود نوشت و اعلام موضع کرد. این نامه را به پدرم نشان دادند. پدرم که روزنامه نمی‌خواندند.

 

برخورد علامه دوانی با شما چگونه بود؟ آیا به خاطر نامه‌نگاری‌ها ناراحت نمی‌شدند؟

پدرم شیوه خود را داشتند و آن را می‌پسندیدند، علاوه بر آن پدر به شدت از تفرقه خانوادگی نگران بودند. تلاش می‌کردند این خانواده‌ای را که الان متلاشی شده و علیه یکدیگر جبهه‌گیری می‌کنند، حفظ کنند. وقتی پسرم آن نامه را نوشت، چند روز بعد به منزل پدرم رفت. پدرم تا ایشان را دید، دستی به صورت پسرم کشید، او را بوسید و خندید و گفت که حالا دیگر علیه دایی‌ات نامه می‌نویسی؟ من حتی انتظار داشتم پدرم کشیده‌ای به ایشان بزند. چون رفتارشان با پسرهای من و پسرهای خواهرم بسیار تنگاتنگ بود، مثل «پدر»، نه «پدربزرگ».

 

نظر شخصی پدر درباره مطالب شما چیزی جز آن دو نامه بود؟

خیر. نظر ایشان همان بود که در آن دو نامه آمده بود و من هیچ تفسیری نمی‌کنم. این جفا در حق اوست که نظرش را به نفع خود تفسیر کنیم.

 

شما می‌گویید که پدر تحت تاثیر فشار آن نامه‌ها را منتشر کردند. می‌خواهم بدانم جز آن دو نامه، آیا در دیدارهای خصوصی با پدر، ایشان نظر دیگری درباره نوشته‌های شما ابراز می‌کردند؟

پدرم از قلم من تعریف می‌کردند. حتی واژه «مردانه نوشتن» را به نوشته‌های من اطلاق کردند. این حرف را در حضور بسیاری از افراد زده‌اند. بر خلاف برادرم که الان اعلام موجودیت می‌کند، من قبلا در کنگره‌های مختلف مقالات متعددی راجع به مسایل سیاسی و فکری نوشته و ارایه کرده بودم. پدرم وقتی مقالات من را می‌دیدند، می‌گفتند که اگر دخترم نبودی، فکر نمی‌کردم که این مطالب را یک زن نوشته باشد.

 

در واقع به تحسین شما می‌پرداختند؟

تحسین می‌کردند، اما در خصوص ورود به مباحث سیاسی نظرشان همان بود. من اصلا تفسیر نمی‌کنم. به نوعی پدرم مخالف حضور سیاسی بودند. من هم با این که قبول نداشتم اما به دیدگاه ایشان احترام می‌گذاشتم.

 

ماحصل دو نامه علامه دوانی درباره شما این است که خانم فاطمه رجبی را از قضاوت درباره دیگران و اشخاص مملکتی نفی می‌کردند؟

خیر اینطور نیست. پدرم می‌گفتند من این آقایان را بهتر از تو می‌شناسم. حتی لفظ جنایتکار به کار می‌بردند و می‌گفتند که من می‌دانم اینها چقدر جنایتکار هستند. بلایی بر سر تو (فاطمه رجبی) می‌آورند. تازه ایشان در روزهای آخر خبر نداشت که چه تخریب‌هایی علیه من صورت گرفته و می‌گیرد. من هم نمی‌گفتم.

 

منظورشان چه کسانی بود؟

کسانی که من علیه آنها می‌نویسم. می‌گفتند که این افراد مقابله می‌کنند.

 

این افراد را جنایتکار می‌دانستند؟

بله. بله. من در فروردین‌ماه خدمت یکی از بزرگان سیاسی روحانی بودم. به ایشان گفتم پدرم به من گفتند که برای حفظ خودت و خودم ملاحظه می‌کنم. ایشان گفتند که پدرتان ملاحظه‌کار بودند. به ایشان گفتم شما می‌دانید پدرم در محافل خاص به فلان‌کس و فلان‌کس چه القابی می‌دادند؟ خندیدند و گفتند بله اما عمومی نمی‌گفتند. شما هم عمومی نگویید.

 

برادرتان گفته‌اند نامه پدر را ایشان تعدیل کرده‌اند.

پدرم نامه را به من نشان داد. تعدیل شده بود. اما چگونه؟ مطالبی که به صلاح پدرم نبود و اسامی رؤسای پیشین کشور آمده بود و احتمال آن می‌رفت که برای ایشان مشکلی سیاسی به وجود بیاید، حذف شده بود. در حالی که برادرم حرف دیگری می‌گوید. وانمود می‌کند که تعدیل برای من بوده، نه پدرم.

 

شما از قبل اطلاع داشتید که پدرتان نامه‌ای می‌خواهد خطاب به شما بنویسد؟

درباره نامه اول که در زمان خاتمی نوشتند، چندبار زنگ زدند و گفتند که می‌خواهم درباره‌ات نامه بدهم. گفتم شما هرچه صلاح کار خودتان است انجام دهید. اما نامه دوم را زمان سفر من به حج نوشته بودند.

 

چرا شما به نظر پدرتان تمکین نکردید؟

شما باید حق بدهید که هرکسی باید طبق وظیفه‌ای که احساس می‌کند کار خود را انجام دهد. من در مقابل پدرم سکوت می‌کردم. چندین نوبت گفتند که ننویسید اما من سکوت می‌کردم.

 

پدر چرا نمی‌خواست شما وارد فعالیت سیاسی شوید؟

چون نمی‌خواست مورد حمله قرار بگیرم.

 

چرا نمی‌گفتید که باید وظیفه خودتان را انجام دهید یا به ایشان بگویید که خودشان تندتر سخن می‌گویند؟

گاهی اوقات می‌گفتم. مثلا یکبار کسی از مطلب من تعریف کرده بود. پدرم به من گفتند هر وقت کسی از تو تعریف می‌کند، تنم می‌لرزد. گفتم بابا! شما که خودتان تندتر از من صحبت می‌کنید. گفتند که نه، من برای تو می‌ترسم، نه برای خودم. من با پدرم بحث نمی‌کردم که چرا باید از حق آزادی بیان و قلم محروم شوم، که چرا به صرف اینکه او نگران است یا می‌ترسد، من نباید بنویسم. هیچ‌وقت نگفتم.

 

شما نگران خودتان نبودید و نیستید؟

نه، نیستم. اگر بودم که کوتاه می‌آمدم، فکر می‌کنم به تکلیف عمل می‌کنم.

 

پدرتان در نامه‌ای که منتشر کرده بودند، شما را فردی تعصبی خوانده بودند که این تعصب باعث بروز احساسات می‌شود.

من نظرم راجع به خودم چیز دیگری است. من تعهد دارم. به اعتقادات دینی‌سیاسی خود تعهد شدید دارم و بر اساس میزان و نوع تعهدم می‌نویسم.

 

در واقع به تکلیف عمل می‌کنید. درست است؟ یعنی تکلیف‌گرا هستید؟

بله، جمله امام همیشه مدنظر من است که گفته بودند ما مامور به انجام وظیفه هستیم نه نتیجه.

 

حالا تکلیف شما چیست؟ چون همه می‌توانند بگویند ما هم مامور به انجام وظیفه هستیم، تکلیف‌گرا هستیم و به تکلیف عمل می‌کنیم، اما رفتار و گفتار شما را ندارند. حتی کسانی که شما از آنها انتقاد می‌کنید نیز بعضا خود را موظف به انجام تکلیف می‌دانند.

بله. تکلیف بعضی‌ها این است که پست بگیرند. یا نماینده مجلس بشوند. اما من فکر نمی‌کنم که هیچ‌وقت پست بگیرم. اگر همین حرف‌ها را بزنم به تکلیفم عمل کرده‌ام و همه مردم هم می‌فهمند.

 

حتما برادر شما هم مامور به تکلیف بوده و می‌خواسته دیدگاه خودش را عنوان کند.

بله او هم تکلیف و دین خود را به دوم‌ خرداد ادا کرده است، اما من اصلا این برادرم را در حدی که دیدگاهی داشته باشد، نمی‌بینیم. همه کسانی که او را می‌شناسند همین نظر را دارند. به استثنای محمدعلی ابطحی، جوک‌گوی خاتمی. او نیز خود را در حدی نمی‌دید. به همین جهت وقتی نامه او در روزنامه منتشر شد، همه خانواده متعجب شدند که مگر ایشان جایگاهی هم دارد یا داشته است. او با آن نامه خود را مطرح کرد و حالا هم به نام پدرم  و با دروغ‌پردازی خود را مطرح می‌کند.

 

آیا شما می‌دانستید که او دوم‌خردادی است؟

ایشان به آقای خاتمی سمپاتی داشت اما جرات ابراز آن را در خانواده نداشت. کار برادرم دخالت و ایجاد مانع برای اندیشه و قلم دیگری بود. آیا این حرکت انسانی است؟

 

شما معلومات برادرتان را رد می‌کنید. چرا؟

اصلا برادر من کیست؟ چه تحصیلاتی دارد؟ چه جایگاه فکری دارد؟‌ کتاب‌هایی را که منتشر کرده با حمایت سازمان‌های حکومتی بوده، جایگاه فکری کتاب‌های او کجاست؟ کتاب «مشاهیر زن» را نوشته که در دوران آقای هاشمی رفسنجانی به توصیه مرکز  امور زنان بود. در آن کتاب «قرة العین بهایی»  را با ذکر مفاسد اخلاقی‌اش، جزو مشاهیر زن ایرانی آورده است. کتاب زندگی‌نامه سیاسی امام خمینی نیز یک مطلب تکراری و اصل آن را آقای سیدحمید روحانی نوشته است. جالب اینجاست که در کتاب زندگی‌نامه امام، آنجا که تلاش دارد بین امام و آیت‌ الله کاشانی و صنعت ملی نفت به زور رابطه‌ای ایجاد کند، یک تلگراف چاپ کرده که حضرت امام در پاسخ آیت‌الله کاشانی نوشته‌اند: «شما درباره تب مالت من احوال‌پرسی کرده بودید، متشکرم».  یعنی با این تلگراف می‌خواهد امام را به آیت‌الله کاشانی و نهضت نفت مرتبط کند. حالا من یک سؤال می‌کنم با این توان علمی و فکری آقای محمدحسن رجبی، کدام مساله باعث حضور سیاسی و نوشتن نامه و انجام مصاحبه علیه من شده است.

 

پس چرا خانواده و برادر علیه شما سخن می‌گویند و تلاش دارند پدر را مخالف شما نشان دهند؟

قدر هر کس به قدر قیمت اوست. من نمی‌دانم برادرم به چه بهایی این کار را کرد و می‌کند. من فکر نمی‌کنم که حتی محمدعلی ابطحی که تنها مؤید اوست، در خفا این عمل او را که برادری با دروغ‌پردازی یشگام تخریب خواهرش شود را صحه بگذارد. برادرم به دنبال مطرح کردن خودش است. به همین بهانه حریم‌شکنی بی‌سابقه می‌کند. او بدون داشتن سابقه سیاسی با نامه‌نگاری و مصاحبه حریم خانواده را می‌شکند. او طلایه‌دار تخریب‌گری علیه خانواده شده است. شما در طول تاریخ چند نفر را این‌چنین سراغ دارید؟ آن هم در خانواده روحانی؟

 

جایی خواندم که گویا صحبت از خدمت به پدر در میان بوده.

خدمت؟ چه کسی به پدرم خدمت کرد؟ برادرم که با دروغ‌پردازی حریم خانواده یک روحانی را شکست و می‌شکند؟ آشکارا مشخص است که او زن‌ستیزی می‌کند. می‌گوید چون خواهرم زن است حق صحبت و نوشتن ندارد. آیا او به پدرم خدمت کرده؟ یا من که حتی حاضر نشدم در کتاب‌هایی که منتشر کردم به نفع خودم مطلب بنویسم یا عکس پدرم را با فرزندانم چاپ کنم؟ چیزی که در خاطره‌نویسی‌ها مرسوم است. اما او برای مطرح شدن در مصاحبه با شهروند امروز به تخریب پدرم پرداخت. کاملا معلوم است. با جواب‌هایی بسیار ضعیف و بی‌مبنا که سؤال‌کننده را در هر سؤال به تخریب پدرم واداشته است. برادر من توان فکری و علمی ندارد. نمی‌فهمد. متاسفانه این برادر و برخی دیگر برادرانم درک این موضوع را ندارند و فقط می‌خواهند خودشان را مطرح کنند، ولو به قیمت تخریب دیگران. بعد از رحلت پدرم مصاحبه‌ای از ایشان را که قبلا در نشریه «افق حوزه» انجام شده بود، به روزنامه «اعتماد ملی» دادند. روزنامه‌ای که اولین تخریب‌گر پدرم به بهانه من بود. مطلبی توهین‌آمیز به نام مسیح علی‌نژاد منتشر کرد. بعد آنها در اعتماد ملی نوشتند: «مصاحبه‌ای را که فرزندان علی دوانی در روزهای پایانی با او انجام داده‌اند، می‌خوانید»! این مطلب خیلی سبک و سخیف بود. این کار چه خدمتی به پدرم می‌کند؟ نکته دیگر آن که برادرم در دروغی محض در روزنامه کیهان نوشت که شهادت مطهری باعث شد پدرمان به بیماری اعصاب مبتلا شود. این دروغ محض است. پدرم در سال 1355 به خاطر یکسری مشکلات شخصی، به یک بیماری اعصاب مبتلا شدند. این مشکل توسط یکی از دوستان پدرم به وجود آمد و اتفاقا آیت الله شهید مطهری، آیت الله شهید بهشتی، آیت الله اردبیلی و آیت الله امامی کاشانی از کسانی بودند که برای حل آن مساله تلاش می‌کردند. شهید مطهری از این که آن مسائل حل نشد هم ناراحت بودند و چندین‌بار به عیادت پدرم آمد. پس این دروغ محض است که بگوییم پدرمان به خاطر شهادت آیت‌الله مطهری مریض شد. البته پدرم به علت علاقه شدید به استاد شهید از شهادت ایشان بسیار متاثر گردید. اما دروغ‌پردازی برای چه؟ دروغ ایشان چه ارزشی برای پدرم دارد؟ چه نیازی برای وصل کردن پدر ما به شهید مطهری است؟ شهید مطهری شخصیت بسیار والایی بوده و هست. اما مگر ما خجالت می‌کشیم از این که پدری با شخصیت مستقل و جایگاه مستقل داریم؟ آیا این خدمت به پدرم است. دروغ دیگری که برادرم در مصاحبه «شهروند امروز»‌ گفته این است که پدرمان به جلسات روحانیت مبارز دعوت می‌شد. اصلا چنین چیزی نبود. پدرم جایگاه خاصی داشت و نیازی نمی‌دید به جلسات جامعه روحانیت برود. او حرکت فرهنگی‌سیاسی خود را دنبال می‌کرد و اصلا نیازی به این نمی‌دید که وارد تشکیلات سیاسی شود. این اخوی‌ها (اگر برادران دیگر نیز این مسایل را دنبال کنند)، به دنبال مطرح کردن خودشان به وسیله پدرم هستند. یعنی به دنبال جایگاه هستند و این کار غلطی است.

 

شما قبلا گفته بودید که پدرتان از مخالفان احمدی‌نژاد انتقادات بسیاری کرده اما برادرتان این موضوع را رد کردند و گفتند که شما اشتباه می‌کنید.

برادرم تلویحا من را به جعل نامه پدرم هم متهم کرده است. نامه‌ای که عین دستخط پدرم بود و من آن را در کتاب «پدرم، علامه دوانی»، آورده‌ام، پیش از آن هم در سایت‌ها و روزنامه‌ها منتشر شد. می‌گوید که من دروغ می‌گویم که پدرم از سران مافیا انتقاد می‌کرد. شاهدان هزاران‌نفری در سراسر کشور وجود دارد. پدرم در سپاه و جاهای دیگر سخنرانی‌هایی می‌کردند و خیلی صریح انتقادات خود را بیان می‌کردند. حتی قبل از دولت احمدی‌نژاد، به حاکمان پیشین انتقاد می‌کردند. ایشان در محافل خانوادگی از این افراد اسم می‌بردند. برادرم می‌خواهد با تفکر و اندیشه پدرم برای خود شخصیت استیجاری ایجاد کند و با آن ابراز وجود کند. آیا جملاتی که از مقدمه کتاب «هزاره شیخ طوسی» برای شما خواندم، به چه‌چیزی دلالت دارد؟ جناح وابسته به زراندوزان، زرسالاران پس از انقلاب و ... می‌گویم.

 

یعنی پدر شما تایید کننده آقای احمدی‌نژاد بودند؟

من چند مطلب را بیان می‌کنم. شبی که پدر آقای احمدی‌نژاد فوت می‌کنند، پدرم از ما خواستند که به منزل آقای احمدی‌نژاد برویم. رفتیم در آنجا داوطلبانه در جمع حاضرین در مدح آقای احمدی‌نژاد سخنرانی کردند و از میزان علاقه خودشان به احمدی‌نژاد گفتند. پدر که اهل تملق و چاپلوسی نبود و جزو هیچ تشکل سیاسی هم نبود. حالا برادرم چه می‌گوید؟ بعدها در جلسه هفتگی انصارحزب الله تهران سخنرانی کردند و نطق آقای احمدی‌نژاد در سازمان ملل را از علایم ظهور امام غایب دانستند. این سخنرانی در شماره 30/6/1384 در نشریه یالثارات منتشر شد. پس از آن مؤسسه امریکایی تحقیقات رسانه‌ای خاورمیانه در پایگاه اینترنتی خود مقالاتی را منتشر کرد که آنها را دو نویسنده امریکایی نوشته بودند. این افراد درباره دکترین مهدویت احمدی‌نژاد نوشته‌اند و در این مقاله تاکید کرده‌اند: «علی دوانی در نشست هفتگی انصارحزب الله عنوان داشته سخنرانی احمدی‌نژاد در سازمان ملل یکی از نشانه‌های بازگشت امام غایب است.» در اینجا باید این سؤال را مطرح کرد که چرا پدرم نامه آخر خود را که در تایید صریح دکتر احمدی‌نژاد نوشته و مرا نیز «دختر اندیشمندم، فاطمه رجبی» ذکر نموده و ساده‌زیستی دکتر الهام را بیان کرده، از پسرانش پنهان کرده بود. من نمی‌خواهم قضاوت کنم. اما این مسایل وجود داشت. این اتفاقات و سخنان در زمان حیات ایشان رخ داده و بیان شده است. جالب اینجاست که آن مؤسسه امریکایی بدون اینکه از رابطه من و پدرم خبر داشته باشد، می‌نویسد فاطمه رجبی نویسنده کتاب احمدی‌نژاد معجزه هزاره سوم عنوان داشته دولت احمدی‌نژاد برای تسهیل حضور امام غایب تاسیس شده است. حالا برادرم ادعاهای عجیبی دارد. یکی این که می‌گوید چرا فاطمه رجبی در زمان پدر به تمجید ایشان از احمدی‌نژاد در مقالاتش اشاره نکرده است. این حرف خنده‌دار است. چه کسی این کار را می‌کند؟ دوم آن که وی مدعی تلویحی است که ادعاهای من در مورد حمایت پدر از احمدی‌نژاد واقعیت ندارد، چرا که ایشان تکلیف خود را تشخیص می‌داد و در صورت قبول داشتن رئیس‌جمهور تاییداتش را به صورت مناسب به اطلاع شخصیت‌ها یا عموم مردم می‌رساند. می‌گویم آیا وقتی پدرم در جلسه انصارحزب الله به گونه‌ای واضح  در تایید احمدی‌تژاد سخن گفته که در مقالات امریکایی هم منعکس شده، من نباید به گوشه‌ای از آن‌ها اشاره کنم. آیا نامه آخر پدرم که باید آن را یک وصیت‌نامه سیاسی و البته استثنایی دانست تمجید از احمدی‌نژاد و اعتراض به مخالفانش نیست. آیا این نامه هم دروغ است.

 

نامه پدرتان به شما از اخبار 30/20 تلویزیون هم قرائت شد و خیلی جای تعجب داشت که رسانه ملی علیه شما که مدافع آقای احمدی‌نژاد هستید چنین کرد.

این یک شاهکار آقای ضرغامی بود. بی‌سابقه‌ترین کار رسانه ملی برای تخریب یک فرد بود.

 

برادرتان مدعی است شما پس از آن نامه به دیدار پدر نمی‌رفتید.

پس از ماجراها و تخریب هولناک به من فشار زیاد روحی وارد شد. از نظر جسمی به من ضربه وارد شد. یک ماه به دلیل بیماری قلبی توان فعالیت زیاد نداشتم. در آن یک ماه من نتوانستم به دیدن پدرم بروم، تلفنی با ایشان صحبت می‌کردم ولی بیماری‌ام را از ایشان پنهان می‌کردم. بعد از رحلت پدر، برادرم به دروغ مطرح کرده است که من (فاطمه رجبی)‌ با پدرم قطع رابطه کرده‌ام و در شب عید غدیر، پدرم به دیدار من آمده است. آخر این چه دروغی است؟ انسانیت و انصاف کجاست؟ تازه اگر چنین باشد باز نشان می‌دهد که علاقه پدرم به من آنقدر زیاد بوده که ایشان حاضر شده به دیدار من که با او قطع رابطه کرده بودم، بیاید. همانگونه که در کتاب «پدرم، علامه دوانی» نوشته‌ام در این مدت بارها به دیدن پدر رفتم و او صمیمانه برخورد نمود. شام آخر را ایشان با خواهر  و همسران خواهرانم و فرزندانشان به دعوت من میهمان من بودند. در اینجا به همه اعضای خانواده‌ام که از این مسایل اطلاع دارند می‌گویم، در این ماه محرم جمله امام حسین‌بن‌علی را به خاطر بیاورید و لااقل در دنیا آزادگی پیشه‌ کنید. من به صراحت می‌پرسم آیا شرع، عقل، منطق و مانند اینها، حکم می‌کند اندیشه، قلم و بیان اعتقادی یک زن زندانی شود؟ آیا انسانیت این را می‌پذیرد؟ فرض، پدرم با نوشتن من مخالف بود. چرا من نباید با نگاه و مبنای دین‌مدارانه حرف بزنم و بنویسم؟ چرا برادرم وارد معرکه می‌شود؟ چرا باید خفه بشوم؟ چرا اندیشه اصلاح‌طلبی چنین است که با اندیشه دینی ستیز دارد؟

 

چه ارتباطی به اندیشه اصلاح‌طلبی دارد؟

به خاطر این که مانع می‌شوند و تخریب می‌کنند. به خاطر این که برادرم به عنوان ابزار اصلاح‌طلبان مرا تخریب می‌کند.

 

شما دیگران را نقد می‌کنید یا تخریب؟

من نقد می‌کنم. شما یک کلمه پیدا کنید، چیزی جز آن چه آقایان هستند، و انجام داده و می‌دهند من نوشته باشم. اما به من می‌گویند نگو. حرف نزن. می‌پرسم چرا؟ می‌گویند چون این افراد از ارکان نظام هستند نباید حرف بزنی! کدام ارکان نظام؟ ما نداریم چنین‌ چیزی که کسی ارکان نظام باشد. ارکان نظام، اسلام است و ولایت‌فقیه. چیز دیگری به عنوان ارکان نظام نداریم. در دوران اصلاح‌طلبی مگر همین‌ها عالیجناب سرخ‌پوش را ننوشتند؟ مگر همه‌چیز را بر باد ندادند؟ چه طور آن وقت کسی ارکان نظام نبود و حالا هست؟ حالا که فاطمه رجبی مصداق‌های عینی و عملی این افراد را می‌گوید؟

 

شما روزنامه‌های آن زمان را دیده‌اید؟‌ آن زمان هم رسانه‌هایی مثل کیهان و رسالت و دیگر نشریات اصول‌گرا به نقد اشخاصی مثل گنجی و عبدی می‌پرداختند.

من نحوه پرداخت مطالب آن روزنامه‌ها را قبول نداشتم.

 

یعنی شما موافق اکبر گنجی بودید که به ایشان می‌گفت عالیجناب سرخ‌پوش؟

البته نه. ادعاهای گنجی را به علت این که نظام و تمام اقدامات نظام را زیر سؤال می‌برد و با دروغ‌پردازی و تهمت نظام را تخریب می‌کرد، قبول نداشته و ندارم. اصلا او یک اصلاح‌طلب بود، او یک ضدانقلاب است. اگر هاشمی مورد نقد بود چرا در انتخابات سال 84 بیانیه امضا کرد و از او حمایت کرد؟

 

گنجی در انتخابات شرکت نکرد و این را اعلام کرد.

چرا. این فرد در شمار تاییدکنندگان آقای هاشمی بوده و نامش در بیانیه حمایت از آقای هاشمی وجود دارد، و در روزنامه‌های آن زمان موجود است و من به نقل از اسناد، نامش را در کتاب «احمدی‌نژاد معجزه هزاره سوم» آورده‌ام.

 

به هر حال دیگران معتقدند شما در حال تخریب چهره‌های اصلاح‌طلب یا اصول‌گرا هستید. هر چند شما بگویید که آن‌ها را نقد می‌کنید، اما برداشت این است که شما در حال تخریب افراد هستید.

من اصراری ندارم که آن‌ها بگویند من نقد می‌کنم یا تخریب. همان‌طور که گفتم شما در نوشته‌های من نمی‌توانید کلمه‌ای پیدا کنید جز آنچه که آقایان انجام داده و می‌دهند. شما الان میدان آزادی را ببینید که به چه روزی افتاده است. این میدان با چه هزینه‌ای و چندبار باید تخریب شود، بزرگ شود، زیر و رو شود، چندبار؟ خوب، من این را می‌بیینم و می‌گویم. من می‌گویم این مدیریت شهری‌سیاسی آقای قالیباف را نشان می‌دهد نه خدمتگزاری ایشان را.

 

به  نظر شما هیچ انتقادی به دولت آقای احمدی‌نژاد نیست؟

بالاخره بدون نقد نیست. اما تا چه حد؟

 

پس چرا چیزی نمی‌نویسید؟

به جای خودش حتما نقد خواهم کرد.

 

چه زمانی؟ چرا الان نقد نمی‌کنید؟

کسی نمی‌تواند به من بگوید چرا نقد نمی‌کنی.

 

شما مگر نگفتید که به تکلیف عمل می‌کنید، تکلیف شما الان نمی‌گوید از دولت انتقاد کنید.

هرجا تکلیف ایجاب کند، به وظیفه‌ام عمل می‌کنم.

 

چرا؟ هنوز ایجاب نکرده؟

نه. اگر تخریب احمدی‌نژاد در بیرون مرز و داخل مرز نبود، و به قول برخی، ارکان نظام ایشان را تخریب نمی‌کردند، من قطعا انتقاداتم را بیان می‌کردم. هجمه علیه دولت احمدی‌نژاد آن قدر زیاد است که محل نقد من نیست.

 

تخریب مختص دولت آقای احمدی‌نژاد نیست. تمام دولت‌های پس از انقلاب همیشه در دوران خودشان از سوی نیروهای خارجی و منتقدان داخلی تخریب شدند.

نه. ابدا تخریب با این ابعاد وجود نداشته است. انتقاد بوده و شاید هم اعتراض.

 

شما کافی است نگاهی به گذشته بیاندازید، مشکلات اوایل انقلاب، جنگ، ویرانی پس از جنگ، تحریم و فشار خارجی.

این‌ها نقد و انتقاد و اعتراض بود. امام آن زمان دفاع می‌کردند. اگر گروهی در داخل از دولت مهندس موسوی انتقاد می‌کرد، امام بلافاصله صریحا از ایشان حمایت می‌کردند. یادتان هست امام به یک گروهی که علیه مهندس موسوی سروصدا می‌کردند، گفتند که شما عرضه اداره کردن یک نانوایی را ندارید. صریح دفاع می‌شد. این‌طور نبود که یکی مظلوم بماند و همه بیایند حمله کنند. آن هم حمله به مبانی اعتقادی و گفتمان دینی او. در دوران آقای هاشمی که مطلق هیچ‌کس حق انتقاد نداشت. یک خودسانسوری فجیع در دوران ایشان رخ داده بود. همه می‌خواستند یک بتی بسازند که هیچ عیب و نقصی نداشت.

 

اما به هر حال سلام در دوران آقای هاشمی منتشر می‌شد با انتقادات خودش،‌ آقای عبدی هم در دوران آقای هاشمی به زندان افتاد.

اینها خیلی معدود و خیلی محتاط بود. به قول خودتان یک روزنامه سلام بود. الان به رئیس‌جمهور اتهام دزدی می‌زنند. البته آقای عبدی هم جرم دیگری داشت، او به هاشمی کاری نداشت.

 

آن موقع هم نشریه پیام دانشجو اتهامات مالی به دولت می‌بست و باز هم منتشر می‌شد.

الان با ده‌ها روزنامه و رادیو و تلویزیون علیه رئیس‌جمهور تخریب صورت می‌گیرد. اما هویت «نشریه پیام دانشجو» چه بود؟ طبرزدی اصلا که بود؟ چه جایگاهی داشت؟ چه کسی او را مطرح کرد؟ مهم‌تر آن که پشتوانه سیاسی و مالی این فرد چه بود و کجا بود. آیا جدای از جناح حاکم بود.

 

بالاخره تریبون پرخواننده‌ای داشت.

اما تمام شخصیت‌ها و احزاب از هاشمی دفاع می‌کردند.

 

اما چپ‌ها همیشه انتقاد می‌کردند.

نه، قابل توجه و مبنایی نبود.

 

یعنی الان جدا از اصلاح‌طلبان، همه اصول‌گراها و تریبون‌های آنها از روزنامه کیهان تا صداوسیما از احمدی‌نژاد انتقاد می‌کنند؟ واقعا چنین است؟

من این را  گفتم!؟

 

شما می‌گویید همه گروه‌ها علیه احمدی‌نژاد شده‌اند.

صداوسیما که وقتی رئیس‌جمهور به سفر می‌رود یا برنامه ایشان از تلویزیون پخش می‌شود، همزمان فیلم یا برنامه‌ای از شبکه دیگر پخش می‌کند تا همه آن را ببینند. یا به محض پخش یک خبر از دستاوردها یا تصمیم و اقدام دولت، با کارشناسی و میزگرد و تحلیل و تفسیر، تخریب می‌کند. از روزنامه‌ها نیز نمی‌خواهم حرفی بزنم. اما الان دولت بلندگویی ندارد. موضع‌گیری احزاب و روزنامه‌ها هم مشخص است.

 

اگر این چنین است و اصول‌گرایان مدام در حال تخریب دولت هستند، چرا احمدی‌نژاد یا نزدیکان او در انتخابات با همین افراد ائتلاف می‌کنند؟ آدم که با تخریب‌کننده توسط خودش ائتلاف نمی‌کند؟

اولا نگفتم اصول‌گرایان مدام در حال تخریب دولت هستند، ثانیا من نمی‌دانم. واقعا نمی‌دانم. به همین خاطر دوست ندارم در دسته‌های سیاسی قرار بگیرم.

 

تا حالا شده است که آقای الهام به شما بگویند که این مطلب را ننویسید یا منتشر نکنید؟

ایشان مطلب من را قبل از انتشار نمی‌بینند. قبلا که اصلا نمی‌دیدند مگر اینکه چاپ شده آن را در نشریات می‌دیدند. بعد از دولت احمدی‌نژاد، وقتی به خاطر من خیلی تخریب می‌شوند، بریده‌ای از مطالب سایت‌ها را می‌بینند.

 

تا حالا شده به شما بگویند مطالبتان را تعدیل کنید؟

ایشان استقلال افراد را قبول‌ دارند. همانگونه که در مصاحبه‌هایشان هم گفته‌اند.

 

بالاخره ایشان سخنگوی دولت هستند. می‌توانند معترض باشند.

من آدم مستقلی هستم، اما اختلاف هم پیش نیامده است.

 

یعنی تبادل افکار در خانواده شما وجود دارد؟

آنقدر کم ایشان را می‌بینم که اصلا فرصتی برای تبادل افکار نداریم. گاهی به من می‌گویند باز چه نوشتی که بهت فحش دادند؟ یعنی حتی فرصتی برای خواندن مطلب ندارند. من هم می‌گویم اگر فرصت داشتید به سایت‌ها بروید و بخوانید.

 

شما در جایی گفته بودید که در دوران اصلاحات آقای خاتمی دستور تعقیب شما را داده بود؟ واقعا رئیس‌جمهور وقت دستور داده بود یا استنباط شما این بوده؟

من سند دارم که ایشان دستور دادند. شاید روزی آن را منتشر کنم.

 

این سند چیست و به چه علت؟

آقای خاتمی پس از خواندن مقاله «حافظان شریعت» در نشریه صبح، اظهار کرده بودند که «فاطمه رجبی تشویش اذهان عمومی و دعوت به شورش عمومی کرده است». از آنجا که آقای خاتمی دچار توهم توطئه بود، نوشته بود: «فکر می‌کنم که این فرد به مرکز یا محفل خاصی وابستگی داشته باشد.» در پاسخ به وی تاکید شده بود که فاطمه رجبی صبیه آقای دوانی و همسر غلامحسین الهام است. به هیچ محفلی وابستگی ندارد، فردی مستقل است، اما از مخالفان سرسخت اصلاح‌طلبی است.

 

شما فکر می‌کنید با انتقاد از شخصیت‌ها و افراد و گروه‌ها، به احمدی‌نژاد و دولت او خدمت می‌کنید؟

من به این فکر نمی‌کنم که برای دولت چه کار می‌کنم. من عضو دولت نیستم. گفتم که من به تکلیف و وظیفه‌ام عمل می‌کنم. اگر به این نتیجه برسم که با نوشته‌هایم برای دولت مشکلی ایجاد می‌شود، این کار را نخواهم کرد.

 

فکر نمی‌کنید که دولت تضعیف می‌شود؟

من ارتباطی با دولت ندارم.

 

بالاخره منتقدان شما می‌گویند که همسر سخنگوی دولت و وزیر دادگستری هستید.

خوب این که به معنای خفه کردن یک زن است. الان سایت تابناک که سایت نظامی‌های سابق یا سایت قلدرهای کنونی است، می‌نویسد «فاطمه الهام». این اندیشه‌ستیزی است. اینها دوران جاهلیت را زنده کردند. زن مسلمان را به صرف اندیشه‌اش زنده به گور می‌کنند. البته با زن‌های فمنیست یا اسلام‌ستیز کاری ندارند. تاکید می‌کنم همانگونه که خوانندگان مطالب من اعم از مخالف و موافق می‌دانند، فاطمه رجبی سال‌ها پیش از دولت دکتر احمدی‌نژاد نوشته است و ان‌شاءالله در آینده و پس از پایان این دولت اگر زنده بود خواهد نوشت. او به دولت‌ها وابسته نیست.

 

شما تا حالا از رانت آقای الهام برخوردار شده‌اید؟

رانت به چه معنا؟ بله همین فحش‌ها و تخریب‌ها!

 

منظورم این است که تا حالا به خاطر مقالات شما، کسی احضارتان نکرده یا هنوز با شما برخورد نکرده‌اند؟

چرا باید برخورد شود؟

 

چون موارد مشابه داشتیم که برخورد شده. مثلا دانشجویانی که از همین افراد انتقاد می‌کردند.

من نمی‌دانم. فکر هم نمی‌کنم چنین باشد. درباره من به دنبال خفه‌کردن صدا هستند. دانشجویان مورد نظر شما، علیه اسلام سخن گفتند. این دانشجویان علیه نظام و اسلام و ائمه اطهار سخن گفتند و می‌گویند. اما آْیا من علیه اسلام و نظام اسلامی حرفی زده‌ام؟

 

به نظر شما علیه آقای هاشمی سخن گفتن، علیه نظام است یا نه؟

خیر، نیست. چرا باید باشد؟ من درباره آقای هاشمی چه چیزی می‌گویم، آیا واقعیات را نمی‌گویم؟

 

اینکه از مافیا سخن گفتید.

من نگفتم که آقای هاشمی مافیا هستند. گفتم مافیا 27 سال در این کشور حکومت کرده و الان که کنار زده شده تخریب‌گری را شروع کرده است.

 

شما حتی علیه آقای حداد عادل یا قالیباف نیز به راحتی سخن می‌گویید...

درباره آقای حداد عادل، چه نوشته‌ام؟ اظهارات ایشان را درباره اصل 44 که دفاع از سرمایه‌داری بود نوشتم و گفتم باید  برای او یک هورا کشید. در مورد قالیباف هم به گوشه‌های کوچکی از عملکرد اقتصادی و سیاسی او اشاره می‌کنم. در نشریات ما بزرگ‌ترین توهین‌ها به رئیس‌جمهور می‌شود اما زمان هاشمی رفسنجانی یا خاتمی چنین چیزی نبود.

 

آن موقع هم که خاتمی را تخریب می‌کردند.

ابدا. فقط من تحلیل صریح  و مصداقی می‌نوشتم.

 

دوران آقای خاتمی که خیلی دور نیست، کاملا همه به یاد داریم.

بله. می‌توانیم نمونه‌های کوچکی از واقعیات دولت و نه شخص او را که در یکی دو روزنامه چاپ می‌شد، ببینیم.

 

توقع دارید همه روزنامه‌ها حامی دولت باشند؟

نمی‌گویم حامی دولت باشند. اما هر کس رسانه‌های ما را ببیند چه فکری می‌کند؟ اگر در دوران خاتمی اینچنین بود، او دو روز هم نمی‌توانست دوام بیاورد. زمان خاتمی هر روز یک روزنامه در حمایت از دولت در می‌آمد.

 

البته بلافاصله توقیف می‌شد. ضمن آن که همان نشریات دوی خردادی نیز از خاتمی انتقاد می‌کردند.

این گونه نبود. می‌شود روزنامه‌های 2 سال پیش را مرور کرد.

 

بحث عبور از خاتمی از کجا آمد؟

این اندیشه اصلاح‌طلبی بود.

 

به هر حال علیه خاتمی بود.

اما از دل شعارهای خود او علیه نظام و اسلام بیرون آمد. دولت‌های قدیمی مورد نقد قرار می‌گرفتند. البته در دوران هاشمی نقد هم نبود. هیچ‌چیز. در دوران خاتمی نقد صورت می‌گرفت، اما الان دولت تخریب می‌شود. حتی رهبری از واژه «لجن‌پراکنی مطبوعات» سخن گفتند.

 

شما مدافع سرسخت دولت احمدی‌نژاد هستید و نه حتی منتقد.

من کاری به دولت ندارم. یک اندیشه‌ای از سال 1358 به این سو داشته‌ام. این اصول من است که تا به حال ثابت مانده است. گرچه افتخار می‌کنم که مدافع احمدی‌نژاد به دلیل گفتمان «انتظارگرایانه‌اش» هستم اما مجبور نیستم به خاطر دفاع از دولت بنویسم.

 

حالا شما می‌گویید که به چه بخش‌هایی از دولت احمدی‌نژاد انتقاد وارد است؟

اگر می‌خواستم، می‌گفتم و می‌نوشتم. با همین ادبیات.

 

شما گفته بودید که آقای احمدی‌نژاد آمدند بساط ویژه‌خواری و امتیازطلبی را برچیدند. آیا این که یک نفر مثل آقای الهام چند پست داشته باشد امتیازطلبی نیست؟

تنها یکی از امتیازطلبی‌های آن دوران، اختصاصی‌سازی در اقتصاد بود. هیچ‌کس نمی‌تواند انکار کند که اختصاصی‌سازی و امتیازطلبی، هزارفامیل را به وجود آورد. در طول 16 سال خانواده‌سالاری و قبیله‌گرایی بیداد کرد. چرا رؤسای سابق لیست اموال خود را طبق قانون اعلام نکردند؟ احمدی‌نژاد یک بدعت زیبا گذاشت. باید لیست اموال را داد. حتی حزب‌ها، با کدام پول تاسیس شدند؟ مگر در راس حزب مشارکت برادر آقای رئیس‌جمهور وقت قرار نداشت؟ منابع مالی آنها از کجا بود؟ به یکی از این کاندیداهای انتخابات نهم که بعدا پست مهمی در شهر گرفت، چند بار گفتند که منابع مالی تبلیغات شما کجاست؟ گفت بعد از انتخابات می‌گویم. سه سال از انتخابات گذشته است، چرا اعلام نکرد؟ نه تنها منابع مالی را نگفت، بلکه در پست بعدی هم به همان اندازه خرج می‌کند. این امتیازطلبی نیست؟

 

فکر نمی‌کنید که الان امتیازطلبی به شکل دیگری در حال رخ‌دادن است یا حتی خانواده‌سالاری جدید شکل می‌گیرد؟

من اگر اطلاعی پیدا کنم، حتما علیه آن می‌گویم و می‌نویسم. اگر چه الان حرف‌هایی دارم که بعدا خواهم گفت. می‌خواهم به اجرای بعضی سیاست‌ها که در دست دولت نیست اما توسط اصول‌گرایان پیگیری و اصرار می‌شود بپردازم.

 

منتقدان شما می‌گویند، نقد شما باعث تخریب چهره نظام خواهد شد.

چنین نیست. ببینید در چین که یک کشور کمونیست بود، زمانی مسؤولان فاسد را اعدام می‌کردند. الان نیز در کشورهای دیگر اینطور است که اگر مدیری فاسد است از سمت خود عزل و محاکمه می‌شود. ما می‌گوییم چون نظام تخریب می‌شود پس مسؤول مجرم باید بماند و تقدیر هم بشود، این کجای اسلام است؟ می‌دانیم که مسؤول مجرم است، اما باید سکوت کنیم؟ حرف‌های من تخریب نظام نیست. پاک کردن نظام از بدی‌ها است. من می‌گویم حتی روحانیت باید خودش را نجات دهد. باید مرز و حدود روحانیت مشخص شود. این وارستگی عملی و فقاهت علمی مرز روحانیت است که باید حفظ شود. نه اشخاص دارنده لباس روحانی.

 

آیا تخریب احمدی‌نژاد، تخریب نظام تلقی می‌شود؟

بله، چون رئیس‌جمهور است. جالب است که زمان هاشمی و خاتمی، قانون اساسی وجود داشت که در آن رئیس‌جمهور شخص دوم مملکت بود و حفظ حرمت او واجب. اما در این دوره یا قانون اساسی نیست یا این اصل از آن حذف شده است.

 

خوب، خاتمی هم رئیس‌جمهور بود و تخریب می‌شد، پس آن موقع هم تخریب نظام صورت می‌گرفت.

ببینید! نقد ضعف‌ها و کاستی‌ها با تخریب آن هم تخریب درستی‌ها و راستی‌ها خیلی فرق دارد. آیا در مورد هاشمی و خاتمی همین الان هم کسی به نادرستی‌ها و ناراستی‌ها می‌پردازد؟ البته آقای خاتمی بنای دین‌سوزی گذاشته بود و داشت دین را از بین می‌برد.

 

البته از نظر شما شاید چنین بوده، اما بزرگان کشور شاید چنین استنباطی نداشتند.

چندبار در قم علیه دین‌سوزی‌های خاتمی، تحصن طلاب صورت گرفت. فراموش که نکرده‌اید؟

 

شما با آقای احمدی‌نژاد از قبل آشنایی داشتید؟

من هیچ شناخت خاصی از ایشان قبل از ریاست‌جمهوری نداشتم. دوستی ایشان با همسرم نیز خانوادگی نبود. من نمی‌دانستم که اینها با هم ارتباط دارند.

 

بعد از ریاست‌جمهوری چطور؟ ایشان را ملاقات کردید؟

یکی دو بار، موقع سوار شدن یا پیاده شدن از ماشین ایشان را دیدم.

 

درباره مطالب خودتان با ایشان صحبت کردید یا ایشان با شما؟

نشست و برخاستی نداشتم که در آنجا صحبت کنم یا ایشان صحبت کنند. در این حد نبوده تا حالا. فقط یکی دو بار در کوچه رفتم و سلام و علیکی کردم. مثل همه مردم. البته ایشان بنده را شناختند اما حرفی بین ما رد و بدل نشد.

 

قبول دارید که قلم شما مثل گیوتین است؟ وقتی می‌نشیند روی شانه‌های یک نفر بلافاصله سر و گردن او را در جا می‌کند؟

نه، بهتر است بگویید قلم من برد دارد.

 

شما می‌پذیرید که دیگران نیز با همین ادبیات و قلم درباره مخالفان خود بنویسند؟ مثلا منتقدان دولت از آن قلم استفاده کنند؟

روزنامه‌های مخالف دولت، بدتر از این را درباره احمدی‌نژاد نوشته و می‌نویسند. بعد همان روزنامه‌ها متملقانه درباره آقایان می‌نویسند. همین چند روز پیش اسم خاتمی و هاشمی و کروبی را بردند و نوشتند «علمای ثلاث» درباره ردصلاحیت‌ها جلسه برگزار کردند. آخر شما منشأ پیدایی علمای ثلاث در تاریخ ایران را می‌شناسید که چنین می‌نویسید؟ اینها اصلا عالم هستند؟ اینها علمای ثلاث هستند؟ کاری که دنبال می‌کنند برای حمایت‌ از بی‌صلاحیت‌ها، آنها را علمای ثلاث می‌کند؟ می‌گویند اینها بزرگان نظام هستند. من نیز می‌نویسم: «بزرگانی که مردم را کوچک می‌شمرند»‌ بعد می‌گویند چرا تند می‌نویسی. چرا آقایان نمی‌گویند درباره ما اینجوری متملقانه و دور از انصاف حرف نزنید. حتما خودشان می‌خواهند درباره‌شان تملق شود.

 

همین تملق‌ها را از طرف اطرافیان احمدی‌نژاد درباره ایشان می‌بینیم، آیا به این طرف انتقادی وارد نیست؟

من نگفتم انتقاد وارد نیست و در زمان خودش درباره اینها خواهم نوشت.
 
منبع:شهروند امروز
و اینک نظرات کاربرانی که به این گفتگو نظر دادند نیز جالب می باشد.
نظرات کاربران:
▪ متأسفانه از پاسخهای ایشان کاملا پیداست که به شدت لجباز و بی منطق است و از جواب صحیح طفره می رود . ضمنا معلوم است که مطالب را جای دیگری می نویسند و برایش می آورند یا به نامش پخش می کنند . یعنی ایشان تبدیل به یک سنگر شده که عده ای با نیات شیطانی پشت سر او جمع شده اند. و الا اطلاعات و سواد ایشان واقعا کم و بی ارزش می باشد.
▪ وای بر ما که اینانند حاکمان ما. کسانی که خودشان توان حل مسایل خانوادگی، گروهی و میان گروهی را ندارند چگونه می توانند مسایل کشور را حل کنند؟
▪ خدا نکند امر بر آدم مشتبه شود!!!
▪ سلام. یعنی اینقدر تو مملکت قحط خبر و اتفاقه که میرین سراغ اینجور مسائل ؟ شما رفتی سراغ کسانی که بعد جنگ و دوران سختی، فریاد شهامت و پرچمداری میزنن. کجا بودن این حضرات زمانی که جوونای ما با تمام وجود همه هستیشونو فدا میکردن و هنوز هم در راستای آرمانهای امام راحل فدا میکنن. اگه حب دنیا و خودپسندی و خودنمایی رو در اختیار بگیریم اینجور به جون هم نمیفتیم ....مث اینکه قصه یوم یفر المرء من اخیه و ...... این دنیاست !!! مردم خسته شدن ازین بازیای مسخره .
▪ هر چند میدانم طبق معمول نظرات این حقیر در هیچ جا ثبت نخواهد شد ولی در جواب این خانم همین بس که وقتی شما به خودتان اجازه میدهید هر ارجیفی که دلتان می خواهد بگوئید وتهمت بزنید قضاوت کنید رای صادر نمایئد واگر زورتان بچربد همه مخالفان نظر خود و هم مشربانتان را از دم تیغ بگذرانید حتی افراد خانوده خود را فقط بجرم اینکه بامن وهم مسلکان من نیستند بعد انتظار دارید دیگران احسن بگویند در خصوص ساده زیستی شما باید بگویم که این اعمال صوری وظاهر نه بدرد دنیای شما می خورد نه بدرد اخرتتان چراکه شما مسیری که انتخاب کرده اید نا ثواب وبیراه بوده حا هر قدمی که بردارید وبا هر سرعتی که بروید اخر به نا کجا اباد است شما خودبین هستید واین یعنی غلبه نفس لذا براساس فرمایش مولی المو حدین وقتی شیطان برانسان غلبه نماید دیگر ان فر نیست که سخن میگوید بلکه بلند گوی شیطان است وسخننان ان رانده شده را بیان می کند ویا انکه اگر می نویسد او مطلب القا شده شطان را به رشته تحریر در می اورد حال انکه فرد به یقین احساس میکند که خود سخن می گوید ومطلب از ان خود اوست به شما توصیه می کنم چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است شما یک بازگشت به خود داشته باشید وبا یک استاد اخلاق ویا حداقل با یک روانشناس مشورتی داشته باشد شاید گشایشی در ادامه زندگی داشته وعاقبت بخیر شوید
▪ خانم فاطمه رجبی با سلام همه چیز الزاما سیاه سیاه نیست سفید سفید هم نیست .آنچه راکه شما تصور می کنید حتما اسلام خالص نیست .ضمن اینکه هم بر منتقدان و آنان که شما به آنها انگ کفر و الحاد می زنید انتقاد وارد است .نگاه خود کمی به افق دورتر متوجه سازید و از افراد بت درست نکنید . نگاهی به رفتار افراطیون تاریخ بیفکنید متوجه می شوید که همه خود رابر حق میدانستند در حالیکه حتما اینگونه نبوده است. ملایم تر حرکت کنید عاقلانه تر بیاندیشید و بت پرستی راترویج ندهید و سعی کنید به همان توصیه پدرتان کمی پایبند باشید زیرا خیر و صلاح شما در آن خواهد بود . ضمن آنکه هشیار باشید مخالفان کشور از افرادی مثل شما سوئ استفاد نکنند.
▪ خدایا عقل را از ما مگیر خدایا مریضان را شفا ده؟؟؟!!!!
▪ آزادگی این زن ستودنی است
▪ به نظر می رسد خانم فاطمه رجبی یک زن بسیار لجوج باشد که به هیچ وجه نمی خواهد از تفکرات غیر منطقی خود عقب نشینی کرده و دایره محدود دید خود را بازتر نمایید.
▪ کسی که حتی خانواده خودش قبولش ندارد چگونه انتظاردارد مردم او را قبول داشته باشند؟کسی که نمیتواند خانواده خود را جمع کند چگونه مدعی روشن کردن جامعه است؟بهتر است ابتدا نظر خانواده خود را عوض کند بعد مردم.
م.م از شیراز
▪ کاش خانم رجبی اندکی از آن حق آزادی بیان و قلم که برای خود قائل است را برای دیگران نیز قائل بود. در این صورت برای روزنامه نگاران و سایرین حکم ارتداد و اعدام و خلع لباس صادر نمی کرد
بنده چقدر باید بیکار باشم تا پای اینجور افاضات شکم سیری بنشینم !!!!!!!!!!!!!
▪ هزاران درودوسلام بر شما سرکار خانم رجبی.شیر زن زمان.که ای کاش مردان مسئول زمان که مخا لف حرف حق شما بودند به راه راست هدایت میشدند.فاستقم کما امرت.زنده و پاینده باشید.
▪ احسنت به این بانوی بزرگوار
▪ بابا یکی این بنده خدا رو بیدار کنه. مث اینکه خیلی موضوع رو جدی گرفته یا جو خیلی سنگین بوده !!!!
▪ شاید آن مهرو تسبیح کربلا ایشان را شفا دهد.
به امید شفای همه مریضان وبیماردلان.
▪ شمارا بخدا خجالت بکشید دست از مسخره بازی بردارید. اینا چیه منعکس می کنید!!!
▪ خدا ایشان را به را راست هدایت فرماید و...
▪ حیف به این وقت که صرف مصاحبه با وی شد
▪ می دونم نوشته من را درج نمی کنید ولی می دانم خودتون میخونید و 1هزارم در صد بهش توجه می کنید
با چنین مصاحبه ای آبروی سایت خودتان را می برید بابا این خاله زنک بازی ها چیه؟ مصاحبه شما از گفته های این زن خنده دار تر است.
▪ خانم رجبی ،لطف کنید مشکلات خود با خانواده ی محترم را در نشست های خانوادگی حل کنید و وقت مردم را هدر ندهید.
▪ خانم فاطمه رجبی به عنوان یکی ازمعلمین کم تجربه و کم سواد چند سال پیش از مدرسه اخراج شد و چون چیزی و حرفی برای گفتن ودفاع کردن از خود نداشت با این موضوغ و بغض گیری از مخالفان کنار آمدتا اینکه در تیر ماه 84و انتخابات ریاست جمهوری و به همت حضور نیروهای بسیجی در پای صندقهای رای وبیرون امدن نام احمدی نژاد از این صندوقها و پس از منصوب شدن الهام به عنوان سخنگوی دولت نطق خانم رجبی هم به پشتوانه همسرشان باز شدتا به هرکس که با اندیشه و فکر ناقص وی مخالف است بتازد . نا گفته نماند یکی از دلایل اخراج خانم رجبی از مدرسه بد دهنی و ناسزا گویی ایشان است که مرتب فحش میدهد و بیراهه میگوید بنابراین نوشته ها و حرفهای وی ناشی از کم خردی و و سرخوردگی است ونباید جدی تلقی شود.
▪ ایشان عایشه انقلاب هستند .خانمی که نمی خواست واردخانه تیمی شود گویا تظاهر به حیا داشت الان سوژه خبر ی شده آیا تا حالا کسی به نظریه پردازی نامبرده وجود نداشته درحالی که خیلی از شیر زنان در زمان طاغوت در زندان بوده اند؟ یا اصلا مقالات و نظریه شان به چه دردی از مملکت و اسلام خورده جز نفاق .
▪ در گام اول مسؤلان محترم نطام بایستی این بانوی مکرمه را که از رانت ریاست جمهوری و آقای الهام به نحو احسن استفاده میکنند کنترل کنند.در هیچ یک از آموزه های دینی ما تهمت ها وهتاکی های این چنینی مجاز نیست. به علا وه ایشان نیاز به یک دوره روان درمانی کامل دارند.که با توجه به رانت هایی که در اختیار دارند هزینه ای برایشان ندارد.
▪ فاطمه رجبی: چراهیچکس منو دوست نداره.......
▪ من به عنوان یک دانشجو و یک شهروند ایرانی از خانم فاطمه رجبی بخاطر سخنان و نوشته هاشون کمال تشکر را دارم، چه از قدیم گفته اند " بهترین حمله ، بد دفاع کردن است "
▪ کسی که حتی خانواده خودش قبولش ندارد چگونه انتظاردارد مردم او را قبول داشته باشند؟کسی که نمیتواند خانواده خود را جمع کند چگونه مدعی روشن کردن جامعه است؟بهتر است ابتدا نظر خانواده خود را عوض کند بعد مردم.
▪ نیش عقرب نه از ره کین است اقتضای طبیعتش این است
▪ این سرکار خانم که اگر سر خود را زیر برف غرور نمی کردند و در پشت اسم الهام و پدر و... موضع نمی گرفتند متوجه این موضوع می شدند که مخالفت اصولگرا و اصلاح طلب و میانه رو از ایشان به معنای تند روی ایشان و بی تدبیری ایشان است و کلا دفاع غیر منطقی از اسلام باعث ضربه شدیدتر به ان می شود همانگونه که خداوند نیز کسانی را که تندروی کرده و مسیح را پسر خدا می دانستند تقبیح کرده است
▪ ته خالی بندا مدیران همین سایتند. چون هر چیزیو که خودشون می خواند از نظرات ملت منعکس می کنند. شدید ماهواره های ایرانی ضد انقلاب. 2نفر نشستند می نویسند، مصاحبه می کنند و خودشون هم نظر بینندگان میدند.
▪ ادمی که درباره پدر مرحوم و برادر خود از طریق مصاحبه نشریات اعلام نظر میکند و خلوت خانه خود را به نشریات میبرد قطعا" مشکلات روحی روانی دارد بنده حاضرم هزینه درمان ایشان را بطور کامل بپردازم بشرط انکه با این اراجیف وقت مردم را نگیرند
ناصر اسد ....
▪ خدا به شما توفیق دهد تا به اهدافتان برسید.بنده دنبال نوشته های شما هستم.
▪ ایشان مایه افتخار اصولگرایان هستند. نمی دانند چرا بعضی افراد مغرض با ایشان سر ناسازگاری دارند. ببینید چقدر با مزه حرف زده. خدائیش ذره ای از زنانگی در ایشان پدیدار نیست. امیدوارم هیچ موشی او را نخورد و خداوند متعال سرکار محجبه را برای نظام حفظ کند. فقط من نمی دانم مگه چه هیزم تری به اصولگرایان فروخته که او را چون دشمن خونی خود می دانند. او که اعتبار دار و دسته شونه.
k.h.s - انگلیس - لندن
اگر صداش خفه شه دیگه سایت شما از کی بنویسه وما از کی بخندیم.
یکشنبه 28 بهمن 1386

hasti40 - ایران - تهران
وقتی شما نمی تونید تو خانواده خودتون چهره خوبی از خودتون نشون بدید چطور به خودتون اجازه میدید تو کار مملکت دخالت کنید و یا کتابهایی که چاپ کنید که معلوم نیست چه اراجیفی توش نوشتید و اراجیف شما رو کسانی مثل آقای سیستانی فقط تائید کنند واقعا" خودتون شرم نمی کنید .
دوشنبه 29 بهمن 1386

bahram1 - ایران - ایران
خب دیگه پس فهمیدیم که اگه یه شبکه سفر استانی نشون بده بقیه شبکه ها باید قطع بشن تا مردم فقط به اون نگاه کنن
دوشنبه 29 بهمن 1386

parisa_iranlove - ایران - املش
خدا ایرانو از دست متحجرایی مثل شما نجات بده-هرچی باشه فامیل احمدی نژادی دیگه-خجالت نمیکشی که حتی پدرت تاییدت نمیکنه و تمام خانوادت نامه دادان که نظر ایشون نظر خانواده ما نیست باز گلی به جمال داداشت-خاتمی یادت بخیر
دوشنبه 29 بهمن 1386

parviz1 - انگلستان - کترینگ
والا خفت دارن میکنند اینقدر ورررررررر میزنی در غیر اینصورت دیگه مخ برای ملت نمیزاشتی!!!
دوشنبه 29 بهمن 1386

aynaza - ایران - تبریز
وقتی داشتم این متن رو میخوندم یه لحظه احساس کردم مصاحبه کننده من هستم و فاطمه خانم هم داره با من حرف می زنه .... غش غش خندیدم ... آخه احساس کردم از عصبانیت اون قسمت از چادرش رو که جهت تحریک نشدن نامحرم جلو دهانش می گیره رو جویده ... البته نه به دلیل حضور من که یک خانم هستم بلکه به خاطر حضور صدابردارم.... (:
دوشنبه 29 بهمن 1386

arashk_fara - انگلیس - لندن
انشاله با اقا خمینی ره محشور بشه هرچه زودتر جلو خونشون نگهبان نداره آخه قرآن حافظشونه به جون فاطی راست میگم.از مسولین سایت خواهش میکنم با صحبتهای چند ادم درست حسابی را بذارید... aynaza - ایران - تبریز اینا گریه داره امثال این فاطی خانوما پیر ایرانو در اوردن البته نباید یادمون بره که از ماست که بر ماست
سه‌شنبه 30 بهمن 1386

aynaza - ایران - تبریز
میدونی arashk_fara - انگلیس - لندن عزیز ! خنده ای که من از اون حرف زدم ...... فقط یه جمله بگم : آن نوع خنده ای که آدم در اوج آن دلش می خواد های های گریه سر دهد...
سه‌شنبه 30 بهمن 1386

xman - ایران -
اگه خفش کنن ما که کلی خوش به حالمون میشه.

-------------------------
کاربر گرامی لطفا شهر محل زندگی خود را حتما بنویسید.
با تشکر
چهار‌شنبه 1 اسفند 1386

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.