مهدی کوچک زاده، بچه پرروی دانشکده ما - ابراهیم نبوی

مهدی کوچک زاده، بچه پرروی دانشکده ما

ابراهیم نبوی - سال 1384

نسل ما نسل جالبی بود. از میان بچه های یک اتاق چهار نفری خوابگاه دانشگاه حالا یکی شان که چپ بود و از دانشگاه اخراج شد، رفته است کانادا و دکتر متخصص است، یکی شان در جنگ کشته شد، یکی شان نویسنده است و بعد از چند بار زندانی شدن حالا در اینجا دارد برای شما می نویسد و یکی هم رفت توی جهاد سازندگی و حالا شده نماینده مجلس. اما در میان بچه های شیراز یک حداقلی از هوش وجود داشت که بعضی از بچه ها به کم داشتن آن مفتخر بودند

نیره اخوان جزو بچه های دانشکده بود که همیشه در هر جمع بچه مسلمان دیده می شد، معروف بود که در یک جلسه سه ساعته حتی یک کلمه هم حرف نمی زند، حرف هم که می زد همه می خندیدند، بعدا شد زن حسن کامران از بچه های دانشگاه تبریز که سربازی را در شیراز می گذراند و بعد از انقلاب سر از سیاسی عقیدتی ارتش درآورد و بعدا حسن کامران و نیره اخوان هر دو نماینده مجلس شدند. نیره در تمام دانشکده به عنوان سمبل هیچ مطرح بود. جالب است که پپه ترین بچه های دانشکده رفتند به بالاترین موقعیت ها در جناح راست.

محسن کدیور جزو باهوش ترین ها بود، دانشجوی مهندسی که با معدل 19.86 از دبیرستان دانشگاه فارغ التحصیل شد و از همان هجده سالگی نویسنده بسیار قابلی بود، بیانیه های بسیاری از مراجع و مجتهدین را در دوره انقلاب در شیراز محسن کدیور می نوشت. مجید محمدی هم از همان بسیار باهوش ها بود، از آن نابغه های ریاضی و مهندسی که با محسن کدیور رفتند قم طلبه بشوند، حالا محسن کدیور یک روحانی بزرگ و سرشناس مبارز است و مجید محمدی یک نویسنده که تا می تواند علیه روحانیت و قم و طلاب می نویسد، لابد در قم به این شناخت رسیده است.

در دانشگاه شیراز بسیاری از بسیار باهوش ها یا شدند چپ های اخراج شده، یا مثل عباس نخعی رفتند با مجاهدین خلق و در درگیری نظامی کشته شدند، یا شدند مثل محسن کدیور و مجید محمدی و عطاء الله مهاجرانی و مصطفی معین و سروکارشان با زندان افتاد و مبارزه کردند برای آزادی، اما تعدادی خنگ عقب مانده هم داشتیم که از قضای روزگار اینها از همه بیشتر به قدرت نزدیک شدند. یکی از این عقب مانده ها موجودی بود به نام مهدی کوچک زاده که ما به او سعید می گفتیم.

مهدی کوچک زاده، بچه پرروی هیز دانشکده ما

من سیدابراهیم نبوی نادان در سال 1356 یکی از کارهایم که حالا مثل سگ از آن پشیمان هستم این بود که بچه سوسول های بی تفاوت به سیاست را نصیحت کنم و بکشانم به فعالیت انقلابی و سیاسی و کتاب های دکتر شریعتی را بدهم بخوانند، دستم بشکند الهی! این مهدی کوچک زاده از آن بچه پولدارهای سوسول دختر باز دانشکده کشاورزی بود که یک روز در حال خراب کشف اش کردم. احساس نجات بشر فاسد به من دست داد و مخش را حسابی زدم. یواش یواش از آن کارهای بد دست ورداشت و گاهی کتاب می خواند و بتدریج انقلابی و نسبت به مسائل سیاسی فعال شد، اما تا بعد از انقلاب هم به سختی می شد از فضای سوسولی دانشکده درش آورد. بعد از انقلاب شجاعتش گل کرد و همراه شد با بقیه بچه های دانشگاه و دست از خوردن زهرماری هم برداشت، بشکند این دست که نمک ندارد. ای داور نبوی! آبت نبود، نانت نبود، چی بود که یک موجودی را که می شد یک معلم دبستان خوب شود کاری کردی که به چنین جانوری تبدیل شد؟

بعد از انقلاب مهدی کوچک زاده که در رشته خاکشناسی دانشکده کشاورزی درس می خواند،مدتی رفت جهاد سازندگی. همیشه تلپ بود در سازمان دانشجویان مسلمان و همیشه هم در هر جلسه ای وقت می گرفت تا حرف بزند، بچه ها هم چون می دانستند چه درفشانی می خواهد بکند، معمولا به او وقت نمی دادند، این اصطلاح جا افتاده بود که باز کوچک زاده می خواد حرف بزنه، و این آغاز فاجعه بود.در همان جهاد سازندگی بود که اینقدر خنگ بازی در آورد که بچه ها برای اینکه از سر بازش کنند فرستادندش برای پشتیبانی جنگ. رفت و در همانجا از بخت بد مجروح شد و برگشت. یک پایش را از دست داد. آن روزها دو فرزند داشت و تازه زندگی را شروع کرده بود.

بالاخره یک روز آمد به خانه ما، بدجور بریده بود. احساس می کرد سرش را در جنگ کلاه گذاشته اند و الکی الکی پایش را از دست داده است، بچه ها تلاش کردند تا از این حال درش بیاورند، بدجور بریده بود. تا بالاخره بورس گرفت و رفت هلند و در همان رشته خاکشناسی درسش را با پول وزارت جهاد به عنوان جانباز جنگ خواند و برگشت. وقتی برگشت زندگی در هلند عقلش را سرجا آورده بود. بچه پرروی دانشکده راه ورود به قدرت را پیدا کرد. رفت به جهاد دانشگاهی و از آنجا وارد فرمول الله کرم و احمدی نژاد شد. مطابق این فرمول شما اگر پررو باشید و یک مدرک دانشگاهی هم داشته باشید و یک چفیه هم روی دوش تان بیندازید می توانید تمام مشکلات زندگی تان را حل کنید.

اوایل دهه هفتاد بود، من مسوول غرفه گل آقا در نمایشگاه بین المللی کتاب بودم که یک باره دیدم این بچه پررو با آن چشم های زاغول هیزش که همیشه خدا در دانشکده باید کنترلش می کردی، دارد به من نگاه می کند. آمد نزدیک و گفت: توی ضدانقلاب هم در گل آقا علیه نظام هنوز فعالیت می کنی؟ من هم مثل امروز کمی عصبانی بودم، گفتم: هر کی گفت نون و پنیر، تو یکی سرتو بذار و بمیر، بشکنه این دست که نمک نداره، خوبه من بالا و پائین تو دیدم. مرتیکه خوبه من عرق خوری و دختر بازی ات رو دیدم( در اینجا از همه عرق خور های عزیز و دختر باز های محترم عذر می خواهم، علت اینکه این حرف ها را به او زدم این بود که خیلی جانماز آب می کشید) او هم رفت و به راهی که داشت ادامه داد.

می گوید: هر که گریزد ز خراجات شهر، جورکش غول بیابان شود. من خیلی آدم احمقی بودم که این بچه پرروی نادان را از یک زندگی معمولی که در آن می توانست حداقل یک معلم ریاضی خوب در دبستان یا مدرسه راهنمایی شود به طرف سیاست کشیدم، من از خبرنگار شرق هم از طرف این بچه پررو عذر می خواهم. واقعا عذر می خواهم.

امروز خواندم که بچه پرروی دانشکده ما یعنی مهدی کوچک زاده با یک خبرنگار روزنامه شرق درگیر شده، من از آن خبرنگار عذر می خواهم، این تازه روز خوبش است، قبلا گاز هم می گرفت.

vira - ایران - تهران
حالا این اقای نویسنده پرمدعا خودش جزء کدوم دسته از نوابغ بوده ؟ چپی بوده یا راستی ؟ اگه چپی بوده که باید مرده باشه ٬ اگه راستی بوده که باید اخوند باشه ٬ اگه هیچ کدوم نبوده پس اصلا نابغه نبوده ٬ اقا جان اگه نابغه نبودی پس چرا اصلا نظر میدی ؟ مگه ما بیکاریم نظر خنگ جماعتو بخونیم ؟ باز صد رحمت به اون یکی خنگ که یه پاشو به جبران خنگیش داده . شما هنوز یه پا بدهکاری .
پنج‌شنبه 11 بهمن 1386

pluie - کانادا - مونترال
برای اولین بار از نوشته اقای نبوی خوشم امد . جالب بود
پنج‌شنبه 11 بهمن 1386

I was born to be free - کانادا - تورنتو
خیلی قشنگ بود.واقعا این واقعیت داره .همین برا من هم اتفاق افتاده.این زالو ها رو خدا از روی ایران ور داره. اصلا چرا اینها نمیرن عراق شهید شن.خوب برن و دست وردارن از ایران و ملت
پنج‌شنبه 11 بهمن 1386

حسن کچل - ایران -
این چه شوریست، که در دور قمر می بینم همه آفاق پُر از فتنه و شر می بینم

اســــــب تازی شده مجروح به زیری پالان طوق زرین همه در گردن خر می بینم
پنج‌شنبه 11 بهمن 1386

beh3rad - ایران - تهران
عجب توصیف قشنگی
به سبب همکاری در مجلس با این نمک به حروم عمق حرفای اقای نبوی برای این اقا برام قابل درک است.واقعا موجود کثیفی است.
پنج‌شنبه 11 بهمن 1386

soshians - ایران - تهران
ویرا جون ضعیف شدی . قبلا بهتر سفسطه و مغلطه می کردی. یا شاید هم اوضاع اونقدر خراب شده که سفسطه هات جواب نمی ده . عزیزم تو که رابطه ات با خنگا خوبه. بهشون رای می دی و کلی وقت می ذاری که ازشون دفاع کنی.
جمعه 12 بهمن 1386

jazire - ایران - تهران
ویرا از تهران مدتهاست که از افاضات شما در این سایت بهره مندیم و همین طور که همه دوستان متوجه شده اند شما همه جا به نوعی از مواضع جناب احمدی نژاد حمایت می کنی.اینجا برای من سوالی مطرح است که دوست دارم بدون هیاهو و بدوبیراه جواب بدهی .همانطور که همه میدانند مدتی است این سایت در ایران فیلتر شده است یعنی در حال حاضر مطالعه مطالب این سایت به نوعی خلاف است .شما که طرفدار این دولت هستی و از تمامی مواضعش با شدت دفاع میکنی چرا خلاف میکنی و با فیلتر شکن به سراغ مطالعه ضد ارزشهای حکومت فعلی می ایی حداقل از زینب از قم یا مرد خشمگین یاد بگیر که دیگر پیدایشان نیست.یا رومی رومی یا زنگی زنگی
جمعه 12 بهمن 1386

omide por jalal - امریکا - لس انجلس
ویرا پس تو جزو خنگ ها هستی.اولا اینکه طرفدار اوصولگرایانی.بعدش هم هنوز نفهمیدی اقای نبوی کیه وکدوم طرفیه!
جمعه 12 بهمن 1386

وطنی - هلند - روتردام
اقا نبوی
من انم که رستم یلی بود .... دیگر خریدار ندارد لاقل پیش قاضی.
مشگل شما اینه که فکر میکنید شاگرد زرنگه شما بوده اید .
نه جانم درست با انقلاب پیش امد شمائید .نه جانم
اینکه الان این که میکنی درست است ...نه جانم
عزیز من . انجا که باید قوقولی قو میکردی نکردی .
خوب این جا هم که هستی .چشمهایت را می بندی و قوقولی قو میکنی .
از راه امدهای ...گرمی .
این را دیگران در گذشته پیش تجربه کرده اند .ووو
به قول شاملو ما حافظه تاریخی نداریم ... اصلا چه اصراریه ؟
بکن . ولی در ان هنگام که نباید . چشمانت را نبند .
جمعه 12 بهمن 1386

Nasrin112 - ایران - کرمانشاه
با سلام. با توام ویرا... نکنه فکرکردی خیلی میدونی؟؟؟ بزار بهت بگم که کی هستی...یه وطن فروش...یه نون خوره جمهوری اسلامی...یه کور...اخه تو یه انگشت کوچیکه ابراهیم نبوی هم نمیشی...ای دوستان عزیز اگه میبینید مملکت به این روز افتاه از وجود همین افراد امسال ویراست...افرادی خود باخته که این همه ظلم و ستم رژیم رو نمیبینند...واقعا از وجود چنین افرای شرم دارم...
جمعه 12 بهمن 1386

vira - ایران - تهران
خدمت اون اقایی که گفته این سایت در ایران فیلتر شده باید بگم اشتباه به عرضتون رسوندن . اون بخشی که فیلتر شده بخش تالار پرنیانه دوست عزیز ./ خانم نسرین محض اطلاع شما من نه طرفدار جمهوری اسلامی ام نه نون ! خورش . از این نبوی هم هیچوقت خوشم نیومده ٬ جمهوری اسلامی رو امثال نبوی اوردن ٬ نه امثال من دوستان مغلطه یاب . ضمن اینکه اقای جزیره درست فهمیده . من هر کی حرف حق بزنه طرفدارشم . اصول گرا نیستم چون نه سیاسیم نه مذهبی قربون . ولی اگه احمدی نژاد پای انرژی هسته ای ایستاده ٬ معلومه که طرفدارشم . اگه از روسیه واسه ایران سوخت میگیره ٬ معلومه که طرفدارشم . اگه داره تو خزر چاه نفت میزنه ٬معلومه که طرفدارشم . میخواد اصول گرا باشه ٬ اصلاح طلب باشه ٬ بی دین باشه ٬ اصلا اسمش به جای احمدی نژاد مستوفی الممالک باشه - چه فرقی میکنه ؟؟
جمعه 12 بهمن 1386

soshians - ایران - تهران
ویرا تو خود احمدی نژاد نیستی؟ آخه پرت و پلاهات عین اونه. نکنه پروینشونی؟
جمعه 12 بهمن 1386

mehranfa - ایران - ایران
خیلی جالبه. چرا تو ایران همیشه سفلگان به قدرت نزدیکترند؟؟!
جمعه 12 بهمن 1386

jazire - ایران - تهران
ویرای عزیز اشتباه به عرضمان نرسانده اند .من ساکن ایرانم و با هزار بدبختی و فیلتر شکن وارد این سایت میشوم .درضمن میان پیغمبرها چرا جرجیس را انتخاب کردی!؟انرژی هسته ای به اینهمه گندی که آقایان به مملکت زدند نمی ارزد
جمعه 12 بهمن 1386

vira - ایران - تهران
اقای جزیره شما شرکتی رو که ازش کارت میخری عوض کن . من اگه نام شرکتی رو که ازش کارت میخرم بگم شاید تبلیغات به حساب بیاد . با اجازه سایت نام سرور رو میگم ٬ اگه همین هم اشکال داره فقط اسم شرکت رو حذف کنید لطفا ٬ کل کامنت رو اگه ممکنه حذف نکنید : کارت اینترنت سپنتا .
جمعه 12 بهمن 1386

vira - ایران - تهران
راستی ٬ این اقای نبوی نه تنها نابغه نیست ٬ روشنفکر هم نیست که حداقل دلمون خوش باشه . این بابا اگه خیلی روشنفکر بود بقیه دانشجو ها رو به خاطر عرق خوری ارشاد ! نمیکرد . تازه معلوم میشه این دم و دستگاه ارشاد فعلی از کجاها اب میخوره . / در ضمن ٬ جماعت کامنت نویس عصبانی ( خصوصا نسرین خانوم 112 ) ٬ ایندفعه قبل از کامنت نوشتن یه لیوان اب خنک بخورید ٬ حرص خوردن زیاد واسه سلامتی بده .
جمعه 12 بهمن 1386

aynaza - ایران - تهران
ویرای عزیز چرا از اینکه ازبیوگرافی عده ای از خدمتگذارانمون اطلاع پیدا می کنی عصبانی می شی؟؟ خوب بنده خدا نبوی مگه چی گفته که اینجوری بهش می توپی؟؟ عزیزم یه کم واقع بین تر ...
شنبه 13 بهمن 1386

vira - ایران - تهران
ایناز جان از بیوگرافی خدمتگزاران ناراحت نمیشم ٬ بلکه از ادعای روشنفکری و نبوغ یه عده دیگه از خدمتگزاران ! متعجب میشم .
شنبه 13 بهمن 1386

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.