در آغاز این مراسم علی دهباشی سردبیر مجله بخارا و یکی از متولیان مراسم طی سخنانی نگاهی کوتاه به زندگی و آثار حمید مصدق انداخت.
سپس محمدعلی سپانلو به عنوان قدیمی ترین دوست مصدق با نقل خاطراتی از دوران دانشجویی مشترک مصدق را شاعر جنبش دانشجویی نامید و قضاوت کلی را به عهده تاریخ گذاشت و گفت بعد از اینکه آخرین چراغ های شاعر خاموش شدند، چراغ های تاریخ روشن می شوند.
به نظر سپانلو مهم ترین و موثرترین وجه کار مصدق شعر اجتماعی و لحن بسیار صمیمانه او بود. سپانلو افزود "ما در طول دوران با هم بزرگ تر شدیم و مصدق در سال ۴۳ با منظومه آبی، خاکسری، سیاه شهرت ایرانگیر پیدا کرد."
سپانلو نقل کرد که در دهه ۶۰ محفل های دوستانه بیشتر شد و در آن دوران ما جلساتی داشتیم در خانه مصدق که پیر دیرمان اخوان ثالث و حقوقی، گلشیری، سیمین بهبهانی، منوچهر بدیعی و گاه شمس لنگرودی و عمران صلاحی نیز حضور داشتند. بعد از درگذشت اخوان اسم گروه مان را گذاشتیم "یاران امید."
سپانلو گفت من ۳۵ سال است در خانه فعلی ام زندگی می کنم و تمام دوستان به آنجا رفت و آمد داشته اند. حالا دفتر تلفن خانگی من به گورستان خانگی تبدیل شده و خانه ام پر است از اشباح و حضور جذاب رفقای من.
سپانلو |
محمد حقوقی سخنران بعدی گفت: "من و مصدق دوسال اختلاف سنی داشتیم و از دبیرستان همدیگر را می شناختیم. پس از آنکه به تهران آمدم ، تابستان ها که به اصفهان برمی گشتم مصدق را می دیدم."
"در سال های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۰ کار من برهم زدن جلسات شعر کهن بود. در آن دوران پاتوق ما کافه پارک بود که کافه روشنفکری اصفهان بود. یک روز جوانی سرمیز من آمد و بی مقدمه گفت شنیده ام انجمن به هم می زنی ، من هم هستم. آن جوان هوشنگ گلشیری بود که بعد مرا به جلسات ادبی صائب برد که بنیانگذارش مصدق بود."
"از حضور مستمر ما در جلسات صائب جنگ اصفهان متولد شد. بعد ابوالحسن نجفی و بعدتر شاملو، اخوان و آتشی به ما پیوستند."
"مصدق در آن دوران شعر آرش کمانگیر سیاوش کسرایی را از حفظ می خواند. من از این شعر خوشم نمی آمد و به او می گفتم این طوری شعر نگوید. وقتی دانشجو شد به ملاقات کسرایی رفت و تحت تاثیر او شعر کاوه را سرود. بعد مصدق راهش را با سرودن اشعار رمانتیک اجتماعی و دانشجویی پیدا کرد. ما با هم دوست بودیم ، ولی به خاطر معیارهایی که برای انتخاب شعر در جنگ اصفهان داشتیم ، هرگز شعری از مصدق در جنگ منتشر نکردیم و این موضوع خللی در دوستی مان وارد نکرد. او کار خود را کرد و شهرتش از همه ما بیشتر شد."
حقوقی در پایان گفت مصدق در اواخر عمرش شعرهایی دارد که از نظر سلیقه آنها را می پسندم و شعر او را از شعر خودم در جامعه موثرتر می دانم.
محمد سریر استاد موسیقی و آهنگساز سخنران بعدی بود. او گفت "در ۱۳۴۳ در رادیو و ارکستر جوانان کار می کردم که با مصدق آشنا شدم. وجه موسیقی و شعر ما را به هم نزدیک تر کرد. منظومه آبی، خاکستری، سیاه تازه منتشر شده بود و او یک نسخه به من هدیه داد. من نوع کار محمد نوری را دوست داشتم و وقتی قرار شد قطعاتی نوشته شود و من آهنگسازی آن را بکنم قطعه وای باران مصدق را برای صدای نوری انتخاب کردم و اولین کارم به عنوان آهنگساز همان بود."
بعد از انقلاب این قطعه با اجرای بهتری دوباره ضبط شد. بعد سریر شرح داد که چگونه به پیشنهاد لاله، همسر مصدق شروع به ضبط شعرخوانی او کرده است و این شعرخوانی ابتدایی چگونه تنها نوار شعر خوانی حمید مصدق شده است.
مصدق تمام نشده است که کسی دوباره او را شروع کند. او زبانی مستقل داشت و در شعرهایش تجربه های امروزی عشق را با زبان امروزی بیان می کرد |
محمد سریر شعر چاپ نشده ای از حمید مصدق را در میان کاغذهایش یافته و روی آن موسیقی ساخته است. او این شعر را برای حاضران خواند و سپس محمدرضا صادقی و آرش منتظری این قطعه را برای حاضران اجرا کردند.
مفتون امینی با قرائت شعر تمنا از اشعار حمید مصدق سخنان خود را آغاز کرد و گفت مصدق تمام نشده است که کسی دوباره او را شروع کند. او زبانی مستقل داشت و در شعرهایش تجربه های امروزی عشق را با زبان امروزی بیان می کرد. مفتون افزود مصدق جایگاه ویژه ای در زمینه شعر اجتماعی و پوپولر دارد و او را یاد می کنیم و به یاد می آوریم و از پیام های پرشور او در ادب سیاسی خود یاد می کنیم. برای نشان دادن جایگاه او آن قدر نشانه است که نیازی به نشان دادن ماه با انگشت نمی بینم.
پس از آن سیروس علی نژاد روزنامه نگار و منتقد سخنان خود را با این پرسش آغاز کرد که چگونه مصدق شاعر جنبش دانشجویی شد و در هر جا که تظاهرات می شد شعر او نقش شیپور را ایفا می کرد. او گفت در هیچ شعر فارسی تا پیش از پیدایی افکارنو و مشروطه خواهی ادبیات داعیه دار تحول اجتماعی نبود.
سیروس علی نژاد |
ادبیات فارسی تا آن زمان قصد تغییر دنیای فارسی زبان را نداشت. اما از همان مشروطه خواهی است که شعر مثل دیگر رشته های فکر و ادب احساس رسالت کرد. از آن زمان است که شعر فارسی و شاعر فارسی زبان قصد تغییر جهان را دارد. احساس رسالت داشتن شعر بعد از نیما ادامه یافت و در شعر شاعرانی چون شاملو و اخوان پی گرفته شد. در نسل بعدی حمید مصدق این راه ادامه داد. شعر فارسی در این دوره دارای تئوری و ایدئولوژی شد و بعد از ۱۳۲۰ این شعر معمولا چپ گراست و به غیر از مصدق که هویت شعرش را ملی گرایی می سازد.
محمد شمس لنگرودی که مدت هاست در محافل ادبی کم پیدا شده است، سخن گفت. او شعر مصدق را شعر نوقدمایی دانست و گفت نوقدمایی شعری است که چیزهایی از شعر سنتی دارد و چیزهایی از شعر نیمایی. کسانی چون شفیعی کدکنی، هوشنگ ابتهاج و حمید مصدق شاعران نوقدمایی هستند. این شعر نزد کسانی چون اخوان، توللی و نادرپور طرفداران بیشتری داشت، چون شعری خوش آهنگ و موزون است.
شمس افزود بسیاری از دوستان اهل شعر و نقد با گفتن اینکه شعر مصدق ساده و موزون است، خیال خودشان را راحت می کنند. اگر این طور است چرا هیچکدام از کسانی که در دوره نوجوانی من شعر نوقدمایی می گفتند ، ماندگار نشدند. چرا در مکتب شعر وقوع فقط وحشی بافقی ماندگار شد؟
لاله خشکنابی همسر حمید مصدق آخرین سخنران برنامه بود او از آشنایی خود با مصدق سخن گفت و افزود مصدق ساده و قابل درک شعر می گفت.
در پایان سید علی صالحی شعری را که برای مصدق سروده بود، قرائت کرد و نوازنده قدیمی سنتور منصور احمدی قطعه ای موسیقی اجرا کرد.
سیدعلی صالحی |
در این مراسم بیتا رهاوی قسمتی از منظومه آبی، خاکستری ، سیاه را دکلمه کرد و فیلم کوتاهی از شعر خوانی حمید مصدق نمایش داده شد.
حمید مصدق
حمید مصدق بهمن ۱۳۱۸ در شهرضا متولد شد. چند سال بعد به همراه خانواده اش به اصفهان رفت و تحصیلات خود را در آنجا ادامه داد. او در دوران دبیرستان با منوچهر بدیعی، هوشنگ گلشیری،محمد حقوقی و بهرام صادقی هم مدرسه بود و با آنان دوستی و آشنایی داشت.
مصدق در ۱۳۳۹ وارد دانشکده حقوق شد و در رشته بازرگانی درس خواند. از سال ۱۳۴۳ در رشته حقوق قضایی تحصیل کرد و بعد هم فوق لیسانس اقتصاد گرفت. در ۱۳۵۰ در رشته فوق لیسانس حقوق اداری از دانشگاه ملی فارغ التحصیل شد و در دانشکده علوم ارتباطات تهران و دانشگاه کرمان به تدریس پرداخت.
وی پس ار دریافت پروانه وکالت از کانون وکلا در دوره های بعدی زندگی همواره به وکالت اشتغال داشت و کار تدریس در دانشگاه های اصفهان، بیرجند و بهشتی را پی می گرفت.
در ۱۳۴۵ برای ادامه تحصیل به انگلیس رفت و در زمینه روش تحقیق به تحصیل و تحقیق پرداخت. تاسال ۱۳۵۸ بیشتر به تدریس روش تخقیق استغال داشت و از ۱۳۶۰ تدریس حقوق خصوصی به خصوص حقوق تعاون . مصدق تا پایان عمر عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی بود و مدتی نیز سردبیری مجله کانون وکلا را به عهده داشت.
حمید مصدق در هشتم آذرماه ۱۳۷۷ بر اثر بیماری قلبی در تهران درگذشت.
|
|
|