در سال 1317 رضاشاه تصمیم گرفت تا شمس و اشرف را شوهر دهد. به همین سبب از برخی رجال و دولتمردان و اشراف خواست تا عکس هایی از پسران خود را به دربار بفرستند، تا در اختیار اشرف و شمس پهلوی قرار گیرد و آنها از هر کس خوششان آمد وی را به شوهری برگزینند تا به دامادی رضاشاه مفتخر شوند. حاج مخبرالسلطنه هدایت که سالها مقام نخست وزیری رضاخان را برعهده داشت، در این مورد می نویسد:
«تجدد بر هم زن همه رسوم و آداب است. عروسی فرمایشی هم یکی از آن جمله است. در کابینه محمود جم معروف شد عکس عده ای از جوانان را به شاهدخت ها عرضه دارند، تا که قبول افتد و که در نظر آید. پسر جم و پسر قوام شیرازی پسند افتادند. چه حاجت به عکس بود، نمی دانم. جم و قوام هر دو در قلهک می نشینند و عصرها محل گردش آنها و شاهدخت ها در صحرای دروس بود. همدیگر را خوب می شناختند. قوام پس از قضیه اسعد ]منظور قتل سردار اسعد بختیاری است[ مورد لطف مخصوص واقع شده و در سفرها ملازم خدمت است. به هر حال مجلس عقد بی مزه ای منعقد شد. با اینکه متارکه داشته، به موجب دعوت در مجلس حاضر شدم. یک طرف تالار، شاه ایستاده بودند و قدری فاصله وزرای سابق ولاحق. طرف دیگر ملکه و شاهدخت ها روی کرسی نشسته بودند، ساکت و صامت. دامادها عبوس زیر دست عروس ها ایستاده در حال خود فکر می کردند. نه شیرینی و نه میوه ای در بساط بود. . . روی هم رفته مجلس خنکی بود و بعد خنکی های بیشتری بروز داد، بلکه به برودت کشید. پسر قوام از اول ناراضی بود، پسر جم را نمی دانم. . . ». (55)
حسین فردوست که از سال های کودکی به دربار رفت و آمد داشت و به عنوان همکلاس در شمار دوستان بسیار نزدیک محمدرضا و اشرف پهلوی بود، از این ماجرا روایت دیگری دارد، وی در کتاب خاطرات خود به ماجرای ازدواج اشرف اشاره می کند و می نویسد:
«همان روز خود اشرف با ناراحتی برای من تعریف کرد که پدرم ما را صدا کرد و گفت: موقع ازدواجتان است و دو نفر برای شما در نظر گرفته شده است. شمس چون خواهر بزرگ تر است انتخاب اول با او خواهد بود و دومی هم نصیب تو خواهد شد». (56)
به این ترتیب رضاخان علی قوام و فریدون جم را برای دامادی خود برگزید و شمس پهلوی که بزرگ تر بود، فریدون جم را که خوش تیپ تر و جذاب تر بود، برای همسری انتخاب کرد و علی قوام نصیب اشرف شد.
علی قوام شوهر اول اشرف پهلوی پسر قوام الملک شیرازی بود و نسب او به میرزا ابراهیم خان کلانتر - همان کسی که به لطفعلی خان زند خیانت کرد و دروازه های شیراز را به روی آغامحمدخان قاجار گشود - می رسید و اجداد وی از یهودیان جدیدالاسلام شیراز بودند. ابراهیم قوام الملک پدر علی قوام از مأموران انگلیس بود و خاندان او به صورت جد اندر جد در خدمت دولت انگلیس قرار داشتند. وی مردی بسیار ثروتمند بود و تنها سیصد و پنجاه پارچه آبادی در استان فارس داشت. قوام الملک تا آن حد به انگلیسی ها نزدیک بود که رضاشاه برای ماندگاری بر اریکه سلطنت از او یاری خواست و وی را به دیدار سفیر انگلستان در ایران فرستاد تا نظر موافق او را برای ادامه سلطنتش جلب کند، ولی سر ریدر بولارد نپذیرفت و به قوام گفت که رضاخان باید برود.
علی قوام هم به راه پدرش می رفت و رابطه بسیار نزدیکی با مأموران انگلیسی مقیم ایران داشت. وی دولت انگلستان را پناهگاه و حامی خود می دانست تا جایی که پس از وقایع سوم شهریور 1320 و حمله متفقین و سرنگونی رضاخان، علی قوام، همسرش اشرف و پسر خردسالش شهرام را رها کرد و به سفارت انگلیس پناه برد و مدتی در محل تابستانی سفارت انگلیس در زرگنده زندگی کرد.
زمانی که رضاشاه تصمیم به شوهر دادن اشرف گرفت، علی قوام در انگلستان بود و در کمبریج یک دوره آموزشی را می گذراند. وی به تهران احضار شد و پس از انجام مراسم ازدواج به دستور رضاخان به دانشکده افسری اعزام گردید و همراه با محمدرضا پهلوی در سال اول این دانشکده به خواندن دروس نظامی اشتغال ورزید. وی تا درجه سرهنگی در ارتش بود، اما پس از استعفا از کار نظامی به تجارت روی آورد.
زندگی با علی قوام به هیچ وجه مورد علاقه و رضایت اشرف پهلوی نبود. او این ازدواج را تحمیلی می دانست و دور از چشم رضاشاه عدم رضایت خود از این وصلت را ابراز می کرد. وی در خاطراتش به این عدم علاقه و رضایت اشاره می کند و می نویسد:
«اولین باری که چشمم به دو داماد آینده افتاد هنگامی بود که آنان با برادرم تنیس بازی می کردند. قرار بود فریدون جم که افسر جوان ارتش و پسر نخست وزیر بود، شوهر آینده من شود و خواهرم با مردی به نام علی قوام که از خانواده های سرشناس شیراز بود، ازدواج کند. طبیعتاً من در آن روز فقط به مردی که برای همسری من انتخاب شده بود، توجه کردم. باید اعتراف کنم که هر چند هنوز علاقه ای به ازدواج نداشتم ولی او را جوانی بلند بالا، خوش اندام و باسلیقه یافتم. اما متأسفانه شمس اظهار نظر کرد که او به نامزد من بیشتر از مردی که پدرمان برای او انتخاب کرده بود، علاقه مند است. چون او خواهر بزرگ تر بود، حق تقدم را به او دادند و به این سبب نامزدهای ما را رسماً عوض کردند. من از همان اول از علی قوام بدم می آمد. نمی دانم علتش این بود که او به اندازه فریدون جم جذاب نبود، یا اینکه چون او را به من تحمیل کرده بودند، از او بدم می آمد. یک هفته تمام از اتاقم بیرون نیامدم و گریه کردم. . . ». (57)
او در قسمتی دیگر از خاطراتش ضمن اشاره به جشن عروسی اش می گوید:
«در حالی که پیراهن سفید لاتون به تن داشتم، در مراسم عروسی مشترکی که برای من و شمس بر پا شده بود، تن به ازدواج دادم. اما اگر پیراهن سیاه پوشیده بودم مناسب تر بود. . . ». (58)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
55- هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، ص .416
56- فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول، ص .63
57- پهلوی، اشرف، من و برادرم (خاطرات اشرف پهلوی)، تهران، نشر علم، تابستان 1375، ص .76
58 -همان، ص .77
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|