یک عکس دستهجمعی از قسمت چپ صحنه
در پی زندانی شدن حجتالاسلام قابل که به جای این که با دهانش غذا بخورد، با آن حرف زده بود، عمادالدین باقی به دستگیری وی اعتراض کرد و خودش دستگیر شد. قاضی باقی گفت: «برای بررسی دقیق شکایت باقی فعلاً وی را دستگیر کردیم؛ ببینیم چه شکایتی دارد.» وی گفت: «ممکن است بررسی این شکایت تا بعد از آزادی حجتالاسلام قابل طول بکشد.»
در اعتراض به دستگیری عمادالدین باقی، آقام جواد اکبرین دهانش را باز کرد. اما به محض باز کردن دهان، توسط قاضی ویژه دهان و دندان در حال سفر به بیروت بازداشت شد و قرار شد ادامه سفر وی از طریق زندان اوین صورت بگیرد.
در اعتراض به بازداشت جواد اکبرین قرار است در هفته آینده، چند نفر به آن اعتراض کنند که دستگیر خواهند شد. اخبار این دستگیریها همان هفته آینده به اطلاع میرسد.
سازمان هوا فضای ایران اعلام کرد، این هفته اولین سالگرد پرتاب اولین زن ایرانی به فضا بوده است. این سازمان اظهار امیدواری کرد، آخرین زن ایرانی را نیز به زودی به فضا پرتاب کند.
در پی کشف توطئه جاسوسی موسسه شورت و کرست «بنتون» امت حزبالله اعتراض رسمی خود را از طریق تعدادی سنگ، پارهآجر، چوب، لگد و مشت به این شرکت اعلام کرد. امت حزبالله اعلام داشت به زودی خشتکهای شلوارهای بنتون را جر داده، چوب توی آستین آنها نموده، یقه و کراوات آنها را گرفته، جوراب آنها را بادبان کرده و جر و واجرشان میکند.
مدیر موسسه «بنتون» به ایتالیایی گفت: «والله! من نمیدونم چرا اینطورو شودی؟ اینها که با ما دوست بود، یه دفه داعوا کرد، نمیدونم چی شود با ما.»
دو نفر از امت حزبالله پس از توطئه بنتون به این شکل در آمدند.
پس از سه سال، آقا محمود نفتی اعلام کرد: «این کشور متعلق به مردم است، نه رییسجمهور.» آگاهان گفتند: «دستت درد نکنه حاجی! پس لطفاً تحویلش بدین ما، کار داریم» اما محمود نفتی گفت: «از اون نظر نگفتم. منظورم اینه که کشور مال مردم است، اما فعلاً ما کار داریم. بعداً که لازم نداشتیم تقدیم حضورتون میکنیم.»
نماز عید فطر که 60 سال است یواشکی به وسیله برادران و خواهران ملی مذهبی برگزار میشود، با تهدید وزارت «اسمشو نبر» و دستگیری آقام بستهنگار و یک آقای دیگه در خانه دکتر ابراهیم یزدی برگزار شد.
آقام ابراهیم یزدی، صادره از قزوین، وارده از آمریکا، پس از این که از خواندن نماز جلوگیری شد، در یک اظهار نظر خفن شدید گفت: «در زمان شاه هم جلوی نماز خواندن ما را نمیگرفتند.» وی اظهار داشت: «اینها فکر میکنند از شاه زرنگترند.، روزگار پس گردن اینها هم خواهد زد.»
آقام یزدی فعلاً برای سفر به دبی رفته و منتظر است که روزگار پس گردن اینها بزند. آگاهان اعلام کردند: «از این به بعد خواندن هر گونه نماز، گرفتن هر گونه روزه، گرفتن یا باطل کردن وضو، خواندن دعای کمیل و جوشن صغیر و جوشن کبیر و متوسط، باید با اجازه بسیج دانشجویی یا نیروی انتظامی محل صورت بگیرد.»
آبجی شمسی پهلوون، معروف به فاطی سیاه، در یک پیشگویی شگفتانگیز اعلام کرد: «خداوند سیلی محکمی به گوش توکلی میزند.» وی گفت: «رییس دانشگاه کلمبیا، دانشجویان کلمبیا، ایرانیان مقیم آمریکا، ایرانیان مقیم ایران، دانشجویان دانشگاههای امیرکبیر و تهران و علم و صنعت، کلیه اقتصاددانان، هاشمی رفسنجانی و خانواده، خاتمی و بانو و مردم یزد، کلیه نویسندگان روزنامههای فارسی و غیرایرانی، روزنامه کیهان، رسالت، جمهوری اسلامی، کارکنان وزارت اطلاعات غیر از شخص وزیر، برادر خودم، روح پدرم، احتمالاً پسرم، همگی اعضای وابسته به صهیونیزم بوده» و به همین دلیل از ورود غلامحسین الهام، شوهرش هم به خانه جلوگیری کرد.
وی به غلامحسین الهام گفت: تا زمانی که با سند و مدرک و آزمایش دی ان آ ثابت نکند صهیونیست نیست، او را به خانه راه نمیدهد.
معجزه هزاره سوم و الهامی که پشت آن است
اکبر خندان، صادره از رفسنجان، اعلام داشت که «دولت بزرگ، مزاحم مردم است.» چند نفر آگاهان گفتند: «اصولاً دولت جمهوری اسلامی مزاحم مردم است؛ اندازهاش زیاد مهم نیست.» اکبر خندان گفت: «دولت باید کوچک شود.» آگاهان پیشنهاد کردند: «به جای این که دولت کوچک شود، تلاش کنیم رییسجمهور کمی بزرگ شود.»
ویل اسمیت، رییسجمهور اونجا، پس از ملاقات ولادیمیر چکمه با محمود نفتی، در حالی که پای راستش را روی پای چپش انداخته بود و سعی میکرد به نظر بیاید که نوآم چامسکی است، گفت: «مایلم از پوتین درباره مذاکراتش با احمدینژاد بشنوم.»
ولادیمیر چکمه نیز کلیه مذاکرات خود را با محمود نفتی اعلام کرده و گفت: «من به محمود گفتم فعلاً تقسیم مقسیم خزر مزر، خبری نیست، دوزاریات افتاد؟» محمود گفت: «آره.» من گفتم: «اینها گفتن که بهت بگم اگه تا نوامبر کاسه کوزهات رو جمع نکنی، پس و پیشت رو یکی میکنند.» محمود گفت: «من رو یا همهمون رو؟ من گفتم: «همهتون رو.» محمود گفت: «بعداً جواب میدیم.»
بعد محمود گفت: «بوشهر چی میشه؟ یه کرمی بکن این بوشهر راه بیفته؛ بعداً از خجالتت در میآم.» بهش گفتم: «حالا ببینم چی میشه.» محمود گفت: «حالا یه قولی بده. بگو پنج سال دیگه، ولی یه چیزی بگو.» منم بهش گفتم: «من فقط وقتی بچه بودم به مامانم قول میدادم.»
بعدش محمود گفت: «شما آلمان بودی، پیغام پسغامی بهت ندادند به ما بگی؟» من گفتم: «چرا؛ ولی گفتن به آقاتون بگم.» محمود گفت: «درد و بلای آقامون تو سرم بخوره. چشم.»
بعد رفتیم پیش آقاشون. به آقاشون هر چی با آلمان و اروپا و آمریکا توافق کرده بودیم، گفتیم. آقاشون گفت: «چشم. روش فکر میکنیم. تا هفته دیگه خودم خبرت میکنم. گفتم: «از محمود بپرسم؟» گفت: «نه؛ به علی میگم خودش بهت زنگ بزنه. ریلیفه؟» گفتم: «آره.» گفت: «هماهنگش میکنم.»
آقام عباس معروفی، در یک گفت و شنود ادبی، از یک راز بزرگ پرده برداشت و گفت: «اگر تحملت را بالا ببری، دردت نمیآید.» آگاهان گفتند: «بستگی به بسیاری چیزها از جمله اندازه موضوع، سابقه تحمل، اندازه آستانه تحمل و تعریف درد دارد.»
غلومحسین، که پنج شغل و یک همسر دارد، اعلام کرد «من همسرم را به هر پنج شغلم ترجیح میدهم.ـ آگاهان گفتند: «این که چیزی نیست. ما هم همسرتان را به هر پنج شغلتان ترجیح میدهیم.»
وزیر راه اعلام کرد: در حال حاضر یعنی در همین ساعت هشت و نیم صبح «جادههای کشور چاله ندارند.» اعلام این خبر باعث ایجاد وحشت و بحران شدید در هیأت دولت شد. رییسجمهور، سپاه پاسداران، بسیج، فرمانداریهای مناطق، وزارت صنایع و معادن، سازمان گاز منطقهای، سازمانهای آب و فاضلاب را مأمور کرد تا حداکثر در شش ساعت آینده، فوراً به اندازه کافی در جادههای کشور چاله مورد نیاز را تولید کنند.
خبرهای این هفته در اینجا به پایان رسید.
شکیرا، به اسلام ضربه نزن!
علیاکبر خوشحال از کابل گزارش میدهد.
در حالی که وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان، به پخش کنسرت خانم شکیرا، خواننده معروف و بسیار سرشناس کلمبیایی از یک تلویزیون غیردولتی در کابل اعتراض کردند، مسئولان این وزارت معتقدند که پخش کنسرت خانم شکیرا مخالف با قوانین اسلام، قانون اساسی و قانون رسانههای افغانستان است.
شکیرا ایزابل مبارک، یک خواننده از پدر لبنانی و مادر کلمبیایی میباشد که اگرچه بازیگر سینما نیست، ولی شخصیت مهمی بوده و از بسیاری بازیگران سینما از قبیل آنجلینا جولی و خانم جنیفر لوپز معروفتر بوده است. شکیرا خودش را مسلمان میداند؛ ولی نه مثل مسلمانهایی که نمیرقصند.
تصویری از شکیرا و ویلیام مبارک پدرش در دوران کودکی
شکیرا از نظر رقص، به خصوص رقص در نواحی باسن و شکم که مثل رقص عربی بوده ولی اروپایی شده است، مورد توجه قرار گرفته است. برخی از علمای افغانستان معتقدند نوع حرکات باسن خانم شکیرا طوری است که به اسلام، ضربات جبرانناپذیر میزند.
وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان به این تلویزیون که به خاطر عید فطر امسال کنسرت خانم شکیرا را در کابل پخش نموده است، اخطار داد که به خاطر اینکه در آینده پدرشان را در نیاورند، از تکرار چنین اعمالی خودداری نمایند.
از نظر روانشناسان خانم شکیرا چون زن خوشگلی بوده و حرکات او طوری است که اگر زیاد به خودش تکان بدهد، لطمات جبران ناپذیری به اسلام میزند و باعث افزایش عملیات انتحاری در این کشور میشود.
تصویری از شکیرا در حال باز کردن جای خود در قلب ملتها
اگرچه مردم افغانستان از هنرپیشههای عظیم هندی مانند آشواریا رای و سری دوی و مدهوری که رقصهای زیبای آنان بسیار دلفریب میباشد و افسانه عشق در زیر درختان تنومند سر داده و گاهی با فداکاری بسیار روی قطارهای در حال حرکت میرقصند، ولی شکیرا جای مخصوصی در قلب ملتها باز کرده است. او هر بار که تکان بیشتری به خودش میدهد، جای بیشتری در قلب ملتها باز میکند.
اکنون امت اسلام میبایست انتخاب کند. آیا شکیرای مسلمان که حرکات صلحآمیز و زیبا و تحریککننده او قلب جهانیان را میلرزاند، باید به عنوان یک مسلمان دورگه مظهر اسلام خوشگل باشد؟ یا کسانی مثل بنلادن و ملاعمر که مردهشور ریختشان را ببرد، باید به عنوان چهره اسلام دیده شوند. سؤال این است: اسلام خوشگل یا اسلام زشت؟
علیاکبر خوشحال، دگولس پرس، کابل
و یک انقلاب پلیسی
عشق باشکوه
انقلاب مثل یک عشق باشکوه در صورت پیروزی در یک شب تاریخی و به یاد ماندنی منجر به ازدواج میشود و پس از مدتی نتایج تلخ آن آشکار میشود.
تاریخ انقلاب
تاریخ مصرف انقلاب تمام شد؛ آن را صادر کردند.
آزادی و انقلاب
آزادی و انقلاب یکجا حمع نمیشوند. چون اگر آزادی باشد انقلاب رخ نمیدهد و اگر آزادی به وجود بیاید، انقلاب از بین میرود.
ما در حال انقلاب کردن و انقلاب در حال...
جلادها
حتی جلادها هم وقتی تاریخ میخوانند، خودشان را در نقش قهرمان میبینند.
ضد انقلاب
مهمترین عناصر ضدانقلاب به طور طبیعی همان عناصر مهم حکومت انقلابی هستند، آنها با تبدیل انقلاب به حکومت کاری میکنند که انقلاب بعدی آغاز شود.
صداقت
فقط آدمهای فداکار و صادق هستند که آمادگی قتل عام را دارند؛ وگرنه یک مزدور هرگز حاضر نیست آن قدر آدم بکشد که خودش هم کشته شود.
تندروی
تندروی بسیاری از سخنرانان ناشی از تشویق بیش از حد حضار است.
دزد و پلیس
دزدها و پلیسها معمولاً درطول روز به موضوعات کمابیش مشابه فکر میکنند، به جاهای مشابه میروند و اعمالشان کمابیش مشابه است و معمولاً اطلاعاتشان در مورد همدیگر دقیق است.
کشور پلیسی
در کشورهای پلیسی معمولاً مردم به پلیس مراجعه نمیکنند، چون در هر حال پلیس به آنها مراجعه میکند.
پلیس و فاشیسم
در کشورهای فاشیستی مردم زیاد از دزدها شکایت نمیکنند؛ چون ضرر ورود پلیس به زندگی خصوصی آنها از فایده پیدا کردن اموال دزدیدهشده بیشتر است.
پلیس دوست ماست، او از ما در مقابل آدمهای بد حمایت میکند.
وقتی پلیس خانهات را میگردد
او به سه ماه زندان محکوم شده بود. وقتی پلیس خانهاش را جستجو کرد، کتابها، شماره تلفنهای مختلف، آلبوم عکسهای دوستان، دستنوشتههای قدیمی، بطریهای مشروب خالی، چند دست ورق بازی و یک عالمه چیز دیگر به دست پلیس افتاد. این مدارک برای چند بار اعدام کافی بود.
به مهمانیام بیا
پلیسی که خشن نباشد و قاضیای که مهربان باشد، معمولاً آدمهای جالبی هستند. حتما آنها را به مهمانی دعوت کنید.
بی پدر و مادر
علت این که بسیاری از افراد پلیس را از پرورشگاهها انتخاب میکنند، این است که موجودات بی پدر و مادری هستند.
پوتینات را در بیاور!
صد سال است با پوتینات روی سرنوشت من راه میروی
بیراه میروی!
گمراه میروی!
پوتینات را دربیار، در سرزمین مقدس من
حتی اگر متولی مسجد
که باید به تو هشدار داده باشد
«در این مکان با پوتین راه نروید»
چیزی به تو نگفته باشد
پوتینات را دربیاور!
ما چکمهها خوردهایم
و زیر پوتینها لگد شدهایم
پدر بزرگهای ما دستهایشان زیر پوتین پدربزرگهایتان
مادرانمان پایشان زیر پای پدرانتان
و پاهای برهنه ما زیر پوتین سنگین شما
میگوید کفش آدیداس غربی است
میگوید کفش روباز زنانه فاسد است
میگوید کفش پاشنهبلند زنانه انحراف اخلاقی دارد
میگوید کفش قرمز کثیف است
میگوید پای بیجوراب زنان حرام است
میگوید گیوه کثیف پاک و تمیز است
میگوید پابرهنهها! آه! پابرهنهها!
پای برهنه ما و پوتین زمخت شما
صد سال است با پوتین روی سرنوشت من راه میروی
بیراه میروی!
گمراه میروی!
دریای خزر حوض خانه ماست
میگویم دریای خزر حوض خانه ماست
آن که داستان «این سه زن» را نوشته بود گفته است
هر سه مرد گفتند: دریای خزر حوض خانه ماست
ما در این حوض، غروب را...
با چشمهای مان قطره قطره نوشیدیم
و زیر نگاههای هیز سگهای نگهبان
برای شنا سراپا لباس پوشیدیم
و از ترکمنصحرا تا آستارا
چشمانداز خزر را دیدیم
پوتینات را دربیاور!
وقتی به حوض خانه ما پا میگذاری
ما دو برادر بودیم، تو برادر بزرگتر
و سهم من همیشه کوچکتر بود
و تو هر روز برادری تازه میزایی
هر روز یکی از در تو میآید
اول برادریاش را با تو اثبات میکند،
بعد سهماش را از من میگیرد
و هر روز سهم من کوچکتر میشود
هر روز مرا کوچکتر میکنی
مرا که پابرهنهام
و تو! با پوتینی بر پایت!
امروز برادر احمق من منفجر شد
تا شیادترین رفیق تو پیروز شود
پوتین ات را از روی پایم بردار
میخواهی که بترسم از چکمهها تا زیر پوتین تو له شوم
من از چکمهها میترسم، میترسم، میترسم
و او میترسد از پابرهنهها و پوتین تو را میخواهد
برای آن که پاهای برهنه را با پوتین تو له کند
با چکمههای آمریکایی
با پوتینهای روسی
با پاهای برهنه ایرانی
نازلی احساس (معصومه مستشار)
|
|
|
|