شایعه ریختن زندانیان سیاسی در دریاچه نمک قم در زمان شاه

ماموریت ویژه ....

یادمه یکی دو ماه پیش یه مطلبی در مورد طرح ربودن  " ذوالفقار علی بوتو " نخست وزیر فقید پاکستان نوشتم . اما به دلیل اشتباهات فاحشی که در بیان برخی اسامی مرتکب شدم ، مجبور شدم سریع آن پست رو حذف نمایم . اما به دلیل اهمیت و ارتیاط آن با مطلب فوق مجبورم بار دیگر به شرح آن بپردازم . اگر چه به دلیل گذشت زمان ممکن است اسامی رو به خاطر نیاورم !

پیش از انقلاب در همین پایگاه یکم ترابری خودمون که اون موقع به منطقه هوایی مهر آباد تغیر نام نداده بود ، به تصمیم  " محمدرضا شاه پهلوی " اومدند  یه تیم از زبده ترین پرسنل پروازی سی - ۱۳۰ رو برای انجام " ماموریت های ویژه " برگزیدند . به این صورت که یک معلم خلبان ماهر ، یه خلبان یک ،خلبان دو ، ناوبر ، مهندس پرواز ، دونفر لود مستر و یک نفر کروچیف که همه ی آن ها زبده و با تجربه بودند رو انتخاب نمودند . این عده طی آموزش هایی که گذرونده بودند ، همیشه آماده انجام انواع ماموریت های سری بودند . البته این رو هم اضافه نمایم  اگر چه لفظ سری و محرمانه برای پرواز های این گروه به کار برده می شد . ولی ما ها دقیقآ در جریان ماموریت های آن ها بودیم . ( ما ها یعنی بر و بچه های پروازی ) ولی همیشه سعی می شد که حتی مقصد پرواز و مسیر هایی که می روند سری باقی بماند .

طرح ربودن " ذوالفقار علی بوتو " نخست وزیر پاکستان :

در همون روزگار از ستاد نیروی هوایی دستور رسید که یه فروند هواپیمای سی - ۱۳۰ رو در انتهای رمپ پرواز ، جایی که کمتر  مقابل دید پرسنل پایگاه باشه قرار دهید . و از طرفی یادآور شدند گروهی تحت نظارت و فرماندهی سرگرد " ‌ایکس " از تیپ هوابرد می آیند با آن ها همکاری های  لازم رو به عمل بیاورید  . و همچنین قرار شد این افراد به پای هواپیمای یاد شده هدایت شوند . بنابر این ما هواپیما رو به انتهای باند جایی که اصطلاحآ به اون ( هات اسپات ) گفته می شه بردیم . در نقطه یاد شده پرنده هم پر نمی زند . و جز سربازان نگهبان که در فواصل معینی اون اطراف به نگهبانی مشغول اند ، کسی از پرسنل پایگاه اون ور ها گذرش نمی افتد . فقط گاهی اوقات بر و بچه های متخصص هواپیماهای شکاری ، فانتوم یا اف - ۵ هایی که موتور شون رو تعمیر کرده اند را برای آزمایش دور موتور ، هواپیماها رو به همین منطقه می آورند و با قرار دادن پشت هواپیما به طرف صدا خفه کن ، آزمایش های خود رو انجام می دهند . و به اصطلاح عامیانه تخت گاز می روند .... !

امان از دست حاشیه رفتن های من ! دست خودم نیست .. هم خوانندگان خواستار آن هستند و هم من دوست دارم با شرح جزئیات ، عزیزان بهتر تجسم نمایند . پس حالا که حرف به این جا رسید اجازه بدهید در باره صدا خفه کن هم یه توضیح کوتاهی بدم . همون طور که اطلاع دارید هواپیماهای شکاری قادر به شکستن صوت یا بهتر بگویم دیوار صوتی هستند    . از طرفی هواپیمایی که موتورش تعمیر شده است ، نیاز به این دارد که تخت گاز رفته تا ایراد های احتمال اون مشخص شود . خب اگر بخواهند گاز بدهند که یه شیشه سالم تو تهران نمی مونه ! ( البته به نفع شیشه گرها می شه ! ) به همین منظور  اومدند در قسمتی از انتهای باند یه محفظه هایی رو ساختند که انتهای هواپیما داخل آن قرار می گیره و جلوی انعکاس صدا رو می گیره .. برای همین گاهی در نیمه های شب در اطراف فرودگاه صدای غرشی به گوش می رسه و بلافاصله انگار خفه اش کرده باشند ، صدا گرفته می شود ...

بعد از مدتی سر و کله تیم فوق  پیداش شد . ماشاالله چه هیکل های ورزیده ای داشتند . از اون تیپ آدم هایی بودند که به قول معروف از دیوار راست هم بالا می رفتند . اون موقع برای مدتی من پرواز نمی رفتم و در عملیات پایگاه یکم به عنوان مامور حضور داشتم . این تیم که بعد ها فهمیدم گروه ضد تروریستی هستند ، هر روز تمرین می کردند . گاهی اوقات هم مینی بوس عملیات می رفت و خدمه گروه ویژه رو می آورد تا با این آقایون تمرین نمایند . در اون هنگام آقای ذولفقار علی بوتو ، نخست وزیر پاکستان بود که بر اثر کودتایی که فکر می کنم ژنرال ضیا ءالحق کرد ، بوتو رو گرفت و زندانی نمود . و بعد از مدتی هم اعلام کردند که قراره اعدام بشه ..  محمد رضا شاه هم تصمیم می گیره که این بابا رو از مرگ نجات بده . به احتمال زیاد روش های دیپلماسی پاسخ نگو نبوده یا ژنرال ضیاء االحق بد جوری کینه  "‌بوتو رو  " به دل گرفته بود که روی شاه ایران رو به زمین می زنه .. ، به همین دلیل اعلیحضرت هم برای این که پوز این بابا رو بزنه ، تصمیم می گیره که بوتو رو شبانه بدزدند !!

مقدمات کار اماده می شود و به همین گروه ویژه این ماموریت خطیر رو واگذار می نمایند . طرح نخست وزیر ربایی !! به این شکل بوده است که یه فروند هواپیمای سی - ۱۳۰ حامل کماندو های ورزیده ایرانی از تهران بلند بشه ، نزدیکی های مرز پاکستان ارتفاع اش رو بیاره پائین تا رادار ها موفق به مشاهده آن ها نشوند . و سپس در یک نقطه ای که روی نقشه مشخص شده بود فرود آمده ، کماندو ها نیمه های شب به زندان حمله نموده و  ذولفقار علی بوتو رو از اون جا فراری اش داده و به تهران بیاورند .. این رو بگم که این طرح یکی از متهورانه ترین عملیات های نظامی محسوب می شده است . چون ارتش پاکستان به دلیل تجهیزاتی که داشتند حسابی از مرز های خود مراقبت می کردند . چه برسه به این که یه هواپیمای غول پیکر بخواد از رو سرشون رد شده و در دل پایتخت فرود آمده و اقدام به فراری دادن یه شخصیت مهم سیاسی نماید . به همین سبب کروی پروازی یاد شده یه مدتی شب ها با همون نخست وزیر ربا ها ! ببخشید کماندوها شب ها از مهر آباد برای تمرین بلند می شدند ...

 
محمد رضا شاه پهلوی / ژنرال ضیاء الحق / ذوالفقار علی بوتو
 

ناگفته هایی از روز های نخست انقلاب ‌:

نمی دونم به چه علتی این عملیات درست در شبی که قرار بود به مورد اجرا در بیاید ، لغو شد . به هر حال ذوالفقار علی بوتو رو هم بعد از چندی اعدام اش نمودند . و بعد ها هم ژنرال ضیاء الحق هم در سانحه سقوط یه فروند هواپیمای سی - ۱۳۰ که می گویند خرابکاری نموده بودند کشته می شود . و شاه ایران هم مملکت اش رو ترک می کنه و ... اما به محض این که انقلاب می شود ، تمرین های شبانه همین کروی زبده که الحق و انصاف از بهترین ها بودند ، می شود چماقی بر سر خودشان ! از طرف کی ؟ از طرف اون هایی که سال ها همکارشون بودند . سال ها با همدیگر به انواع ماموریت ها اعزام شده بودند . و به بد ترین شکل ممکن با این افراد برخورد می نمایند ..

ریختن زندانی های سیاسی به دریاچه نمک قم !

در میان بچه های گردان پروازی لود مستری بود به نام " داوود " که همکاران اش به او لقب  " داوود لجن " داده بودند ! این آقا داوود درجه داری بود  که روزگاری به عنوان متخصص هواپیمای سی - ۱۳۰ در گردان نگهداری مشغول به کار بود . نمی دونم در شعبه چرخ هواپیما کار می کرد یا جای دیگر ... قد بلندی داشت و اکثرآ هم در زمین والیبالی که پشت آشیانه قرار داشت ، با دوستان اش به صورت تیغی یا همون شرطی  بازی می کرد . از اون دسته آدم های حاضر به جواب و بد دهن بود . به عبارتی کاراکتر او لات منشی و لات بازی بود . نمی دونم دم چه کسانی رو دیده بود که سر از گردان پروازی در آورد . و آقا شد لودمستر هواپیما ...   قبل از انقلاب فرمانده گردان پروازی که داوود در آن خدمت می نمود ، به عهده سروانی به نام " محب " بود . این افسر یکی از بهترین و کارآزموده ترین معلم خلبان های نیروی هوایی بود که به دلیل تسلط و آگاهی بیش از اندازه اش به هواپیمای سی - ۱۳۰ ، جزء خلبانان پرواز ویژه هم بود . و در اصل او فرمانده هواپیمای فوق بود ..

سروان محب بر عکس همکاران خلبان اش  آدمی ساکت و کم حرف بود . معمولآ تو خودش بود .  اما از طرفی بی نهایت منظم و مقرراتی بود . به همین دلیل در نگاه اول انسانی خشک جلوه می کرد . در صورتی که وجدانآ خیلی مهربان و با گذشت بود . خب طبیعی است بعضی از پرسنل زیر دستش مانند آقا داوودی که نام بردم به دلیل بی نظمی هایی که داشتند از این افسر مقرراتی دل خوشی نداشتند . و به اصطلاح عامیانه سایه اش رو با تیر می زدند . خب به محض این که انقلاب شد ، داوود لجن چهره عوض نموده و تبدیل به یه آدم انقلابی شد . اولین کاری که کرد یه قطار فشنگ به دور کمر و شانه خویش کشیده و با بدست گرفتن یه مسلسل یوزی و با کلتی به کمر  رفت سراغ ضد انقلابی ها !! من نمی دونم انقلابی که تنها چند ساعت از وقوع آن گذشته ، چگونه این آقایون تشخیص می دادند که کی ضد انقلابه !! و چه کسانی انقلابی یا از خودشون است  !!  اون هم تو پایگاه بزرگ نیروی هوایی که همه همدیگر رو خوب می شناختند .

داوود به همراه تنی چند از همپالکی هاش شبانه می روند به در منزل فرمانده گردان خودشون که به عبارتی سروان محب باشه ... و او رو دستگیر نموده و با خود به بازداشتگاه می آورند . از نحوه دستگیری و توهین های بسیار زننده ای که با  ضرب و شتم همراه بوده است ، چیزی نمی گویم خودتون می توانید به خوبی  برخورد آدم لمپنی مث او رو حدس بزنید ... سپس آروم ننشسته و این بار با قشون مسلح خودش به سراغ فرمانده قبلی خود یعنی  دورانی که در آشیانه سی - ۱۳۰ خدمت کرده بود می رود . سوژه او شخصی به نام سرهنگ  " پیروی " بود که سال ها فرمانده گردان نگهداری پایگاه یکم ترابری بود . این افسر فنی و زحمتکش رو هم با اتهامات واهی ضد انقلاب تلقی کرده و کت بسته تحویل بازداشتگاه می دهند .. باور کنید وقتی یاد صحنه بردن این آقایون به دادگاه انقلاب می افتم ، بد جوری اعصابم خرد می شود . نمی دونید چگونه و با چه وضعی این ها رو از بازداشتگاه بیرون آورده و سوار ماشین نمودند . ....

عده زیادی به تماشا ایستاده بودند . داوود لجن با مشت و لگد به جان این بنده خدا ها افتاده بود . در جلوی گردان پرواز جایی که این افسر شجاع سال ها فرمانده بود ، چنان رفتار توهین آمیزی کردند که واقعآ دور از انسانیت بود . جالب این جاست جرمی که سروان محب به خاطر آن دستگیر شده بود خیلی مسخره و باور نکردنی بود . به او و سایر خدمه تهمت ریختن زندانیان سیاسی به دریاچه نمک قم رو زده بودند . و این اتهام یا بهتر بگویم جرم ، صرفآ به دلیل آن پروازهای شبانه محرمانه بود . جالب این که همه افرادی که در جریان ماجرا نبوده ، به راحتی این دروغ رو پذیرفته و با آب و تاب برای بقیه تعریف می کردند . اون قدیمی ها یادشون است که اوایل انقلاب ، تب دستگیری ضد انقلاب ها بد جوری فضای جامعه رو گرفته بود .. روزی نبود که خبر دستگیری عده ای ضد انقلاب یا ساواکی دهان به دهان نگردد . ماجرای ریختن زندانیان سیاسی با هواپیمای سی - ۱۳۰ به درون دریاچه نمک خیلی زود از سطح پایگاه به بیرون درز کرد . و همه جا صحبت از این جنایت بود ...!

امکان نداشت جایی برویم و کسی از ما این ماجرا رو جویا نشود !! عاقبت افراد به اصطلاح ضدانقلاب رو به دادگاه انقلاب تحویل می دهند . سرهنگ پیروی به خاطر ضربه ای که داوود لجن با سرنیزه به سرش  زده بود زخمی بود .. خوشبختانه دادگاه این افراد به خاطر حساسیت موضوع و داغ بودن ماجرای زندانیان سیاسی خیلی زود و خارج از نوبت رسیدگی شد . و تمام این افراد از اتهامات زده شده به حکم دادگاه انقلاب تبرئه گردیدند . سرهنگ پیروی به دلیل این که آخر های خدمت ۳۰ ساله خویش یود ، بازنشسته گردید. سروان محب به دلیل توهین و تهمت های ناروایی که از سوی زیر دستان اش بهش زده بودند ، دیگر حاضر نشد قدم به پایگاه بگذارد . و در شرایطی که نیروی هوایی نیازمند چنین افراد زبده و باسوادی بود ، به ویژه در ایام جنگ تحمیلی  عراق که حضور خلبانانی چون محب و محب ها می توانستند باعث تربیت و آموزش ده ها خلبان گردند ، به همین سادگی از دست داده شد . البته بقیه خدمه به سر کار خود برگشتند . و مجددآ پرواز نمودند ..

یادمه در ایام جنگ هنگامی که  از مناطق جبهه های جنوب قصد مراجعت به  سمت تهران رو داشتیم ، در ترافیک هوایی صدای خلبان فرند شیبی رو شنیدم که اجازه فرود می خواست .. صدا خیلی آشنا بود . بعد از این که دقت کردم  دیدم صدای محب است . با صلابت و اتکا به نفس خاصی که داشت ، به زبان انگلیسی با برج کنترل صحیت می نمود .. خیلی خوشحال شدم ... وقتی از بچه ها پرسیدم ، گفتند بله خودش است .. او مدت هاست که با هواپیمای فرند شیپ شرکت نفت پرواز می نماید ... یکی دیگر از بچه های پرواز ویژه ، سرگرد علی نجیب بود که طفلک رو در پروازی که از مسکو بر می گشت ، در خاک کشور ارمنستان با موشک می زنند . وی به همراه سایر خدمه پرواز و تنی چند مسافر دانشجویی که همراه شون بود به درجه شهادت نایل می شود .  روحش شاد .

با تشکر و احترام :

بهروز مدرسی

منبع : سایت یادداشت های یک خبرنگار

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.