اینطور که دوستمان میگفت در ایران، زندگی کردن با این مساله، چندان سخت نیست و حتی بعضی محلهها برای آنها پاتوق است و میتوانند جمع شوند، گپ بزنند و میتوانند با هم ارتباط داشته باشند.
یکی از مهمانان امروز کافهزمانه پسر جوان 24 سالهای است به نام «مانی» که به تازگی از ایران آمدهاست و در حدود یک سال است که دیگر در ایران زندگی نمیکند. با مانی از طریق فیلمی آشنا شدم که «فرید حائرینژاد» (تهیه کننده شبکه سی بی سی کانادا) درباره زندگی همجنسگراها تهیه کرده است.
***
مانی یک جوان همجنسگرای 24 ساله است که به خاطر دردسرهای زندگی همجنسگراها حدود یک سال پیش از ایران خارج شده است.
***
مانی! ما تو را از طریق فیلمی میشناسیم که از شبکه سی بی سی پخش شده و در ایران تهیه شده است. اینجا چکار میکنی؟
زندگی جدید! تازه متولد شدهام! 10-11 روزی است که به دنیا آمدهام.
الان حرفهای آقای احمدینژاد در مورد اینکه ما در ایران همجنسگرا نداریم، تیتر اول بسیاری از رسانههاست. شما مگر چند نفرید که دیده نمیشوید؟
اولا من همین جا از آقای احمدینژاد بسیار متشکرم که این حرف را زدند، تا باعث شود که بالاخره به فکر ما بیفتند. بالاخره ببینند مگر نبودن این گروه امکان پذیر است؟ من میخواستم بگویم که نامههایی که من خودم شخصا به عنوان یک فعال حقوق بشر در زمینه همجنسگرایان و بطور کلی جامعه LGBT ایران میفرستادم برای آقای احمدینژاد، همه نشانگر این موضوع هستند که ایشان انسانی هستند که واقعیتها را نمیگویند یا نمیتوانند بگویند. چون من خودم همجنسگرا بودم و یک مجموعهای از اسناد نیز برای ایشان فرستادهام و تقاضا کردم (چه از ایشان، چه از آقای خاتمی) که حقوق ما را نیز درک کنند و حقوق اسلامی را عوض کنند.
اما اینکه ما چند نفریم؟ ما خیلی هستیم! آخرین آماری که من خواندهام متعلق به سال 2005 است، که نشان میدهد که شش تا هفت درصد از هر جامعهای، همجنسگرا و جزء جامعه LGBT هستند. اگر در کشور خودمان که در حدود 70 میلیون نفر جمعیت دارد، شش یا پنج درصد آن را در نظر بگیریم، چند نفر میشوند؟
من ریاضیام خوب نیست!
چیزی میشود در حدود سه میلیون نفر.
چند نفر هستید که همدیگر را میبینید و میشناسید؟ اساسا در ایران با کسانی که هویت جنسی شبیه به تو دارند در ارتباط بودهای؟
در ایران که بسیار زیاد هستند. اساسا همجنسگرایان مرد در ایران (بخصوص در تهران) همه همدیگر را میشناسند.
چطور همدیگر را میشناسید؟
از طریق مهمانیها. از طریق roomهای اینترنتی و چت. از طریق کافیشاپها و پارکها. آنقدر با یکدیگر رابطه داریم که براحتی همدیگر را میشناسیم. در تهران بسیار زیادند و بسیار راحت ادعای همجنسگرایی در جمع خود میکنند و نه خارج از جمع. چون خارج از جمع یک مقداری مشکلات برایشان ایجاد میشود.
این «یک مقداری مشکلات» یعنی چه؟
مشکلاتی که برای همجنسگرایان بوجود میآید، عمدتا در خانواده است. برای خانواده، پذیرفتنی نیست که فرزندشان همجنسگراست. اولا یک چنین کلمهای را نمیفهمند و نمیدانند چیست. فقط یک کلمه را خوب میفهمند: «همجنسباز». البته این لغت را نیز آنهایی که به حد تحمل این حرف رسیدهاند، میفهمند. در غیر اینصورت پسران خود را، «ا وا خواهر» خطاب میکنند. به همین راحتی! و بعد در خانواده شایع میشود که فرزندشان «ا وا خواهر» است. اولین ضربه به خود خانواده، یعنی پدر و مادر، میخورد. معمولا اولین فکری که میکنند این است که: «خدایا! ما چه گناهی کردیم که فرزندمان این چنین شد؟»
در مورد خودت صحبت کنیم؛ تو از کی متوجه هویت جنسی خودت شدی؟ به عبارت دیگر، احساس کردی که علائق جنسیات با دیگران متفاوت است؟
بسیار قدیم! خیلی کوچک بودم و سنم را دقیقا به خاطر ندارم. اما به خاطر دارم؛ زمانی که چیزهایی را درباره خود تشخیص میدادم، متوجه شدم که علائقم نسبت به جنس موافق خودم است.
منظورت قبل از سن بلوغ است؟
بله. این مربوط به قبل از سن بلوغ بود که من هنوز در آن زمان مسائل جنسی را تشخیص نمیدادم. من آن زمان متوجه شدم که دوست دارم بیشتر با پسرها باشم. آنهم نه همهی پسرها؛ پسرهایی که بتوانند مرا درک کنند و من بتوانم با آنها بهتر رابطه دوستی برقرار کنم. و این مساله را حدفاصل سالهای چهارم دبستان تا اول راهنمایی متوجه شدم که با بقیه فرق دارم. در ابتدا اصلا اهمیت نمیدادم.
این فرق که میگویی یعنی چه؟
فرق یعنی همین قضیه که دوستانم در حال صحبت کردن از دختران و دوستی با آنها هستند و کارهایی میکنند که من اصلا علاقهای به آنها ندارم. مثلا من خیلی دوست داشتم که در خانه به مادرم کمک کنم. در خانه باشم، با کامپیوتر بازی کنم و بیرون نروم. همه از من میخواستند که بیرون بروم و با آنها فوتبال بازی کنم. نکته خوب این بود که مادر من این مساله به راحتی تشخیص داد و این مساله خیلی راحت و با یک گفتگو در خانواده حل شد.
اولین برخوردی که معمولا خانوادهها پس از فهمیدن گرایشهای اینچنینی فرزندشان دارند (دختر یا پسر)، چیست؟
برخوردها متفاوت است.
میتوانی نمونههایی بگویی؟
من چند نمونه دارم که بگویم؛ یک نمونه این است که بدن فرزندشان را وارسی میکنند. بعد او را درون اتاق حبس میکنند. رابطه او را با دوستانش قطع میکنند. موبایل او را میگیرند. اینترنت را قطع میکنند. به طور کلی یک زندان برای فرزندشان ایجاد میکنند. با خودشان فکر میکنند که اگر یک ماه به این منوال سپری شود، مساله حل خواهد شد.
در همین زمینه، من شخصی را میشناختم که همه بزرگان خانواده جمع شدند و او را به قصد کشتن تنبیه کردند. قسمت عجیب و مسخره ماجرا آن بود که مادربزرگ این شخص میپرسید که نقش تو در این روابط چیست؟! تو در این روابط فاعل هستی یا مفعول؟! اگر فاعل باشی که اشکالی ندارد! ولی اگر مفعول باشی، وای به حالمان!
در مرحله بعد با خانوادههایی روبرو هستیم که مذهبی هستند. میگویند که: «عزیز من! این کار گناه دارد. تو باید به خدا رو بیاوری. برو توبه کن. برو نماز بخوان.» پس از مدتی او را پیش یک روانپزشک میبرند. روانپزشک ابتدا کمی قرص تجویز میکند و علت را ناراحتی اعصاب میداند. متاسفانه برخی از دکترهای بیسواد، نهایتا اعلام میکنند که فرزند شما به بیماری هموسکشوالیتی مبتلاست. بعد از آنکه متوجه میشوند از عهده دکتر نیز کاری ساخته نیست، با خود میگویند که او را به مشهد یا مکه میبریم و میبندیم تا شفا بگیرد. پس از آزمایش همهی این راهها، و نتیجه نگرفتن، فرزند خود را طرد میکنند.
تو گفتی که در خانواده با تو راحت برخورد شدهاست و پذیرفته شدی. در جامعه چطور؟ در مدرسه؟ در دانشگاه؟
اینکه در جامعه چطور با من برخورد شود، در اکثر مواقع به خودم مربوط بود. به این معنی که اگر من یک سری حرکات جلف را انجام میدادم، که نشان دهم همجنسگرا هستم. با من برخورد بدی صورت میگرفت. متاسفانه در ایران یک دیدگاه اشتباه که در بین همجنسگرایان رایج میباشد، این است که دخترها سعی میکنند خود را شبیه پسرها و پسرها سعی میکنند خود را شبیه دخترها کنند. چیزی هست در دل انسان، که دوست دارند اینگونه باشند.
گفتی که حرکات جلفی ممکن است انجام دهم. یعنی چه؟ (خودت به ابروهایت الان اشاره کردی مثلا ابرو بردارند یا کارهایی از این دست انجام دهند) این تظاهرات زنانهای که بعضی از پسرهای همجنسگرا از خودشان بروز میدهند، یا تظاهرات پسرانهای که بعضی دخترهای همجنسگرا دارند، این یک عمل ناخودآگاه است؟ یا یک فرهنگ محسوب میشود؟
یعنی من چون گی هستم، باید اینگونه رفتار کنم؟ یا این رفتار بدون اینکه خود را کنترل کنم، بروز میکند؟
یک سری رفتارهایی وجود دارند، مثل تکان دادن دستها یا نازک صحبت کردن یا کشیدن صدا که دست خود انسان نیست. یعنی از سنین کودکی نشان میدهد که تو با بقیه فرق داری. همه میگویند که او «ا وا خواهر» است. به همین راحتی! یک کلمه نفرت انگیز را به کار میبرند.
اما فرض کنید من میخواهم برای گردش به خیابان بروم؛ ممکن است کمی ابروهای خود را مرتب کنم. اما برخی هستند که ابروهای خود را میتراشند، با مداد برای خود ابرو میکشند. آرایش شدید میکنند. از گوشواره استفاده میکنند و کارهایی میکنند که در ایران خیلی عجیب است.
در ایران، وقتی دخترها خیلی آرایش میکنند، همه آنها را چپ چپ نگاه میکنند، چه برسد به پسرها. من نمیگویم که این کارها بد است. اما در جامعهای مثل ایران امکان پذیر نیست.
گفتی که از کلمه «ا وا خواهر» بدت میآید؟ چقدر این عبارت را در ایران به تو گفتهاند؟ یا شنیدهای که هویت جنسی شبیه به تو دارند، این حرف را زدهباشند؟
بگویم که چقدر «ا وا خواهر» را شنیدهام؟! به اندازه همه ریشهایی که تاحالا از صورتم تراشیدهام! از این کلمه نفرت دارم، اما عادی شدهاست.
چه چیزهای دیگری همجنسگراها را آزار میدهد؟
میگویند: «آخی! بیچاره گیاست!» «آخی! گناه دارد!» گناه دارد یعنی چه؟ خوب گی است دیگر! این که آخی ندارد. خیلیها بهقول خودشان استریت هستند و نرمال، ما آنرمال هستیم. استریت(دگرجنسگرا) داریم، گی(همجنسگرای مرد) داریم، لزبین(همجنسگرای زن) داریم، بایوسکشوال (دوجنسگرا) هم داریم.
اینطور نیست که پنج تا بشقاب جلوی ما چیده باشند و از ما خواسته باشند که مثلا گی را برداریم، یا لزبین را برداریم. این چیزی است که خدا خواستهاست.
وقتی که یک نفر را در مهمانی میبینی، صرف نظر از علایق فکری و فرهنگیتان، امکان دارد که بتوانید به هم نزدیک شوید و از مرحله دوستی ساده بگذرید و به مرحله پارتنری برسید؟
ما try (تلاش کردن) میکنیم. اگر از یک نفر واقعا خوشمان بیاید و بدانیم که او هم همه چیز را در موردمان میداند، سعی میکنیم با هم دوست باشیم.
در مورد این try (تلاش کردن)حرف بزنیم. بههرحال شما انتخابهایتان زیاد نیست. باید تشخیص دهید که چه کسی ممکن است بتواند با شما باشد.
با استریتها که اصلا نمیتوان بود. فقط دربین خودمان میتوانیم انتخاب داشته باشیم.
بههرحال در همان جامعه محدودی که شما دارید، (جامعه همجنسگرایانی که در ایران نمیتوانند آنقدرها خود را بروز دهند) چگونه پارتنر خود را انتخاب میکنید؟
جامعهی ما محدود نیست. جمعیت زیاد است؛ اما به لحاظ اجتماعی محدود هستند.
منظورم این بود که نمیتوانید هویت جنسی خودتان را بروز دهید. مثلا تو الان گی هستی. ولی فرضا اگر من گی باشم، نمیتوانم تشخیص دهم که تو هم گی هستی. چون تو نمیتوانی رفتاری از خود بروز دهی که به طور معمول گیها از خود بروز میدهند.
خیلی سخت است. نمیتوانیم هرکس را میبینیم به عنوان پارتنر انتخاب کنیم. وقتی کسی را دیدیم و فهمیدیم که گی است، (چون ما اکثرا به گیپارتی میرویم و در گیپارتی همه گی هستند) میتوانیم راحت انتخاب کنیم، پیشنهاد بدهیم و try کنیم.
توی این رابطه چقدر عواطف دوستانه حاکم است و چقدر نیاز جنسی؟
اصولا خواستهی جنسی هنگامی که دو نفر پارتنر میشوند وجود ندارد. همهی رابطه، عشق و دوستی است، مثل روابط زن و شوهر.
پارتنر تو الان پیش تو نیست؟
نه.
آیا به یک رابطه جدید فکر میکنی؟
به هیچ وجه! هرچقدر طول بکشد، صبر میکنم. من اعتقاد دارم که انسان هر نوع گرایشی که دارد، باید به اخلاق و رعایت آن در خانوادهای که درست میکند، احترام بگذارد. باید حریمی برای خود قائل شود.
ما گیها میخواهیم از پارتنر خود آرامش بگیریم. وقتی یک لحظه کنار هم بنشینیم، (مثلا ما هر دو سیگاری هستیم) یک سیگار که با هم بکشیم، لذت این از صدها سفر خارجی و گردش بیشتر است. الان که از هم دور هستیم، بیشتر قدر همدیگر را میدانیم. وقتی دور از هم سیگار میکشیم، گریه میکنیم.
این وسط هیچ چیز جز عشق وجود ندارد و نمیتواند باشد. شاید در حریم خصوصی خود بیشتر بتوانم توضیح دهم؛ شاید ما در دو ماه، یکبار هم سکس نکنیم.
تو گفتی که در گیپارتیها همدیگر را میبینید و در آنجا میتوانید همدیگر را انتخاب کنید. میتوانید همدیگر را ملاقات کنید؛ به عنوان کسی که دیگر هویتش را میشناسید. من حداقل دو مکان را درایران، برای ملاقات، میشناسم؛ یکی پارک دانشجو و دیگری پل کریمخان. آیا اینچنین مکانهای عمومی در تهران یا سایر شهرها وجود دارد که همجنسگرایان بتوانند همدیگر را در آنجا ملاقات کنند؟
این قضیه را اصلا به همجنسگرایان ارتباط ندهید. من بیپرده صحبت میکنم؛ این مکانها، جایی برای همجنسگرایان نیست. این مکانها جایی است برای انسانهایی که قصد فروش بدن خود را دارند. چون کسانی که در این مکانها هستند، تجارت میکنند و پول میگیرند. کسانی نیستند که به دنبال پارتنر باشند.
معمولا کسانی به پارک دانشجو یا پل کریمخان میآیند، فقط و فقط برای پول میآیند. کسانی که به دنبال چنین اشخاصی هستند، انسانهای مریضی هستند که به دنبال یک بیماری جنسی به آنجا میروند.
درباره گیپارتیها صحبت کردی؛ فراوانی این پارتیها چقدر است؟ ما خبر زیادی درباره آنها نمیشنویم.
خوب هیچ وقت هم نباید بشنوید! اینها مهمانیهای سکرتی (سری) هستند که خود بچهها با هم هماهنگ میکنند. در مهمانیها اکثرا کسانی میآیند که (جفت هستند)با هم ازدواج کردهاند. البته ازدواج که در ایران نداریم. افراد زیادی هستند که تصمیم دارند با هم ازدواج کنند، اما در ایران امکانپذیر نیست. معمولا در پارتیها افراد مجرد کمتر شرکت میکنند و بیشتر با پارتنرشان میآیند. افراد مجرد هم اگر میآیند، به دنبال پیدا کردن یک دوست جدید به مهمانی میآیند.
آیا در گیپارتیها روابط آزادی برقرار است؟ یعنی مهمانان در حین عمل جنسی (یا مواردی از این دست) هستند؟
اکثرا در مهمانیهایی که همه با پارتنر خود شرکت میکنند، اصلا از این برنامهها خبری نیست! اما در یک سری از مهمانیها، افرادی حضور دارند که کار را خراب میکنند. مثلا استریپتیز میکنند(نمایش برهنگی میدهند) اگرچه ممکن است این حرکت زننده باشد، اما آنطور هم نیست که کسی در مهمانی رابطه جنسی داشته باشد.
وقتی در مورد گیپارتی صحبت میکنیم، معمولا خانمها (لزبینها) هم در این چارچوب میگنجند؟ یا فقط مردها در این مجالس شرکت میکنند؟
لزبینها جرات حضور در این پارتیها را ندارند. پسرانی که تغییر جنسیت دادهاند، به این مهمانیها میآیند، اما لزبینها با این که دوست دارند، میترسند ونمیتوانند مانند گیها خود را مطرح کنند.
آیا لزبینهایی را از این دست میشناسی؟
بله، یکی از آنها را میشناسم که به ترکیه آمد. دختر بسیار بد بختی بود که مادرش پنج بار ازدواج کرده بود. وقت ازدواجش که رسید (او حالا حدودا 24 ساله است) برایش شوهری انتخاب کردند که آخوند بود. در حالی که این دختر لزبین بود، پارتنر داشت و قرار بود ازدواج کنند. اومجبور شد که در شب عروسیاش فرار کند و به ترکیه برود.
پس شما وجود دارید، سبک زندگی خود تان را دارید، میهمانیهای خودتان را دارید، دوستیهای خودتان را دارید و به طورکلی در ایران حضور دارید؟
ببینید، ما نفس میکشیم، اکسیژن میگیریم و گازکربنیک تولید میکنیم. در ایران راه میرویم، صحبت میکنیم، به کافی شاپ میرویم. پارک ملت، شبهای جمعه، به رستوران توت فرنگی بروید و ببینید آنجا چه خبر است! ما هستیم. آقای احمدی نژاد میتواند چشمهایش را باز کند و ما را ببیند.
با این اوصاف زندگی برای همجنسگرایان در ایران بسیار مشکل است. اما تو پیش از این که به استودیو بیاییم، گفتی که خیلی دلتنگ ایران هستی و حاضری با هر نوع سختی در ایران زندگی کنی.
میدانید، هیچ جا ایران نمیشود. دوست دارم در ایران به عنوان یک ایرانی همجنسگرای مسلمان (که به این قسمت «دین» خیلی معترضند) به راحتی زندگی کنم.
همجنسگرای مسلمان یعنی چه؟
همجنسگرای مسلمان، یعنی همجنسگرایی که دینش اسلام است.
میدانی که در قرآن آیههایی وجود دارد که بر خلاف شیوه زندگی شماست، با این حال تو خود را مسلمان میدانی؟
بله و برای این حرفم دلیل دارم؛ من انسان خشکه مذهبی نیستم ونظر خودم را میگویم. خدا ما را خیلی دوست دارد. تفاوت من و شما در این است که شما اگر با همجنس خودتان رابطه جنسی داشته باشید، خدا پوستتان را میکند، اما در مورد من؛ خدا من را به این صورت آفریدهاست.
یعنی میخواهی همه چیز را به خدا واگذار کنی و بگویی که خدایا تو من را این شکلی آفریدی و آیات قرآنیات هم به خودت مربوط است؟ این مشکل توست، خودت این را حل کن؟
بله، دقیقا! اگر چه در قرآن آیاتی مربوط به قوم لوط وجود دارد، اما ما وجود داریم و زندگی میکنیم. ما را ببینید وازما نترسید.
***
|
|
|