کسی که شبیه هر کسی هم باشد
شبیه اینها نیست
کسی می آید که وقتی نگاهش کنیم
نه احساس کنیم آنقدر نخورده است که دارد پائین می افتد
و نه احساس کنیم آنقدر خورده است که دارد بالا می آورد.
می دانم می دانم، که کسی می آید
کسی که غیر از مسافرت رفتن کارهای دیگری هم بلد است
و زندگی اش سرزده اتفاق نمی افتد
و در حال دویدن در مورد مردم تصمیم نمی گیرد
می دانم می دانم، که کسی می آید
که بلد است نام قطعنامه گلستان را از روی کتاب تاریخ بخواند
و پس از 23 بار تکرار کردن حفظ کند
و در هر مصاحبه ای آبروی ما را نبرد
می دانم می دانم، که کسی می آید
که همه لباس ها به تنش گشاد نیست
و هر جا که برود به رنگ لباس آنجا در نمی آید
و جلوی بیست هزار نفر پایش را نمی خاراند
و دستش را توی دماغش نمی کند
و ته کفشش سوراخ نیست.
می دانم می دانم، که کسی می آید
و وقتی بیاید عمه و خاله و داداش و آبجی و باجناقش را
با مینی بوس نمی آورد
و بر سر ما هوار نمی شود
و ما را با لگد از اتاق خودمان بیرون نمی کند
تا خودش روی صندلی کوچک فقیرانه ما بنشیند
می دانم می دانم، که کسی می آید
که فرق پروژکتور و نور خدا را می فهمد
و وقتی پروژکتورها روشن شدند، احساس نمی کند که در هاله نور است
و اگر هم احساس کند در هاله نور است، این را
جلوی دوربین نمی گوید
و اگر این را جلوی دوربین بگوید
یک هفته بعد نمی گوید: من هرگز چنین چیزی نگفتم
می دانم می دانم، که کسی می آید
که به جای همه ما، برای همه آنها
نامه های سرگشاده می نویسد
و آنقدر پرروست که اگر جوابش را ندادند
بازهم نامه می نویسد
و باز هم نامه می نویسد
و همیشه نامه می نویسد
می دانم می دانم، که کسی آمده است
تا پول نفت را قسمت کند
و برای هر کسی که برایش نامه بنویسد سهمی بدهد
و پپسی را قسمت کند و به جایش شربت آبلیمو بدهد
و چای را قسمت کند و به هر کس به اندازه سهم اش خرما بدهد
و چماق ها را قسمت کند و به هر کس خوشگل تر باشد
و موهایش را شانه زده باشد
یک چماق اضافی بزند...
می دانم می دانم، که کسی آمده است
تا به هر کس یک چاه نفت بدهد
و از هرکس یک پمپ بنزین بگیرد
او آمده است تا در یک سال با صد نفر رئیس جمهور ملاقات کند
و به جای همه ماها خودش را نشان بدهد
او آمده است تا میکروفون ها را قسمت کند
و سهم ما را هم برای خودش بردارد
او به جای همه ما ها حرف می زند
و ما به جای همه آنها خجالت می کشیم.