شاهرخ مشکین قلم : برای رقص، جنگیده‌ام

شاهرخ مشکین قلم : برای رقص، جنگیده‌ام

در خانواده اهل ادب و هنر بزرگ شده و از سه‌سالگی بدون اینکه بداند، رقص تبدیل به بخشی از زندگی‌اش شده. شاهرخ مشکین‌قلم را با رقص می‌شناسند و باله و تاترهایی که حرکات اختصاصی او مهر فروش بلیت‌هاست.

شاهرخ می‌گوید رقص او را انتخاب کرده و دلیلش را هم نمی‌داند:" آدمی هستم که سعی می‌کنم کارهایی را بکنم که از بچگی‌ ممنوع‌ام کرده‌اند. از خانواده‌ی کوچک خودم، برادرها و پدرومادرم شروع شده تا جامعه. به‌هرحال در فرهنگ‌های شرقی رقصیدن برای پسر هم به اندازه‌ رقصیدن دختر زشت و ناپسند بوده ."

اطرافیان شاهرخ فکر می‌کردند با ضریب هوشی که دارد، راحت می‌تواند دکتر و مهندس شود:" بحث در مورد پول است و پول‌درآوردن و خانه و ماشین خریدن و زن و بچه داشتن ... ازهمه این‌ها متنفرم و همه آرزوهای خانواده‌ام را نقش برآب کردم."

شاهرخ مشکین‌قلم یکی از سه عضو دائم غیرفرانسوی تاتر کمدی فرانس است؛ قدیمی‌ترین سالن تاتر در فرانسه که درواقع خانه مولیر( نمایشنامه‌نویس قرن هفدهم ) است.

او که از کودکی با شعرهای حافظ و سعدی و در محافل ادبی پدر بزرگ شده، نمایشنامه‌هایش را هم بر اساس اشعاری می‌نویسد که از آنها الهام گرفته تا برقصد؛ "کفن سیاه"( میرزاده عشقی)، بوی بهار و فریاد (فریدون مشیری) و زهره و منوچهر(ایرج میرزا) تنها تعدادی از اجراهای کسی‌ست که به عنوان یک ایرانی برنده‌ی جایزه‌ی رقص بین‌المللی Lian شده‌است.

شاهرخ مشکین‌قلم سال‌هاست در اروپا و آمریکا اجراهای مختلفی از متون ادبی یا شعرهای کلاسیک ایرانی برگزار می‌کندو ایرانی‌ها را ا برداشت جدیدی از رقص آشنا می‌کند. با این همه می‌گوید برای خانواده‌اش عجیب بوده که یک پسربچه از همان کودکی سراغ رقص برود و حرفه‌اش را هم براین اساس انتخاب کند:" اما حالا می‌دانم که پدر و مادرم لذت می‌برند از این موضوع. "

با این‌حال، پدر که اولین حامی شاهرخ بوده و او را ساعت سه صبج بیدار می‌کرده تا در بزم‌هایش برقصد، هنوز حتی یک اجرا از فرزندش که حالا چهره بین‌المللی را در این هنر پیدا کرده، ندیده:" مادرم به‌خاطر دیدگاه زنانه و ظریفش خیلی راحت‌تر جریان را پذیرفته و البته حامی‌ام هم هست. اما پدرم که خودش محرک من بوده در زمینه‌ی هنر و رقص، اولین کسی‌ست که خودش را محکوم می‌کند و دیدن کارهای مرا برخودش ممنوع می‌کند. نمی‌دانم از سر تنبلی‌ست یا از سر خودخواهی و سرکشی‌اش که نمی‌خواهد قبول کند، اشتباه می‌کند ."

اما سوال اینجاست اگر شاهرخ که تاتر و رقص را در فرانسه به عنوان یک رشته دانشگاهی دنبال کرده، یک زن بود چه شرایط متفاوتی را پشت سر می‌گذاشت:" اصلا نمی‌توانم تصور کنم یک دختر در خانواده‌ی من بتواند زنده باشد. حتما برادرهایم او را می‌کشتند، نه به خاطر تعصب یا مذهب..بلکه به دلیل مردسالاری در خانواده‌ام."

اما همین برادرها حالا شاهرخ را آنقدر پذیرفته‌اند که به گفته او حتی برایش بلیت می‌فروشند و هنگام اجرا هرگز تنهایش نمی‌گذارند.

شاهرخ مشکین‌قلم روز 25 ماه اوت در لس‌آنجلس برنامه عمرخیام را اجرا کرد و قراراست روز نخست سپتامبر در تورنتو، هفتم و نهم سپتامبر در ونکوور و سانفرانسیسکو اجراهای متنوعی از همراهی رقص و موسیقی داشته باشد.
بهانه گفت‌وگو با او همه این اجراها بود اما موضوع صحبت ما چند شب قبل از اجرای نخست، بحث رقص بود و مرد بودن.

گفت‌وگو را از اینجا بشنوید.


در اجرای عمرخیام

چرا از کلمه‌ رقص معمولا یک ترکیب زنانه و مونث به ذهن می‌آید؟

این خیلی زیباست. به‌خاطر اینکه جنس مونث،در ادبیات و نقاشی هم نشانه‌ها و سمبل‌های زیبایی را فراگرفته. همیشه جایی‌که زیبایی‌های جنس مذکر نزدیک به جنس مونث شده، می‌پسندیدند. حتا در مینیاتورها، اصلا نمی‌شود زوج‌ها را از همدیگر تمیز دهی. نمی‌توانی بفهی مرد کدام است. شمائل خسرو شیرین عین همدیگر است . تمام ظرافت، رامش و خرامیدن زن همیشه نشانه‌هایی بوده که استفاده می‌شده برای اینکه بتوانند به زیبایی نزدیک شوند.

برای همین عجیب است که تو به‌عنوان یک مرد و البته از کودکی، رقص را انتخاب کردی، یا به گفته خودت رقص تو را انتخاب کرد.

به‌خاطر اینکه همه مردها درصدی زنانگی را در خودشان دارند. آنچه باعث می‌شود که حس را سرکوب کنند، تربیت‌های جامعه است. همه‌ی مردها توانایی دو جنسی را در خودشان دارند.

و تو در رقص بیشتر جنسیت زنانه‌ات را بروز می‌دهی؟

نه... جنسیت زنانه نیست که تقویت‌اش می‌کنم، تمام ظرافت‌هایی را که باید طبق خواسته جامعه سرکوب ‌کنم، تقویت‌ می‌کنم . با این روش توانایی‌هایم، دوبرابرمی‌شود. به‌خاطر اینکه می‌توانم همانقدر به زیبایی‌ها و ظرافت‌های یک زن در خودم بپردازم که به‌صورت احمقانه به آن می‌گوییم مردانه.

این اصطلاح زنانه و مردانه برای خیلی چیزها به‌کار می‌رود. برای شعر، داستان، نقاشی، دیدگاه یک نقاش زن و یک نقاش مرد به یک سوژه و خیلی چیزهای دیگر. ولی تو قبول نداری که رقص هم می‌تواند مردانه و زنانه باشد؟

نه! من اصلا نمی‌خواهم این اندیشه را قبول داشته باشم. به‌خاطر اینکه واقعا یکی از شکست‌های بزرگ هنر همین است که بخواهیم به صورت جنسی به آن نگاه کنیم.


عکس‌ها از سایت www.shahrokh-nakissa.com

خودت وقتی با یک زن می‌رقصی چه حسی داری؟

حس جنسی ندارم.

بحث اصلا جنسی نیست. تفاوت حرکات آن زن در رقص‌اش با تو چگونه ‌است؟

همانطور که گفتم رقصیدن با زن شکل و حالت خاصی دارد. حتی در رقص فلامینکو که شهرتش در خشک‌بودنش هست، ما در آن حرکت یک زن، را می‌بینیم. به‌خاطر اینکه تمام آن توانایی‌ها را دارد، تمام آن ضربه‌هایی که مرد با پایش انجام می‌دهد را در دست می‌آورد. حرکات دست زن بقدری دلنشین‌تر است که به نظر من زیبایی‌اش دوچندان است. برای همین حرکت زن‌ها را در رقص ترجیح می‌دهم.

تو از دید یک رقصنده اینطور می‌گویی، ولی من از زاویه یک بیننده می‌توانم بگویم، وقتی یک صحنه رقص را می‌بینم، اصلا دلم نمی‌خواهد همراه مرد را در صحنه نگاه کنم.

این خیلی خوب است. متاسفانه خیلی کم هستند زن‌هایی که این نگاه را دارند. یک نقد خیلی تندی به من شد از طرف انجمن زنان فمینیست ایرانی در سوئد برعکس چیی که تو می‌گویی.
در اجرای عمرخیام، هفت‌تا دختر بودند‌ و من. به من انتقاد کردند خیلی، خشک و مردانه بودم در اجرا.آن خانم با اینکه فمینیست بود،من را نقد می‌کرد که خودم را انداختم جلوی هفت‌‌ـ هشت‌تا دختر زیبا و آن بیچاره‌ها تا می‌خواستند برقصند و خودشان را نشان بدهند، من می‌پریدم وسط و صحنه را می‌پوشاندم و نمی‌گذاشتم آنها دیده شوند.

در واقع این خانم درد خودش را بیان می‌کرد و مشخص بود وقتی من روی صحنه بودم، دخترها را نمی‌دید. در صورتی که در همان سالن صدها نفر بودند که آنها من را نمی‌دیدند. چون هر کسی توجه‌اش جایی می‌رود که خودش علاقمند است .

مثل این است که رقصان جدید اسپانیا خودشان را می‌کشند برای اینکه بتوانند کمی دیوارهای سیمانی رقص فلامینکو را بشکنند و بتوانند کمی پیشرفت بکنند تا منتقدان به حرکات انگشتان دست گیر ندهند و رقص را زنانه و مردانه نکنند. آنها با مشکل بسیار عظیمی مواجه هستند. حالا راجع به خودمان اصلا حرف نمی‌زنیم که اصلا احیاکردن رقص برای یک مرد قابل بحث نیست و قرن‌ها کار داریم.

واقعا با مشکل مواجه بودی، به عنوان یک مرد وقتی رقص را انتخاب کردی؟

حمل بر خودخواهی شاید بشود، ولی نه! من با مشکلی مواجه نبودم. اصلاهیچوقت تا حالا برخوردی نشده با من از لحاظ جنسی که ببینم این رقص مردانه است یا زنانه. من واقعا آنقدر با احساسات خودم می‌رقصم که اصلا جنسیت به آن تعلق نمی‌گیرد.


در فرانسه رشته رقص را خواندی و با اینکه همه آموزش‌هایت غربی بوده همچنان درپی رقص و موسیقی ایرانی هستی؟

نه اتفاقا برعکس. من هر چقدر دورتر شدم از ایران، شرقی‌تر شدم . اتفاقا در ایران کسانی که رقص مورد پسندشان نیست، غربزده و غرب‌پرست‌اند. من هم بودم ولی وقتی به عقلانیت رسیدم، شرق برایم ارزنده‌تر و مهمتر شد.به‌علاوه اینکه سال‌ها در هند و اندونزی و کشورهای شرقی درس خواندم.

چند وقت است که از ایران بیرون آمدی؟

تقریبا از اوایل انقلاب.

و چند وقت است نرفتی ایران؟

از همان‌موقع.

فکر می‌کنی اگر ایران مانده بودی ، در زمینه رقص و تاتر در چه مرحله‌ای بودی؟

نمی‌توانم اصلا چنین چیزی را تصور کنم. وقتی آدم ده قدم از جایی که هست دورتر می‌شود، همه چیز عوض می‌شود. نمی‌توانم تصور کنم که اگر در ایران بودم، با روحیه‌ای که داشتم، آیا اصلا زنده بودم یا نه!

یعنی ممکن بود بلایی سر خودت آورده باشی؟

نه اتفاقا ممکن بود بلایی سر من آورده باشند. می‌دانم بچه‌هایی هستند که کارهایی می‌کنند در ایران و می‌رقصند و این را هم می‌دانم ، اگر آنجا بودم ، بینش‌ام مثل امروز نبود .


بین کسانی که می‌رقصند و این هنر را زنده نگه داشته‌اند، فرزانه کابلی را می‌شناسی؟

به اسم می‌شناسم و چندتا از کارهایشان را هم روی اینترنت دیدم. افتخار می‌کنم به جسارتش که در ایران با تمام شرایط سخت کار می‌کند و توانسته اینقدر محکم در مقابل یک حکومتی که کاملا ضد هنر و ضد زن است قد علم کند ومثل یک شیر، مثل یک کوه مبارزه بکند.

ولی متاسفانه کمی از لحاظ کیفی کارش در سطح بین‌المللی ضعیف است. به‌خاطر اینکه محدودیت خیلی زیادی دارد وهمراه با گروهش نمی‌توانند رقص را با حرکات بدن به تکامل برسانند. انگار برای مجسمه‌سازی، مدلی که داری پوشیده باشد. چه جور می‌توانی طراحی‌اش کنی؟ چطورمی‌خواهی بدنش را از داخل یک گونی ببینی و روی آن کار کنی؟

تمام رقص‌ها در ایران تبدیل شده‌اند به رقص پارچه. پارچه است که می‌رقصد، نه رقصنده‌ها. در حالیکه عضله‌های رقصنده باید تک به تک حرکت ‌کنند و ظریف‌ترین حرکات رقص تحلیل دارد. در ایران باید دلمان را خوش کنیم به اینکه یک دامن چند متری با ده‌ها تکه پارچه فقط می‌چرخد و رنگ‌ها عوض می‌شود. برای من مفهوم رقص بالاتر از اینهاست.

با همه این حرف‌ها، می‌دانم چقدر سخت است برایشان یعنی دائما زیر یک فشار بی‌نهایت بوده‌اند، زیر یک استبداد دائمی، خفقان واقعی. هر لحظه دلت باید بلرزد که کاری که داری می‌کنی، چه می‌شود. هنرمند احتیاج به یک فضای بکر دارد برای آفرینش و آنها اصلا چنین فضایی را نمی‌توانند تصور بکنند. برای همین آفرینش اصلا نمی‌تواند به‌وجود بیاید، فقط در خفقان دائمی عکس‌العمل را می‌بینیم از آنها. عمل کمتر شاید به‌چشم بخورد.

خودت فکر می‌کنی که اگر به‌عنوان یک مرد در ایران مانده بودی و می‌خواستی این راه را بروی، می‌توانستی؟

می‌توانستم و درنهایت می‌شدم مثل فرزانه کابلی اگر در ایران مانده بودم.

یعنی جنسیت فرقی ندارد و تو هم باید رقص پارچه انجام می‌دادی ؟

حالا شاید یکی از شانس‌های من این بوده که چون مرد بودم، می‌توانستم کمتر به خودم پارچه ببندم. ولی شاید کار من هم می‌شد مثل فرزانه، یعنی صرفا مبارزه. البته کاری که الان هم انجام می‌دهم، دست‌کمی از مبارزه ندارد.
در میان جامعه ایرانی، خودم را فقط بعنوان یک مبارز می‌بینم. اینکه من باید فقط کلنجار بروم و سروکله بزنم با مردم که مثلا برنامه‌ی عمرخیام تمام شده و یکساعت هم بیشتر نیست. به برنامه‌ریزمان می‌گویند فقط یکساعت که نشد،‌ ما کلی پول دادیم،‌ کلی راه آمدیم.، فقط یکساعت! نمی‌توانند تصور کنند که یک‌ساعتی که من روی صحنه می‌رقصم،‌ آخرش جنازه‌ام را باید از صحنه بیرون ببرند. چون دیگر واقعا خالی شدم و هیچی ندارم که به آنها بدهم.

نمی‌دانم تصور مردم ایرانی از رقص خوشگذرانی‌ست، گذراندن وقت یا چندساعت شادی ؟ من با شادی هیچ مخالفتی ندارم، ولی رقص برای من به شکل دیگری جدی‌ست . ضمنا همیشه با موسیقی سنتی رقصیده‌ام. اشعار ما آنقدر غم‌زده است و موسیقی‌مان آنقدر با غم پرداخته شده و آنقدر نوستالژیک دارد و درد در جامعه زیاد است که نمی‌دانم چطور می‌توان قر داد با این موسیقی؟ موسیقی که انتخاب می‌کنم و می‌طلبم که با آن برقصم فریاد و بخشی از درد و رنج جامعه را درخود دارد.

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.