پس از ورود رئیس جمهور و مهمان ایشان و بعد از آنکه عکاس ها و فیلم بردارها کار خبری خود را انجام دادند و نوعاً در این فاصله دو طرف سعی می کنند از آب و هوای کشور هم بپرسند تا بعد از رفتن خبرنگاران مطالب جدی خود را آغاز کنند. در این حین از کنار پای رئیس جمهور و مهمانش یک سوسک بزرگ مانور دیدنی ای داد. خوشبختانه نه رئیس جمهور و نه مهمان ایشان این سوسک را که از شر فشار سم پاشی جان سالم به در برده بود و هم از مخفیگاه بیرون زده بودند ندیدند.
من و رئیس تشریفات که در نقطه مقابل هم نشسته بودیم انرا دیدیم. تمام وجودمان دلهره بود و البته خوشحال از اینکه سوسک نا پدید شده است. در این اثنا از بد حادثه احساس کردم که سوسک از روی پایم عبور کرده و داخل پاچه شلوار این بنده حقیر شده است. ضمن آنکه به شدت چندشم شده بود، با دست سوسک را داخل همان شلوار متوقف کردم. تا آخر ملاقات دستم را بر نداشتم. در این شرایط ثانیه ها به سختی می گذشتند. بالاخره تحمل کردم تا ملاقات پایان گرفت. شاید آقای خاتمی و مهمانش گمان می بردند که دچار پا درد شده ام و نمی توانم دستم را از روی محل درد بر دارم. ولی حفظ ابرو کردم. این هم یک نوع ایثار است! و در کنارهمه حوادث سیاسی نقل آن برای خواننده خالی از لطف نباشد. و وقتی سوژه ای برای نوشتن نباشد با این خاطرات لااقل می توان صفحات سایت را پر کند.