او در سال ۲۰۰۴ به خاطر بازی در فیلم خانه ای ازشن و مه نامزد جایزه بهترین بازیگر زن در نقش مکمل شد.
شهره که بازیگری پرسابقه در تئاتر و سینمای ایران است، اکنون به صورت هنرپیشه ای پرکار در هالیوود در آمده و در دو سه سال گذشته در شش فیلم سینمایی و چندین سریال تلویزیونی نقش ایفا کرده است.
در حومه لس آنجلس به منزلش رفتیم و در هوای دلچسب در حیاط نشستیم و شهره از آخرین فعلیت هایش برایمان گفت:
آخرین کاری که کردم نقش حضرت الیزابت مادر حضرت یحیی است، دختر خاله حضرت مریم، مقداری از این فیلم در ایتالیا فیلمبرداری شد، در ده فوق العاده زیبایی به نام مترا.
من سفر زیاد کرده ام ولی مترا روستایی است بی نظیر در جهان، از قلعه های پیش از تاریخ گرفته تا ساختمانهای قرون وسطائی تا کلیساهای دوران رنسانس، همه واقعاً در چند قدمی هم واقع شده اند و از همه جذابتر!! البته تابلوهای نئون آمریکایی است که آمریکن اکسپرس و مکدونالد را وسط این ده نشان می دهد، فوق العاده منظره زیبایی داشت.
حدود نصف فیلم در ایتالیا فیلمبرداری شد و نیمه دیگرش وقتی رسید به کاخهای پارسی در مراکش فیلمبرداری شد.
در اولین صحنه ای که در مراکش فیلم برداری شد، صحنه ای است که همسر من زکریا به معبد رفته برای خواندن دعا و ما در مقابل ساختمان یا کاخی پارسی در مراکش هستیم، این در واقع کاری است که به عهده گرفتم.
اخیراً شما در چند سریال تلویزیونی هم بازی کردید، یعنی الآن تمام وقت شما صرف کارهای هالیوودی می شود، قبل از این شما در زمینه کارهای ایرانی یعنی در جامعه ایرانی، تلویزیونهای ایرانی و تئاتر فعالیت داشتید دیگر این کارها را نمی کنید؟
در حال حاضر الآن سه سال است که کار تئاتر فارسی زبان نکرده ام و اگر هم اجرایی بوده اجرای آخرین نمایشی بوده که با همسرم هوشنگ توزیع کار کردیم، نمایش زندگی شیرین ما در کنار اقیانوس آرام.
پس از آن متأسفانه کار تازه ای نداشتیم، هوشنگ توزیع کاری برای خودش و گروهش نوشت به اسم از ماهواره با عشق که همچنان با آن کار دارد دور دنیا می چرخد.
مضافاً که وقتی من وارد این کار شدم از آنجایی که دوست دارم نقشهایی بازی کنم که خوبند و می دانم که می توانم آن نقش را خوب بازی بکنم مرتباً یکی پس از دیگری نقشهای تازه ای بوده، من تا به امروز ظرف دو سال در شش فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی بازی کرده ام.
اگر ایرانی نبودم صد در صد نامزد اسکار می شدم چون بازیگرها قبیله خودشان را دارند و کسانی هم که به اینها رأی می دهند طرفدار این قبیله ها هستند و برای آنها مهم نیست که من کجایی ام |
در دو سریال تلویزیونی هم به عنوان هنرپیشه میهمان بازی کردم و یک کتاب هم روی نوار خواندم نوشته کارمن بن لادن [همسر سابق برادر اسامه بن لادن] به زبان انگلیسی.
دو فیلم مستند را صداگذاری کردم و یک فیلم مستند هم خودم ساختم، بنابراین می توانید خودتان تصور کنید که هنوز جایی برای من نمانده که بتوانم کار فارسی زبان بکنم.
این موفقیت حرفه ای که شما داشتید، تأثیرش روی زندگی شخصی تان چه بوده؟ آیا در کار و زندگی شخصی و در رابطه شما با آقای توزیع هیچ تأثیری گذاشته؟
خیلی خیلی تأثیر گذاشته، مهمترین تأثیرش اینکه من و هوشنگ صبح تا شب با هم بودیم، برای کار کردن، ما از صبح تا شب کار می کردیم، صبح من با بچه بودم می بردمش مدرسه بعد بلافاصله شروع می کردیم، اگر نمایش داشتیم، اگر کتاب بود چاپ می کردیم، اگر چیزی بود می خواستیم روی صحنه ببریم، تمام مدت با هم بودیم، بعد تازه روی صحنه هم که می رفتیم پایین هم که می آمدیم با هم بودیم، حالا کارمان از هم جدا شده، مشکلاتمان را پیش هم نمی بریم فقط عشقمان را پیش همدیگر می بریم.
دوم اینکه وقت بیشتری به من می دهد که به خانه برسم، چون یک میلیون بار گفتم بگذارید برای یک میلیون و یک بار هم بگویم وقتی کار منظم است آدم به همه کارها می رسد.
چون کار اینها [آمریکاییها] منظم است تکلیف ما با اینها مشخص شده، اینها می گویند چهارشنبه صبح ساعت پنج می آیی سر کار تا چهار شنبه شب ساعت هشت می روی، اگر هم اضافه ماندی یک ساعت دو ساعت ما اضافه می دهیم، من این را می دانم پس خودم را آماده می کنم وقت دندانساز بچه ام سر جایش است، وقت دکتر خودم سر جایش است، خیلی همه چیز مرتب تر شده در زندگی ام.
این باعث نشده که از جامعه ایرانی دور بشوید؟
نه خیلی جالب است که باعث شده من بیشتر به جامعه ایرانی برگردم، قبل از این که کار تئاتر فارسی زبان می کردیم، سفر می کردیم، با ایرانیهای مقیم کشورهای دیگر دنیا آشنا می شدیم، فارسی صحبت می کردیم اما وقتی خودم می آمدم خانه با بچه به هر حال این بچه باید درسش را حاضر می کرد در نتیجه زندگی دو گانه ای بود که من داشتم، زندگی فارسی زبانم را اینجا می کردم.
وقتی وارد این کار شدم یعنی یک فیلم بعد از دیگری و کار تلویزیون، کارهای اجتماعی که من خودم خیلی بهش علاقه مندم و قبلا همین کارها را برای جامعه ایرانی می کردم، حالا برای جامعه آمریکایی می کنم.
پارسال سه روز برای سازمان قلب آمریکا رفتم نیویورک خدمت کردم، دلم می خواست که این کار را بکنم بنابراین می بینید که ساعتهای اضافی ام باشد ترجیح می دهم در خدمت خلق باشم .
برای کیارستمی، برای داریوش مهرجویی، برای هنرمندهایی که برایشان خیلی خیلی احترام قائلم، کارشان را خیلی دوست دارم و مایه افتخار منند هر جا می روم، بله می روم و حجاب سرم می کنم |
نتوانستم آن فرصت را پیدا کنم که به آن کاری که دارم بپردازم اما به محض اینکه این کار اتفاق افتاد، آن چنان دلتنگی شدیدی در من ایجاد شده که حالادر خلوت به موسیقی ایرانی گوش می کنم، در رادیو به کانال ایرانی گوش می کنم، موسیقی می گذارند دلم شاد می شود تو راهها که مسافرت می کنم دوازده ساعت سیزده ساعت، سفر اخیرم هیجده ساعت هر طرف باید می رفتم، تمام مدت در گوشم موسیقی اصیل ایرانی و موسیقی کلاسیک بود.
کتاب می خواندم دوباره داشتم کتاب آقای اسماعیل فصیح را می خواندم، عاشق کارهای اسماعیل فصیحم و این یک جورهایی باعث شد که نمی دانم چه جوری برایتان بگویم خیلی باعث شده که نزدیکتر هم شدم، اخبار هم که می دانید دنبال می کنم چون از نان شب برای من واجبتراست، در مملکتمان چی می گذرد، عاقبت چه خواهد شد، چگونه تصمیمات گرفته می شود، این تصمیمات کدام طرفی اند، بالاخره ایرانی هستیم.
در مراسم ایرانیها یا در مهمانیهایشان یا برای عید یا در دانشگاه شرکت می کنید؟
قدیم که خیلی شرکت می کردم، حالا هم اگر فرصتش باشد، اگر اینجا باشد، بله شرکت می کنم .
در لس آنجلس هنرمند ایرانی خیلی هست یعنی هنرپیشه هم هست کسانی که تجربه بیشتری از شما دارند، چطور شد که بین این همه هنرمند و هنرپیشه و اینها که اینجا هستند، شما این موفقیتها را پیدا کردید؟ دلیلش از نظر خود شما چیست؟
آن نقش درستی که باید برایم پیش بیاید، آمد، در خانه ای از شن و مه.
من می توانستم بیست سال دیگر هم اینجا زندگی بکنم ولی آن نقشی که بتواند من را به آمریکاییها، به تماشاچیهای آمریکایی یا آنهایی که به فیلم علاقمندند آشنا بکند، پیدا نکنم، شاید برای دیگران پیش نیامده باشد.
در محدوده زمانی خیلی کوتاهی یکباره اسم خانمهای ایرانی مطرح شد، خانم عبادی برنده جایزه نوبل شد، شما نامزد جایزه اسکار شدید، در چند کشور ملکه زیبایی ایرانی انتخاب شد، عده ای اعتقاد دارند که مطرح بودن اسم خود ایران در اخبار روز در آن زمان باعث شد که توجه به ایرانیها بیشتر بشود، شما فکر می کنید ایرانی نبودید نامزد اسکار می شدید؟
من اگر ایرانی نبودم صد در صد نامزد اسکار می شدم چون بازیگرها قبیله خودشان را دارند و کسانی هم که به اینها رأی می دهند طرفدار این قبیله ها هستند و برای آنها مهم نیست که من کجایی ام.
اما برای سردبیر مجله ای که در انگلستان عکس من را روی جلد بگذارد یا نگذارد مهم است و جواب می دهد که نمی توانم عکسش را روی جلد بگذارم چون ایرانی است و ما الآن نگاه خوبی به ایرانیها نداریم.
یکی از دلائلی که آن نقش را در سریال 24 پذیرفتم برای این است که تا به حال اسم یک ایرانی در لیست تروریستها نبوده، ادعا زیاد هست که دولت ایران کمک می کنه مالی یا معنوی به بعضی از اینها ولی اسمی تاکنون در نیامده، جایی شاهدی وجود نداشته، برگه ای نیست که ثابت بکند که ما حتی دخالتی داشتیم در این زمینه |
در سطح بازیگری فرقی نمی کند، مثلاً من می روم کنار بازیگرهای بزرگ اینجا با ساندرا بالاک، با کیانو ریوز، بازیگرهای فوق العاده خوبی اند، خیلی حرفه ای اند، خیلی انسانند، اهل ادا نیستند، برای آنها فرقی نمی کند من کجایی ام ولی برای کسانی که پشت صحنه اند مهم است و متأسفانه مطرح شدن ایران بستگی دارد که چگونه معرفی می شود، اگر در حد عذاب ملل دیگر مطرح می شود که دیگر مطرح کردن هنرمندانش سودی ندارد که کشور بیگانه بخواهد از آن استفاده ای بکند، بنابر این شاید حتی به ضرر ما هم تمام می شود، همین دو هفته پیش یک عکس روی جلد را از دست دادم به خاطر اینکه ایرانی ام.
من منظورم این بود که می تواند به حالت دهن کجی هم باشد، مطرح کردن ایرانیها در موقعی که ایران به طور منفی مطرح می شود، مثلاً ایرانیهایی که در خارج از کشورند، دهن کجی باشد به آن حکومت.
ممکن است، به هرحال عوامل متفاوت باید گرد هم بیایند تا حادثه ای رخ بدهد که همیشه می تواند، هر چیزی می تواند صحت داشته باشد و نداشته باشد .
صحبت ایران شد، شما الآن هیچ علاقه ای دارید به فیلمهای ایرانی، فیلمهای قدیمی ایرانی که خودتان هم توی چندتاش بازی کردید نگاه می کنید هرگز؟
حقیقتش فیلمهای قدیمی را چندین و چند بار در ایران دیدم ولی فیلمهای جدید را دنبال می کنم که دو تا فیلم اخیراً دیدم که عاشق دوتاش شدم، جای شما خالی فیلم دختر شیرینی فروش را دیدم، آن قدر خندیدم، یعنی اگر یکی می خواهد ما ایرانیها، ما تهرانیها را در یک فیلم به دیگران بشناساند، قیوداتمان را، عشقمان را، محبتمان را ...
خوب این کسانی که در ایران فیلم می سازند که شما هم الآن به کارهایشان علاقه دارید و فیلمهایشان را تماشا می کنید، هیچ وقت به شما پیشنهاد کردند که بروید ایران و در فیلمهایشان بازی بکنید؟
نه هیچ پیشنهادی به من نشده، گمان می کنم شاید در محظور قرار دارند و نمی توانند با من کار بکنند یا در حال حاضرنقش برای من نیست.
اگر پیشنهاد بکنند شما حاضرید بروید و نقش بازی بکنید؟
بله، من مشکلی ندارم، خیلی هم خوشحال می شوم.
یعنی برایتان مهم نیست که مثلاً حجاب بر سرتان کنید و در فیلم نقش بازی کنید؟
برای کیارستمی، برای داریوش مهرجویی، برای هنرمندهایی که برایشان خیلی خیلی احترام قائلم، کارشان را خیلی دوست دارم و مایه افتخار منند هر جا می روم، بله می روم و حجاب سرم می کنم.
ده سال پیش ازمن پرسیده بودید می گفتم نه، جوان بودم می گفتم به هیچ وجه، اصلاً این عمل ارتجاعی است اما گذشت زمان درسهایی به آدم می دهد، از جمله اینکه شاید دیگران در محظوراتی قرار دارند که نمی توانند همان کاری را بکنند که من کردم، بنابراین من علاقمندم که با آنها کار بکنم، این من هستم که وارد حریم و حرم آنها می شوم و باید آنچه قانون آنهاست را رعایت بکنم.
تا کی ایرانیها باید در فیلمهای خارجی نقش ایرانی یا شرقی بازی بکنند؟ یعنی از شهره آغداشلو به عنوان هنرپیشه زن استفاده بشود، نه به عنوان ایرانی یا شرقی یعنی یکی مثل عمر شریف که وارد هالیوود شد، عرب بود، بعد فیلمهایی مثل دکتر ژیواگو هم بازی کرد و فیلمهای دیگر، کی ایرانیها هم به آنجا می رسند؟
در درجه اول من همیشه دوست دارم همه چیز را همان طوری که هست ببینم، رؤیاپرداز نیستم، خیلی منطقی ام، بنابر این منطقی ماجرا را دنبال می کنم، در مورد آمدن یک هنر پیشه ایرانی به هالیوود، خوب طبیعتاً الآن چون قصه های زیادی اتفاق می افتد که در ارتباط با آن سوی جهان است بنابراین خیلی طبیعی است که از او بخواهند در این نقشها بازی بکند .
حالا چطور می شود که این هنرپیشه به آبهای بین المللی بپیوندد؟ تنها با کار خودش، با استقامت خودش، با انتخاب درستش می شود، اننخاب درست یعنی بازیگری و استعدادش را در زمینه های مختلف به نمایش بگذارد.
بنابراین شهره آغداشلو وارد آمریکا می شود خانه ای از شن و مه به او این فرصت را می دهد که در نقش یک ایرانی ظاهر بشود، آنهایی که علاقه به بازیگری دارند و بازیگرند رأی می دهند که انتخاب بشود برای اسکار، خوب این هنرپیشه اینجا باقی می ماند و کار بعدی را می گیرد.
کار بعدی حتماً لازم نیست که یک ایرانی باشد تا بتواند این را ثابت بکند، من در اولین فیلم سینمایی ام نقش یک ایرانی را بازی کردم در اولین سریال تلویزیونی، بیست و چهار، نقش یک خاورمیانه ای را بازی کردم که تازه امروز من می گویم خاورمیانه ای چون هرگز در تمام طول این سریال معلوم نشد کجایی است، در فیلم جنگیری از امیلی رز (Exorcism of Rose Emily) نقش یک دکتر یمنی را بازی کردم، در فیلم رؤیاهای آمریکایی (American Dreams) نقش یک مادر پاکستانی را بازی کردم که پسرش می خواهد در مسابقه خوانندگی آمریکن آیدل شرکت بکند تا که شروع کردم این نقشها را بازی کردن و این تنوع را از خودم نشان دادم فیلم در کنار دریاچه آمد، با ساندرا بالاک و کیانو ریوز در آن نقش آنا کلیزینسکی را بازی می کنم، خانمی که اهل یوگسلاوی است، بعد نقش الیزابت را گرفتم دخترخاله حضرت مریم.
با این همه صحبت امیدوارم جواب سؤال شما را داده باشم، هر کسی خودش سرنوشت خودش را و راه خودش را انتخاب می کند، اگرچه حتی کلیشه شده باشد یعنی که گفته باشند این آدم ایرانی است.
اشاره کردید به سریال بیست و چهار، بعد از آن مثل اینکه بعضی از ایرانیها به شما اعتراض کردند برای بازی در آن سریال، جریانش چی بود؟
یکی دو هفته که از پخش بیست و چهار گذشت چند تنی اعتراض کردند و اعتراضشان به این جهت بود که می گفتند تروریستی که من نقشش را بازی کردم ایرانی است.
پاسخ دادم از طریق رسانه های ایرانی، همین طور از بی بی سی تشکر می کنم که فرصتی داد به من داد که این توضیح را بدهم که در این سریال ایرانی نیستم، ممکن است از خاورمیانه باشم و همسرم مال آمریکای جنوبی است.
یکی از دلائلی که من این نقش را پذیرفتم برای این است که تا به حال اسم یک ایرانی در لیست تروریستها نبوده، ادعا زیاد هست که دولت ایران کمک می کنه مالی یا معنوی به بعضی از اینها ولی اسمی تاکنون در نیامده، جایی شاهدی وجود نداشته، برگه ای نیست که ثابت بکند که ما حتی دخالتی داشتیم در این زمینه.
اما کار را به جایی رساندند که من یک شوخی تلخی هم کردم که شما چه خبرتان است، مگر ربطی دارید به این تروریستها؟ فامیل یا چیزی دارید در این تروریستها که به شما برخورده؟ و تا حدودی من را ناراحت کردند به خاطر نادانی شان چون اگر از سر عقل و اندیشه مبحثی را پیش می آوردند من با کمال میل می پذیرفتم ، اهل جدل هستم اما جدل فرهنگی نه جدل جاهلها.
شاید این سوء تفاهم به این علت بوده که اسم پسر شما توی برنامه بهروز بوده و بهروز اسم ایرانی است.
حالا چرا بهروز؟ این خیلی جالب است، روز اولی که رفتم برای ملاقات با تهیه کننده های بیست و چهار به من یک نگاه کردند و گفتند تو ایرانی هستی گفتم بله، گفتند اگر ایرانی هستی یک هنرپیشه دیگه ایرانی را باید بشناسی، گفتم کی؟ گفتند بهروز وثوقی، من هم گفتم بله.
گفتند یک دوستی داریم به اسم رضا بدیعی، ما یک روز با آقای بدیعی رفتیم نهار و چلوکباب خوردیم با آقای بهروز وثوقی و این آقا آنقدر به ما محبت کرد و نگذاشت ما پول بدهیم، برای ما جوک می گفت دوستش ترجمه می کرد ما اصلاً عاشق ایرانیها شدیم، چقدرایرانیها با صفا هستند، من اسم این پسر را می خواهم بگذارم بهروز به خاطر این هنرپیشه ایرانی، حالا من بودم که چه بگویم به این آدم، بگویم که ممکن است ایرانیها ناراحت بشوند؟
اما من این را باید اضافه بکنم که هر هنرپیشه ای را هر هنرمندی هر بازیگری را همه دوست ندارند هیچ اشکالی هم ندارد.
در آمریکا اگر یک نفری یک هنرمندی را نمی پسندد راهش را می کشد و می رود، آزار نمی رساند، بی تربیتی نمی کند، زنگ نمی زند محل کار آن هنرمند و پشت سرش دری وری بگوید، زشت است، این کارها احمقانه است، عقب افتاده است.