این راننده ممکن است خودش ته لهجه اصفهانی، آذری یا مشهدی داشته باشد اما گویی در تهران رسم است که همه خود را تهرانی زاده اصیل و دیگران را شهرستانی یا به گونه تحقیرآمیز "دهاتی" بدانند!
گو این که تهرانی بودن به خودی خود فضیلتی به حساب نمی آید، اما واقعا تهرانی ها چه کسانی هستند، کجایند و چه می کنند؟ چه گذشته ای دارند و آیا در شهری که همواره با سیل مهاجران روبرو بوده است، می توان از "تهرانی اصیل" سخن گفت؟
برای یافتن ردپای تهرانی های قدیم، باید به عقب بازگشت و سیر دگرگونی جمعیت شهر را از آغازین دهه ها و سده های بالندگی تهران پی گرفت.
رنگ ری و مزه مازندران
اهالی روستای تهران که نامش از سده ششم هجری به کتاب های جغرافی دانان اسلامی راه یافته است، همچون دیگر مردمان ناحیه ری و قصران از تیره آریایی بودند. فرهنگشان از فرهنگ ری باستان و مازندران تأثیر پذیرفته و زبانشان مخلوطی بود از زبان رازی و مازندرانی و تا حدودی گیلانی (دیلمی). این همان زبانی است که تا گذشته نه چندان دور در گویش شمیرانی ها به گوش می رسید.
اما وقتی تهران پایتخت شد، مستوفیان و منشیانی که از فراهان، تفرش، ری و گرکان آمده بودند تا امور دیوان قاجاریه را رتق و فتق کنند، زبان "لفظ قلم" خود را در تهران جا انداختند؛ زبانی که زیباترین جلوه هایش در "منشأت" قائم مقام فراهانی، صدر اعظم محمد شاه قاجار دیده می شود.
شغل روستائیان تهرانی، اغلب کشاورزی از نوع باغداری بود؛ چرا که در نوشته های تاریخی به وجود باغ ها و انارستان های بزرگ پیرامون تهران اشاره شده است.
روستای تهران از دوره صفویه جامه شهر به تن کرد و اهمیت درخوری یافت و حدود ۲۵۰ سال بعد در ۱۲۰۰ هجری قمری پایتخت ایران شد. در این زمان جمعیت تهران به حدس و گمان نزدیک به ۱۵۰۰۰ نفر بود |
همچنین از زمان فتوحات اسلامی، عده ای از قبایل عرب و از دوره یورش ترکان و مغولان پاره ای قبایل عمدتا ترک زبان با شیوه زندگی کوچ روی در اطراف تهران جا گرفتند که حالا نامشان را می توان در نام خانوادگی برخی ساکنان شهر پیدا کرد: افشار، شاهسون، کاکاوند، اینانلو، هداوند، کردبچه، پازکی و ...؛ شاخه هایی دیگر از این ایلات در سایر نواحی ایران پراکنده اند.
این جماعت ایلیاتی دست کم تا دوره مظفرالدین شاه قاجار (۱۲۸۵- ۱۲۷۵خورشیدی) پیرامون تهران، ساوه و قزوین در ییلاق و قشلاق بودند اما در دهه های اخیر عده ای شان که عمدتا از ایل شاهسون بودند، در محدوده منطقه ۱۷ شهرداری تهران (حوالی میدان ابوذر و دو راهی قپان) ساکن شدند.
یک تهرانی و سه مهاجر
روستای تهران از دوره صفویه جامه شهر به تن کرد و اهمیت نظامی درخوری یافت و حدود ۲۵۰ سال بعد در ۱۲۰۰ هجری قمری پایتخت ایران شد. در این زمان جمعیت تهران به حدس و گمان نزدیک به ۱۵۰۰۰ نفر بود، اما این جمعیت اندک، خیلی زود با سیل مهاجرانی روبرو شد که بنابر جاذبه ها و نیازهای پایتخت جدید راه خود را به این سو کج کرده بودند.
نخستین مهاجران از ایل و تبار قاجار بودند که خود را نه فقط صاحب تهران که مالک سراسر ایران می دانستند. درباری که اینان در تهران شکل دادند، نیازهای بسیار داشت. چنان که گفته شد، عده ای دیوان سالار از فراهان و تفرش و گرکان آمدند. تعداد زیادی معمار و بنا نیز از کاشان روانه تهران شدند تا در ساخت کاخ های سلطنتی و خانه های اعیانی شرکت جویند.
پایتخت، مرکز داد و ستد کشور است و از این رو بازرگانان شهرهای معتبری چون تبریز و اصفهان، نمی توانستند خود را از چنین بازاری کنار بکشند، پس آنها نیز به جمع مهاجران پیوستند.
وقتی تهران پایتخت شد، مستوفیان و منشیانی که از فراهان، تفرش، ری و گرکان آمده بودند تا امور دیوان قاجاریه را رتق و فتق کنند، زبان "لفظ قلم" خود را در تهران جا انداختند |
این تحولات جمعیتی را می توانیم در آمار سال ۱۲۸۶ هجری قمری ملاحظه کنیم. آمار بوسیله یکی از شاگردان دارالفنون به نام عبدالغفار نجم الملک گردآوری شده و نشان می دهد که در این سال، جمعیت ۱۴۷ هزار نفری تهران به ترتیب شامل تهرانی ها (۲۴ درصد)؛ قاجارها (۱۲ درصد)؛ اصفهانی ها (۶ درصد)؛ آذری ها (۵ درصد) و اهالی دیگر شهرها (۵۳ درصد) بوده است. این دیگران، بیشتر کاشانی و در کار بنایی و معماری بودند.
بنابراین تهران در همان نخستین سده پایتختی، به شدت مهاجر پذیر بود و تهرانی ها گرچه از یکایک گروههای مهاجر بیشتر بودند، اما نسبتشان به مجموع مهاجران، حدود یک به سه بود.
فرصت تهرانی شدن
این که در این سده ساکنان تهران چه می کردند، از آمار دیگری مربوط به سال ۱۲۶۹ هجری قمری یعنی ۱۷ سال پیش از آمار نجم الملک به دست می آید. در این آمار که احتمالا برای استفاده های مالیاتی گرفته شده است، ۲۵۶ دکان، شغل، حرفه و خدمات فهرست شده اند که تقریبا همه جور کاری را در برمی گیرند؛ از مشاغل منسوخ شده مانند باروت کوبی، نخودبریزی، زنبورک چی، شربت دار، منجم باشی، نقاره چی و ... تا مشاغل همچنان پابرجا مثل خیاطی و قصابی و بقالی.
در این آمار به تعداد زیادی نوکر نیز برمی خوریم که همان کارمندان دولت هستند. این شغل بیش از همه در تهران رواج داشت و تا امروز کسان بسیاری را از شهر و دیار خود بدین جا کشانده است.
فرهنگ تهرانی ها از فرهنگ ری باستان و مازندران تأثیر پذیرفته و زبانشان مخلوطی بود از زبان رازی و مازندرانی و تا حدودی گیلانی و دیلمی |
همچنین در آمار دیگری که مربوط به سال ۱۳۲۰ هجری قمری (۱۲۸۱ خورشیدی) است، سر و کله مشاغل کاملا جدید مانند دوافروشی، نفت فروشی، شیرینی فروشی، تلگرافچی و پستچی پیدا می شود که نتیجه ورود دستاوردهای تمدن مغرب زمین به ایران است.
البته ورود مهاجران تا پایان دوره قاجار هرگز قطع نشد و این که در جنبش مشروطه اغلب نام ها چه در گروه مشروطه خواهان، چه در گروه مشروطه ستیزان، پسوند شهرهای دیگر را دارند، خود گواهی است بر این مدعا و از آن مهم تر این که بسیاری مهاجران از برکشیدگان جامعه بودند: سید عبدالله بهبهانی، میرزا جهانگیر خان شیرازی (صوراسرافیل)، سید جمال الدین واعظ اصفهانی، ناظم الاسلام کرمانی، سلطان العلمای خراسانی، محمد مهدی شریف کاشانی، محمد رضا مجتهد قمی، سید جمال الدین افجه ای، شیخ فضل الله نوری، سید علی آقا یزدی و ....
رشد سالیانه جمعیت تهران از سال ۱۲۸۶ تا ۱۳۲۰ هجری قمری ۸۵/۲ درصد گزارش شده است که با در نظر گرفتن میزان بالای زاد و ولد از یک سو و زیادی مرگ و میر از سوی دیگر، رقم معقولی برای آن دوره است؛ و شاید اگر تهران بر همین سیاق جلو می آمد، تهرانی ها و تهرانی شده ها اکثریت مطلق جمعیت را از آن خود می کردند و اوضاع به گونه ای رقم نمی خورد که امروزه در شهری ۱۰ میلیونی، چراغ به دست بگیریم و در پی تهرانی و تهرانی زاده باشیم!
تهران برای مهاجران
اما نیازها و جاذبه های پایتختی، مهاجران بیشتری را بدین سو سوق داد. در نخستین سال سده ۱۳۰۰ خورشیدی، جمعیت تهران ۲۱۰ هزار نفر بود اما بیست سال بعد در ۱۳۲۱ به ۷۰۰ هزار نفر رسید. بی تردید، ۳/۳ برابر شدن ساکنان شهر در این مدت فقط ناشی از زاد و ولد تهرانی ها نبود؛ بلکه از دومین موج بزرگ مهاجرتی پس از پایتختی تهران حکایت می کرد که در دوره سلطنت رضا پهلوی (۱۳۲۰– ۱۳۰۴ خورشیدی) به راه افتاد.
در دهه چهل و پنجاه، فرصت های سرمایه گذاری و امکانات تولیدی و فرهنگی بیش از پیش در تهران متمرکز شد و شهر را در ابعاد گسترده تری در معرض ورود مهاجران قرار داد |
علت عمده اش نیز تمرکز پروژه های نوین سازی در تهران و ایجاد یک بازار کار بزرگ در پایتخت بود؛ بازاری که در همه رده های تجارت، صنعت، خدمات و امور ساختمانی به نیروی کار نیاز داشت. بدین ترتیب تهرانی ها یک بار دیگر خود را در محاصره مهاجران دیدند و چاره ای نبود که با آنها کنار بیایند و دربیامیزند.
روند مهاجرت به تهران تا دهه ۱۳۴۰ تا حدی متعادل بود، اما در این دهه، سومین موج بزرگ حرکت خود را آغاز کرد. اصلاحات ارضی که بسیاری کشاورزان را بی زمین گذارد یا زمین کافی به آنها نداد و روستائیان خوش نشین را به ترک یار و دیار واداشت، نقش به سزایی در این باره بازی کرد.
نوع مهاجران نیز متفاوت بود. اگر در آغاز پایتختی تهران، مهاجران از جنس بنا و معمار و دیوانسالار و بازرگان و صنعت گر بودند و کمک می کردند که شهر در قواره یک پایتخت ظاهر شود، مهاجران دهه چهل بیشتر سربار تهران شدند و زاغه ها و حاشیه ها را گسترش دادند. اینها البته جدا از نخبگانی بودند که همواره به سبب مرکزیت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی تهران بدین شهر آمده اند و بیشتر، کیفیت حضورشان مهم است تا کمیتشان.
به هر روی در دهه چهل و پنجاه، فرصت های سرمایه گذاری و امکانات تولیدی بیش از پیش در تهران متمرکز شد و وجود بیشترین دانشگاهها و مراکز فرهنگی همچون روزنامه ها، انتشارات و چاپخانه ها، موزه ها، سینماها، تأترها و کتابخانه ها، شهر را در ابعاد گسترده تری در معرض ورود مهاجران قرار داد.
تهرانیان جدید
ابعاد موج سوم مهاجرت را می توان درخلال داده های سرشماری های تخصصی که از سال ۱۳۳۵ هر ده سال یک بار تکرار شدند، به دقت نگریست. جمعیت تهران که در این سال یک میلیون و ۵۱۲ هزار نفر (بدون جمعیت ری و تجریش) بود در سال ۱۳۴۵ به دو میلیون و ۷۱۹ هزار نفر و در سال ۱۳۵۵به چهار میلیون و ۵۳۰ هزار نفر رسید . بدین سان میانگین رشد ۱۵ درصدی برای جمعیت تهران رقم خورد.
سومین موج بزرگ مهاجرت بعد از اصلاحات ارضی اتفاق افتاد که بسیاری کشاورزان را بی زمین گذارد یا زمین کافی به آنها نداد و روستائیان خوش نشین را به ترک یار و دیار واداشت |
در آمارگیری سال ۱۳۵۵ روشن شد که ۱/۵۵ درصد از ساکنان پایتخت، متولد شهرستان تهران، ۶/۹ درصد متولد شهرهای استان تهران، ۷/۳۳ درصد متولد سایر استان ها و ۶/۱ درصد متولد خارج از کشور هستند.
بنابراین آمار نسبت تهرانی ها به مهاجران ۵۵ به ۴۵ بود، اما همین تهرانی زاده ها نیز یک یا دو نسل پیش تر نسب به مهاجران می بردند. پس حق با محمد علی جمال زاده بود که به سال ۱۳۵۰ در یکی از مقاله هایش نوشت: "طهرانی حقیقی که نسلا بعد نسل جد و آبائش طهرانی باشد، بسیار کم است." حتی خود او نیز به عنوان فرزند سید جمال الدین واعظ اصفهانی ریشه در نصف جهان داشت.
طرفه آن که همین جمعیت بسیار کم هرگز در محله های قدیمی و اصیل شهر مانند عودلاجان، دولت، سنگلج و چالمیدان باقی نماندند و با گسترش شهر، در چهارسوی شهر پراکنده شدند. سبک و سیاق زندگی و خلقیات آدم ها نیز عوض شده بود. در دوره قاجار ازدواج ها یا خانوادگی بود، یا محلی و یا میان دختران و پسرانی که پدرانشان هم شغل بودند، اما در دوره جدید این رسم و رسوم به زوال گرایید و تهرانی ها که چند نسل با مهاجران درآمیخته بودند، با دغدغه کمتر و در اندازه بیشتری بدین کار دست یازیدند.
پس از انقلاب، موج چهارم مهاجرت به سوی تهران سرازیر شد. باز به همان علل گذشته و این که تلاطمات ناشی از انقلاب و مصایب برخاسته از جنگ، نه فقط به مهاجرت دامن زد بلکه مهار آن را دشوار ساخت. مهاجران، دهها شهرک پیرامون تهران درست کردند که بعدها برخی شان چون اسلامشهر به عنوان شهر به رسمیت شناخته شدند. دولت نیز در فشار روزافزون جمعیت دست به کار ساخت شهرهایی چون پردیس و هشتگرد شد که بسیاری شان همراه با جمعیت کرج و سایر شهرهای اطراف روزها به تهران می آیند و شب ها بازمی گردند.
ردپای گم شده
اکنون تهران است و انبوه مهاجران و تهرانی هایی که حتی اگر با مهاجران درنیامیخته باشند، چندان علاقه ای به حفظ اصالت های خود ندارند یا دست کم کوشش جانانه ای در این باره به خرج نمی دهند. شاید رویارویی مداوم آنها با انبوه مهاجران برای بیش از دو قرن، موجب شده که زیاد سخت نگیرند و مقاومتی در برابر تازه از راه رسیدگان به خرج ندهند. وگرنه زندگی و تاریخشان یکسر آغشته به درگیری و ستیز خواهد بود. خیلی که همت کنند، خود را از آمیزش با مهاجران و مهاجرزادگان برکنار دارند که تازه این نیز در نسل جدید رنگ باخته است.
اینک اگر بخواهیم در جست و جوی تهرانی های اصیل باشیم ، باید چند قطره رنگ را در نظر آوریم که آب بر آن ریخته اند. این دیگر نه آب است و نه رنگ؛ ملغمه ای است از هر دو که آبرنگش می خوانند و چون دیگر بار بر این آبرنگ ، آبی بریزند، از آن رنگ، ته رنگی بیش نمی ماند و اگر چند بار دیگر چنین شود هرچند که ذرات رنگ هنوز هست اما دیگر قابل دیدن نیست. دویست سال است که بر رنگ تهرانی بودن آب مهاجرت ریخته اند و دیگر نه رنگی مانده است، نه حتی ته رنگی.
چنین است که جست و جوی تهرانی های اصیل کاری است نه چندان آسان و شاید که بیهوده. راستی را که ردپای آنان در تاریخ گم شده است!