داستان طنز من رئیس جمهور شدم

داستان طنز من رئیس جمهور شدم

بعد از مدتها همای سعادت با ما یار شد با اصرار رضا یکی از دوستان ما هم وارد عرصه سیاست و ریاست Go to fullsize imageشدیم.ماجرا از اینجا آغاز شد که روزی رضا با شتاب به نزد من آمد و گفت:چرا نشسته ای که انتخابات نزدیک است و هر بی سروپایی کاندید میشود و من هم بین دوستان بی سرو پا تر از تو پیدا نکردم و عهد میبندم که اگر شرکت کنی این ملت را چنان به گوسفند تبدیل میکنم که پای صندوق های رای جز نام تو ننویسند.ما هم که دیگر خسته شده بودیم بس که در عراق آشوب به پا کردیم و از دیوار این سفارت و آن سفارت بالا رفته بودیم و این سازمان و آن سازمان را ــگلاب به رویتان ــ با انواع و اقسام شیرین کاریها مزین کرده بودیم،گفتیم این کشور را مزین نمودن بس حالی میدهد.پس بیدرنگ به وزارت کشور رفته نام خود رو بین بی سروپاهای کاندید شده ثبت نمودیم.

القصه در این انتخابات به رغم شیرین کاریهای پرزیدنت احمدی نژاد کسی یارای رویارویی با ما را نداشت، جز دو نفر،یکی کروبی که در انتخابات پیشین بس خیط شده بود و این بار با توپ پر وارد میدان شده و در اقدامی بیشرمانه مبلغ را دو برابر نموده به ملت صد هزار تومان ماهیانه پیشنهاد داده بود.ما هم که کلی مشاور تبلیغاتی داشتیم با مشورتی که کردیم بنا را بر این گذاشتیم که به جای لج و لجبازی با کروبی و دادن مبلغ بیشتر اعلام نماییم که ماهیانه صد هزار تومان از مردم باج خواهیم گرفت و در ادامه خواهید دید که مردم از این عمل استقبال بسیاری نمودند.رقیب دومی که نامش در این عرصه مرا آزار میداد بی سروپای دیگری بود به نام دکتر معین، و با آن عکس هایی که در شهر پخش کرده بود هوش از سر مردم برده بود. برای بیرون کردن این رقیب نیز تدبیری اندیشیدیم بس شگرف.تروریستی یافتیم به نام سعید عسگر که در آدم کشی گوی سبقت از تروریستهای القاعده ربوده بود و تخصصی بس عجیب داشت در ترور با موتور سیکلت. اما از آنجا که ما نمیخواستیم چهره ی بس وجیه مان در بین خلایق شکلاتی شود امر نمودیم که سعید عسگر به جای کشتن این به اصطلاح دکتر معین اقدام به اسید پاشی نماید و جای بسی خوشحالی داشت که عملیات اسید پاشی به دکتر معین با موفقیت کامل به انجام رسید و همانطور که انتظار میرفت چهره ای پیدا کرد کریه تر از احمدی نژاد و مردم هم که یک بار به اشتباه بوزینه ای را به ریاست انتخاب کرده بودند و بعد باعث شرمساریشان در کلیه بلاد شده بود با این حرکت ما از دکتر معین روی گردانده به سوی ما بع بع کنان آمدند.سفر های تبلیغاتی نیز داشتیم و لی اساسی.آخر یعنی چه که بروم به استانهای محروم و هر چه گدا گشنه هست از من آویزان شود صد سال چنین کاری نخواهم کرد. ولی در عوض سفری کوتاه به قم رفتم و در آنجا با حضرات عظام طی گفتگو هایی به نتایجی رسیدیم به این صورت که حضرات عملی نمایند برای بیشتر رای آوردن ما و آن حرکت این بود که طی عملیات خاصی که فقط از عهده خودشان بر می آمد با تله پاتی ای که با ارواح مادران راننده تاکسی ها برقرار کردند باعث شدند این ارواح به خواب فرزندانشان بیایند و به آنها امر کنند که به من رای بدهند و به این بسنده نکرده مادران رانندگان اتوبوس و مترو را نیز به خواب فرزندانشان کشیدند.وضعیت طوری شده بود که بر سر سگ هم میزدی میخواست به من رای دهد.ما نیز در عوض این لطف بزرگ حضرات قول دادیم که به محض کسب ریاست جمهوری واتیکان را که خاری بود در جشم حضرات ،با خاک یکسان کنیم.

روز رای گیری رسید و طبق تدابیر اندیشیده شده ملت همیشه در صحنه ،بع بع کنان به پای صندوق ها آمدند و نامی ننوشتند جز نام من (این را انتظامات حوزه های رای گیری به من گفتند).باری به هر جهت پس از دو روز نتایج رای گیری قرائت شد، نتایجی که برق از ماتحت دوست و دشمن میپراند و من با اکثریت ۲/۹۸درصد به مقام ریاست جمهوری رسیدم.نتایج طوری شگفت انگیز بو که یاد و خاطره انتخابات سال ۱۳۵۸ را زنده کرد که در آنجا نیز مردم با اکثریت ۲/۹۸درصد به جمهوری اسلامی رای داده بودند این تقارن خجسته باعث شد که روز انتخاب من به ریاست جمهوری روز ((من و جمهوری اسلامی )) نام گذاری شود.

باری ما شدیم رییس جمهور قدر قدرت ایران.مشاوران ما هم برای اینکه این ریاست جمهوری جاودانه شود و کسی بیضه ی آن را نداشته باشد که به این پست فکر کند پیشنهاداتی دادند که من نیز مو به مو اجرا کردم.در حرکت اول که حرکتی بود انفجاری هنگام گرفتن حکم تنفیذ از مقام ولایت و به کوری چشم کسانی که یا دست بوسی میکردند یا در آغوش میکشیدند،من به حالت سینه خیز وارد سن شده و پای مبارک را چسبیده هی بوسه زدم،چشمانم از بوی جوراب میسوخت ولی چاره چه بود باید میخ ریاست جمهوری را طوری محکم میکردم که هیچ احدی توان بیرون کشیدن آن را نداشته باشد.

اقدامات دیگری نیز در جهت محکم کردن پای خود کردیم.در اولین حرکت دستور دادیم دو دست مسیو خاتمی را قطع نمایند و بهانه را بر این گذاشتیم که در لباس روحانیت با نامحرم عمل شنیع دست دادن را انجام داده بود و فیلمش نیز موجود بود.حتی شایعاتی نیز بود که با کاندولیزا رایس لب تو لب مشغول عشق بازی بوده ولی به دلیل نبود مدارک مستند مثل فیلم نتوانستیم آن را نیز داخل پاچه اش کنیم.اما درست است که برای قطع دستش این را بهانه کردیم ولی دلیل اصلی آن، این بود که دستش از قدرت کوتاه شود و حتی به این مسائل فکر هم نکند.

در اقدام دیگری کروبی و روزنامه اش و کادر تحریریه اش(مخصوصا مسیح علی نژاد)را به بلاد آفریقا تبعید کردیم تا ببینیم در آنجا هم میتواند قول پنجاه هزار تومان و صد هزار تومان بدهند.

هاشمی را نیز شبانه توسط تروریست معروف عسگر کشتیم و طوری وانمود کردیم که از بس در انتخاباتها شکست خورده افسردگی پیدا کرده و خودکشی کرده است.

در حرکتی انقلابی دستور دادیم که تمام کسانی که از احمدی نژاد کوتاهتر هستند را گردن بزنند تا به این ترتیب دیگر گرفتار کوتوله های سیاسی نشویم و خود احمدی نژاد را نیز نیز به عنوان نماد این حرکت انقلابی اول از همه گردن زده دستور دادیم که سر و پیکرش چند ماهی در دروازه های شهر آویزان بماند تا کوتوله دیگری بیضه ی وارد شدن به این شهر را نداشته باشد.

میر حسین موسوی را نیز که نزدیک هر انتخابات جناحین چپ و راست به منت کشی اش میروند و او نیز هی عشوه و ناز می آید را ابتدا به بلاد سیبری تبعید کردیم و جوانک تروریستمان را نیز به دنبالش فرستادیم که هم از شر میر حسین راحت شویم و هم از شر این عسگر که کلی از جنایات ما را میداند باشد که در بلاد سیبری ماتحتشان قندیل ببندد و ریق رحمت را نوش جان کنند.

با این تفاسیر تمام کسانی را که میتوانستند برای ریاست جمهوری جاودانه ما خطری محسوب شوند یک به یک به دیار باقی فرستادیم بعد از فارغ شدن از این مسائل طبق قولی که به حضرات داده بودیم قصد به نابودی واتیکان نمودیم و طی پیکی از بن لادن خواستار چند کله خر شدیم که با بستن انواع و اقسام مواد منفجره به خود، هم شربت شهادت را بنوشند،هم این لکه ننگ(واتیکان)را از دامن ایتالیا پاک کرده تا مردمانشان کانالهای پورنوی بیشتری داشته باشند و هم بنده نسبت به قولی که به حضرات دادم به  وفا نمایم تا بعد ها نیز بشود شاید ریاست سازمان ملل را با کمک ایشان بگیرم.

دستور دادیم تمامی استادان دانشگاه اخراج شوند و به جای آنها از نیروی متخصص باربر که در بازار تهران بسیار یافت میشود برای تدریس به دانشجویان استفاده شود و همین طور طرح جداسازی دختران و پسران را در محیط دانشگاه، که رییس جمهوران پیشین با اهمال کاری پشت گوش می انداختند را با ایجاد یک دیوار بتونی به ضخامت یک متر و ارتفاع ۵ متر در وسط دانشگاه انجام دادیم که جنس مونث در یک طرف دیوار قرار بگیرد و جنس مذکر در طرف دیگر و هیچ جنس مخالفی حق وارد شدن به حریم آن یکی را نداشته باشد مگر پرسنل وظیفه شناس حراست که میتوانند بطور دائم و یا موقت در قسمت خانمها طردد نمایند و گه گاهی گوشمالی نیز به خانمها از همان نوعی که خودشان بهتر بلدند بدهند.

با این اوصاف توانستیم محیط دانشگاه را سالم نموده دانشگاهها را که میرفت تبدیل به فاحشه خانه شود پاکسازی نماییم و هر از چند گاهی چند نفر از دختران و چند نفر از پسران را به طور اتفاقی انتخاب میکردیم و به قید قرعه به عقد و نکاح دائم یکدیگر در می آوردیم و جشنی بس بزرگ نیز به نام پیوند دانشجویی برایشان میگرفتیم.البته در این مراسم خبری از لهو و لعب و عیش و نوش و رقص و غیره نبود و به حضار هم دستور داده بودیم به جای کف زدن با صلوات مجلس را مزین کنند و تدابیری نیز اندیشیده بودیم که مجلس به اختلاط نینجامد.

بعد از مدتی که دانشجویان از لاسیدن محروم شده بودند، دست به طغیات زده فریاد یا مرگ یا آزادی سر دادند که این حرکتشان را نیز بی جواب نگذاشتیم و طی دستوری که به مسعود ده نمکی دادیم امر نمودیم که سینما را بی خیال شده دوباره چهره عوض کند و با فریاد یا حسین و یا زهرا ،دانشجویان را از بلندی های دانشگاه با مغز به کف زمین هدایت نماید و مسعود ده نمکی که در این کار امتحان خود را به نحو احسن پس داده بود این بار نیز از این امتحان سر بلند بیرون آمد و با موجی از سر و دست و پای شکسته و چشم از کاسه درآمده ، غوغای دانشجویان را آرام نمود.بخاطر اینکه دانشجویان دیگر دست به گردنکشی نزنند دستور دادیم مقداری شهید گمنام برای خاکسپاری به سمت دانشگاهها تشییع شود و همراه انها نیز بسیج همیشه در صحنه هر چند گاهی به بهانه دیدار از مزار شهدا وارد دانشگاه شده سرو گوشی آب دهد تا کسی دیگر جرات آشوب و بلوا نداشته باشد.پس از مدتی که این بسیجیان به بهانه دیدار از مزار شهدا به دانشگاه آمد و شد کردند دستور دادیم که با کیف و لوازم تحریر رفت و آمد کنند و همین شد که آرام آرام دانشجو صدایشان کردند و بسیج دانشجویی را پدید آوردیم و چون دیدیم بودن این بسیجیان در محیط دانشگاه مثمر ثمر واقع شد دستور دادیم سهمیه بسیجیان را در کنکور دو برابر نماین تا کور شود هر آن کس که نتواند دید.

بابا خسته شدم اگه حسش بود بقیه رو بعدا مینویسم.

منبع : وبلاگ از یادداشت های یک نفر دیوانه

https://dajal1.blogfa.com
+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.