رویکردی ساده‌انگارانه به همجنس‌گرایی

رویکردی ساده‌انگارانه به همجنس‌گرایی

خانم ماه منیر رحیمی در تاریخ ۲۳ فروردین گفت‌وگویی با آقای دکتر جعفر کاظمی انجام دادند. در این گفت‌وگو که در سایت زمانه نیز انتشار یافت نکاتی پیرامون همجنس‌گرایی طرح شده که یا به کل نادرست است یا تنها نیمی از حقیقت را در بردارد. در این یادداشت از روی وظیفه نادرستی‌ها را یادآوری می کنم. ورود من به این بحث نه از منظر یک نویسنده بلکه از جایگاه یک درمانگر است. (آیا می‌توانیم این دو سویه را به این سادگی از هم جدا کنیم؟)

آقای کاظمی با رویکرد ساده‌انگارانه و حتی عامیانه به نظریه فروید در توضیح همجنس‌گرایی می‌گویند:
وقتی شخص رشد می‌کند و بزرگ می‌شود، این موضع‌ جنسی از دهانه‌ی مقعدی به آلت جنسی منتقل می‌شود. آن‌هایی که منتقل نمی‌شود، در مرحله‌ی فالیک می‌مانند و از همان مقعدشان لذت می‌برند. یعنی دیگر لذت جنسی را از غیر از موضع جنسی واقعی باید ببرند، اینها احتمالاً همجنس‌گرا می‌شوند.

این سخن از بنیاد نادرست است و هر چند که ظاهرا علمی‌ست اما در اساس عامیانه است و متاسفانه از این حقیقت نشان دارد که گوینده سخن حتی با پیش پاافتاده‌ترین بحث‌های روانشناسی بالینی بیگانه است یا از روی مصلحت یا ترس از این بحث‌های کاملا آشنا می‌گذرد. این سخن متاسفانه حرف مفتی بیش نیست. به این دلایل:

در تئوری‌های روانکاوی و از جمله در مکتب Feldmanns و MacCullochs همجنس‌گرایی در مردان از نوع اختلال در شکل‌گیری هویت جنسی به شمار می‌آید. در این نظریه مردی همجنس‌گرا می‌شود که تعریف مردانگی در قلمرو فرهنگی فرد را نتواند بپذیرد. برای مثال در فرهنگ ما ایرانیان اگر داش آکل را نشانگر کمال مطلوب منش مردانه در نظر بگیریم، مردی که نتواند در سنین شکل‌گیری شخصیتش خود را در این گونه نشانه‌های مردانگی تعریف کند، به همجنس‌گرایی تمایل پیدا می کند. با این حال این تنها یک نظریه است. محققانی مانند Churchill در سال ۱۹۶۷ یعنی نزدیک به ۴۰ سال قبل این نظریه را رد کردند و به عامل رفاقت در شکل‌گیری تمایلات همجنس‌گرایانه در مردان اشاره داشتند. در میان سربازان یونانی و همانطور که از داستان‌های ایاز در ادب فارسی پیداست در میان بسیاری از لشکریان ایرانی و در دوران‌های متاخرتر در میان عارفان ایرانی تمایلات همجنس گرایانه وجود داشته است. این گونه محققان با استناد به روایات تاریخی به این نکته اشاره می‌کنند که این مردان هر چند در زمان خود کمال مطلوب مردانگی را از نظر زیبایی صورت و رشادت و رزم‌آوری و رویکرد به ورزش‌های رزمی به نمایش می‌گذاشتند اما همجنس‌گرا بودند. (نمونه‌اش ایاز ) علاوه بر این در تحقیق معروف به پژوهش بیبر فقط ۲ درصد همجنس‌گرایان مردانگی خود را انکار می‌کردند یا با مردانگی‌شان مشکل داشتند. فروید در رساله‌ای که درباره جنسیت نوشته است Drei Abhandlungen zur Sexualtheorie به این حقیقت اذعان دارد.


Silverstein در سال ۱۹۷۲اعتقاد داشت که بسیاری از مردان همجنسگرا خود را به شکل مرد می‌بینند. (یعنی اختلال در هویت‌یابی جنسی ندارند.) مارتین و لیون (۱۹۷۲) همین نکته را در مورد خانم‌های همجنس‌گرا بسط می‌دهند. در این بحث نباید فراموش کرد که همجنس‌گرایان هم مانند دیگران در یک قلمرو فرهنگی مشخص زندگی می‌کنند و از آن فرهنگ تاثیر می‌گیرند. برای همین آنها هم تلاش می‌کنند برای به دست آوردن محبت همسر، در نقش یک مرد یا یک زن فرو بروند و آن وظایفی را انجام دهند که فرهنگ مسلط از آنها انتظار دارد. برای مثال اگر در ایران یک زن می‌بایست کدبانو باشد یک مرد همجنس‌گرای ایرانی اگر در یک رابطه همجنس‌گرایانه زندگی کند، بعید نیست که بخواهد برای به دست آوردن محبت همسرش کدبانوی خوبی باشد. ممکن است همین مرد از برخی لحاظ مانند یک مرد تمام عیار، یکی مثل داش آکل، بزن بهادر یا به اصطلاح بامرام باشد. (ابراهیم گلستان در مقاله‌ای اشاره می‌کند که داش آکل اتفاقا همجنس‌گرا بوده است.) روانشناسی و روانکاوی با فروید آغاز شد اما به او ختم نشد. محققی به نام Gangon می‌نویسد جنسیت قالبی نیست که آن را بتوانیم به قالب فرد درآوریم.

آقای کاظمی ظاهرا به کل از این نظریه‌ها بی اطلاع‌اند یا با سویه همجنس‌گرایانه‌شان در ارتباط نیستند یا از این سویه وحشت دارند که به جای رویکرد علمی به این مساله ساده، همجنسگرایی را در حد مقعد فرو می‌کاهند. آن طور که از تحقیق کینزی برمی آید مشکلات روحی همجنس‌گرایان به رشد و شخصیت آنان ربط ندارد. بل که به میزان پذیرش همجنس‌گرایی در یک جامعه ربط دارد و به حد تاثیرپذیری فرد از جامعه. آقای کاظمی با آوردن یک حرف مفت دانسته یا ندانسته از روی یک نیاز نویروتیک یا از روی ترس و شاید هم سنجیده و حتی اندیشیده زمینه‌های تبعیض جنسی همجنس‌گرایان ایرانی را فراهم می‌آورد. حساسیت من به این سخنان به این دلیل است نه به این دلیل که سخنان ایشان مهم بوده یا حرف تازه‌ای آورده‌اند. آقای کاظمی نکاتی دیگری را هم مطرح می‌کنند که هر چند درست است اما همه حقیقت نیست. اشاره می‌کنم و می‌گذرم:

۱- اختگی: دلیل اختگی تنها احساس گناه نیست. اصولا هرگاه فرد از نظر اجتماعی احساس کند ناکاردان و نالایق است در رابطه جنسی با همسرش این احساس بازتاب پیدا می‌کند. برای مثال بسیاری از مردان مهاجر ایرانی که به کشورهای صنعتی مهاجرت کرده‌اند و جایگاه اجتماعی که فراخور توانایی‌هاش باشد نیافته‌اند در خطر ابتلای به ناتوانی جنسی قرار دارند. ساختار خانواده و سرکوب و عدم اعتماد به نفس هم نقش مهمی دارند. (متاسفانه تحقیقی در این مورد وجود ندارد. به خاطر این که مهاجران مسلمان به خاطر نقش پیرامونی که در جوامع غربی دارند به عنوان یک گروه مصرف کننده مطرح نیستند و موسسات تحقیقی بودجه خود را صرف این گروه نمی‌کنند.)

۲- اعتیاد به سکس: به دلیل کمبود یا نبود عشق در رابطه است. ربطی به وسواس ندارد. هر چند آن گاه که با احساس گناه و احساس آلودگی توام شود ممکن است به وسواس بینجامد.
سرانجام فراموش نکنیم که روانکاوی از یک چشم نابیناست و تنها به آن سویه‌ای از حقیقت نظر دارد که سهم فرد در کنش نادرست اجتماعی اوست. روانکاوی با قدرت همسوست. هرگاه روانکاوی را در حد حقیقت محض فراز آوریم و از آن یک جهان‌بینی بسازیم به راه عافیت اندیشی افتاده‌ایم.

حسین نوش‌آذر

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.