اصول چهارگانه رابطه "مهاجر" و "ایران"
(1) ما قادر به زندگی در ایران نیستیم و نخواهیم بود
ما با کسی تعارف نداریم: ما نمی توانیم در ایران زندگی کنیم .... اصلا بحث این حکومت و اون حکومت نیست ... اصلا بحث عدم وجود امکانات و حقوق اولیه پیشرفت و زندگی نیست ... شاید فقط از اینکه در یک صف کسی با زرنگی از ما جلو بزنه آزرده می شیم ... شاید فقط از رانندگی با آرامش در بین خطوط و زدن راهنما لذت می بریم ... شاید اصلا بحث این هم نیست ... شاید فقط و فقط همون جور که علی های دایی و کریمی حق دارند از پیشرفت خودشون در یک باشگاه سطح جهانی استفاده کنند و لذت ببرند ، ما هم برای پیشرفت و لذت احتیاج به فضای بزرگتری داریم ... به هر حال و با هر دلیلی ، ما با کسی تعارف نداریم: ما نمی توانیم در ایران زندگی کنیم ...
اما با خودمون هم تعارف نداریم: ما دیگر هیچ گاه قادر به زندگی در ایران نخواهیم بود. بله ... درسته ... عوض شدن شرایط واقتضائات خانوادگی و بیزنسی بعضی از ما را به ایران بر می گردونه ، اما حتی در صورت برگشت هم دیگر در "ایران" "زندگی" نخواهیم کرد: .... یا "ایران" ایران نخواهد بود (همون جور که بنگلور ای که اون هندی بهش برگشت اون بنگلور نبود) ... یا "زندگی" ، زندگی... ما این حقیقت را می دونیم و با خودمون تعارف نداریم.
(2) ما قادر به زندگی بدون ایران نیستیم و نخواهیم بود
ایران با ماست ... ما دیوانه ایرانیم ... صد ها بار news.gooya.com را چک می کنیم ... از مردم درون ایران بیشتر روزنامه ایرانی می خوانیم ... موقع انتخابات از مردم درون ایران بیشتر حرص و جوش می خوریم ... دعای ربنای رمضان در وبلاگها ما را دیوانه می کنه ... بارها خاطرات ایران را مرور می کنیم ... برامون مهمه الان ایران سرده یا گرم؟ ... پاییزه یا بهار؟ .... مردم خوشحالند یا ناراحت؟ ... عاشق دوربینهای کنترل ترافیک تهران هستیم ... هر چند وقت یک بار به ایران سفر می کنیم و در تمام روزها و ماههای بعدش با سرخوشی اون به کارهامون ادامه می دیم ... هرچند به روی خودمون نمیاریم ، اما یک چیز را خوب می دونیم: ... ما دیوانه ایرانیم ...
(3) ما می توانیم به ایران کمک کنیم
ما بهترین گزینه برای کمک به ایران هستیم .... ما تنها با جمع کردن 1 سنت از هر دلار درآمدمون که 90 برابر پول ملی ما ارزش داره می تونیم هزاران کار انجام بدیم ... (ما با چشم به هم زدن انسانی را آزاد کردیم) ... ما با منتقل کردن دیده هامون از تجربیات کشورهای دیگه می تونیم تاثیرگزار باشیم (سرنوشت خواهر و برادر و خواهرزاده و برادرزاده من و تو در خطره اگر در همین وبلاگهای شخصی مون واقعیتهای اجتماعی دنیا را براشون نگیم ... دختر خطرناکه یا الکل؟ الکل خطرناکه یا اکس؟ میلیاردها نفر از مردم دنیا چه کرده اند؟) .... ما اگه حتی فقط و فقط به فکر پیشرفت خودمون باشیم باز برای ایران مفیدیم ... دهها تحقیق و paper نشون داده رسیدن مهاجر به هدفهای خودش و سمبلی که به عنوان موفقیت به وجود میاره باعث رشد و تکاپوی مفید در کشور مبدا می شه ... ما بهترین گزینه برای کمک به ایران هستیم ....
(4) ما می توانیم از ایران انرژی بگیریم
می دونی ... اگه قرار بود قدرت انتخاب داشته باشم، دوست داشتم "روزها" را در غرب زندگی کنم و "شبها" را در شرق ... "هیجانم" در غرب باشه و "سکوتم" در شرق ... "بیرونم" در غرب باشه و "درونم" در شرق ... ایران یعنی شرق ... یعنی شب و سکوت و درون ... ما به اینها احتیاج داریم ... البته غرب هم از اینها داره ، کوئیلو و بودا بار داره ... اما اگه غرب باید کوئیلو داشته باشه تا حرفهایی از جنس مولانای ما را تکرار کنه، تک تک ما یک مولانا هستیم ... اگه غرب باید بودا بار داشته باشه تا با موزیک شرقیش به آرامش برسه تک تک ما در بودا بار بزرگ شده ایم .... البته فرهنگ خودمون را خوب می شناسیم و از بابت 90 درصد اون شرمساریم. اما قدرت تفکیک بخشهای خوب و بد اون را داریم و لازم نیست به دلیل حوادث روزگار با همه اون خداحافظی کنیم ... از آرامش Starbucks و شیطنتهای nightlife محل زندگیمون لذت می بریم ، اما گاه و بیگاه هم با ربنای شجریان به آسمان می ریم ، با خوندن حافظ دیوانه می شیم ، و برای بچه هامون با افتخار از سرزمین مولوی ها تعریف می کنیم ...
...
... قادر به زندگی در ایران و بدون ایران نیستیم اما تا عمر داریم ازش انرژی می گیریم و بهش کمک می کنیم.
https://www.globalpersian.com/archive/dynamic/041115.html