آزار و اذیت شیطانی نوجوان را به قتل مجبور ساخت

آزار و اذیت شیطانی نوجوان را به قتل مجبور ساخت

سهراب برگه را به دست سروان (حق‌دوست) می‌‌دهد. این برگه حاوی مشخصات مهران فرزند اوست که به گفته سهراب از روز قبل، خانه را ترک کرده و مراجعت نکرده است. سوالات بعدی افسر، در مورد دوستان او و احتمالاتی در زمینه فامیل مخصوصا بستگانی که ممکن است مهران به خانه آنان رفته باشد است. در این مورد سهراب توضیح می‌‌دهد که به تمام بستگان و فامیل مراجعه، اما اثری از مهران نیافته. پرونده تکمیل می‌‌شود و افسر پرونده آن را جهت کسب دستور قضایی به سهراب می‌‌دهد تا با مراجعه به دادگستری شهرستان، پرونده به نظر قاضی رسیده و دستور قضایی لازم اخذ شود.


    پس از دریافت دستور قضایی، افسر پرونده به تحقیقات در زمینه یافتن مهران دست می‌‌زند و از تمام دوستان و آشنایان مهران تحقیق می‌‌شود و ظرف ده روز تمامی راه‌هایی که منتهی به گم شدن مهران شده، بررسی، اما نتیجه‌ای عاید نمی‌‌شود. در روز دهم سهراب مجددا مراجعه و اعلام می‌‌دارد طبق اطلاعاتی که به دست آورده فهمیده که سهراب ربوده شده است. براساس اظهارات سهراب گزارشی تنظیم شده و به نظر قاضی پرونده می‌‌رسد. چهار نفر جهت بازجویی احضار می‌‌شوند، یکی از این چهار نفر، نیما، دوست مهران است که می‌‌‌گوید (من جزوه‌ای از مهران گرفته بودم که آن را به در خانه‌شان برده و به او دادم، بعد هم دیگر او را ندیدم.)
    محبوب یکی دیگر از مظنونین و از بستگان نزدیک سهراب است. تحقیقات در مورد محبوب نیز نشان می‌‌دهد که او نمی‌‌توانسته در آدم‌ربایی مهران دست یا کوچک‌ترین اطلاعی از مهران داشته باشد. موضوع فقدان مهران، حالتی بسیار ناهنجار در شهرستان و محدوده زندگی او به وجود آورده است و به همین خاطر به دستور سرهنگ (واصلی) معاون فرمانده انتظامی استان در امور آگاهی، سرهنگ (علیرضا آریانی) رییس دایره مبارزه با قتل و جرائم جنایی، سروان (خسرو نجف‌زاده) دستور می‌‌دهد تا با تشکیل یک اکیپ ویژه از ورزیده‌ترین کارآگاهان در زمینه‌های مختلف اطلاعات، تجسس، عملیات و اقدامات ستادی تشکیل ‌‌شود و این اکیپ به سرپرستی سروان حق‌دوست، افسر دایره تشکیل شده و به تحقیقات نامحسوس دست می‌‌زنند.
    این تحقیقات شامل بستگان نزدیک، علی‌الخصوص کسانی که با خانواده سهراب رفت و آمد بیشتری دارند و دوستان تحصیلی مهران و کسانی که با او صمیمی هستند یا احیانا برخورد داشته‌اند می‌‌شود. با توجه به این‌که مهران ظرف 15 روز گذشته هیچ تماسی با خانواده نداشته و هیچ‌کس هم تلفنی مبنی بر گروگان بودن او نکرده است.
    _
    ماموران دو احتمال دارند، اول این که ممکن است مهران خودش از خانه فرار کرده باشد و دوم این که به احتمال بسیار زیاد به قتل رسیده است. به همین علت حلقه عملیات اطلاعاتی نامحسوس تنگ‌تر می‌‌شود. نیما، همکلاسی مهران، آخرین نفری است که او را دیده. یکی از مواردی که در تحقیقات مشخص می‌‌شود این است: علی‌رغم این که مهران هیچ‌گونه سابقه سویی ندارد، او را در محل، جوانی شرور می‌‌شناسند. این نوجوان 15 ساله ضمن شرارت دارای مشکلات اخلاقی هم هست. بنابراین، این فرضیه هم پیش می‌‌آید که آیا ممکن است مهران به وسیله نوجوان دیگری که با او مشکل داشته، کشته شده باشد. هنگامی این فرضیه قوت می‌‌گیرد که ماموران در تحقیقات خود، درمی‌‌یابند مهران و نیما از دوستان صمیمی بوده، غالبا با یکدیگر بوده‌اند، ولی اخیرا بین آنان جدایی افتاده بود. تحقیقات بیشتر نشان می‌‌دهد که خواهر نیما به دلیلی نامعلوم خودکشی کرده، به‌خاطر همین امر، حلقه محاصره تحقیقاتی اکیپ گرداگرد خانواده نیما تنگ و تنگ‌تر می‌‌شود. والدین و شوهر خواهر و خواهر نیما در این حلقه قرار دارند، آنان نیز این را احساس کرده‌اند. با این همه، یک‌بار دیگر نیما به بازجویی فراخوانده می‌‌شود. او این‌بار نیز می‌‌گوید: من فقط جزوه‌اش را به او دادم و دیگر از او خبری ندارم.فشار تحقیقات ماموران و احضار‌های پی‌درپی نیما و خانواده‌اش که با هماهنگی قضایی انجام می‌‌شود، بالاخره نتیجه می‌‌دهد.
    23 روز پس از فقدان مهران، شخصی به نام (سردار.ش) به اتفاق دخترش (نسرین.ش) و دامادش (مراد.ش) هنگامی که آگاهی تعطیل است، نزد سرهنگ (اکبر قربانی) افسر جانشین آگاهی استان مراجعه و در حضور سروان (بهروز فاتحی) که او نیز تصادفا افسر کشیک دایر مبارزه با قتل و آدم‌ربایی آن روز است، می‌‌گوید:
    امروز وقتی به اتفاق بچه‌هایم (نیما.ش) دامادم مراد.ش و دخترم نسرین.ش مشغول شخم‌‌زدن باغ زراعی‌مان بودیم، یک‌باره نیما فرزندم شتابان به نزد من که خودرو را روشن کرده و قصد خارج شدن از باغ را داشتم، گفت: سر یک آدم رو توی زمین چال کرده بودند که پیدا شد. بالافاصله با توجه به این‌که این خانواده در محاصره اطلاعاتی هستند، به سروان حق‌دوست اطلاع داده می‌‌شود. سروان به اتفاق افراد اداره تشخیص هویت مدیریت آگاهی استان، سروان فتحعلی‌زاده و سروان فاتحی به محل اعزام می‌‌شوند. در محل، قاضی (علی‌نژاد) و پزشک قانونی کشیک حضور دارند. بلافاصله به سهراب نیز خبر می‌‌دهند باتوجه به نزدیکی خانه سهراب به محل، او نیز به محل می‌‌آید. او جسد را شناسایی می‌‌کند و اعلام می‌‌دارد این جسد متعلق به فرزند 15 ساله او مهران است. با این وضعیت، قاضی دستور توقیف آنان را می‌‌دهد و پس از عکسبرداری توسط ماموران تشخیص هویت، جسد به دستور قاضی برای تعیین علت قطعی مرگ به سردخانه پزشکی قانونی منتقل می‌‌شود. تمام افراد خانواده پس از بازجویی مقدماتی به دلیل فقدان آزاد می‌‌شوند اما نیما 16 ساله طبق درخواست سرپرست اکیپ از قاضی در بازداشت می‌‌ماند. تحقیقات از او آغاز می‌‌شود. در این بازجویی نیما می‌‌گوید که فقط با مهران دوست و همکلاسی بوده و از این‌که جسد او در زمین آنان پیدا شده، شگفت‌زده است. افسر پرونده کلیه سوابق خانوادگی را پیش روی او می‌‌گذارد، یکی از سوابق نشان دهنده رابطه بسیار نزدیک نیما و مهران است و مدتی نیز بین آنان جدایی افتاده، ولی دو روز قبل از فقدان مهران، نیما او را ملاقات کرده است. این ملاقات صرفا یک رد و بدل کردن جزوه نبوده و آن دو به اتفاق یکدیگر دیده شده‌اند که به طرف زمین کشاورزی می‌‌رفتند. با این همه، نیما زیر بار نمی‌‌رود و اظهارات افرادی را که در تحقیقات اطلاعاتی نامحسوس بیان کرده‌اند نیما و مهران، که در روز فقدان با یکدیگر دیده شده‌اند را رد می‌‌کند. بالاخره افسر پرونده با کسب اجازه از قاضی و افرادی که حاضرند شهادت بدهند، جلسه رودرویی می‌‌گذارند و بالاخره نیما با شهود مواجهه داده می‌‌شود و در آن‌جاست که اعتراف می‌‌کند.- من، از قبل به دو علت از مهران کینه و دشمنی داشتم. علت اول این بود که وقتی دو سال قبل برای خواهرم خواستگار آمد، خانواده مهران تهمت‌های ناروایی را به خواهرم نسبت دادند و به خواستگار او گفتند که خواهرم دختر خوبی نیست و خانواده خوبی هم ندارد. به همین دلیل خواستگاری با فضاحت بهم خورد و به علت این که خواهرم آبرویش رفته بود، خودکشی کرد. علت دوم این که مدت‌ها بود او با تهدید و دشمنی به من آزار و اذیت می‌‌رساند چون آدم شروری بود، از او می‌‌ترسیدم و تن به خواسته‌های او می‌‌دادم.
    - دیگر به تنگ آمده بودم. مدتی از او کناره‌گیری کردم و حتی تهدید‌هایش هم در من اثر نداشت. خیلی مزاحمم می‌‌شد به حدی که تصمیم گرفتم او را از میان بردارم. در شب حادثه به در خانه‌اش رفتم تا ضمن دادن جزوه، وعده تجدید روابط قدیم را بدهم. با این ترفند او را به خانه خالی از سکنه باغ بردم. از قبل تمام موارد را پیش‌بینی کرده بودم. ضمن اعتراض به تهدیدهای او چاقو را زیرگلویش گذاشته و گفتم:
    - امشب تو باید به سزای تمام اعمال زشتت برسی.
    او باور نمی‌‌کرد و با خنده گفت:
    - شوخی نکن!
    با عصبانیت گفتم:
    - من با تو شوخی ندارم.
    به او یک ضربه کارد زدم و به زمینش انداختم. یک ضربه به گردن او زدم. چند ضربه دیگر هم زدم که یک وقت بلند نشود و دنبالم نکند، خیلی ترسیده بودم. مهران به خاطر بریدگی گردن و جراحت زیاد فوت کرد، ابتدا نمی‌‌دانستم چه کنم. بیرون آمدم، کمی در باغ قدم زدم. زمین باغ نرم نرم بود چون تازه بیل خورده بود. بیل را برداشتم، زمین را کنده و او را دفن کردم. به پدر، خواهرم و شوهرخواهرم اطلاع دادم که مهران را کشته‌ام. ابتدا آنان می‌‌خواستند مرا تحویل دهند، ولی بالاخره قرار شد یک نقشه درست و حسابی بکشند، تا این‌که روز قبل اطلاع دادند که در حال شخم‌زدن به جسد مهران برخورده‌اند.
    با این اعترافات، نیما 16 ساله به اتهام قتل عمد مهران 15 ساله با قرار بازداشت موقت، همچنین پدر و شوهر خواهر او نیز به اتهام کمک در اختفای جسد، با قرار بازداشت موقت جهت تحقیقات بیشتر در اختیار آگاهی قرار گرفتند.
    
    چــرا جـــرم؟
    
    سرهنگ (مهدی احمدی مهوار) از شورای اطلاع‌رسانی پلیس در مورد این پرونده عقیده دارد:
    یکی از مهم‌ترین مسائلی که هر خانواده باید رعایت کند، کنترل فرزندان است. یعنی این‌که فرزندان لازم است مدام در کنترل خانواده باشند. رفت و آمدهای‌شان، مراوده‌ها و دوستی‌های‌شان، محل و رفتارشان در مدرسه باید زیرنظر خانواده باشد. خانواده نقش مهم، اساسی و سازنده در تربیت فرزند دارد. این نقش در مورد پسران نوجوان پررنگ‌تر و بسیار اثرگذارتر است. در این سن، جوان به دنبال الگو می‌‌گردد. می‌‌خواهد الگویی انتخاب کند و در همان قالب وارد شده و زندگی کند. این الگو‌پذیری و الگوبرداری رفتاری، امری اجتناب‌ناپذیر است و وای بر احوال خانواده‌ای که الگو‌های غلط را دانسته یا ندانسته به نوجوانش معرفی کند. این معرفی الگو ممکن است دیدن فیلم‌های مبتذل یا حتی فیلم‌های به ظاهر بی‌‌خطر، ولی باطنا خشونت‌زا را در خانواده وارد کرده و نقش خشونت را در روح نوجوان حک کند. ممکن است فیلم‌ها یا برنامه‌هایی را جوان ببیند که مقدمات انحطاط روحی، فکری و عملی او را فراهم کند. در این سنین دختران و پسران جوان، بسیار حساس، آسیب‌پذیر و میل عجیبی به سوی اعمال ناهنجار دارند. خانواده‌ای در این برهه موفق است که بتواند ایمان عملی را سرمشق کارهای نوجوان قرار دهد. این ایمان عملی یعنی این‌که پدر و مادر واقعا مومن و معتقد به اصول دینی و اخلاقی باشند و به تمام تکالیف شرعی و انسانی‌شان عمل کنند، به نحوی که همین امر ملکه ذهن جوان شده و به یک ایمان فطری و عملی برسد. این ایمان است که مانند یک قطعه مستحکم، جلوی بدی‌ها و پلید‌ی‌ها را می‌‌گیرد تا بر جوان مومن اثر نکنند. متاسفانه جوانان و نوجوانانی که به اعمال خلاف روی می‌‌آورند، علت اولیه‌اش ایمان است و رشد و نمو در خانواده‌‌ای که یا ایمان قرص و محکمی ندارند یا با ندانم‌کاری‌ها جوان را به سوی آسیب و گناه و اعمال ناصواب سوق می‌‌دهند. در هر صورت یک خانواده خوب، باایمان و منظم و مرتب، فرزندی تحویل جامعه می‌‌دهد که مفید به حال اجتماع و خودش باشد، ولی خانواده نامنظم،خود بستری برای پرورش جرم است، کما این‌که در اعترافات نیما می‌‌بینم خانواده‌ مهران در غیبت خواهر او، نزد خواستگارش دختر را بد جلوه داده‌اند. عملی که در انسانیت، دین و مذهب منع شده و وجاهت شرعی و انسانی و قانونی ندارد.به هر حال بیایید جوانان را کنترل و با اعمال شایسته‌مان آنان را تربیت کنیم و عنصری مفید به جامعه تحویل دهیم.
    
    مقتول مزاحم
    
    مردی که در جریان درگیری با یکی از افراد شرور، وی را به قتل رسانده بود پس از معرفی خود، انگیزه‌اش را ایجاد مزاحمت مقتول برای خانواده‌اش عنوان کرد.به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی پلیس به نقل از اداره کل مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی ناجا، ماموران کلانتری 11 شهرستان سبزوار از توابع استان خراسان رضوی، هشتم اردیبهشت ماه سال جاری از وقوع قتلی مطلع شدند.پس از کسب خبر، بلافاصله اکیپی از کارآگاهان ویژه قتل و بررسی صحنه جرم به محل اعزام شدند. این گزارش حاکی است، ماموران در بررسی اولیه متوجه شدند سه مرد به علت مزاحمت برای خانواده قاتل با وی درگیر شدند.در این درگیری، قاتل با چاقو به مقتول حمله و حین درگیری او را زخمی کرده است. مجروح حادثه بالافاصله به بیمارستان منتقل شد اما بر اثر شدت جراحات وارده در بیمارستان سبزوار فوت کرد. شایان ذکر است، قاتل ضمن معرفی خود به ماموران انتظامی، علت این نزاع را ایجاد مزاحمت از سوی افراد شرور برای خانواده‌اش بیان کرد.تحقیقات پلیس برای صحت یا سقم این ادعا ادامه دارد.
    
    والدین فرزند سه ماهه خود را کشتند
    
    زن و شوهری که با خوراندن تریاک به پسر بچه سه ماه خود باعث مرگ وی شدند، تحت تعقیب پلیس و مقامات قضایی قرار گرفتند.
    این زن و شوهر 23 اسفند سال گذشته با مراجعه به بیمارستان اعلام می‌کنند که پسر بچه سه ماهه آنان گریه می‌کرد و برای آرام کردنش به وی تریاک خورانده‌اند.
    مسئولان بیمارستان بعد از فوت وی در گزارش پزشکی اعلام می‌کنند پسر سه ماهه به علت مسمومیت ناشی از استعمال مواد مخدر فوت کرده است.
    بازپرس کشیک دادسرا پرونده را برای مشخص شدن علت فوت به پزشکی قانونی ارسال می‌کند که آنان نیز در گزارش خود علت فوت را استشمام گاز منوکسیدپپکربن و مسمومیت ناشی از آن اعلام کردند.
    گفتنی است، اولیای دم بعد از بستری کردن بچه سه ماهه خود از بیمارستان خارج شده و دیگر به بیمارستان مراجعه نمی‌کنند و پسر سه ماهه نیز در شب اول در بیمارستان فوت می‌کند.
    دستور قضایی لازم برای شناسایی پدر و مادر پسر سه ماهه و دستگیری آنان صادر و پرونده برای رسیدگی تکمیلی به بازپرس ارسال شد.
    
    پسر، ناپدری خود را به قتل رساند
    
    یک پسر 25 ساله، با ضربات چاقو بر پیکر پدر ناتنی خود، پرونده قتل را برای خود گشود و تحت تعقیب پلیس قرار گرفت.
    ماموران کلانتری ( 147گلبرگ) خبر وقوع قتل را دریافت و بلافاصله به محل حادثه اعزام شدند. بر اساس این گزارش، با حضور ماموران مشخص شد که پسر 25 ساله‌ای طی درگیری خانوادگی، پدر ناتنی خود که 40 سال سن دارد را با ضربات چاقو به قتل رسانده و متواری شده است.ماموران بعد از اقدامات لازم، پرونده قتل را تشکیل و با هماهنگی بازپرس ویژه قتل، تحقیقات خود را جهت دستگیری قاتل آغاز کردند.

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.