تبعیض جنسی در عرصه بیماری و درمان

تبعیض جنسی در عرصه بیماری و درمان

 

انسان مساوی مرد!

 

این دیدگاه مدت های طولانی معیاری بود در برخورد با بیماری و درمان و هم چنین در رابطه با تحقیقات و پیش گیری از ابتلاء به بیماری، به ویژه بیماری های زنانه.

مرد معیار همه چیز شمرده می شد. جنبش زنان طی سالیان گذشته همواره نسبت به مسئله بیماری در زنان و راه های درمان آن حساس بوده و به ویژه توجه به  بیماری های زنانه را که عمدتا نسبت به آن بی اعتنایی کامل می شد، در صدر مبارزات خود قرار داده  است. بیماری های زنانه مثل سرطان سینه یا وجود خشونت علیه زنان و نتایج و اثرات بیماری زای آن  و هم چنین بررسی ویژگی های سکته قلبی در زنان و غیره، مسائلی ست که نسبت به آن ها طی سالیان گذشته غفلت و اهمال مزمن صورت گرفته است.

اکنون سی سال بعد از شروع جنبش نوین زنان، شاهد به روی کار آمدن ماماها، دکترها، محققین و سیاست مداران زن هستیم. مبارزه ای که از دهه هفتاد توسط فمینیست ها، علیه تبعیض و نابرابری جنسی در امکانات پزشکی، تحصیلی، بهداشت و درمان آغاز شد.  این روند هرچند که همواره با تمسخر و مانع همراه بوده، اما کم کم راه خود را بازیافته است.

 

مشکلات و موانعی را که هم اکنون در راه رفع این تبعیض قراردارند، می توان برشمرد:

الف- اولین مشکل در این حوزه، کمبود اطلاعات و تحقیقات آزمایشگاهی و دانشگاهی است. گفتنی ست که اولین پروفسور زن در رشته بیماری های زنان، ابتدا در سال 1999 مشغول  به تدریس شد و در گزارش سالانه سازمان بهداشت جهانی در سال 1998 بیماری های زنانه هنوز به عنوان یک تم مستقل شمرده نمی شد. در حالیکه از هر 3 زن حداقل دو نفر آنان به بیماری های زنانه دچار می شوند. این بحث هم چنین شامل بیماری روانی آنورکسیا (یا به زبان آلمانی ماگرزوخت، که مبتلایان آن  دچار بی اشتهایی مزمن شده و ناتوان از خوردن غذا می باشند)، 95 درصد بیماران مبتلا به آن دختران هستند، نیز می شود. بیماری ای که روز به روز شاهد افزایش تأسف آور تعداد مبتلایان آن هستیم. اما از همه این ها مهم تر، بیماری های جسمی و روحی ناشی از خشونت علیه زنان است که کمتر از بقیه مورد تحقیقات، بررسی و معالجه قرار می گیرد.

گزارش سالانه سازمان بهداشت جهانی خاطرنشان می کند که با وجود گسترش بی اندازه خشونت چه خانگی و چه خارج از خانه نسبت به زنان و دختران، تاکنون نه تحقیقاتی درباره میزان گستردگی این خشونت و بیماری های ناشی از آن و نه تحقیقات پزشکی درباره صدمات جسمی و نقص عضو ناشی از آن انجام گرفته است. گزارش نتیجه می گیرد که مسئله خشونت علیه زنان و بیماری های ناشی از آن در عرصه تحقیق و تحصیل و مطالعه بسیار عقب است.

 

ب- مشکل دیگر این است که پزشکان نیز اکثرا با نگاهی مردانه به امراض و بیماری ها می نگرند. برای مثال چون سکته قلبی بیماری مردانه تلقی می شود در نتیجه بسیاری از پزشکان هنوز توجه نمی کنند که این بیماری در زنان باعث بروز نشانه هایی متفاوت با مردان می شود. نتیجه اینکه در بسیاری موارد سکته قلبی در زنان از قبل تشخیص داده نمی شود. این مسئله خود را در مورد دارو و نوشتن نسخه نیز نمایان می سازد. در اینجا نیز معیار انسان مساوی مرد، صدق می کند. بسیاری از داروها و تأثیراتشان بر روی زنان آزمایش و بررسی نشده است. بر روی توضیحات دارو نیز صرفا از بزرگ سالان نام برده شده است. گویا هیچ تفاوت جسمی و روحی بین یک جوان 20 ساله و یک زن 70 ساله وجود ندارد. در نتیجه داروها غالبا اثرات منفی و زیان آوری بر روی زنان می گذارند.

 

ج- بی توجهی و کم توجهی به بیمارانی که به امراض مخصوص زنان دچارند نیز از وجه مشخصه موانع رفع تبعیض در شرایط حاضر است. مثل بیماری های روحی که زنان دو برابر مردان دچار آن می شوند. با اینکه بیماری های  روحی اساسا از شرایط خانوادگی و شغلی در اجتماع ناشی می شود، با این حال درصد بالایی از این بیماران  را خانم های خانه دار به علت تحت فشار بودن و خشونتی که بر آنان اعمال می شود، تشکیل می دهند. تحقیقات نشان می دهد که بسیاری از این زنان،  تحت خشونت و آزار بیماران روحی مرد قرار دارند وخود کم کم تبدیل به قربانی می شوند. بگذریم از اینکه چنین قربانیانی حتی امکان و قدرت بیان آزار و اذیتی را که بر ایشان می رود، ندارند. اکثر آنان زندگی خود را سرنوشت می پندارند و چنین وضعیتی بدون توجه به ارتباط مستقیم آن با موجودیت اجتماعی زنان و مشکلات عمومی آنان در اجتماع و خانواده، به هیچ عنوان مورد بررسی قرار نمی گیرد.

درهرحال به نظر می رسد گزارش سالانه سازمان بهداشت جهانی در سال 2001 دیدگاه تازه ای در حوزه بیماری های مربوط به زنان و رسیدگی به آن دارد. در این گزارش می توان دید که چگونه در گذشته به معالجه بیماری های زنانه بی توجهی شده است و چگونه پزشکی و درمان بطور یک جانبه و مردانه رشد کرده است.

گزارش برای اولین بار به تفاوت زنان و مردان از نظر محدوده سلامتی و بیماری هایشان، شرایط کار و زندگی شان که بر روی سلامتی شان تأثیر می گذارد، و برخوردشان نسبت به بیماری که دچار آن می شوند و هم چنین از امکاناتی که برای معالجاتشان برخوردارند، اشاره می کند و اذعان می دارد که هیچ گونه اطلاعات جامعی نسبت به مشخصات و ویژگی های زنان در حوزه بیماری و درمان وجود ندارد. مسئله آزار و خشونتی که بر زنان در خانواده و اجتماع می رود نیز جایگاه ویژه ای در گزارش دارد و اینکه زنان غالبا از حمایت های جنبی در خانواده و یا ارگان های مسئول  محرومند و اثرات این خشونت بشدت بیماری زا هستند. پیشرفت سلامتی و تندرستی تنها در گرو بررسی تفاوت زن و مرد در این حوزه و جبران کمبودهای تاکنونی در مورد زنان می باشد.

تا چنین گزارشی نوشته شود، یک ربع قرن مورد نیاز بود.

 

اولین بار یک گروه خودیاری در سال 1973 در مقابل بی حقی زنان در امر بیماری و درمان ایستاد. کارول داونرزن آمریکایی در برلین غربی در سالن مرکز تجمع زنان، رحم یک زن را در ملاء عام معاینه کرد و به این ترتیب به سایر زنان و جهان نشان داد که معاینه زنان، حق آنان است و باید این کار به طور مرتب صورت گیرد. هرچند وقتی چنین عملی یک سال قبل از آن توسط زنان آمریکایی در مرکزتجمع زنان لوس آنجلس انجام شد، مورد یورش پلیس قرار گرفت و دو تن از زنان مجبور شدند در دادگاه حاضر شوند، زیرا به اتهام معاینه غیر مجاز دستگیر شده بودند! البته پزشکان آلمانی نیز به این آکسیون که از جانب زنان سازماندهی شده بود، لقب "صحنه ترور" را اعطاء کردند.

اما مبارزات زنان به این آکسیون ها ختم نشد. مقالات مختلف در رسانه های عمومی ظاهر شدند. در این مقالات به زنانی که با پزشکی مردسالار مبارزه می کردند، اشاره می شد. در سال 1980 کتاب معروف "بدن ما، خودما" در واقع از حق زن بر بدن خویش دفاع کرد و قبل از هرچیز نقطه اصلی شروع مبارزه بر روی مشکلات و بیماری های ویژه زنان ، حق کورتاژ، بر روی استفاده از قرص های ضد حاملگی و شرایط غیرانسانی و نامحترمانه وضع حمل متمرکز بود.

زنان شروع به سازماندهی تظاهرات برای اجرای آزمایشات سرطان سینه کردند. آن ها اعتراضات خود را نسبت به برخورد دنیای پزشکی به دوران یائسگی زنان و افزایش بیماری روحی بی اشتهایی مزمن به ویژه در دختران جوان را با صدای بلند به گوش جهانیان رساندند. مراکز سلامتی و بهداشت زنان در شهرهای مختلف تأسیس شدند. امروزه 18 مرکزسلامتی و بهداشت زنان در سراسر آلمان وجود دارد.

در یک همه پرسی از زنان، مهم ترین مشکلات درمانی و پزشکی آنان عبارت بودند از بیماری های ناشی از خشونت و آزار و اذیت زنان، اختلالات غذایی و اعتیاد به گرسنگی، یائسگی، سرطان سینه و برداشتن رحم.

 

آنورکسیا (بی اشتهایی مزمن)

یک چهارم دختران 7 تا 10 ساله و یک دوم دختران 11 تا 13 ساله تجربه رژیم غذایی دارند و خود را چاق می پندارند، درحالیکه اکثر آن ها وزن نرمالی دارند. متخصصین معتقدند که این یک نوع بیماری روانی است که در سطح جهان تسری یافته و بسرعت رشد و نمو می یابد.

این بیماری اگر معالجه نشود، در نهایت به مرگ منتهی می گردد. آمار نشان می دهد که یک دهم بیماران مبتلا به آنورکسیا می میرند. این مسئله در اکثر کشورهای اروپایی جدی گرفته می شود. در اسپانیا از سه سال پیش پنج میلیون مارک بودجه علیه این بیماری و سایر نمودهای آن اختصاص داده شده است. در انگلستان مسئولین دولت و نهادهای زنان به همراه مدسازان مشهور به مشورت نشستند تا چهره و هیکل ایده آل زن را تغییر دهند. در آلمان با اینکه جنگ علیه این بیماری با جدیت از طرف دولت دنبال نمی شود، اما از کار علمی و تحقیقی بر سر آن حمایت به عمل می آید.

اما اولین قدم جدی و اساسی علیه این بیماری همان است که در انگلیس برداشته شده و می بایست با حمایت نهادهای مختلف از جمله خانواده ها، فمینیست ها، جنبش های سلامتی زنان، مدسازان و مبلغان آن، پزشکان و روانشناسان پی گیری شود.

 

برداشتن رحم

بی دلیل نبود که یکی از اولین و مهم ترین شعارهای جنبش زنان برای مبارزه با تبعیض در سلامتی و درمان، جلوگیری از برداشتن رحم در موارد غیرضروری بود. آمار نشان میدهد که برداشتن رحم در میان زنان، به ویژه در دوران یائسگی یا پیش از آن بسیار رواج داشته است. یک سوم زنان بالای چهل سال با کوچک ترین ناراحتی در رحم از قبیل اختلال در خون ریزی یا وجود غدد خوش خیم به زیر عمل جراحی و برداشتن رحم رانده می شوند. درحالیکه تحقیقات نشان می دهد که رحم نقش بزرگی در مجموعه گردش خون و تنظیم هورمون ها دارد.

تا به امروز عمل جراحی برداشتن رحم، بیشترین رقم را در عمل جراحی بیماری های زنانه تشکیل می دهد. نود درصد این عمل ها قابل پیش گیری و صرف نظرکردن بوده و به هیچ وجه ضروری نمی باشند. یک دوم این جراحی ها مربوط  به غدد خوش خیم، یک پنجم مربوط به بیماری های معمول رحم و یک دهم مربوط به اختلالات خون ریزی می باشد.

 

یائسگی

یک دوم زنان در سنین بین 50 تا 60 سال از داروی هورمونی استفاده می کنند تا با اثرات یائسگی مقابله نمایند. چنین قرص هایی با صفت هایی از قبیل جوانی جاویدان تبلیغ می شوند و جلوی بی خوابی و بدخوابی، عرق های ناگهانی، طپش قلب، سردرد و انواع و اقسام عوارض یائسگی را می گیرند. با اینکه فمینیست ها در سال های 70 از عوارض منفی چنین قرص هایی صحبت کرده و اخطار دادند، اما اکنون بعد از گذشت 30 سال، تحقیقات نشان می دهد که استفاده از این قرص ها ریسک های بزرگی به همراه دارد. با بررسی ای که از 16000 زن به عمل آمده است، گفته می شود، ریسک بیماری توروم بوزه بعد از پنج سال استفاده از این هورمون ها، تقریبا صد درصد است، امکان سکته  به 41 درصد، بیماری های قلبی 39 درصد و خطر سرطان سینه به 26 درصد می رسد.

 

سرطان سینه

می توان گفت ماموگرافی از تمام زنان بالای 50 سال هر دو سال یکبار به طور رایگان، یکی از موفقیت های تاریخی زنان به شمار می رود. این امر از سال 2005 قرار است به طور قاطع شامل کلیه زنان در آلمان شود. اتوموبیل حامل دستگاه ماموگرافی به هر دهکده ای در آلمان سر می کشد. در ضمن دستگاه ماموگرافی می بایست از استاندارد لازم و جدید برخوردار باشد. هرعکس می بایست توسط دو رادیولوگ به طور مجزا بررسی شود. رادیولوگ ها می بایست در امر شناسایی غدد پستان تبحر داشته و حداقل 3000 عکس ماموگرافی را در عرض سال تشخیص داده باشند. حتی دستیارهای رادیولوگ نیز می بایست از دوره های تخصصی بهره برده باشند. چنانچه تشخیص سرطان داده شد، می بایست یک تیم پزشکی متخصص سرطان سینه در مشورت با یکدیگر درست ترین راه مبارزه با آن را تعیین نمایند. هرچند که تمام این ها هنوز بر روی کاغذ هستند، اما این طرح در صورت اجراء 500هزار یورو خرج برمی دارد.

سال های مدید اتحادیه های مبارزه با سرطان سینه کوشش کردند تا با اقدامات پیش گیرانه و همچنین درمان به موقع و مناسب، آمار مرگ و میر را در این زمینه به یک سوم برسانند. زیرا به طور معمول یک دهم مبتلایان به سرطان سینه، یعنی سالانه 18 هزار زن جان خود را از دست می دهند. 50 نفر در روز!

از عوامل مهم این مرگ و میر می توان  از ماموگرافی های غیرسیستماتیک، دستگاه های قدیمی و کهنه، رادیولوگ های غیر متخصص و تشخیص های نادرست نام برد.

 

خشونت بیماری زاست

تحقیقات نشان می دهد که خشونت و آزارهای جنسی در خانه و یا در محیط کار علیه زنان بیشترین بیماری های زنانه را به ارمغان می آورد. حداقل یک پنجم زنان در زندگیشان قربانی خشونت مردان می شوند. خشونت باعث بیماری ست. این امری ست ثابت شده. نه فقط بدن کبود شده و یا فک شکسته توسط همسران، بلکه با تمامی اشکالش از قبیل بی خوابی، تنگی نفس، ناراحتی معده، اختلالات غذایی، آسم، درد مداوم زیر شکم و همه و همه از مظاهر و نتایج خشونت مردان علیه زنان است. به عبارت دیگر خشونت یکی از عوامل اصلی ایجاد بیماری های زنانه است، اما سازمان های بهداشت جهانی و هم چنین پزشکان هیچ گونه مسئولیتی در این رابطه بر دوش نمی گیرند.

دکتری که زنی را با چشمان آماس کرده و کبود معاینه می کند، نمی بایست به سخنان زن که با کمد لباس تصادم کرده است، اعتنایی کند. پزشکان می بایست با سوءظن به خشونت خانگی، چنین زنانی را تحت حمایت خود قرار دهند.  زنی که بادرد دائمی در زیر شکم خود به دکتر زنان مراجعه می کند، یا جنین خود را می اندازد، و همسر وی او را یک لحظه تنها نمی گذارد، می بایست مورد شک قرار گیرد و توسط پزشک دقت بیشتری به عمل آید.

در رابطه با خشونت خانگی، همواره دستگاه قضاوت، پلیس و یا مددکاران اجتماعی تحت سئوال و مراجعه قرار گرفته اند، اما پزشکان در این رابطه حضوری ندارند. اکثر پزشکان و یا بیمارستان ها نمی دانند در صورت کشف چنین مواردی چه باید بکنند. سئوالاتی از قبیل: خشونت به چه میزانی بر زنان صورت می گیرد؟ چه بیماری هایی از خشونت پدید می آیند؟ در کشورهای دیگر پزشکان، بیمارستان ها و سازمان های زنان و غیره چگونه به مسئله خشونت برخورد می کنند؟ و غیره، همواره مطرح هستند. سئوال اصلی این است:

 چه کسی، چه باید بکند؟

در برخی از ایالت های آمریکا، در بیمارستان از هر زن بیماری سئوال می شود که آیا در خانه مورد خشونت قرار می گیرد یا خیر و هر پزشکی موظف است پاسخ این سئوال را هر بار از بیمار خود جویا شود و در صورت سوءظن، به مددکاران اجتماعی و روانشناسان اطلاع دهد. در آمریکا سالانه 255 میلیون دلار صرف معالجه قربانیان خشونت می گردد. از این رقم تنها یک و نیم میلیون دلار مربوط به شکستگی دندان است. در برخی ایالت های آمریکا، پزشکان موظفند با خشونت به عنوان عامل بیماری برخورد کرده و در راه رفع آن کوشش کنند. اما در آلمان پزشکان حتی خود را موظف به پرسش از بیمار خود نمی دانند. هرچند که نشانه هایی از احساس مسئولیت در اینجا و آنجا دیده می شود. اخیرا مقالات و نوشته هایی در مورد خشونت خانگی و اثرات آن در نشریات پزشکی و بر روی میز پزشکان دیده شده است. و در برخی حالات در برشورهای کوچکی، شماره تلفن و آدرس سازمان هایی که در این رابطه به زنان کمک می کنند، یافت می شود.

 در یکی از ایالت های آلمان نیز در دوره آموزشی برای پزشکان تم: "عامل بیماری- خشونت"، جای داده شده است.  تحقیقات نشان می دهد که هر پزشک حداقل در یک فصل 200 زن مورد تجاوز و خشونت قرار گرفته را درمان می کند. از همه پرسی هایی که در یک بیمارستان از زنان آسیب دیده به عمل آمد، بیشتر از 80 درصد آن ها از این پرسش استقبال کردند. آما نشان داده است که در سطح بین المللی 98 درصد زنان سئوال در مورد خشونت های خانگی و در محیط کا ررا یکی از راه های آغاز مقابله با آن می دانند.

زنان پیر به ویژه از خشونت و آزار جسمی و جنسی در عذاب هستند. زیرا از آنان تاکنون پرسشی در این رابطه نشده است و هر گونه نشانه ای از بیماری های جسمی و روحی به سن آنان نسبت داده می شود.

هم چنین زنان عقب مانده و معلول که اغلب خشونت به بدترین شکل آن بر آنان اعمال می شود و عکس العمل های آنان به حساب عقب ماندگی آنان گذارده می شود.

و اما زنان و دختران بسیار جوان که بارها به بیمارستان انتقال داده می شوند و یا از تجاوز جنسی مکرر در عذاب هستند، به درمان های جسمی و روحی ویژه ای نیاز دارند، در حالی که هیچ گونه جمع بندی از مراجعات دائمی آنان به بیمارستان انجام نمی گیرد و هیچ رد و سوءظنی نسبت به احتمال تجاوز و خشونت به مخیله کسی نمی آید و هیچ گاه پرسشی از این دخترکان در رابطه با تجاوز انجام نمی گیرد. آنان درمان شده و به خانه برگردانده می شوند تا چندی دیگر مجددا به یمارستان برگردند. پزشکان نه احساس مسئولیت می کنند که چنین سئوالاتی را مطرح کنند و نه جرئت طرح چنین پرسش هایی را دارند.

بخش بزرگی از زنان که مدام در معرض خشونت قرار می گیرند، زنان مهاجر هستند. آن ها اکثرا زبان نمی دانند و مترجمی نیز که با آنان به دکتر می آید، چه بسا مردی ست که خود مرتکب خشونت شده و یا از بستگان او به شمار می رود. بسیاری نیز در حال اقامت غیرقانونی هستند و نه توان مراجعه به پزشک را دارند و  نه مراجعه به پلیس.

همان طور که در چند سال گذشته ارگان های قضایی و پلیس بر تم خشونت متمرکز بودند، اکنون پزشکان و سازمان های بهداشت و درمان نیز بحث بر روی آن را باز کرده اند و متوجه شده اند که می بایست در قطاری که به راه افتاده، سوار شوند.

 

برای برخورد همه جانبه به این مشکل می بایست:

 اولا، یک صحبت طولانی، با دقت و صمیمانه توسط پزشکان با زنان آسیب دیده به طور تنهایی انجام گیرد تا به این وسیله دلایل و چگونگی خشونت وارد آمده شناخته شده و تصمیم گیری شود که چگونه باید با آن برخورد صورت گیرد. چنین وظیفه ای باید هم از جانب پزشکان و هم از جانب بیمه و صندوق مالی پزشکان به رسمیت شناخته شود.

ثانیا، تم خشونت علیه زنان نه فقط در تحقیقات و آزمایشگاه ها، بلکه در تحصیلات و دوره های مختلف آموزشی وارد شده و به یکی از رشته های اصلی تدریس و تحصیل تبدیل گردد.

 

فاکتور جنسیت و نقش آن بر روی جسم و روح

نه فقط بیماری های زنانه که بطور اخص مربوط به زنان است، بلکه بیماری های عمومی نیز اثرات کاملا متفاوتی بر روی زنان می گذارد. و درمان آن نیز طبیعتا می بایست متفاوت باشد.

زنی 41 ساله که در خانه اش تنها بر روی زمین افتاده و به علت درد وحشتناک در قفسه سینه اش قدرت حرکت ندارد، وقتی فردای آن روز به دکتر مراجعه می کند، دکتر به اشتباه این درد را ناشی از عمل گوآتر زن تشخیص می دهد که چندی پیش انجام داده بود. دکتر حتی به فکر احتمال سکته قلبی نمی افتد، زیرا سکته قلبی کماکان مردانه شمرده می شود. درحالی که امروزه بیشترین عامل مرگ و میر حتی در بین زنان، سکته قلبی به شمار می رود. 53 درصد مرگ و میر از سکته قلبی ناشی می شود. نشانه های سکته قلبی در زنان، خود را به شکل دیگری نشان می دهد. مردان اغلب از درد در ناحیه دست چپ شکایت می کنند، درحالی که زنان از درد سینه، شکم و پشت، حالت تهوع و تنگی نفس حکایت می کنند. ضربان قلب زنان کاملا متفاوت از مردان است. این واقعیتی ست که امروزه پذیرفته شده است. هم اکنون بر روی تأثیرات و نقش هورمون استروژن و کمبود آن بر روی قلب زن تحقیقات زیادی صورت می گیرد. در آمریکا، سوئد، انگلیس و ژاپن گروه های مختلف تحقیقاتی در دانشگاه ها مشغول به کار هستند و فعالیت هایی را در این زمینه آغاز کرده اند. آلمان هنوز در ابتدای راه قرار دارد.

تحقیقات نشان می دهد که مردان بسیار دقیق تر، اساسی تر و طولانی تر معاینه می شوند، درحالی که  معاینات سرسری و تشخیص اشتباه از بیماری زنان در بسیاری موارد منجر به مرگ زودرس آنان شده است. پزشکان نه تنها نشانه های بیماری را در زنان به درستی تشخیص نمی دهند، بلکه آن را جدی نیز نمی گیرند. داروهای ارزان در نسخه می نویسند، درمان مؤثر توصیه نمی کنند، توجه کمتری به اثرات جنبی دارو بر روی آنان می کنند و بدینوسیله مرگ آنان را تسریع می کنند. بر اساس آمار، زنانی که دچار حمله قلبی شده اند، به طور متوسط 73 دقیقه دیرتر از مردان به بیمارستان می رسند و در نتیجه پیش رفت حمله نیز عمیق تر شده و ریسک بزرگ تری را به همراه دارد. بعد از 30 روز، 33 درصد زنان و 28 درصد مردان جان خود را از دست می دهند. گشاد کردن رگ ها در مورد بیماران مرد به 22 درصد می رسد، درحالی که تنها 14 درصد زنان در موارد مشابه به این طریق درمان می شوند.

 در مورد بیماران قند، نتیجه تحقیقات نشان می دهد که میزان قند بیماران زن در حال مداوا، بالاتر از مردان بیمار درحال مداوا است. زیرا پزشکان این امر را جدی نمی گیرند که زنان دچار افسردگی بیشتری از مردان هستند و در نتیجه تأثیرات انسولین تزریق شده، غالبا به علت دپرسیون از بین می رود و به این ترتیب سریع تر از مردان می میرند. یک مقایسه از مرگ و میر در این رابطه نشان می دهد که 4/11 درصد زنان با مرض قند می میرند در حالی که 5/3 درصد مردان به علت این بیماری جان خود را از دست می دهند.

همین طور می توان فاکتور جنسیت را در بیماری آسم ارزیابی کرد. پزشکان نشانه های آسم در دختربچه ها را نمی توانند به راحتی تشخیص دهند. در یک تحقیقات که 4500  کودک را تحت آزمایش قرار دادند، روشن شد که کودکان دختر و پسر به طور مساوی در معرض ابتلاء به بیماری آسم قرار دارند. در حالی که در کتاب های تحصیلی از این بیماری به عنوان یک بیماری پسرانه نام برده شده است و به همین دلیل بیماری آسم در پسران تقریبا دو برابر بیشتر از دختران شناخته و تشخیص داده می شود. درمان این بیماری نیز نزد پسران بسیار دقیق تر و اساسی تر صورت می گیرد. درحالی که نشانه های بیماری در دختران، چه در خانواده و چه نزد پزشک به کفایت جدی گرفته نمی شود.

حجم چربی در نسوج بدن زنان بسیار بیشتر  از مردان است. در زنان جوان این حجم 33 درصد و در مردان جوان رقم 18 درصد را نشان می دهد. این نسبت در سنین بالا نیز به همین میزان باقی می ماند. به این دلیل تأثیرات برخی داروها مثلا والیوم که میزان چربی بر آن تأثیر مستقیم دارد، بر زنان و مردان کاملا متفاوت است. یا اینکه آسپیرین و پاراستامول هرکدام تأثیرات متفاوتی بر زنان و مردان بر جای می گذارند. اما چنین تفاوت هایی در نوشتن نسخه از جانب پزشکان نادیده گرفته می شود.

در تحقیقات روشن شده است که آنزیم معده زنان نسبتا قوی تر و فعال تر از آنزیم معده مردان است و به همان نسبت تأثیر داروها نیز متفاوت می باشد. تفاوت سیستم هورمونی نیز که بسیار روشن است. اما همین امر بدیهی نیز در تأثیرات داروها بر بدن زن  بیمار بی توجهی کامل می شود.

برخی پزشکان معتقدند که زنان بسیار نازنازی هستند و با کوچک ترین ناراحتی به پزشک مراجعه می کنند درحالی که مردان وقتی به پزشک مراجعه می کنند که ناراحتی جدی ای دارند. اما واقعیت این است که زنان باید بسیار بیشتر از مردان ابراز ناراحتی کنند تا جدی گرفته شوند.

بررسی ای که از مصدومین تصادفات به عمل آمده نیز نشان می دهد که قبل از رساندن به بیمارستان،  از هر سه مصدوم مرد، دو نفر مورد معالجات فوری قرار می گیرند در حالی که از هر سه زن تنها یک نفر تحت این عملیات قرار می گیرد و در بیمارستان نیز به همین ترتیب در مورد مردان تلاش بیشتری از زنان، برای زنده ماندن انجام می گیرد.

جالب این جاست که حتی زنان بعد از مرگ نیز کمتر مورد توجه قرار می گیرند! تحقیقات نشان می دهد که در ورقه فوت علت مرگ زنان به ویژه زنان پیر، در بسیاری مواقع ناشناخته نوشته می شود.

 

راه پیمایی به سوی روشنایی

مبارزاتی که در سی سال اخیر از جانب زنان برای رفع تبعیض بین زنان و مردان در حوزه بیماری ودرمان به عمل آمد، امروز می توان گفت که به بار نشسته است. یا در حال به بار نشستن است. 20 سال پیش فمینیست های مبارز حتی فکرش را هم نمی توانستند بکنند که در سال 2000 گزارشی از وضعیت درمانی و پزشکی زنان ارائه خواهد شد که در آن برای مبارزه علیه خشونت و تجاوزات جنسی فراخوان داده شده است.

 امروزه رقم وحشتناک آزار جنسی و ضرب و شتم زنان علنی می شود، امری که 20 سال پیش به عنوان اوهام جنون آمیز فمینیست های هیستریک شمرده می شد.

 امروزه همه دریافته اند که خشونت علیه زنان امری ست روزمره که ریشه اش در جامعه مردسالار و رابطه جنسی مردسالارانه نهفته است و بیماری های ناشی از این خشونت بالاترین رقم را در وضعیت سلامتی و بهداشت زنان دارد.

توجه به شرایط و محیط بیماری زا برای زنان یکی از جنبه های مهم مبارزات زنان در جهت بهبود وضعیت سلامتی و درمانی آنان است.

در سال 1994 کنفرانس سازمان بهداشت جهانی با عنوان "سلامتی زنان به حساب می آید" در وین برگزار شد. نتیجه این کنفرانس درخواست از کلیه کشورهای عضو بود تا شعبه سازمان بهداشت جهانی در حوزه مشکلات بیماری و درمانی زنان را بنیاد نهند. تا سال 2003 قرار بود هر کشور عضو، یک کمیته اقدام در این رابطه سازماندهی نماید تا جهت پیش برد این اهداف برنامه ریزی نماید. کنفرانس اعلام کرد که در همه جای جهان، حتی کشورهای پیش رفته و ثروتمند اروپا نیز نابرابری در توجه به سلامتی زنان و مردان وجود دارد و رفع این نابرابری هنوز جدی گرفته نمی شود. برای رسیدن به حقوق برابر زن و مرد در حوزه بیماری و درمان و هم چنین در حوزه تحقیقات و تحصیلات ، می بایست قدم های بسیار بلندتر، دقیق تر و محکم تری برداشت. اما با وجود چنین رفرمهایی باید دقت کرد که تبعیض جنسی در بیماری و درمان چه ویژگی هایی دارد.

برای مثال زنان که غالبا حدود یک سوم مردان حقوق و دست مزد دریافت می دارند، برای مراجعه به دکتر زنان و متخصصین مختلف، بسیار بیشتر از مردان تحت فشار مالی قرار می گیرند.

زنانی که برای عمل جراحی و یا معالجه در بیمارستان بسر می برند، مجبورند زودتر از مردان به خانه برگردند و در خانه نیز برخلاف مردان که معمولا تحت پرستاری همسران خود قرار می گیرند، از پرستاری و نگهداری محرومند.

مشکل دیگر "مادر،تنها در خانه!" است. بررسی نشان می دهد که زنان نمی توانند به اندازه مردان از امکانات خانه های سلامتی و استراحت های درمانی در مراکز عمومی استفاده کنند. زیرا مردی که دچار سکته قلبی شده به راحتی می تواند مدت ها از این امکان استفاده کند، در خانه او همه چیز  طبق روال معمول در جریان است. اما زنان به ندرت از این امکان استفاده می کنند، چون فرزندان و مشکلات دیگر در خانه، در انتظار بازگشت او هستند.

دولت های عضو سازمان بهداشت جهانی تعهد کرده اند که تا سال 2015 و حداکثر تا سال 2020 به اهدافی که توسط این سازمان اعلام شده است، برسند. این اهداف بزرگ عبارتند از: مبارزه بلا وقفه با خشونت و ضرب و شتم علیه زنان، مبارزه با بیماری روانی آنورکسیا یا همان بی اشتهایی مزمن، و همچنین مبارزه قاطع با تجاوزات جنسی و غیره و مبارزه با تمامی شرایط و موقعیت هایی که باعث به وجود آوردن این فجایع می شوند.

 سازمان بهداشت جهانی اعلام می کند که تمامی این اهداف تنها و تنها در گرو از بین بردن نابرابری جنسی و تبعیض در حوزه بیماری، درمان آن و تحقیقات آکادمیک حول آن است. پزشکان می بایست نه تنها به لحاظ تفاوت های ارگانیک بلکه از نظر تفاوت های تربیتی و پرورشی در جامعه نیز مابین زنان و مردان حساسیت لازم را به خرج دهند. و برای اینکه واقعا به چنین نگرشی برسند، باید با نگاه فمینیستی به مسئله و تم جنسیت در عرصه بیماری، پزشکی و درمان که درحال حاضر با کمال تأسف همچنان در رابطه با مردان بررسی می شود، و با نگاه فمینیستی به تبعیضات موجود، این عرصه را مورد تحقیقات آکادمیک، آزمایشگاهی وهمچنین در عمل روزمره  قرار دهند.

بحث اصلی این جاست که چگونه این اهداف روی کاغذ، به واقعیت تبدیل شوند.

 

 

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.