محسن نامجو: شیطنت کسب و کار من است!

محسن نامجو: شیطنت کسب و کار من است!

محسن نامجو این روزها در تدارک انتشار آلبوم "ترنج"است که مجوز آن بعد از اصلا‌ح برخی از نکات توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلا‌می صادر خواهد شد و این‌گونه تجربیات خلا‌قانه‌اش به شکل رسمی‌تری در کشور مطرح خواهد شد. این موزیسین 32 ساله از 12 سالگی آواز ایرانی و ردیف‌های موسیقی ایرانی را آموخته است و پس از ورود به دانشکده موسیقی هنرهای زیبای دانشگاه تهران برآن شده تا دستی در آواز و ردیف ایرانی ببرد و این‌گونه بتواند گامی در جهت به‌روز شدن و جهانی شدن موسیقی ایرانی بردارد. موسیقی ایرانی امروز مخاطبی در جهان ندارد و در داخل کشور نیز در تقابل با موسیقی‌های جهانی از مخاطب کمتری برخوردار است.

محسن نامجو با برگزاری چندین کنسرت پژوهشی تحت عنوان موسیقی آوایی و شرکت در برنامه‌های متفاوت و پخش برخی از قطعات از طریق اینترنت امروز تبدیل به چهره‌ای قابل اعتنا، تأمل و انتقاد در موسیقی کشورمان شده است. موسیقی او با تمام نوآوری‌ها نیاز به حمایت جدی دارد تا بر انتقادات احتمالی غلبه کند و زمینه حضور در عرصه‌های جدی‌تر را بیابد. او با برگزاری کنسرت در رتردام، دیگران را نسبت به تحولا‌ت موسیقی خاص خود آگاه ساخت. با این چهره فعال موسیقی قرار گفت‌وگو گذاشتیم، او یک روز به روزنامه آمد در تحریریه دوستان زیادی با موسیقی و حرکت نامجو آشنایی داشتند. این گفت‌وگو با همراهی و نظرگاه‌های علی دهقان و علی قدیمی برگزار شد. ‌

علی دهقان: من به طنز گفتم که "شهر را ریخته‌اید به هم" ولی واقعا این کار را کرده‌اید برای اینکه خیلی وقت بود که در موسیقی ما اتفاقی نیفتاده بود. شاید هم موسیقی ما نیاز به یک ساختارسازی جدید داشته باشد. ما در بیست و هفت‌سال گذشته دچار نوعی تکرار و روخوانی شده‌ایم. آیا شما براساس یک نیاز درونی به چنین حرکتی در موسیقی روی آورده‌اید، یا اصلا‌ شما به چنین فضای بسته‌ای برای موسیقی ما اعتقادی دارید یا خیر؟ ‌


● ● ● فکر می‌کنم سوال شما چند بخش دارد.


رضا‌آشفته: فکر می‌کنم باید به ریشه این نوع موسیقی دلخواهت بپردازی، چه چیزهایی تو را قلقلک داده تا در پی رسیدن به چنین موسیقی‌ای باشی؟


● ● ● این مساله به جست‌وجوهای تئوریک من در دوره نوجوانی برمی‌گردد. یک جدال قلمی بین شاملو و محمدرضا لطفی در مجله آدینه شروع شد. چند نکته از این جدال قلمی بیرون آ‌ورده می‌شود. یک نکته اینکه چقدر محمدرضا لطفی، نوازنده به لحاظ اندیشه و قدرت قلم از آدمی مثل شاملو، شاعر عقب است. در ضمن جایی دیگر شاملو اعتراف می‌کند که آن نظر چندان هم کارشناسانه و علمی نبوده است، یک شوخی و مزاح کرده. شاید هم اشاره‌اش به یک آواز خاصی بوده و اصلا‌ ربطی به آوازهای ایرانی نداشته است. منظورش این بود که اصلا‌ موسیقی ما پیشرفتی نکرده است. ولی این موضوع به نظرم چند تا اشکال دارد. یکی اینکه جامعه روشنفکری ما اساسا سر عناد دارد با موسیقی ایرانی. یعنی اینکه هیچ‌وقت حاضر نیست آشتی بکند. دوم اینکه جامعه روشنفکری ما شناخت دقیقی از موسیقی ایرانی ندارد. خود موسیقی ایرانی مشکلی ندارد، این موسیقی هم توانایی به روز شدن را دارد. منتها مثل دریایی است که کف‌اش پر از مروارید است که غواص خوبی برای بیرون آوردن آن نداریم. تک و توک اتفاقاتی افتاده، مثلا‌ در سال 62 نینوای حسین علیزاده بیرون آمده است. این اتفاق مثل آن است که علیزاده به آن کف دریا رسیده اما به جای یک مشت مروارید دو سه تا به بالا‌ آورده است. این اتفاق هیچ واکنشی را بر نیانگیخت. البته آن زمان جنگ بود و اوضاع اجتماعی هم سامان نبود و خیلی طبیعی بود که این آدم مورد تشویق واقع نشود. خوشبختانه کار من مورد تفقد واقع شده و مخاطبان موسیقی درحق من لطف می‌کنند اما قبل از من افرادی بوده‌اند که شایسته چنین تشویق‌هایی بوده‌اند متاسفانه برای آنها نیفتاده است. ‌


دهقان: مثلا‌؟محسن نامجو در دانشگاه تهران، ۵ اردیبهشت ۱۳۸۶


● ● ● همین "نینوا" که عرض کردم. "یادگار دوست" شهرام ناظری. "بیداد" شجریان. اینها اتفاقات کمی نبود که می‌شود راجع به آنها صبحت‌های تخصصی کرد. پس یکی از آبشخورهای فکری حرکت من این بود که موسیقی‌ای ساخته بشود که جامعه روشنفکری ما با موسیقی ایرانی آشتی بکند. ‌


آشفته: آیا به این هدف نزدیک شده‌اید؟ ‌


● ● ● هنوز در اول راه هستیم. اما طی واکنشی‌هایی که طی یک دوسال اخیر دیده‌ام خوشبختانه به آن نتیجه داریم می‌رسیم. خیلی از دوستان روشنفکر من یا بیشتر موسیقی راک و پاپ گوش می‌دهند یا موسیقی کلا‌سیک (بتهوون و باخ و غیره.) ولی آنها گفتند که بعد از شنیدن موسیقی تو برویم چند موسیقی ایرانی دیگر هم گوش بدهیم. یعنی با موسیقی ایرانی آشتی کرده‌اند. آنها می‌گفتند که قبل از اینکه موسیقی تو را گوش بکنیم، واقعا از صدای سه تار بدمان می‌آمد. حتی حاضر نبودیم یک دقیقه آن را گوش بکنیم. ولی این موسیقی باعث شد تا ما به آن توجه بیشتری بکنیم. مساله دیگر این بود که موسیقی غربی چه راک، بلوز، جاز و غیره باشد و آن را در مقابل موسیقی ایرانی قرار دهند. قطعا من موسیقی ایرانی را انتخاب می‌کنم. اما به غلط برخی می‌پندارند که من از موسیقی ایرانی روی‌گردان شده‌ام. ‌


آشفته: چه اتفاقی این برداشت غلط یا سوءتفاهم را ایجاد کرده است؟


● ● ● برخی که با گذشته من آشنا هستند و می‌دانند که من تحصیلا‌ت نیمه‌کاره‌ای در دانشکده‌های هنرهای زیبا دارم و یک سری جدال‌هایی هم با استادان متعصب داشته‌ام مثل داریوش طلا‌یی و مجید کیانی و امثالهم. آنها فکر می‌کنند که دقیقا این عناد را دنبال می‌کنم. باور کنید که کاملا‌ برعکس است، دقیقا به خاطر عشق ورزیدن به موسیقی ایرانی است که من با آن شیطنت می‌کنم. دقیقا به دلیل اعتلا‌ بخشیدن به این نوع موسیقی است. مثلا‌ در یک قطعه‌ای تحریر چهارگاه زده می‌شود و بعدش صدای یک حیوان از حنجره درمی‌آید. اولا‌ این بابت نگرشی است به حنجره که خودش یک بحث جداگانه است. این از یک اعتقاد من برمی‌آید که آن را تا آخر عمرم حفظ خواهم کرد. ‌


آشفته: درباره "حنجره" می‌شود نظرتان را بیشتر توضیح بدهید که تبدیل به چه امکان اجرایی می‌شود؟


● ● ● یک حنجره یک ابزار صوتی و یک وسیله است که با شما هست. طرحی دارم که در آینده اجرا می‌کنم که در آن یک سوئیت سمفونیک را در کل با یک حنجره اجرا می‌کنم. حنجره‌اش هم حنجره خودم هست. ‌

اصل هم براین است که از هیچ گروه کری استفاده نشود. صدای ویولن سل و کنترباس، صدای ویولن و بادی‌های برنجی را هم همین حنجره در بیاورد. ‌
این کار را تمرین می‌کنم که از حیث اجرایی در سطح بالا‌یی باشد. این طرح برای این است که این موضوع با یک نگاه پسینی مورداستفاده قرار گیرد. نگاه پسینی این است که من در ابتدا مثلا‌ بگویم؛ "من شجریان هستم"، "من ایرانی، من آواز ایرانی یاد گرفته‌ام." سبکی که من می‌خوانم آواز ایرانی است. اول ماهیت من به‌عنوان یک انسان مطرح باشد. حالا‌ من انسان، یک عضو بدنم حنجره است. آنچه من می‌خواهم بخوانم، حنجره من آواز ایرانی می‌خواند. سبک من می‌شود پاپ یا فلا‌ن و بهمان. اما در نگاه پسینی این جور نیست برای آن که اول حنجره را می‌بینی. این حنجره ابزار است حالا‌ تو هرکه می‌خواهی باش. اینجا سبک کنار می‌رود و معنی نمی‌دهد . یک حنجره است که ازش صدا درمی‌آید. صدا شامل همه چیز می‌شود، شامل همه سبک و سیاق‌ها می‌شود. یعنی دیگر مطرح نیست آوازی که من می‌خوانم، بگوییم این تکه‌اش تو پاپ، یا غیره است. اصلا‌ دوست دارم اینطور درباره موسیقی‌ام حرف زده شود. خودمم این‌طوری اسم‌گذاری نمی‌کنم. خود این اسم‌گذاری‌ها را برخی از منتقدان و مخاطبان می‌گذارند. در صورتی که من فقط حنجره را یک ابزار می‌بینم که از آن صدای ساوند افکت مانند صدای سگ و هرچیزی بیرون بیاید تا تحریر چهارگاه.


آشفته: یعنی ابزار ایجاد صوت باعث می‌شود که نگاه تو تبدیل به یک نگاه جهانشمول بشود که موسیقی را فراتر از چارچوب‌های جغرافیایی بسطش بدهی؟


● ● ● دقیقا. جغرافیایی و سبکی. ‌


علی قدیمی: مثل تغییراتی که در تحریریه‌ها ایجاد می‌کنی؟


● ● ● آره فرقی نمی‌کند. مثلا‌ در قطعه زلف در باد که عید امسال روی اینترنت پخش شد. در آنجا هر بیتش را یک خواننده می‌خواند ولی هر بیتش را انگار یک کاراکتر می‌گوید. این دقیقا از نگاه تئاتری برمی‌آید. من نکات زیادی را از ارتباط با دوستان تئاتری‌ام آموخته‌ام. من قبل از اینکه بروم موسیقی، اتفاقی رشته تئاتر هم قبول شدم. همان دو ترم تئاتری که خواندم، کلا‌ سرنوشت ذهنی مرا تغییر داد. این آشنایی در تمام آثارم تاثیرگذار بوده است. ‌


آشفته: درباره تأثیر، تئاتر بر موسیقی‌ات می‌گویی تو را به چه چیزهایی نزدیک کرده است؟


● ● ● تئاتر یکی از موهبت‌های من بوده است. خداوند لطف کرد که چنین فضایی را تجربه کنم. ‌


آشفته: یعنی به سمت فرم اجرایی تمایل پیدا کرده‌ای؟


● ● ● دقیقا خواننده ضمن آن که یک خواننده است، انجام دهنده یک پرفرمنس آرت هم هست. خواننده اجرا و بازیگری می‌کند که امری فرای خواندن است. ‌


دهقان: فکر می‌کنم در موسیقی‌تان به دنبال نوعی فرهنگ‌سازی هستید که این اتفاقا در قرن 18 و 19 در موسیقی کلا‌سیک اتفاق افتاده است. این حرکت تبدیل به خاستگاه شده است. ردیف‌ها برای ما خیلی وقت‌ها تبدیل به کتاب لغت شده است. این ردیف‌های ایرانی سینه به سینه به ما رسیده بی‌آنکه رویش کاری بشود. آیا شما به این موضوع اعتقاد دارید که یک نوع فرهنگ‌سازی به نام ردیف در موسیقی ما شکل گرفته است؟ آیا شما علیه این فرهنگ‌سازی وارد یک بازی جدید نشده‌اید؟ آیا شما به موسیقی کلا‌سیک ایرانی اعتقاد ندارید؟ ‌


● ● ● اجازه بدهید الا‌ن وارد کلا‌سیک ایرانی نشویم. برای آنکه سر مفهومش باید به یک اشتراک برسیم. در مورد ردیف باید بگویم که در چند سال پیش این اعتماد به نفس در من وجود نداشت که درباره‌اش اظهارنظر بکنم. اما امروز می‌گویم که ردیف ما باید اساسا تغییر بکند. خوشبختانه ما از گذشته (زمان قاجار) تا امروز آنقدر موسیقی ضبط شده در این رابطه داریم که با اطمینان می‌گویم که ردیف ایرانی از بین نمی‌رود. یعنی به‌عنوان یک شئ موضوعی آن را به زیبایی حفظ کرده‌ایم. ما 250 گوشه داریم که کل ردیف ما و طرح درس موسیقی ایرانی را شکل داده است. چند تا تغییر باید حالا‌ صورت بگیرد. یکی اینکه این 250 گوشه در 70 گوشه می‌شود خلا‌صه‌اش کرد. ‌
یعنی از حیث نظری بقیه‌اش اضافه است. ما در نگاه به ردیف، اشخاص برایمان مهم بوده‌اند. چون میرزا عبدا... در فلا‌ن شب یک گوشه را زده که مثلا‌ در فاصله دو تا <فا> قرار داشته و در این فاصله یک گوشه دیگر هم زده است. حالا‌ این دوتا در یک ردیف آمده است، در حالی که هر دو یکی هستند و تغییرات جزیی با هم دارند. چون میرزا عبدا... و انواع و اقسام میرزا عبدا...‌ها شخصیت‌های اساطیری در موسیقی ما شده‌اند و از حد انسان احترام بالا‌تری دارند و دیگر حرفشان آیه منزل است. به همین دلیل کسی جرأت نکرده که این گوشه‌ها را تغییر بدهد. من خودم در آینده این ردیف را در پنجاه و شش تا گوشه خلا‌صه می‌کنم و بقیه‌اش تکرار مکررات است. ضرورتی ندارد که باشد. ما در ردیف ماهور حدود 20 الی 30 گوشه داریم که دقیقا می‌تواند به راحتی حذف بشود. در عین حال باید یک چیزهایی هم به آن اضافه بشود. ‌


دهقان: در دنیای امروز جهانی شدن فرآیند ادبیا‌ت، هنر،‌موسیقی صورت گرفته است، حتی در مکتب فرانکفورت بحثی وجود دارد که ما باید جهانی‌سازی کنیم. حتی متفکران مکتب نیویورک هم به این قضیه معترف هستند. این موضوع تا چه حد در موسیقی ما اتفاق افتاده است. شما پذیرفتید که ردیف برای ما فقط یک کتاب لغت است، آیا شما جرأت چنین کاری را دارید که بتوانید در آن دخل و تصرف کنید. سانسور از سوی مخاطب، معتقدین و دولت اعمال می‌شده است در جامعه ما، با این وجود بدعت‌گذاری خیلی سخت است. این اتفاق در موسیقی ما باید مانند شعر نویی که نیما ابداع کرد، باید زودتر از اینها می‌افتاد. شما از چه منظری به دنبال این تغییر هستید؟


● ● ● بله. من از لحاظ تئوریک هیچ ترسی ندارم. اینقدر پشتوانه وجود دارد که می‌توانم با هر یک از این استادان متعصب مناظره و مقابله کنم. به همه می‌توانم این پاسخ را بدهم که به چه علتی این کار را می‌کنم. اگر تمام تئوری و دانش برخی از استادان در این حد خلا‌صه می‌شود که سنتور را با نمد نزنید و با مضراب خالی بزنید. این فرد مشخص است که از چه دفاع می‌کند. از چیزی که ارزش نظری و هنری ندارد. تا زمانی هم که ما به اینها پایبندی نشان بدهیم، موسیقی‌مان از اینکه هست فراتر نخواهد رفت. همین چند وقت پیش که به رتردام رفته بود، آنجا در کنسرواتوارشان موسیقی ترکی و هندی تدریس می‌کردند، اما چرا موسیقی ایرانی در آنجا تدریس نمی‌شود؟ حقیقت این است که موسیقی اگر دارای ارزش بیشتر از موسیقی ترک و هندی نباشد، دارای ارزش کمتر هم نیست. پس چرا نباید موسیقی ما در خارج از مرزها مطرح بشود. اینکه می‌گویند موسیقی ما مخاطب جهانی ندارد، دروغ است. برای آن که تمام آن کسانی که برای شنیدن موسیقی شهرام ناظری می‌آیند، ایرانی‌هایی هستند که همان قدر دلشان برای کباب ایرانی تنگ شده، برای موسیقی ایرانی نیز احساس دلتنگی دارند. اصلا‌ ما مخاطب جهانی نداریم و اصلا‌ ما را نمی‌شناسند. وقتی استادی از دانشگاه پنسیلوانیای آمریکا به ایران آمده و موسیقی مرا شنیده بود، برایش تعجب‌انگیز بود که ما هم موسیقی بلوز و هم جان‌لی بوکر را می‌شناسیم. اصلا‌ نمی‌دانند که در بین جوان‌های ما موزیک بازهایی هستند که حتی از علا‌قه‌مندان خود آمریکا هم به‌روزتر هستند. بنابراین باز هم می‌گویم که موسیقی ایرانی مثل دریای پر از مرواریدی است که به دلیل اینکه استادان متعصب هیچکدام غواص‌های خوبی نبوده‌اند، نتوانسته مطرح شود. علیزاده خیلی سال جلوتر از من به این مساله آگاه بوده که این موسیقی باید تغییر بکند. او در مصاحبه‌هایش هم گفته که ردیف همه چیز نیست، ردیف را یک جوان پانزده ساله هم می‌تواند بزند. به همین دلیل این همه دشمن دارد و حق ندارد که در دانشگاه تدریس کند. در هر صورت نسبت به استادان دیگر منزوی‌تر است. او توانایی بالقوه‌ای برای ایجاد این تغییرات دارد. علیزاده در امر نوازندگی یک نابغه است. ارکستر سنتی که او انجام داده، فکر نمی‌کنم پنجاه سال دیگر هم از عهده آن برآیم. البته شیوه کاری من با او کاملا‌ متفاوت است. من پشتوانه‌ام در ذهنم است که به همین دلیل هم براین اساس در پی ایجاد این تغییرات برخواهم آمد.


دهقان: خیلی از آدم‌ها مانند علیزاده، داوود آزاد و محمدرضا لطفی به این موضوع فکر کرده‌اند. داوود آزاد از طریق متافیزیک می‌خواست این تغییر را ایجاد کند. ‌


● ● ● داوود آزاد طریق عرفانی را مطرح کرده که همه چیز نیست.


دهقان: بله، خارج از حوزه متافیزیک، چرا این افراد موفق نبوده‌اند. در حوزه اندیشه احساس می‌کنم که موسیقی نیاز به ارتباط گرفتن با پدیده‌های مثل ادبیات است. در حوزه اجرایی هم فکر می‌کنم دولت مانع از انجام آن شده است؟


● ● ● دولت کمترین نقش را داشته است. ایراد به خود موزیسین‌ها وارد است. این را با قاطعیت می‌شود گفت: وقتی من یک ردیف تازه‌ای را بسازم،‌دولت نمی‌آید که جلوی آن را بگیرد. اول بیایم آن را بسازم، بعد حرف بزنم. اصلا‌ وزار‌ت ارشاد تاکنون با چنین موضوعی برخورد نکرده است که بخواهیم آن را ما نع انجام چنین تغییری بدانیم. ‌


دهقان: آیا نحوه برخورد حاکمیت با موسیقی را در این ماجرا تاثیرگذار می‌دانید یا خیر؟


● ● ● اگر نحوه برخورد حاکمیت با موسیقی تاثیری داشته باشد، به این بحث ما برنمی‌گردد، به یک چیز کلی‌تر برمی‌گردد. به اینکه موسیقی ما پیشرفت نکرده اینکه موسیقی ما تریبون پیدا نکرد و به چیزهایی دیگر برمی‌گردد. محبوب‌ترین موسیقی از نظر دولت جمهوری اسلا‌می موسیقی سنتی بود، لطف‌هایی که وزارت ارشاد به موسیقی سنتی کرده به موسیقی‌های دیگر نکرده است. در دهه 60 که اصلا‌ جرأت نام بردن از یک خواننده پاپ نبود، در اینجا موسیقی تریبون داشت، مجوز می‌گرفت و فروش بالا‌یی داشت. دقیقا بهترین فرصت را موسیقی سنتی در دهه 60 داشت که این فرصت را از دست داد. فقط چند تا کار ماندگار تولید شد. مانند "آتش در نیستان" شهرام ناضری، "بیداد" شجریان و "نینوا"ی علیزاده. فکر می‌کنم فقط کسی مانند استاد شجریان بهترین استفاده را از فضای دهه 60 کرد. بعد علیزاده با آثاری مانند "ترکمن"، "شورانگیز"، "راز و نیاز."
بعدها که موسیقی پاپ آزاد شد، مخاطب خیلی طبیعی موسیقی سنتی را پس زد و اصلا‌ جای اعتراضی ندارد. یک جوان امروزی از صدای درام بیشتر از صدای تمبک لذت می‌برد. این یک امر طبیعی و مقوله فیزیولوژیکی است. ‌
من خودم ضمن آن که به اصل لذت در زیبایی‌شناسی هنر معتقدم، براین باور هستم که موسیقی باید از جنبه آموزشی هم برخوردار باشد. من اغلب موسیقی‌هایم مبنای پژوهشی دارند. اما این حق را به مخاطب می‌دهم که از موسیقی لذت ببرد. ‌


دهقان: آیا می‌توان باتوجه به شرایط دهه 60 انتظاری غیر از این داشت?


● ● ● نه؛ طبیعی است. اصلا‌ در دهه 60 موسیقی دیگری وجود نداشته است. وقتی رقیب نداری چه‌طور می‌خواهی بگویی که من نفر اول هستم. ‌
اما درباره ردیف این نکته را اضافه کنم، به ارتباط گامی موسیقی ایران با گام‌های دیگر موسیقی دنیا برمی‌گردد. گام‌های موسیقی ایرانی اشتراکاتی با گام‌های موسیقی آمریکای لا‌تین، خاور دور و بخش‌هایی از اروپا دارد. از این اشتراکات می‌توان استفاده کرد، بعضی از عناصر موسیقی آنها را می‌توان به موسیقی خودمان اضافه کنیم،‌تا ردیف ما قدمی در طریق جهانی شدن بگذارد. ردیف موسیقی ایرانی بشود یک امر بین‌المللی و قابلیت تدریس در کنسرواتوارهای اروپایی را پیدا کند. ‌


آشفته: آغاز این تغییرات، تحولا‌ت و نوآوری‌ها چگونه بوده است؟


● ● ● امر شیطنت در کاراکتر من بود. در کودکی با مسخره بازی‌های سرکلا‌س نمود می‌یافت، یا به شکلی در دلقک‌بازی رو می‌شد. روحیه دلقکی تا آخر عمر در من هست. به همان اندازه روحیه تراژیک هم در من هست. به حساس بودن آدم برمی‌گردد. می‌گویند که آدم‌هایی که به کار هنر مشغول هستند، از گیرنده‌های حساس‌تری برخوردار هستند. این گیرنده حساس باعث شد که من به هرحال به شیطنت کردن با آن چیزی که همه تقدس می‌ورزند، بپردازم. یعنی یک جور تقدس‌زدایی. طنز یکی از شاخصه‌های آن است. تابو بودن هر امری مانع از فکر کردن به آن می‌شود. هیچکس جرأت نمی‌کند پایش را آن‌ور خط بگذارد، در صورتی که همه هم به آنجا پا‌بگذارند، می‌بینند که هیچ خبری هم نیست. ‌
همان آدمی که در مدرسه ‌آدم دلقک بود، بعداز ظهرهایش کلا‌س آواز می‌رفت و در حضور استادی مانند نصرا... ناصح‌پور تلمذ می‌کرد. استادی که در حضورش باید مواظب نفس کشیدن هم باشی. او واقعا استاد است و از این ابهت برخوردار است. من عادت کرده بودم به این شیوه که تا بعدازظهر یک دانش‌آموز شلوغ باشم و بعدازظهر هنرجوی یک کلا‌س آواز خیلی جدی باشم که من از همه شرکت‌کنندگان در آن کلا‌س سن‌پایین‌تر بودم. من در آن کلا‌س مثل آدم بزرگ ساکت و متین می‌نشستم و ردیف یاد می‌گرفتم. اصلا‌ در آن زمان به فکر تغییر در ردیف و شیطنت با آن نبودم. من آن زمان فکرم نزدیک به فکر اساتید متعصب بود و به موسیقی و آواز ایرانی عشق می‌ورزیدم. این جدی دنبال کردن باعث شد تنها موردی که کلا‌س رفتم و از اول تا آخرش را به خوبی یاد گرفتم، همین آواز ایرانی بود. چون من دانشگاه خود را نیمه‌کاره رها کردم. ردیف‌ها را هم از روی یک سری کاست که گیر آوردم، خودم دنبال کردم و آموختن آن را کامل کردم. ‌


آشفته: این جسارت را مدیون چه عواملی هستی که توانسته‌ای به راحتی از پس تغییر و تحول در موسیقی سنتی ایرانی برآمده‌ای. آیا ادبیات دهه 70، شعر زبان‌شناختی، فضاهای پست مدرنیستی و غیره هستی؟


● ● ● از یک نگاه کلی برمی‌آید. ‌CD هایی که از من پخش شده و مخاطبان به واسطه آنها به من ابراز لطف دارند، می‌گویند در آنها نوعی جسارت است. اتفاقا جسارتی که من از خودم انتظار دارم، 50 درصدش در این ‌‌CD ها دیده می‌شود. در آینده کارهایی از من ضبط خواهد شد که خیلی جسورانه‌تر از آثار فعلی‌ام است. ‌
یعنی قطعه "ترنج" الا‌ن برایم یک قطعه کلا‌سیک محسوب می‌شود، حالا‌ در این قطعه یک سری نعره و آواز وجود دارد که عمدی است. نعره را باید با نت زد، این ریشه در اندیشه من دارد. آواز با نت سروکار دارد و ساوند افکت که شامل جیغ و نعره می‌شود. نعره از آواز جدا است، ولی در ترنج من نعره را با نت اجرا کرده‌ام. این جسارت‌ها ریشه‌هایی دارد که باید یک روانکاو درباره آن اظهارنظر کند و کار من نیست. بعدها که وارد کار تخصصی موسیقی شدم، این شیطنت را با آن انجام دادم. اگر من نوازنده ترومپت بودم، این شیطنت را با آن انجام می‌دادم. شیطنت من صرفا لودگی و خنداندن نیست، بلکه از فضایی گروتسک برخوردار است. من با این شیطنت دیگران را نسبت به اتفاقات تلخ آگاه می‌سازم. ‌


قدیمی: آقای نامجو من می‌خواهم راجع به مضمون شعرهایتان صحبت کنم. یکجا از عرش کبریایی می‌گویی، یکجا سشوار به زلف یار کشیدن می‌گویی، یکجا هم از مسائل سیاسی می‌گویی. اولا‌ این شعرها را خودتان می‌گویید، ثانیا چرا شعرهایتان متنوع است؟


● ● ● یک خانم خبرنگاری هم سال گذشته این پرسش را به این صورت مطرح کرد که در اشعارت از کتاب کوچه استفاده کرده‌ای. یعنی اینکه در کنار واژگان کوچه و بازار، اشعار ادبی هم به کار می‌بری. مثلا‌ عرش کبریایی در کنار جون مادرت. شعر ای کاش داوری داوری ترجیعش از احمد شاملو است، بعد در آن کلا‌ژی وجود دارد که تکه‌تکه از غزلیات سعدی استفاده کرده‌ام. اگر شما کاست مرکب‌خوانی استاد شجریان را بشنوی، همین غزل را در دستگاه نوا خوانده است. من حتی از بالا‌ و پایین رفتن‌های ملودیک او استفاده کرده‌ام و نه تنها شعر بلکه آواز شجریان را هم کلا‌ژ کرده‌ام. بنابراین شعرها یا کاملا‌ از خودم هست، تا اینکه بخشی‌هایی از آن از خودم هست و بخش‌های دیگر را از اشعار دیگران گرفته‌ام. یکی دو تا از شعرها هم از دوستان شاعرم هستند که در دهه 70 با من همکلا‌سی بودند. این دوستان حتی دو خط شعر هم منتشر نکرده‌اند اما از تمام آن کسانی که شعر منتشر کردند، شعرهای قوی‌تری گفته‌اند. بهنام نوروزی، آرزو خسروی و مجید اخگر از جمله شاعرانی هستند که من وامدار آنان هستم. قطعه <بگو بگو> از آرزو خسروی است. اصلا‌ می‌شود راجع به آن یک مقاله نوشت که چه قابلیت‌هایی دارد. در دهه 70 شعرهای دکتر براهنی و شاگردانش مطرح بود و من با خیلی از آنها ارتباط و دوستی داشتم. ‌


دهقان: براهنی جریان شعر پست‌مدرن را در دهه 70 راه‌اندازی کرد که ...


● ● ● البته ریشه این جریان به دهه 40 برمی‌گردد. ‌


دهقان: بله، اما در مجموع جریان خیلی خوب هم نشد؟


● ● ● البته برخی از شعرهای خود براهنی خوب هستند. مثل شعر دف انصافا مثال زدنی هستند. ‌


دهقان: شاید ما دراین‌باره اشتراک نظری نداشته باشیم. ‌


● ● ● اتفاقا من هم مثل شما معتقدم که رضا براهنی نفر اول این جریان نبود. ولی چند تا شعر خوب در این خصوص دارد.


قدیمی: آیا در کاست ترنج هم شعرها امروزی است؟


● ● ● خیر، شعرها کاملا‌ کلا‌سیک انتخاب شده‌اند. متاسفانه ترانه‌هایی که تاکنون از من پخش شده، مجوز نگرفته‌اند.


قدیمی: من به‌عنوان مخاطب اولین بار از شنیدن نعره‌های شما اصلا‌ خوشم نیامد. اما همین‌طور که به قطعات بعدی شما دقیق شدم، برایم مهم شد که بدانم این محسن نامجو کیست، فکر می‌کنم شعرها خیلی جاذبه شنیدن را در قطعه‌های شما ایجاد می‌کند.


● ● ● من در حقیقت در فضاهایی که برای اولین‌بار با موسیقی‌ام برخورد می‌کند، نبوده‌ام. خیلی خوشحالم که نبوده‌ام چون با بودن من آن برخورد واقعی شکل نمی‌گیرد. با تعارف هم نمی‌شود که به حقیقت پی برد. اما نکته‌ای به من منتقل شده است، همین حرف شما را زده‌اند که یک قطعه را مجبور شده‌ایم چندبار بشنویم. جالب اینجا است که مخاطب من واکنش مثبت و منفی نشان نمی‌دهد، بلکه در ابتدا تعجب می‌کند. کسی که اولین بار قطعه <عقاید نوکانتی> را می‌شنود، تعجب می‌کند. زمانی می‌شود درباره آن اظهار نظر کرد که بیشتر از یکبار شنیده شود. ‌


قدیمی: چرا همیشه با قیل و قال شروع می‌کنید؟


● ● ● نه، قیل و قال در تمامی قطعات نیست. ‌


قدیمی: مثلا‌ در قطعه‌ای کاروان در ابتدا آرام است و باز هم قیل و قال دارد.


● ● ● بله، همین طور است و قیل و قال یک عنصر کلی در قطعات من نیست. ‌


قدیمی: چرا از تحریرهای عجیب و غریب استفاده کرده‌ای؟


● ● ● به هر حال هر کاری ویژگی خودش را دارد و با سلیقه موزیسین در ارتباط است. خیلی از این تصمیمات در استودیوی ضبط گرفته می‌شود. مثلا‌ <جبر جغرافیایی> راک ضبط شده بود، اما تنظیم آن به صورت پاپ انجام شد و در آن سازهای الکترونیک را دخالت دادیم. البته این نکته را بگویم هیچکدام از ‌CD ها میکس نهایی نشده است و صدای واقعی را در آنها نمی‌شنویم. مطمئنا میکس نهایی از کیفیت بسیار بالا‌تری برخوردار می‌شود. تمام کارهایی که از بنده به صورت تکنوازی پخش شده است، چه سه تار و چه گیتار با آواز، همه‌اش اتود است و قطعه نهایی نیست. مثلا‌ <سه راه آذری، گذر گذر> قرار است که با یک گروه پنجاه نفره ضبط بشود. متاسفانه اظهارنظرهایی شده که اصلا‌ جنبه عملی و منطقی ندارد، برای آن که نمی‌توان درباره این قطعات که جنبه مشق دارند، قضاوت کرد.


قدیمی: یعنی آهنگ‌های شما با نظر خودتان پخش نشده است؟


● ● ● نه، اصلا‌.


قدیمی: واکنش شما نسبت به این موضوع برخورد مخاطبان چگونه است.


● ● ● هم خوشحال و هم ناراحت می‌شوم. خوشحال از این جهت که کارم مخاطب پیدا کرده است و ناراحت از اینکه هیچ حق و حقوقی برای این کارها دریافت نمی‌کنم و در ضمن برخی از قطعات هنوز برای شنیدن و قضاوت درباره آن کامل نشده‌اند.


آشفته: ایا کلیپی که از شما در عید امسال پخش شد، با اطلا‌ع خودتان بوده است؟


● ● ● در این رابطه باید این نکته را متذکر شوم که گاهی مخاطب کاسه داغتر از آش می‌شود. من انکار نمی‌کنم که با من هماهنگی نشده است. سایت آوینیون پارسال هم یک قطعه از من را پخش کردند و امسال هم بهاریه من "زلف بر باد" بود که قرار شد روی آن کلیپی هم ساخته شود. آنها گفتند که هنرپیشه کلیپ خانم امیر ابراهیمی است. آن لحظه جای تصمیم‌گیری برای من بود که بگویم نه. من پذیرفتم چون برداشت من این بود که با تمام جنجال‌هایی که نشریات زرد درباره او ساخته‌اند، متاسفانه برخورد انسانی با این خانم نشده است. این کلیپ ساخته شد اما دو تا اشتباه صورت گرفت. یکی اینکه کارگردان این کلیپ به خاطر لطفی که به بنده دارد، اسم مرا به عنوان سازنده آن گذاشته است. این توهم برای مخاطب پیش آمد که کلیپ را من ساخته‌ام. این حرکت جای اعتراض را برایم باقی گذاشت. اشتباه دوم به واکنش مخاطبان برمی‌گردد و اگر دانلود این کلیپ رکوردشکن بوده، نه به خاطر من، که به خاطر حضور این خانم بوده است. 90 درصد مخاطبان در اظهارنظرهای خود از من به‌عنوان یک مصلح اجتماعی یاد کرده‌بودند، من می‌توانستم از این اتفاق برای محبوبیت خودم استفاده کنم. یا اصلا‌ بگویم کلیپ هم خودم ساخته‌ام. اما من نمی‌توانستم دروغ بگویم و اعلا‌م کردم که من این قطعه را برای اعاده حیثیت از کسی نساخته‌ام، چون زندگی فرد دیگر به من ارتباط ندارد. مطمئنا هرکس مسوول زندگی خودش است و این قطعه که عاشقانه است برای دلم و برای عشق خودم ساخته‌ام. حالا‌ بعد از این اعلا‌م عمومی، همه نظرات تقریبا 180 درصد متفاوت شد. آنها نوشتند که محسن نامجو تو اصلا‌ حرف نزن، برو آوازت را بخوان.


قدیمی: تاکنون چند تا آلبوم آماده کرده‌ای؟


● ● ● پنج تا.


قدیمی: آیا همه پخش شده‌اند؟


● ● ● نه! هیچکدام پخش نشده‌اند، دو تا که اصلا‌ پخش نشده است و فقط برخی از این قطعات به طور غیرارادی پخش شده‌اند. علا‌وه برآن پنج آلبوم، یک آلبوم هم به دلیل کیفیت خوب مربوط به اجرای رتردام قابل پخش شدن است. از این 5 تا آلبوم، همه فکر می‌کنند که ما آنها را به ارشاد ارائه کرده و مجوز نگرفته‌ایم. ما "ترنج" را ارائه کرده‌ایم که ایراد گرفتند و آنها در حال رفع شدن هست تا مجوز بگیرد. <جبر جغرافیایی> را هم ارائه کردیم که توقیف شد و آن سه تا آلبوم دیگر به ارشاد ارائه نشده است.


آشفته: چرا ارائه نکرده‌اید؟


● ● ● برای اینکه من خودم اجازه نداده‌ام. اگر من به جای کارشناس وزارت ارشاد باشم به آن مجوز نمی‌دهم. من به این نکته آگاه هستم که منافع شخصی من نباید ارجح باشد به اهداف فرهنگی یک جامعه.


دهقان: بحث آرمان‌ها، یک بحث لغزنده‌ای است. من فکر می‌کنم معمولا‌ دولت بر پایه ایدئولوژی تصمیم‌می‌گیرد.


● ● ● من قاطعانه اعلا‌م می‌کنم، این همه دختر داریم که صدای خوبی دارند که حتی نمی‌توانند در خانه‌یشان آواز بخوانند. بنابراین با آن که بارها حق من هم ضایع شده، اما این موهبت شامل حالم شده که قطعاتم را عده‌ای بشنود و درباره آن اظهار نظر کنند. من و ناشرم دو سال است که برای گرفتن مجوز <ترنج> بارها پله‌های ارشاد را بالا‌ و پایین رفته‌ایم، اما برای احقاق حق یکجا ساکن نبوده‌ام. من به‌عنوان یک شهروند سعی می‌کنم در ابتدا به قوانین احترام بگذارم، بعد به دنبال حق و حقوقم می‌روم. من از هرج‌ومرج طلبی اجتناب می‌کنم. ‌

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.