ناسازگاری در زندگی زناشویی

ناسازگاری در زندگی زناشویی
در پاسخ به نامه های محبت آمیز دوستان، در ادامه مطلبی که درباره عوارض ازدواج نامناسب داشتیم، نوشته ای تهیه شده که در آن به دلایل بروز مشکلات عمده در زندگی زناشویی می پردازد.

متاسفانه هنوز در جامعه ما ازدواجهای تحمیلی، شرایط سنی نامتناسب و ازدواج مجدد دیده میشود و هنوز بسیاری از جوانان تنها با دل خود پا پیش گذاشته و وارد زندگی زناشویی میشوند. آنچه در اینجا به آن میپردازیم، آیین همسر یابی نیست، بلکه قصد داریم با بیان کردن دلایل اصلی بروز اختلاف میان همسران و روشهایی ساده برای احتراز از آنها، قدمی در راه بهبود بخشیدن به روابط داخلی خانواده برداریم.

درحالی که امروزه بیشتر ازدواجها با عشق صورت میگیرد و هر دوطرف قصد دارند به یکدیگر و تعهداتشان در مقابل هم احترام بگذارند، اما در طول زمان مسایلی پیش می آید که میتواند به جدایی یا یک زندگی مشترک بدون احساس، عشق و همراهی منجر شود. علی رغم کوششهای همسران - بیشتر به خاطر وجود بچه ها - برای نرسیدن به مرحله جدایی، تقریبا 50% کل پیوندهای زناشویی به طلاق رسمی و درصد بالایی از مابقی نیز به طلاق عاطفی منتهی میشود.

ازدواج یک مبارزه است که امکان بروز پیش آمدهای منفی در آن بسیار است، یک زوج دانا باید بتوانند آنها را بشناسند، پیش بینی کرده و به آنها رسیدگی کنند.

اما عوامل مشکل آفرین چه هستند؟
به بخشی از این مسایل توجه کنید:

• اعتماد به نفس اندک و احترام نگذاشتن به خود میتواند رابطه ای را پایه گذاری کند که در آن، این شخص مدام در حال تعریف و تمجید از طرف مقابل خود است. چنین شرایطی بالاخره او را خسته خواهد کرد و این شخص با شنیدن کوچکترین تعریف و تمجیدی، کسی غیر از همسر خود متمایل خواهد شد.

• داشتن تعریفی خشک و انعطاف ناپذیر از نقش همسران در زندگی به طوری که هیچ فضایی برای آزادی عمل، تغییر و تحول و رشد شخصیت افراد باقی نمیگذارد. هنگامی که یکی از طرفین اجبارا نقشی را بپذیرد که با خود او متفاوت است، صمیمیت و تبادل نظر بین زوج، کاهش می یابد. برای مثال خانمی که مدرک فوق لیسانس دارد، مجبور به خانه داری شده است و میخواهد پس از اینکه فرزندانش به سن مدرسه رسیدند، وارد بازار کار شود، یکی از موارد متعددی است که شخص در جای نادرست قرار گرفته و ناخشنود است.

• کوشش برای رسیدن به کمالی که با تعاریف فرد مقابل جور دربیاید و به عبارتی تبدیل شدن به کمال مطلوبی که از خود واقعی شخص فرسنگها فاصله دارد.

• یک تاثیر منفی بچه دار شدن میتواند این باشد که شوهر، از شخص شماره یک همسر خود، به شخص شماره دو تنزل میکند. در همین زمان است که زن، اضافه وزن پیدا کرده و احساس میکند شوهرش به او بی توجهی میکند و زحماتش را در امر نگهداری از فرزند نادیده میگیرد. هر قدر که این حس متقابل کم ارزشی در زوج قوت بگیرد، فرزندان به نظر آنها بیشتر تحمیلی می آیند و روابط خانواده به طور فزاینده ای سست میشود.

• تعریف سنتی نقش زن، این است که از یک وابستگی به وابستگی بعدی منتقل میشود و این میتواند برای مردی که ذاتا ضعیف است و نمیتواند بار سنگین زندگی را به دوش بکشد، ناگوار باشد. بسیاری از زنان با پیشینه سنتی، خود را در سایه مردان شناخته اند، اول پدر، بعد نامزد، شوهر و بالاخره پسر. این زنان بیشتر به ظاهر خود میپردازند، مدام از ضعف و ناتوانی خود میگویند و ممکن است دچار حسادت شدید هم باشند. این مورد اخیر میتواند یک عامل مزاحم و دائمی باشد که حتا در زمانی که شوهر وفادار و صادق است نیز، حضور دارد.

• در جوامع امروز ممکن است نقشهای سنتی زن و مرد معکوس شود و این زن باشد که شغلی مهم و پردرآمد داشته و مرد تنها برای انجام وظایف زناشویی حضور دارد. زن در چنین شرایطی، ممکن است به سمت مرد دیگری که از نظر شغلی قدرتمندتر از اوست، جلب شود و علاقه خود را به شوهرش از دست بدهد.

• نداشتن ارتباط کلامی و تبادل نظر صحیح قبل و بعد از ازدواج. بیشتر افراد گفت و گو درباره مسایل ظریف حیاتی درباره مذهب، بچه دار شدن، تحصیلات فرزندان، نیازهای جنسی و عوامل ناسازگار دیگر را جدی نمیگیرند و از انجام آن طفره میروند. آنها به غلط تصور میکنند که عشق بر تمام این ممشکلات پیروز میشود و هر اختلافی را حل میکند.

• جا به جایی ناسازگاریهای زناشویی به این ترتیب که اختلافات، خواسته ها و اهداف متفاوت زوج، در شخص سومی که معمولا فرزند ارشد آنها است، متجلی میشود. این فرزند هیچ راه فراری ندارد و در یک موقعیت نامعقول گرفتار شده است. یکی از این موارد متهم کردن فرزند به صفات ناپسند یکی از والدین است "تو مثل پدرت تنبلی"، "تو هم مثل مادرت منطق سرت نمیشود" و ... این فهرست میتواند تا مدتها ادامه پیدا کند. متاسفانه این روش در حالی که موجب رضایت زن و شوهر میشود، فرزند بخت برگشته را با انبوهی از انواع صفات ناگوار و اغلب نادرست بمب باران میکند.

• خشم نا به جا موجب میشود که مدام اشخاص مورد علاقه خود را برنجانیم. ابراز نادرست خشم ناشی از مشکلات شخصی در محل کار یا عدم رضایت از نقش خود در خانواده در اکثر موارد، شخص بی گناهی را آماج تیرهای خشم ما قرار میدهد. البته افراد اندکی وجود دارند که بر روی واقعیت تمرکز میکنند و دیگران را مقصر نمیدانند، اما بیشتر ما، در این دسته جا نداریم.

• گاهی همسران برای حفظ رابطه ای که به نظر مطلوب میرسد، از موارد مهمی چون جنبه های شخصیتی، زمینه خانوادگی، مذهبی، نژادی، تحصیلی و...سرسری میگذرند در حالی که چنین مواردی میتوانند در رابطه نقش بنیادینی داشته باشند. همچنین، رفتارهایی که در گذشته با وجود عجیب بودن، برایمان جذاب بود، جذابیت خود را از دست داده و کاملا زجر آور میشوند.

• شیوه های متفاوت برخورد با مسایل، به خصوص در حالی که هردو طرف از اعتماد به نفس اندکی برخوردار باشند، میتواند به حالتی تبدیل شود که دو طرف مدام یکدیگر را مقصر دانسته و نسبت به هم بی اعتماد شده و احترام خود را از دست میدهند.

• مردان تمایل دارند که در گفتگوهای خود از دلیل و منطق و بازگو کردن کلمات قصار خردمندانه استفاده کنند، درحالی که زنان در سطح احساسات گرایانه تری به گفتگوی خود شکل میدهند. یک مشکل رایج بین همسران، حرف زدن بدون شنیدن است. اگر هنگام گفتگو، نکته ای ناشنیده باقی بماند، صداها اوج میگیرد، خشم بر هر دو طرف مسلط شده و گفتگو به بن بست میرسد.

• افراد با کسب عادات و روشهای توهین آمیز و تهاجمی و به کار بردن مکرر آن، ضررهای جبران ناپذیری به زندگی زناشویی خود وارد میکنند. ممکن است طرف مقابل چنین افرادی مدتی با بردباری و مدارا رفتار کند تا همسر خود را حفظ کند، اما این حالت به تدریج از بین میرود.

• کوشش در راه تغییر افراد تا حدی که خارج از تحمل آنان باشد. گوشه و کنایه مداوم درباره وزن، بی اطلاعی از موضوعی خاص، رومانتیک نبودن، بی علاقگی به ورزش و ... از جمله مواردی هستند که در این دسته میگنجند. ازدواج با کسی که او را نه برای آنچه هست، بلکه برای آنچه میخواهیم از او بسازیم، میخواهیم، کاری بسیار خطرناک است. تغییر دادن، اصلاح کردن و مانند آنها، از جمله رفتارهایی است که موجب دلسردی شده و نشانه عدم رضایت از شریک زندگی است.

به وجود آمدن خشم
عوامل متعدد بالا میتوانند موجب بحثهای طولانی، سخنرانیهای یکطرفه، عدم درک متقابل، برداشتهای نادرست و فقدان کامل محبت شود. این مشکلات میتواند زن و شوهر و فرزندان آنان را به طور زیان باری تحت تاثیر قرار میدهد به طوری که اثر آن تا نسلها ادامه خواهد یافت.

خشم، به طور غیر مستقیم به وجود یک ایراد کلی در زندگی زناشویی یا خارج از آن دلالت میکند، اما متمرکز کردن آن بر روی شریک زندگی به این معنا است که یک اشکال اساسی در این رابطه وجود دارد. بیشتر اوقات عصبانیت نتیجه فرعی داشتن حس نادیده گرفته شدن، تنها ماندن، خوار شدن، غیر منصفانه قضاوت شدن، مورد خیانت قرار گرفتن یا از نظر احساسی ترک شدن است.

خشم نشانه ای از چنین فشارهایی است وتا حد امکان باید آنرا با خونسردی و منطق پاسخ داد. ممکن است تمام این احساسات در نتیجه مشکلی حرفه ای(مانند بی کار شدن) پیش آمده باشد و حل آن، شعله های خشم را از همسر بی گناه دور نگه خواهد داشت.

خشم میتواند به اشکال دیگری چون ضعف، بی ارادگی و تسلیم نیز بروز کند. ترک کردن احساسات و زندگی مانند یک مرده متحرک نیز برای یک رابطه همانقدر خطرناک خواهد بود و در یک کلام، رابطه را خواهد کشت.

چه میتوان کرد
شناخت و درک چگونگی تخریب یک رابطه بسیار مهم است. یافتن مشکلی که موجب بروز خشم شده نیز از اهمیت فراوانی برخوردار است. همسران باید مهارتهای ارتباطی خود را افزایش دهند، عصبانیت طرف مقابل خود را درک کنند و زنجیر طولانی درگیریها را پاره کنند. بالا بردن صدا بلافاصله موجب برانگیخته شدن اقدامات دفاعی بدن در برابر حمله های روحی و جسمی میشود و سد محکمی در توانایی برقراری ارتباط منطقی به وجود می آورد.

یک نفر یا هردو طرف باید بر موقعیت غلبه کند و مسئولیت کار اشتباه خود را بپذیرد و با صداقت خود، اعتماد و صمیمیت طرف مقابل را جلب کند. اگر یک نفر بتواند جوابگوی مشکل شود و مسئولیت رفتارهای مخرب یا نادرست خود را بپذیرد، موجب میشود که طرف مقابل نیز همین رفتار را داشته باشد.

گاهی حضور یک واسطه بی طرف میتواند دو طرف را متوجه چرخه نابودگر خشمی کند که موجب ناتوانی در ارتباط برقرار کردن آنها شده است. این شخص میتواند اعتماد و صمیمیت را بین زوج برقرار کند. علاوه بر این، این واسطه میتواند محیطی آرام ایجاد کند که در آن مسایل بهتر عنوان شوند و توافق و تفاهم، بدون بروز عصبانیت، حاصل شود.

در نهایت باید گفت که اگر گفتگو و ارتباط فاقد صداقت بوده، و دو طرف راحت و باز و با حفظ احترام متقابل با یکدیگر برخورد نکنند و توقعات نامعقول را وارد بحث کنند، مشکل همچنان باقی خواهد ماند. و اگر مسئله اصلی این باشد که یک نفر به چیزی تبدیل شود که نیست، اصولا مشکل حل نخواهد شد و بحث به جایی نخواهد رسید.
+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.