خانواده فوتبال دوست

خانواده فوتبال دوست   
    
    فرانک جیمز لمپارد جونیور> متولد 25 ژوئن سال 1978 یک فوتبالیست انگلیسی است که در حال حاضر در تیم چلسی بازی می‌‌کند. او پیش از این در تیم‌های <وستهام یونایتد> و <سوان سی‌سیتی> بازی می‌‌کرد. وی یک هافبک میانی است که به‌خاطر شوت های سنگین و بلند و گل زدن از میانه زمین شهرت دارد. او در <رامفورد> واقع در <هاورنیگ> انگلیس به دنیا آمد. او فرزند <فرانک لمپارد سینیور> مدافع سابق انگلیس و بازیکن پیشین تیم وستهام یونایتد است. مادرش هم از خانواده فوتبالی و معروف <ردپف>‌هاست. لمپارد که بازیکن ثابت تیم ملی کشورش نیز است، یکی از پیشرفته‌ترین بازیکن‌های فوتبال انگلیس در طول سه سال گذشته است و تاکنون دو بار توانسته با تیم چلسی مقام اول باشگاه‌های کشور را تصاحب کند. در نوامبر سال 2005 به عنوان دومین فوتبالیست برتر اروپا شناخته شد و جایزه فوتبالیست سال قاره خود را به هافبک برزیلی یعنی <رونالدینیو> سپرد. یک ماه بعد رونالدینیو عنوان بازیکن سال دنیا را از آن خود کرد و بار دیگر <فرانک لمپارد> به مقام دوم بسنده کرد.
    
    آغاز کار حرفه‌ای
    وی در ماه جولای سال 1994 به عنوان کارآموز به باشگاه وستهام یونایتد پیوست. همان باشگاهی که پدرش دستیار

سرپرست آن بود و در سال 1995به طور رسمی با این باشگاه قرارداد بست. در اکتبر سال 1995 به تیم سوان‌سی‌سیتی قرض داده شد و در همان باشگاه در نخستین بازی لیگ خود شرکت کرد و یک گل به ثمر رساند و در ژانویه سال 1996 دوباره به وستهام بازگشت. لمپارد بازیکن ثابت تیم جوانان وستهام بود و در کاپ قهرمانی جوانان سال 1996 کاپیتان تیم شد. سال‌های 98 و 99 سال‌های پرباری برای او بود. او در آن سال به تیم اول وستهام پیوست و حتی یک بازی هم ذخیره نبود. او در کنار بازیکنان مطرحی همچون <جو کول>، <مایکل کاریک> و <ریو فردیناند> ستون اصلی تیم را تشکیل دادند، ولی وقتی ریوفردیناند که دوست صمیمی لمپارد بود، از آن تیم جدا شد و به <لیدز یونایتد> پیوست و پدر و دایی‌اش <هری ردپف> نیز از آن باشگاه رفتند، فرانک نیز تصمیم گرفت آن‌جا را ترک کند.
     با این‌که می‌‌گفتند او علاقه خاصی به لیدز یونایتد و آستون ویلا دارد، ولی ترجیح داد به باشگاه چلسی بپیوندد و در لندن ماندگار شود.
    
    راهی لندن شد
    لمپارد، 15 می‌ سال 2001 با یازده میلیون پوند با چلسی قرارداد بست. پیشرفت او در <استنفورد بریج> ضعیف، ولی ارزشمند بوده است. هرچند که در فصل اول بازی‌ها در چلسی، او مهره همیشگی تیم بود، ولی در فصل دوم و با وجود بالا رفتن قیمتش تحت‌الشعاع درخشش <جیانفرانکو زولا> قرار گرفته و افت کرد، ولی در فصل سوم و با شروع کار <رومن آبراموویچ> کاملا شکوفا شد و خود را به عنوان یکی از برترین هافبک‌های اروپا به همه شناساند. سال‌های 2004 و 2005 یکی از موفق‌ترین فصل‌های تاریخ چلسی به‌شمار می‌‌رود و لمپارد در مرکز این موفقیت می‌‌درخشید. او با حضور در تمامی 38 بازی تیم توانست 13 گل به ثمر برساند که برای یک هافبک بسیار قابل توجه است. بازی او در لیگ قهرمانی، آن‌قدر زیبا بود که <کارلوس آلبرتو> کاپیتان سابق برزیل و <یوهان کرایف> فوتبالیست هلندی هر دو او را یکی از بهترین هافبک‌های اروپا می‌‌دانستند و سرانجام در انتهای آن فصل لمپارد جایزه فوتبالیست سال FWA را از آن خود کرد. او در سال بعد بهتر ظاهر شد، به‌طوری که <خوزه مورینیو> او را بهترین بازیکن دنیا لقب داد.
    
    خانواده فوتبال‌دوست
    فرانک لمپارد، از یک خانواده فوتبالی درخشان است. به جز پدرش، دایی او <هری ردپف> نیز بازیکن سابق تیم ملی وستهام یونایتد بود. او هم‌اکنون سرپرست تیم <پورتس موث> است. مادرش <پت‌ردپف> نام دارد. پسردایی لمپارد به نام <جیمی ردپف> تاکنون در این تیم انگلیسی، هفده بازی کرده و قبلا در تیم‌های <ساوت همپتون>، <تاتنهام>، <لیورپول> و <بون ماوث> بازی کرده است.
    لمپارد چند سالی است که با <النا رایوز> ازدواج کرده و یک دختر به نام <لونا کوکو پاتریشیا لمپارد> دارد. لونا 22 آگوست سال 2005 به دنیا آمد. چندی پیش فرانک اظهار داشت که او و النا در انتظار دومین فرزند خود به سر می‌‌برند.فرانک لمپارد در حال فراگیری زبان اسپانیایی است که به گفته برخی به خاطر احتمال پیوستن او به <لالیگا>ی اسپانیاست، ولی لمپارد اظهار کرد که آموزش زبان اسپانیایی او صرفا دلایل خانوادگی دارد، زیرا النا رایوز اسپانیایی است و او دوست دارد دخترشان و البته کودک آینده آنها دو زبانه بزرگ شود.
    لمپارد در ماه‌های سپتامبر و اکتبر سال 2005 در مسابقه <گل‌های برتر> روزنامه the sun حضور داشت. در جولای سال 2006، the sun کتاب زندگینامه لمپارد با نام <همه چیز از فرانک> را به صورت دنباله‌دار به چاپ رساند. این کتاب اسرار زندگی خانوادگی و خصوصی فرانک لمپارد و عکس‌العمل‌هایش را نسبت به ناامیدی‌های جام‌جهانی افشا کرده است. او تنها بازیکن انگلیسی است که به مدرسه خصوصی‌ به نام <برنت فورد> رفت و برای یک سال ده هزار پوند پرداخت کرد. او در حال حاضر یک اتومبیل <استون مارتین> و یک <فراری >612 دارد. فرانک لمپارد عضو مرکز حمایت از نوجوانان سرطانی TCT است. ارتباط او با این مرکز از اواخر سال 2004 و پس از دیدار او از بیماران این مرکز آغاز شد و از آن زمان کمک‌های شایان توجهی به این مرکز و کمک‌های مفیدی به برخی از بیماران کرده است، به‌طوری که این مرکز علاقه‌مند است، لمپارد همکاری خود را همچنان با آن‌جا ادامه دهد و به این ترتیب وضعیت بیماران بهبود یابد و از نظر روحی به آرامش بیشتری برسند. لمپارد در سخنرانی که در مراسم اهدای جایزه بهترین بازیکن فوتبال انگلیس ارائه کرد، گفت <دلم می‌‌خواهد در این‌جا از دختری به نام <لوسی> یاد کنم. دختری که من امروز در مراسم تدفینش شرکت کردم. او فقط ده سال داشت و برای دیدن بازی آخر من به استادیوم آمده بود. لوسی تومور مغزی داشت. شاید باید یک هفته قبل می‌‌مرد، ولی او خیلی دوست داشت بازی فینال ما را ببیند. شخصیت خاص او و قدرتی که از خودش نشان می‌‌داد، باعث شد که من دقیق‌تر و بهتر بازی کنم و تمام توانم را به کار ببندم. دوست دارم این جایزه را به او، خانواده‌اش و به‌ویژه به مادر مهربانش هدیه کنم.>
    
    ازدواج پنهانی
    <النا رایوز> سی ساله، همسر فرانک لمپارد شش سال پیش پنهانی، با یک جوان اردنی به نام <نائل اسد ابورمیله>

ازدواج کرده بود. در آن زمان او در دبی کار می‌‌کرد و مهماندار هواپیما بود. این ازدواج به قدری پنهانی صورت پذیرفت که حتی مادر النا هم چیزی از آن نمی‌‌دانست. سه سال بعد قبل از طلاق از ابورمیله، النا در آوریل سال 2002 ستاره چلسی را در لندن ملاقات کرد و پس از جدایی از همسر اولش، با او نامزد شد. ابورمیله سی و سه ساله در یک خانه سه اتاقه در شهر امان، پایتخت اردن به همراه خانواده پرجمعیتش که متشکل از پدر و مادر و هشت خواهر و برادرش است، زندگی می‌‌کرد. خانه‌ای که قابل قیاس با خانه هشت میلیون پوندی فرانک لمپارد در لندن نمی‌‌باشد. ظاهرا رایوز شانس داشته و پیشرفت زیادی کرده است. لمپارد 28 ساله درباره النا، می‌‌گوید <او با همه دخترانی که می‌‌شناختم فرق داشت. هیچ‌وقت در خواب هم نمی‌‌دیدم که با یک دختر اسپانیایی ازدواج کنم.> وقتی از او درباره ازدواج قبلی النا پرسیده شد، تنها پاسخ داد <ما نمی‌‌خواهیم درباره آن صحبت کنیم.>
    
    یک روز از زندگی لمپارد
    زنگ موبایل من همیشه راس ساعت هشت صبح به صدا درمی‌‌آید، تا مرا از خواب ناز بیرون بکشد، ولی به لطف وجود بچه اغلب قبل از این‌که زنگ موبایل به صدا درآید بیدار هستم و در مراقبت‌های مادرانه به النا کمک می‌‌‌کنم. وقتی او می‌‌رود، وقت من هم بیشتر میشود، ولی مثل این است که در تنهایی سردرگم می‌‌شوم. سه ربع فرصت دارم که به محل تمرین بروم. به خود زحمت دوش گرفتن را نمی‌‌دهم. فقط دست و صورتی می‌‌شویم و لباسی عوض می‌کنم.
    صبحانه‌ام اغلب یک لیوان چای غلیظ و یک کاسه برشتوک است. اگر از آن خسته بشوم چیز دیگری می‌‌خورم، ولی همیشه دوباره سراغ برشتوک می‌‌روم. از بچگی این عادت را داشتم. ما اشتراک روزنامه‌های Daily mail ، Mirror و the sun را داریم و به همین خاطر اغلب نگاهی به آنها می‌‌اندازم و بعد سوار اتومبیلم می‌‌شوم، همان استون مارتین آبی رنگ و به زمین تمرین می‌‌روم. رادیو را روشن می‌‌کنم و به موسیقی گوش می‌‌دهم. وقتی اواسط فصل بازی‌ها باشیم، تمرین‌ها زیاد سنگین نیستند. بعضی روزها هیچ انگیزه‌ای برای آن ندارم، ولی در کل از ورزش لذت می‌‌برم. هر چه باشد به تناسب اندام خیلی اهمیت می‌‌دهم. این را از پدرم به ارث برده‌ام.تا آنجا که یادم دارم دوست داشتم فوتبالیست شوم. فقط به همین فکر می‌‌کردم ولی از همان ابتدا پدرم در سرم فرو کرد که برای تناسب اندامم هم باید ورزش کنم.
    تمرین حدود یک ساعت و نیم طول می‌‌کشد. بعد دوش می‌‌گیرم و ناهار می‌‌خورم. همان‌جا در زمین بازی ناهار می‌‌خورم، غذای آن‌جا به‌طور معمول پاستا، سالاد، گوشت، مرغ و ماهی است. من همه‌جور غذایی را دوست دارم. زیاد برایم مهم نیست که چه باید بخورم و چه نباید بخورم، ولی دو روز قبل از بازی‌ها باید به‌خاطر بالا بردن قدرت بدنی به غذایم اهمیت بیشتری نشان دهم. بعد از ناهار سعی می‌‌کنم برای خودم برنامه خاصی نریزم و به خانه پیش النا و لونا برگردم. البته کارهای دیگری همچون کارهای خیریه یا رفتن به مدارس برای تشویق بچه‌ها به ورزش کردن هم دارم. لونا هنوز خیلی کوچک است، ولی من از قبل برایش لوازم تیم چلسی را خریده‌ام، حتی یک پیراهن شماره هشت را هم برایش خریدم. وقتی آن را خریدم، به النا نشان ندادم و به سرعت به طبقه بالا رفتم و پیراهن را تن <لونا> کردم. وقتی پایین آمدم و چشم النا به لونا افتاد گفت <این بچه با این لباس از خانه بیرون نمی‌‌رود!> من عاشق لالایی خواندن برای لونا هستم، ولی مشکل این‌جاست که بیشتر وقت‌ها وسط لالایی بقیه شعر را فراموش می‌‌کنم.
    بیشتر عصرها مامان برای نوشیدن چای پیش ما می‌‌آید. آنها هم در لندن خانه خریده‌اند تا در همه بازی‌های من حضور داشته باشند. من به مامان خیلی نزدیک هستم. یک بچه ننه واقعی. ما خیلی شبیه به هم هستیم. هر دو احساساتی هستیم و هر دو خجالتی. پدر تاثیر زیادی در حرفه من داشت، ولی این مامان بود که مرا مرد بار آورد. این روزها او تمام وقتش را بین خانه من و خواهرهایم که آنها هم دختردار شده‌اند، می‌‌گذراند. زیاد تابع مد نیستم. من و النا هفته‌ای دو بار برای شام بیرون می‌‌رویم، ولی بقیه شب‌ها در خانه شام می‌‌خوریم و بیشتر وقت‌ها غذای‌مان سالاد و سیب‌زمینی سرخ کرده و مرغ است. گاهی من هم به او کمک می‌‌کنم و چیزی می‌‌پزم و اکثر مواقع خوب از آب در می‌‌آید. (البته نه همیشه) روبه‌روی تلویزیون می‌‌نشینم و فیلم تماشا می‌‌کنم. پیش از خواب زنگ موبایلم را تنظیم می‌‌کنم. بعد کمی کتاب می‌‌خوانم. کتاب <رمز داوینچی> و <زندگی روی‌کین> را به تازگی تمام کرده‌ام، به نظرم خیلی جالب بود. گاهی به آرزوهای دوران کودکی‌ام فکر می‌‌کنم و زمان حال خودم را می‌‌بینم. دلم می‌‌خواهد خودم را نیشگون بگیرم. همیشه کار سخت، همیشه تصمیم‌گیری‌های دقیق و در کنار آن باید خیلی چیزها را هم قربانی کنم. این حاصل آن آرزوهاست، این روزها زندگی شیرین‌تر از این نمی‌‌تواند باشد. لمپارد تا 22 فوریه سال 2007، 86 گل برای چلسی به ارمغان آورد و به این ترتیب گل‌زن‌ترین بازیکن باشگاه خود و یازدهمین گلزن دنیا و برترین گلزن هافبک دنیا شد. پیش از این <دنیس وایز> با 76 گل رکورددار هافبک‌های گلزن بود

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.