نیکی کریمی: چه بر سرمان آمده...؟

چطور یک نفر می‌تواند فکرکند که باید جایزه می‌گرفته؟ و این را همه جا اعلام کند...

انتقاد نیکی کریمی به معترضان داوری جشنواره فجر: چه بر سرمان آمده...؟

نیکی کریمی:  باز هم تکرار می‌شود. هر روز، هر دقیقه و هر لحظه. یکی سعی می‌کند توی صف از تو جلو بزند، یکی جلوی باجه بانک می‌خواهد پولش را زودتر بگیرد، یکی توی ترافیک به هر زور و زحمت سعی می‌کند از تو جلو بزند... واقعا چه بر سر این جامعه آمده است؟ چرا وقتی دور و بر خودمان را نگاه می‌کنیم تنها یک مشت آدم عصبی، غمگین و افسرده می‌بینیم که انگار طلب جد و آباد خود را از همه دارند؟ خشونت کلامی که در جامعه رایج شده دقیقا هم‌طراز خشونت فیزیکی است، اگر بدتر نباشد.

رفته بودم برای داوری به جشنواره برلین. روزهای آخر در آنجا نگاهی به یکی- دو وب‌سایت انداختم و دهانم از تعجب باز ماند؛ روزهای پایانی جشنواره فجر بود و خبرهای داغ از توی سر و کله کوبیدن همه و فحش و این که همه خود را محق داشتن جایزه می‌دانستند! چرا؟ واقعا چرا اینقدر مساله فرهنگی پیدا کرده‌ایم؟ چطور یک نفر می‌تواند فکرکند که باید جایزه می‌گرفته؟ و این را همه جا اعلام کند و ناراحت باشد از اینکه نگرفته؟ مگر ما نمی‌دانیم که کاندیداها و در نهایت شخصی که جایزه می‌گیرد برآمده از ذهنیت یک گروه به نام هیات داوران است؟ چطور نمی‌دانیم که هر آدمی سلیقه و ذهنیتی دارد که ممکن است بازی و یا کارگردانی و یا هر چیز دیگری از کار، جزو سلیقه و ذهنیت آن شخص و گروه خاص نباشد؟ و خارج از آن، این همه بداندیشی، عصبیت و طلب از کجا آمده است؟

به عنوان کسی این حرف‌ها را می‌زنم که شاید بیش از ده بار- از همان اولین فیلمی که بازی کردم- کاندیدای دریافت سیمرغ بلورین بودم اما جایزه نگرفتم و جایزه را به من نمی‌دادند. طوری شده بود که دیگر زمان جشنواره حتما از تهران بیرون می‌رفتم، چون حتی دیگر به جایزه گرفتن فکر هم نمی‌کردم!

بعد از شاید دوازده سال - نمی‌دانم در همین حدود- به من جایزه دادند. اما هیچ وقت معترض نشدم؛ چون اصلا دیدگاهم نسبت به جهان و به خیلی چیزها اینطور نیست. همیشه فکر کردم حتما دو- سه نفری که با من کاندید هستند، کار کرده‌اند و زحمت کشیده‌اند. آن ها هم آدمند و حق دارند. در حالی که خیلی از منتقدین و مردم می‌گفتند: جایزه مال تو بوده... جواب من این بود که اینطور فکر نمی‌کنم و هیچ وقت هم فکر نکردم که حتما جایزه مال من بوده و برای کسی که جایزه گرفته، هر بار خوشحال شدم. نمی‌دانم. باور کنید نمی‌دانم و نمی‌فهمم که چطور همه خود را محق گرفتن جایزه دانستند و فکر می‌کنند از دیگران بهترند و زحمت بیشتری کشیده‌اند؟ و بعد هم آن را با جیغ و داد و عصبیت خواسته‌اند؟ کسانی که مثلا دارند در این کشور کار فرهنگی می‌کنند...!

مراسم اسکار را دیدید؟ شاید یک هفته بعد از جار و جنجال‌های فجر بود؛ آن ها که جایزه گرفتند خوشحال بودند اما برایشان باور کردنی نبود چون می‌دانستند دیگران هم کار کرده‌اند و زحمت کشیده‌اند و آن ها که جایزه نگرفتند می‌دانستند که همین است؛ یک بار یکی جایزه می‌گیرد و یک بار نمی‌گیرد. همین است. همه چیز در این جهان نسبی است.

و بعد هم، اصلا اخلاق و دموکراسی بهتر است یا حال بد و عصبیت و طلب؟ چه بر سر این کشور آمده؟ کشوری با فرهنگ و تمدن غنی، کشور حافظ، سعدی، مولانا... کشور آدم‌های بزرگ و جریان‌ساز... چه بر سر فرهنگ جامعه آمده؟ پس ارزش‌های اخلاقی و نیک‌اندیشی چه شده‌اند؟ حسن‌جویی، مهر و زیبااندیشی چه شده‌اند؟ فکر برابری و دموکراسی و دیگردوستی چه شد؟ اگر دیدگاهمان این بود آیا می‌توانستیم یک نفر را تحقیر کنیم و خودمان را بالاتر ببینیم؟

امسال گذشت و آخر سالی، این موضوع مثل خیلی از اتفاقات امسال، لکه‌ای تاریک در ذهنم گذاشت. مثل همان اول سال، بعد از جام جهانی، تخریب روانی و کلامی که بر تیم ملی فوتبال ایران وارد شد. یادتان می‌آید؟ بعد از باخت، موج sms بود که رد و بدل می‌شد. smsهایی حاوی فحش‌های مستهجن (خوب شد که این sms هم آمد تا خلاف همه جای جهان که همه تنها بنا به ضرورت و اطلاع و یا ارتباطات شخصی از آن استفاده می‌کنند، در این کشور جایی برای خالی کردن مشکلات و عقده‌های بعضی باشد.) بعد هم همه و همه، از مجلات و روزنامه‌های زرد تا عادی، آن ها را کوبیدند.

آن موقع بود که به وضوح دیدم در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که به شکلی باورنکردنی فرهنگ تخریب در آن رواج پیدا کرده، نه میل به پروبال دادن. آمدم بهاریه بنویسم، چه شد! علتش این است که واقعا متاسفم. سال آینده برای همه تمرین دموکراسی را آرزو می‌کنم

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.