حمله به ایران، از بلوف تا واقعیت

در حالی که طی دو ماه اخیر با تصویب نخستین قطعنامه تحریم ایران در شورای امنیت سازمان ملل و اعلام استراتژی جدید آمریکا در عراق، امکان حمله نظامی آمریکا به ایران از سوی بسیاری از تحلیلگران سیاسی و نظامی و رسانه‌ها مطرح شده است، ‌واکنش به این موج گسترده تبلیغاتی در داخل کشور به صورت‌های متفاوت انجام شده است که کالبد شکافی آن، می‌تواند حاوی نکات مهمی در فهم ابعاد، اهداف، چگونگی و نتایج این موج تبلیغاتی باشد که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌شود:


1) چه کسانی، امکان اقدام نظامی علیه ایران را که عمدتا در چهارچوب حمله هوایی و موشکی به تعدادی از مراکز هسته‌ای و نظامی کشور بیان می‌شود، مطرح کرده‌اند؟ بررسی این طیف از افراد و رسانه‌ها نشان می‌دهد که طیف ضد جنگ و منتقدان سیاست‌های نظامی ایالات متحده، که روزنامه‌‌نگارانی چون «سیمور هرش» تا سیاستمدارانی مانند «کلینتون»، «آلبرایت» و «پاول» تا ژنرال‌های کهنه‌کار پنتاگون را در بر می‌گیرد و در مقابل، کسانی که طرح حمله نظامی به ایران را به شدت نفی می‌کنند، عمدتا در حلقه نومحافظه‌کاران هستند که بوش، رایس و وزیر دفاع آمریکا از برجسته‌ترین آنها به شمار می‌روند؛ بنابراین باید به این پرسش، پاسخ داد که اگر امکان اقدام نظامی ایالات متحده علیه جمهوری اسلامی، صرفا جنگ روانی و فضاسازی تبلیغاتی است، چرا کسانی که طبیعتا باید این جنگ روانی را کارگردانی کرده و به پیش ببرند، آن را نفی می‌کنند و شخصیت‌هایی که باید با افشای پوچ بودن این تبلیغات، منافع رقبای نومحافظه‌کار خود را خنثی کنند، آن را جدی می‌دانند؟ در این میان، اظهارنظر صریح بوش در این‌باره که «مخالفان سیاسی وی، احتمال حمله نظامی آمریکا به ایران را مطرح می‌کنند» و طبیعتا موافقان وی آن را نفی می‌کنند، نشان‌دهنده آرایش طرح‌کنندگان و نفی‌کنندگان احتمال اقدام نظامی آمریکا علیه ایران در غرب است.

2) تجربه گذشته، نشان می‌دهد که فضاسازی‌های گسترده تبلیغاتی، آن هم در نظام رسانه‌ای ایالات متحده که هر ثانیه و سطر آن دارای ارزش صدها و هزاران دلاری است، بدون هدف انجام نمی‌شود. هفت اقدام نظامی ایالات متحده در نیم قرن گذشته در ژاپن، کره، ویتنام، پاناما، کویت، افغانستان و عراق، همواره با فضاسازی‌های رسانه‌ای مشابه انجام شده است، به ویژه آن‌که رسانه‌هایی که هم‌اکنون سکاندار تبلیغات علیه جمهوری اسلامی هستند؛ یعنی «سی.ان.ان» و «فکس نیوز»، به نومحافظه‌کاران و منتسب به لابی صیهونیستی متمایلند؛ بنابراین، حجم گسترده این فضاسازی تبلیغاتی را نمی‌توان بدون هدف خاص و صرفا در چهارچوب روال گذشته تبلیغات علیه جمهوری اسلامی دانست.

3) دستاوردهای این موج تبلیغاتی در دو ماه اخیر برای ایالات متحده قابل توجه بوده است. اجرای قطعنامه 1737 شورای امنیت که پیش‌بینی می‌شد از سوی بسیاری از کشورهای جهان، دست‌کم به سرعت عملی نشود، حتی فراتر از این قطعنامه به اجرا درآمده است و علاوه بر گروه «1+5»، کشورهای معمولا بی‌طرفی نظیر ژاپن، سوئیس و هلند و حتی حامیان سنتی ایران چون هند و آفریقای جنوبی، بخشی از این تحریم‌ها را به اجرا درآورده‌اند و حتی اتحادیه اروپا، ابعاد فراتر از موارد قید شده در قطعنامه 1737 را به دامنه تحریم ایران افزوده است. این در حالی است که فاصله حدود هشت ماهه طی شده برای تصویب قطعنامه تحریم اول که از بیانیه شورای امنیت در دهم فروردین ماه امسال تا تصویب آن در آغاز آذر ماه به درازا انجامید برای قطعنامه دوم به حدود یک ماه در حال کاهش است. بنا بر اظهارات اعضای «1+5»، قطعنامه تشدید تحریم تا پایان ماه مارس به تصویب می‌رسد؛ بنابراین، اگر به دستاورد این جنگ روانی برای آمریکا در بعد دیپلماسی پرونده هسته‌ای؛ یعنی اجرای سریع و کامل قطعنامه تحریم اول و کسب موافقت برای تصویب قطعنامه دوم توجه کنیم، بخشی از پیچیدگی و لایه‌های پنهان این موج تبلیغاتی مشخص می‌شود.

4) عملکرد دوازده ساله آمریکا در فاصله بین دو جنگ علیه عراق (1991ـ2003) علیه دولت این کشور که آمیزه‌ای از اقدامات دیپلماتیک، اقتصادی و تبلیغاتی بود، نشان می‌دهد که اولا این ترکیب ظاهرا غیرنظامی در خدمت ماشین جنگی ایالات متحده قرار داشته و عملا زمینه را برای حمله نهایی به عراق آماده کرده‌اند و دوم آن که مرعوب و تسلیم شدن در برابر جنگ تبلیغاتی و فشارهای اقتصادی و سیاسی آمریکا، مانع انصراف ایالات متحده از هدف نهایی خود نمی‌شود، چراکه صدام، بیشترین حد از امتیازات قابل تصور را که شامل واگذاری حاکمیت ملی، نابودی توانایی‌های نظامی مؤثر خود، همکاری بی حد و مرز با بازرسان و نمایندگان غرب و ... بود، داد و آمادگی اجابت هرگونه درخواست دیگری را که به جلوگیری از حمله آمریکا به عراق منجر شود، داشت، اما همه این اقدامات، تنها مسیر را برای تجاوز نظامی ایالات متحده به این کشور فراهم کرد و این پیام مهمی را برای آن دسته از تحلیلگران، که صرفا هدف از جنگ روانی آمریکا را تضعیف روحیه و تسلیم ایران عنوان می‌کنند، به همراه دارد که نه تسلیم، تهدیدها را منتفی می‌کند و نه به هیچ انگاشتن و دست کم گرفتن خطر، امنیت را برای کشور به ارمغان می‌آورد.

5) ابعاد دیگر این موج تبلیغاتی، می‌تواند ارایه نشانی‌های نادرست درباره تهدید به مسئولان نظام باشد. پیشینه عملکرد نظامی ایالات متحده، نشان می‌‌دهد که بهره‌گیری از امتیاز غفلت حریف نسبت به اصل تهدید یا منطقه خطر، از مزیت‌های غیر قابل ‌چشم‌پوشی برای پنتاگون است.
بنابراین، هنگامی که با رفت‌وآمد پرسروصدای رزم‌ناوهای آمریکایی در خلیج فارس و استقرار نیروهای جدید در عراق، کانون توجه مقامات ایرانی به تهدید از ناحیه جنوب و جنوب غربی کشور متمرکز می‌شود، اقدامات نظامی آمریکا از ناحیه شمال غرب یا شمال شرق کشور، می‌تواند نتایج زیان‌بارتری به همراه داشته باشد و یا در وضعیتی که تحرکات ضدامنیتی در حوزه اقوام به دغدغه روز متولیان امنیت کشور تبدیل شده است، اجرای عملیات بانفوذ مأموران امنیتی دشمن، می‌تواند پیامدهای منفی بیشتری بر جای گذارد؛ بنابراین، عنصر ارایه نشانی ناردست درباره تهدیدات، یکی از لایه‌های پنهان در عملیات روانی و فضاسازی رسانه‌ای است که معمولا در مجادله «واقعی یا توهم بودن تهدیدات»، به فراموشی سپرده می‌شود.

6) نقش این موج تبلیغاتی در کم‌توجهی مقامات داخلی به هزینه‌های کنونی پرداخت‌شده توسط کشور در بخش دیپلماتیک و اقتصادی چالش ایران و آمریکا را نیز نباید نادیده گرفت.
درواقع، یکی از دستاوردهای این هجمه تبلیغاتی، ناچیز انگاشتن هزینه‌های تحریم و ناامنی‌های کنونی توسط برخی مسئولان در برابر تهدید اصلی است، در حالی که آثار این نوع اقدامات بر فضای روانی جامعه، معیشت روزمره اقشار متوسط به پایین، که پایگاه اصلی نظام به شمار می‌روند و خروج سرمایه که به صورت فرسایشی و نرم بوده، تأثیر گذاشته و زمینه را برای آسیب‌پذیری در برابر اقدامات ناگهانی و سخت افزایش می‌دهد.
رجوع دوباره به تجربه عراق، میزان تأثیرگذاری اقدامات نرم را بر کاهش میزان مقاومت کشور نشان می‌دهد. به بیان دیگر، ما باید به این پرسش پاسخ دهیم که آیا فرسایشی کردن چالش بین ایران و آمریکا به سود ماست؟ (لینک) و تصور این‌که با گذشت ماه‌ها و انجام ندادن اقدام نظامی علیه جمهوری اسلامی، با پرداخت دیگر هزینه‌ها، زمان را خریده‌ایم، تحلیلی است که کاملا در جهت منافع حریف به شمار می‌رود.
7) دل بستن به چالش‌های داخلی و اختلاف‌نظرهای موجود در دو جناح اصلی حاکم بر آمریکا نیز تنها به توهم فقدان تهدید دامن می‌زند. واقعیت آن است که نزدیکی و ارتباط حزب دمکرات ایالات متحده با لابی یهودی و دولت اسرائیل، به مراتب بیش از جمهوریخواهان است و اگر بپذیریم که لابی صهیونیستی، دشمن شماره یک نظام جمهوری اسلامی است، انتظار سر زدن اقداماتی به سود ایران از سوی متحدان این لابی در آمریکا، بیش از حد خوشبینانه است؛ اظهارنظر صریح هیلاری کلینتون ـ که کاندیدای دمکرات‌ها در انتخابات آینده ریاست‌جمهوری آمریکا به شمار می‌رود ـ در لابی‌ صهیونیست‌ها، حکایت‌گر این پدیده است.

مهم‌تر آن‌که تمایل دمکرات‌ها به پرداخت هزینه برخورد با ایران توسط حزب جمهوریخواه، تفاوت بین مخالفت نمایشی و آشکار آنان با اراده پنهانی این گروه را نشان می‌دهد و این امر، دامنه تهدیدات علیه جمهوری اسلامی را فراتر از حزب حاکم در آمریکا گسترانده و به مجموعه حاکمیت ایالات متحده تعمیم می‌دهد. با وجود این، نباید بهره گرفتن از مخالفت‌های چهره‌های برجسته سیاسی و نظامی آمریکا با اقدام نظامی علیه ایران را که هم‌اکنون در طیف‌ها و گروه‌های مختلف آمریکا وجود دارندف به عنوان فرصتی برای دیپلماسی جمهوری اسلامی نادیده گرفت.

8) به نظر نمی‌رسد درک این واقعیت که مهم‌ترین عامل کاهنده تهدیدات و احتمال اقدام نظامی آمریکا علیه کشور در دو عنصر کاهش آسیب‌پذیری در برابر فشارها و افزایش تأثیر اقدامات متقابل به منافع حریف است، آنقدر پیچیده باشد که هنوز هم گروهی از مسئولان داخلی از آن غافل باشند!
تقویت و برجسته کردن نقاط قوت و رفع یا دست‌کم کاهش نقاط ضعف کشور که در ابعاد گوناگون اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، امنیتی و نظامی متبلور می‌شود، مهم‌ترین وظیفه مسئولان، جناح‌های سیاسی، رسانه‌ها و فعالان اقتصادی و اجتماعی است.

تأکید رهبر انقلاب در اظهارات مهم بهمن ماه بر تقویت همگرایی و وحدت در داخل و تهدید به وارد کردن آسیب‌های جدی به منافع حریف، نشان از برگزیدن این استراتژی از سوی مقامات عالی‌رتبه نظام دارد، اما گویا، پیاده‌سازی و پیگیری اجرای آن، همانند بسیاری از رهنمودهای دیگر رهبر انقلاب آن‌گونه که باید از سوی مسئولان مربوطه جدی گرفته نشده است.

در پایان، یادآوری این نکته ضروری است که نخستین دام موج تبلیغاتی جدید ایالات متحده علیه جمهوری اسلامی، ساده‌بینی و به هیچ انگاشتن آن است که طبیعتا بیش از هر اقدام دیگری، خوشایند حریف است و به نظر می‌رسد تحلیل واقع‌بینانه و انتقال تدریجی، حساب‌شده و هدفمند اطلاعات به جامعه، می‌تواند همانند تزریق واکسنی که حاوی بیماری تضعیف‌ شده است، به مقاوم کردن روحیه عمومی و اجتماعی در برابر تهدیدات منجر شود.

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.