گزارشی از یک تجاوز دسته‌جمعی در جامعة مجازی

 کاربر گرامی!

زمانی گذشت تا هیاهوی مطبوعات پایان یافت، اما رو سیاهی آن به چهره ی تعداد زیادی ماند. هر چند زمان همه چیز را به فراموشی می سپارد اما شاید مرور برخی حوادث برای ما تلنگری باشد تا جبران مافت کنیم. آری همه ی ما مقصریم. پرونده زیر حاوی سه مقاله طولانی است که مجله زنان آن را به زیور طبع آراسته است.
نویسندگان به ترتیب: فهیمه خضرحیدری / الهام خاکسار / نوشین طریقی

تخریب اینترنتی یک زن

از حقیقت ماجرا چیز زیادی نمی‌دانیم. لازم هم نیست بدانیم که بین یک زن و مرد چه گذشته است. همین بس که تصاویری از رابطة خصوصی یک زن و مرد به جایی درز کرد که نباید. ظاهراً زن شباهت زیادی به هنرپیشة یک سریال معروف تلویزیونی داشت و همین کافی بود! تصاویر در نسخه‌های بسیاری تکثیر شد. سوداگران حرفه‌ای دست به کار شدند. دستفروش‌ها کالای خوبی برای فروش یافتند. سی‌دی تصاویر سر چهارراه‌ها نیمه‌پنهانی فروخته شد. بازار که گرم‌تر شد، برخی دارندگان سایت‌های اینترنتی و وبلاگ‌نویسان هم تکه‌هایی از فیلم و عکس‌ها را منتشر کردند یا دربارة آنها چیزهایی نوشتند. همة شرایط مهیا بود تا زن به خاک سیاه بنشیند. تصاویر، شبحی بودند که زندگی را بر زن حرام کردند و حیثیت اندوخته‌اش را یک‌باره بر باد دادند. در میانة پاییز بود که شایعة خودکشی زن دهان به دهان چرخید. کمی بعد خبر رسید که در بیمارستانی در شمال تهران بستری است. کمی بعدتر، رئیس مرکز اطلاع‌رسانی نیروی انتظامی خودکشی زن را تکذیب کرد. دادستان تهران مسئول رسیدگی به پروندة تکثیر سی‌دی‌های مبتذل شد. دستور تعقیب و جلب مرد، که گفته می‌شد برای انتقامجویی از زن که دیگر تمایلی به ادامة رابطه با او نداشته، دست به تکثیر فیلم رابطة خصوصی‌شان زده، صادر شد. خبرهای دیگر به دستگیری مرد ارتباط داشت. پلیس بین‌المللی (اینترپل) متهم ردیف اول ماجرا را در دوبی دستگیر کرد و تحویل مقامات قضایی ایران داد. با اینکه گفته می‌شد زن بازیگر قصد مصاحبه با هیچ رسانه‌ای را ندارد و به خلوت خود پناه برده، خبرگزاری کار ایران (ایلنا) متنی روی سایت خود قرار داد با عنوان «مصاحبه با یک قربانی». در آن نوشته آمده بود که پاییز امسال بدترین اوقات زندگی زن بوده اما او همچنان امیدوار است که سرحال‌تر از قبل به عرصة هنر برگردد. بعدتر، زن با روزنامة سینمایی بانی فیلم مصاحبه کرد و گفت که از تمام شایعه‌پراکن‌ها شکایت می‌کند و مصاحبه با سایت شهروند و ایلنا را منکر شد.
اما ماجرا هنوز ادامه دارد. اخباری از صدور حکم اعدام برای مرد و دیگر تکثیرکنندگان عمدة سی‌‌دی مذکور به گوش می‌رسد. واقعیت اما همچنان در دایرة شایعات گرفتار است و معلوم نیست چه زمانی فرصت بروز بیابد. با این‌همه، جوانب مختلفی از این واقعیت که می‌تواند برای دوباره نگاه کردن به خودمان و همة آنچه پیرامون ما گذشت مفید باشد، تأملی چندباره را می‌طلبد. می‌توان از زوایای مختلف به این واقعه پرداخت، اما در شرایط فروخفتن موج احساسی اولیه و وارد شدن به فاز بازبینی عقلانی آنچه در دو ماه گذشته رخ داد، تلاش ما این است که حداقل بر سه حوزة رسانه‌ای، اجتماعی و اخلاقی و در نهایت سیاسی مرتبط با این اتفاق متمرکز شویم. انعکاس گستردة این واقعه در اینترنت، که به‌نوعی آزادترین فضای ارتباطی برای تحلیل و نظردهی بود، دستمایه‌ای برای ارزیابی نحوة بهره‌گیری از امکانات رسانه‌ای فراهم می‌آورد.
برای قضاوتی منصفانه دربارة رفتارها و کردارهای ما، بازخوانی گفته‌ها و شنیده‌ها در بطن جامعه و اظهارنظرهای دوستانه کافی است. در این میان نمی‌توان از نقش نهادهای رسمی و حکومتی در چاره‌اندیشی برای وقایعی از این دست و بسترسازی فرهنگی و آموزشی برای نهادینه کردن ارزش‌های انسانی و اخلاقی در جامعه غافل بود. آنچه پیش رو دارید مجموعه‌ای است از مطالبی هرچند مختصر اما لازم برای تأمل در آنچه روی داد و هریک از ما تماشاگر یا بازیگر آن عرصه بودیم.


مرزهای جامعة مجازی در سال‌های اخیر چنان گسترده شده است که امروز دیگر به‌راحتی نمی‌توان گفت موضوعات اجتماعی در جامعة مجازی است که به «مسئله» تبدیل می‌شوند یا از آنجا که در جامعة واقعی حکم «مسئله» را پیدا کرده‌اند به مسئلة روز و گاه روزها و شب‌های جامعة اینترنتی تبدیل می‌شوند. با نگاهی به پیچیدگی‌های فضای اجتماعی سایبر و آنچه عنوان فضای اجتماعی واقعی را دارد و ما در آن زندگی می‌کنیم، روشن می‌شود که تعیین سهم و نقش هریک از این دو جامعه، که به موازات یکدیگر ادامة حیات می‌دهند، در «مسئله» شدن موضوعات زندگی روزمره و به قول اهالی مطبوعات، «تیتر» شدنِ اخبار، دیگر نه‌تنها کار ساده‌ای نیست بلکه در مواردی ناممکن به‌نظر می‌رسد.
آیا این جامعة واقعیِ اطراف ماست که ثبت، تکثیر و فروشِ خصوصی‌ترین لحظه‌های زندگیِ ساکنانش را در آرامش و بی‌خیالیِ محض برمی‌تابد و حتی خواسته و ناخواسته به آن دامن می‌زند یا اینکه جامعة مجازی از چنان قدرت بلامنازعی برخوردار شده است که به یاری شناختی که از لغزش‌های اخلاقی و محدودیت‌های روانی، اجتماعی و ادراکیِ اعضای خود دارد، ورود به حیطة خصوصی یک زن را به حق مسلم ملی تبدیل می‌کند و حتی از آن فضایی دسته‌جمعی می‌سازد؟

چشم‌چرانی جمعی و تخریب اینترنتی
ارسطو فعل «تماشا» را به ‌نوعی «تخلیه‌گری روانی» تعبیر کرده است و هنگامی که این تعبیرِ بیش‌ازحد خشن و واقعی را در کنار نظریات فروید می‌گذاریم که تماشای صحنه‌های جنسی را «تجربة غیرمستقیمی می‌داند که به شکل رویا متجلی می‌شوند تا آدمی از شدتِ احساساتِ واپس‌خورده نمیرد»، به بخشی از انگیزه‌های افرادی که از دیدن پی‌درپی پورنوگرافی‌های تصویری و نمایش عریان روابط جنسی لذت می‌برند پی می‌بریم. اما آیا چشم‌چرانیِ جمعیِ اخیرِ مردم که پس از توزیع سی‌دی منتسب به رابطة یک زن هنرپیشه با شریک جنسی‌اش آشکار شد هم با این انگیزه‌ها قابل توجیه است؟ و از این گذشته، رفتار اغراق‌شده و شدید و غلیظِ پیش و پس از توزیع این سی‌دی در فضای سایبر را چگونه توجیه می‌کنیم؟
معدود سایت‌هایی که در فضای اینترنت به‌طور تخصصی و گاه حتی علمی به مسائل جنسی می‌پردازند اغلب کاری با روابط جنسیِ اشخاص حقیقی ندارند و حتی در سایت‌هایی که به «هرزه‌نگاری اینترنتی» مشهورند نیز کمتر ممکن است نوشته‌ای یا تصویری دربارة روابط خصوصی اشخاص حقیقی پیدا شود. از سوی دیگر، مخاطبان این سایت‌ها هم از پیش مشخص و متعلق به گروه خاصی از «اینترنت‌بازان» هستند. اما حتی همین مخاطبان قالبی و ازپیش‌شناخته‌شده هم به دنبالِ کسب لذت از هرزه‌نگاری دیداری و نوشتاری است که به این پایگاه‌های اینترنتی سر می‌زنند نه برای شریک شدن در رابطة جنسی شرکایی که دست‌کم یک نفر از آنها را می‌شناسند.
اما دربارة اشخاصی که با ولع و اشتیاق به تماشای جهان شخصیِ فرد شناخته‌شده‌ای نشسته‌اند که بدون رضایت خود در برابر میلیون‌ها چشم عریان شده است، چیزی فراتر از نیاز به تماشا به منزلة‌ «تخلیة روانی» وجود دارد، مخصوصاً که درصد قابل توجهی از این «صفِ غوغایِ تماشاییان»1 پس از دیدن فیلم و مشارکت فعال در رابطة خصوصیِ زنِ هنرپیشه، شاید برای تخلیة بخش دیگری از هیجانات خود، پشت کامپیوترهای خانگی‌شان نشستند یا حتی برای به انجام رساندن این امر واجب به کافی‌نت‌ها مراجعه کردند و از مخاطبان احتمالی‌شان پرسیدند: «شما هم سی‌دی دخترِ شوکت را دیده‌اید؟»
بعضی دیگر از کاربرانِ مسئولیت‌شناس که دیدن سی‌دی را جزو واجبات عینی فرض کرده بودند، شروع کردند به گذاشتن بخش‌هایی از فیلم کذایی در سایت‌های اینترنتی خود و با عبارت مهیج «اگر می‌خواهید فیلم سکسیِ زهره را ببینید، اینجا را download کنید» مخاطبان مجازی خود را به مراسم گردن‌زنیِ بازیگر جوان دعوت کردند.
در پی این دعوتِ بی‌پروا به ادامة بازی‌ای که به‌نظر می‌رسد قواعدش را احساسات فروخورده‌ای مثل کنجکاوی، خشم، خوشحالی، کینه و حتی انتقام‌جویی تعیین کرده بود، هزاران کاربر مجازی دیگر هم که تازه سرِ شوق آمده بودند وارد بازی «تجاوز دسته‌جمعی» به یک زن شدند. بازی‌ای که با یک چشم‌چرانی گروهی آغاز شد و با تجاوز دسته‌جمعی به حریمِ گسسته‌شدة یک زن و هرزه‌نگاری اینترنتی دربارة او ادامه پیدا کرد تا به لذت سادیستیِ فراهم کردنِ مقدماتِ نابودی یک انسان و تخریب اینترنتی او منتهی شود.

برش‌های کوتاه
«همه‌چیز خوب پیش می‌ره. به‌زودی در یک نمایش نقش‌آفرینی می‌کنم. نمایشنامه رو خونده‌ام و آمادگی خودم رو برای حضور بر روی صحنه اعلام کرده‌ام. فیلم‌های حافظ و سفر به هیدالو هم آمادة نمایشن. پلیس پرونده رو دنبال می‌کنه؛ شایعه‌پراکن‌ها حتماً شناسایی می‌شن؛ من به آینده امیدوارم... حتی بگذار آفتاب نیز برنیاید به خاطر فردای ما، اگر بر ماش منتی است.»
این یادداشت یا به قول وبگردها، پست کوتاه را بازیگر جوان هنگامی در وبلاگ شخصی خود نوشت که هنوز قصة تلخ «فیلم بازیگر سریال نرگس» نقل محافل اینترنتی نشده بود و هنوز خیلی از اعضای فعال جامعة اینترنتی وارد ماجرا نشده بودند و دسترسی اینترنتی به تمام یا قسمت‌هایی از فیلم بازیگر تلویزیونی فراگیر نشده بود.
اما ماجرا در همین حد و اندازه نماند و مسئلة فیلم غیراخلاقی‌ای که در ماه مبارک رمضان در جامعة اسلامی دست به دست می‌گشت، با اظهارنظرها و بازتاب‌های مختلف در جامعة اینترنتی ادامه پیدا کرد و هر روز ابعاد گسترده‌تری به خود گرفت. کامنت‌های مختلفی داده شد و نویسندگان وبلاگ‌ها و سایت‌های شخصی یکی‌یکی و هریک با موضعی وارد میدان شدند. اما در این میان، تفکری که به محکومیت صددرصدی بازیگر زن می‌انجامید، در روزها و هفته‌های اول که ماجرا هنوز تازه بود، حاکمیت مطلق را در فضای مجازی به دست گرفت و کم‌کم جریانی به‌وجود آمد که کل سینمای ایران را محکوم به بی‌اخلاقی و فساد می‌کرد: «مشکل سینمای ما فقط ... نیست و این آخرینش نیست. سینمای ما فاسدتر از این حرف‌هاست. فقط تا حالا این‌جوری گندش درنیومده بود وگرنه خیلی‌های دیگه از این بدترشو ... انجام می‌دن و هیچ‌کس نمی‌فهمه. هنرپیشه‌ها فکر می‌کنن مردم هالو هستند...» و پس از انتشار خبر غیررسمی خودکشی بازیگر جوان، همین گروه کارت‌های دیگری را در بازی رو کردند: «خانم... اگه مطلب رو می‌خونی بدون که خودکشی راهش نبود و نیست.»
در این میان، گروه دیگری از شهروندانِ اینترنت با فرورفتن در قالب‌های احساسی نوشتند: «دیدید بالاخره هنرپیشة نرگس هم توزرد از آب درآمد؟ کی فکرش را می‌کرد؟»
بعضی وبلاگ‌نویسان هم که ظاهراً بیش‌ازحد جَوگیر شده بودند حتی اقدام به انتشار «وصیت‌نامة» بازیگر جوان کردند و به این ترتیب، ماجرای فیلم دختر شوکت را بیش از پیش به تنقلات روی کُرسیِ شب‌های زمستان مردم تبدیل کردند و حتی در لینک‌های جداگانه با عنوان «سایت ارائه‌دهندة وصیت‌نامه» کوشیدند تمام توجه‌ها را به ماجرای دختر شوکت جلب کنند.

گزارش اقلیت
به موازات این جریان و البته با تأخیری یکی دو هفته‌ای، شبکة دیگری از وبلاگ‌ها و سایت‌های اینترنتی فعال شد که اعضای آن به تقبیح و سرزنش شبکة اینترنتی انتشاردهندة سی‌دی پرداختند و هریک از زاویه‌ای به ریشه‌یابی و جست‌وجوی دلایل و عوامل این اقبالِ عمومی مجازی به دیدنِ زوایای پنهان و خصوصی زندگی یک بازیگر شناخته‌شده نشستند.
نویسندة یکی از این وبلاگ‌ها در پستی با عنوان «حریم خصوصی ما کجاست؟» می‌نویسد: «این چند سال گذشته به مدد اینترنت و دوربین دیجیتال و موبایل و فتوشاپ، دیدن زندگی مردم به‌ویژه هنرمندان و ورزشکاران یک پدیدة عادی شده است.»2
نویسندة دیگری در پُستی با عنوان «سیل ما را با خود خواهد برد» از یک تجربة شخصی دربارة این سی‌دی سخن می‌گوید: «پریشب در یک میهمانی خانوادگی بودم. همه‌جور آدمی توی اون جمع بود و صحبت حاضران از اول تا آخر میهمانی فقط یک چیز بود: فیلم... که از یک بازیگر معروف پخش شده. هرکس از پیر و جوان دربارة این موضوع نظر می‌داد و همه با هیجان در بحث شرکت می‌کردند. یکی که فیلم را دیده بود با آب و تاب صحنه‌ها را توضیح می‌داد و دیگران می‌خواستند که فیلم را به آنها هم بدهد. چون در آن جمع می‌دانستند من زیاد اینترنت‌بازی می‌کنم از من دائماً دربارة کم و کیف فیلم سؤال می‌شد. حس خیلی بدی داشتم. احساس می‌کردم مثل لاشخورها به جان جسد نیمه‌جان یک حیوان بدبخت افتاده‌اند و هرکس سعی داشت سهمی از این سفرة متعفن ببرد و با سؤال‌هایی که از من می‌کردند انگار هی تعارف می‌کردند که بفرما! تو هم در غذای ما شریک شو! پنج ساعت تمام صحبت جمع همین بود و همه هم بعد از انواع و اقسام تحلیل‌ها و بررسی‌های کارشناسانه و درحالی‌که چند لحظه قبل با ولع و چشمان برق‌افتاده دربارة ماجرا صحبت می‌کردند، آخر سر فحش و لعنتی هم برای دختر بیچارة شوکت فرستادند تا لابد خودشان را از این بی‌ناموسی‌ها مبرا و پاک جلوه دهند.»3
وبلاگ‌نویس دیگری، با اشاره به کتاب پرتو روزهای دیگر آرتور سی کلارک، از جامعه‌ای حرف می‌زند که دیگر حریم خصوصی در آن معنا ندارد: «آرتور سی کلارک کتابی دارد به نام پرتو روزهای دیگر. جامعه‌ای را در آیندة دور تصور می‌کند که با اختراع دستگاهی که می‌تواند تصویر و صدای هر مکانی را بلافاصله نشان بدهد دیگر عملاً حریم خصوصی در آن بی‌معنی شده و هرکس هرجایی از گذشتة هرکس دیگر را می‌تواند ببیند. گذشته‌ای که از همین حالا شروع می‌شود. اخلاق، آداب و رسوم و قوانین این جامعه با این اختراع و همه‌گیر شدنش ناگهان متلاشی می‌شوند. عده‌ای برهنه در خیابان‌ها می‌گردند. عده‌ای خانه‌های شیشه‌ای می‌سازند و همة زندگی‌شان را جلوی چشم دیگران می‌گذرانند. عده‌ای لباس‌هایی می‌پوشند که همة بدن ازجمله صورت را می‌پوشانند و هیچ اثری از هویتشان باقی نمی‌گذارند و در خانه‌هایی جمعی و در سایه و تاریکی مخفی می‌شوند و نوعی ارتباط ذهنی غیرکلامی به‌وجود می‌آورند.»
این وبلاگ‌نویس که ظاهراً وضعیت ترسیم‌شده در رمان آرتور سی کلارک را با وضعیت امروز جامعة ما نزدیک و مشابه می‌بیند می‌پرسد: «آیا این داستان‌ها صرفاً تخیلی‌اند و امکان ندارد که روزی به واقعیت تبدیل شوند؟ آیا حالا وارد چنین عصری نشده‌ایم؟»4
اما نویسندة وبلاگ دیگری، در پستی با عنوان «برنمی‌تابم این لجن‌زار را»، دربارة حدود و مرزهای «لذت» می‌پرسد و می‌گوید: «مخالفتی با تفریح ندارم. هیچ‌کس را نباید محدود کرد. هرکس از چیزی لذت می‌برد. اما حد این لذت کجاست؟ این پرسش ذهن مرا گرفتار کرده است و راهی برای پاسخ دادن به آن ندارم. دوستی مرا تشویق کرد سایت‌های پربیننده را ببینم. وقتی وارد این سایت‌ها شدم که روزی ده‌ها هزار بازدیدکننده دارد، آنچه دیدم مرا هراس‌زده کرد که از انسان چگونه تصویری می‌توان ارائه کرد. موجودی بدزبان، مبشر جوک‌های مستهجن و عکس‌های سخیف. وقتی مشتری باشد کالا تولید می‌شود و آن هم به‌وفور.»
همین وبلاگ‌نویس در قسمت دیگری از پست انتقادآمیز خود می‌نویسد: «ماجرای عکس‌های یک خانم هنرپیشه که فضای اینترنتی را اشغال کرده است یک فاجعه است. چگونه می‌توانیم به‌خاطر یک تفریح کوچک زندگی را برای دیگران دوزخ کنیم؟ کاری کنیم که تحمل مرگ آسان‌تر از تحمل زندگی باشد؟ این حس دگرآزاری روی دیگر خودآزاری است. در پشت وبلاگ‌های بی‌شناسنامه پنهان شدن و جهان را به کثافت آلودن تنها از یک روح واخورده برمی‌آید. روحی که چون از خود متنفر است به ویرانگری می‌پردازد. وقتی این عکس‌ها را می‌بینم، تمام تنم به لرزه درمی‌آید. دلم می‌خواهد فریاد بزنم و بگویم مسئولان محترم نهادهای فرهنگی، این فضای دهشت‌زده محصول دست شماست.»5
در همین حال نویسندة وبلاگ «نمای آینده» نیز در پستی با عنوان «احساس ناامنی»، با تأکید بر اینکه احساس ناامنی از خود ناامنی مهم‌تر است، می‌نویسد: «ناامنی فقط این نیست که دزدی سنتی رواج داشته باشد یا اینکه جان شهروندان در معرض آسیب جانیان و زورگویان باشد. ناامنی با احساس آن شکل می‌گیرد. به عبارت دیگر، اگر مصادیق ناامنی سنتی در جامعه‌ای ظهور و بروز نیابد ولی درعین‌حال احساس ناامنی وجود داشته باشد، نمی‌توان جامعه را امن دانست بلکه باید موجبات به‌وجودآورندة آن احساس را کشف و درمان کرد. برخی معتقدند حتی احساس ناامنی از خود ناامنی زیان‌بخش‌تر و در نتیجه مهم‌تر است. امنیت را باید احساس و باور کرد. در غیر این صورت، اگر دولتی اصرار کند که امنیت وجود دارد ولی در ایجاد احساس آن در جامعه ناکام بماند، ادعایش خریداری نخواهد داشت، ضمن آنکه جامعه نیز از آسیب‌های بعدی مصون نخواهد بود. امنیت و احساس آن از حیاتی‌ترین نیازهای بشری است و اصولاً یکی از ضرورت‌های ایجاد دولت‌ها تأمین امنیت برای شهروندان و پایدار کردن آن است.»
این گروه از وبلاگ‌نویسان اما با کامنت‌های جالبی از سوی گروه اول روبه‌رو شدند. کامنت‌ها و اظهارنظرهایی که آنها را به تنگ‌نظری و نداشتن دموکراسی فکری متهم می‌کرد. بعضی از کامنت‌گذاران حتی تا آنجا پیش رفتند که این پست‌های انتقادی را دخالت در نحوة زندگی دیگران و رعایت نکردنِ حریم خصوصیِ علاقه‌مندان به فیلم‌های سکسی دانستند!
در یکی از این کامنت‌ها آمده است: «مگر شما حافظ حریم خصوصی افراد هستید که این‌قدر جیغ و داد می‌کنید؟ نکند شما هم از این فیلم‌ها از خودتان تهیه کرده‌اید و نگران پخش شدن آنها هستید؟ شما حریم خصوصی خود را بچسبید. کسی که این فیلم از او تهیه شده، چه این بازیگر باشد چه هرکسی شبیه او، دانسته این کار را کرده. حالا مجبورش کردند یا به خواست خودش بوده مهم نیست. این فیلم هم پخش شده. از این‌جور فیلم‌ها هم در هر گوشة دنیا پخش می‌شود و فقط هم منحصر به ایران نیست که شما این‌جور همه را به باد ناسزا گرفته‌اید.»

تشکیل گروه حامیان و انتشار کلیپ حمایتی
شاید مهم‌ترین ویژگی مشترک این دو گروه شهروند جهانِ مجازی، «تندروی» و درگیر «جَو» شدن بود. از یک سو، عده‌ای با شوق و هیجان پای کامپیوترهایشان نشستند و فیلم پخش‌شده در اینترنت را برای تمام دوستان خود ایمیل کردند و از سوی دیگر، عده‌ای به‌شدت متعرض رفتار غیرمدنی گروه اول شدند. کار در گروه دوم تا آنجا پیش رفت که عده‌ای دور هم جمع شدند و سایت‌های مختلفی را در هواخواهی از بازیگر جوان به راه انداختند و با الفاظ و عباراتی مثل «حمایت از هنرمند بزرگ سینمای ایران»، یک بازیگر نه‌چندان حرفه‌ای تلویزیون و به‌تازگی سینما را بر صدر سینمای ایران نشاندند. در شرایطی که هر روز بر تعداد این وبلاگ‌ها و سایت‌های حمایتی افزوده می‌شد، یکی از سایت‌های حمایتی که منسوب به شخصِ بازیگر تلویزیونی بود نوشت: «در این اتمسفر ناخوشایند و ظالمانه، اون چیزی که ... نیاز داره باز کردن وبلاگ‌های بی‌شمار تحت عنوان "حمایت از هنرپیشة معروف" و "وبلاگ حامیان ..." و نام‌هایی از این دست نیست؛ البته این عزیزان با صرف انرژی و زمان، محبت و انسانیت خودشون رو می‌رسونن و گرچه ... اون‌ها رو نمی‌شناسه و ما خیلی از این وبلاگ‌ها رو ندیدیم اما پرسش ... بی‌شک اینه: وجدان اون آدم‌هایی که فیلم منتسب به ... رو از موبایل‌هاشون بلوتوث می‌کردن نگاه می‌کردن، و ... و آبروی ... رو ابزاری برای سرگرمی و وقت‌گذرونی‌هاشون کرده بودن، کجا گم شده بود؟ مگه ... کافر حربی و دشمن خونی ایرونی‌ها بود که این‌جوری بازیچة جمع‌های دوستانه‌شون شد و هرجا که می‌رفتی و هرکی رو می‌دیدی با قاطعیت و اطمینان از بازی ... توی یه فیلم غیراخلاقی صحبت می‌کرد؟ ایرونی خوش‌غیرت مسلمون همینه؟!»
و درست در کشاکش همین ماجراهای اینترنتی بود که گروهی از جوانان اهل موسیقی، کلیپ جالب و پرسروصدایی را در فضای سایبر منتشر کردند، کلیپی که بعدها حتی از شبکه‌های تلویزیونی برون‌مرزی هم سردرآورد و دامنه و ابعاد موضوع را گسترده‌تر کرد. این کلیپ که با عنوان «سی‌دی رو بشکن» توانست توجه عدة زیادی را به خود جلب کند، در واقع یک ترانة طولانی بود که ترجیع‌بند «می‌گم به اون‌هایی که واسة باقی حرف تشنه‌ان/ شک نکن تو/ همین حالا سی‌دی رو بشکن» مدام در آن تکرار می‌شد.
به‌رغم آنکه جریان دوم اینترنتی که در حمایت از زن بازیگر و انتقاد به پخش‌کنندگان فیلم منتسب به او شکل گرفت خام‌دستانه و گاه همراه با تندروی‌های غیرمنطقی بود، شاید بتوان گفت تنها پس از شکل‌گیری چنین جریانی بود که توجه شهروندان دنیای مجازی به قبح و زشتیِ ورود به حریم خصوصی دیگران جلب شد و از سوی دیگر، بازیگر سینما و تلویزیون هم اظهارنظرهای روشن‌تری دربارة این اتفاق شوم و وضعیت خود کرد و حتی در گفت‌وگو با بعضی رسانه‌ها حاضر شد بگوید: «من ساکن کوچک وادی هنرم. عزمم را جزم کرده‌ام تا بیشتر از پیش در زمینة کاری‌ام فعال باشم و با نو جستن و تکاپو در عرصة هنر، به‌عنوان یک زن ایرانی حرکت کنم. حرکتی برای نو جستن و زیستن و آموختن. فعلاً قصد هیچ گفت‌وگویی با رسانه‌ای را ندارم و فقط به مردمان سرزمین قمر و پروین و فروغ و بزرگان هنر و ادب می‌گویم من زنده‌ام.»■

پی‌نوشت‌ها
1) برگرفته از شعر «مرگ ناصری» احمد شاملو
2) وبلاگ «کوپة شمارة هفت»، یادداشت‌های فرزانه ابراهیم‌زاده
3) وبلاگ «روی جادة نمناک»
4)
5) وبلاگ «محمد آقازاده»


بیمة روح


به این جنجال هرجور بخواهیم نگاه کنیم چاره‌ای نداریم جز اینکه بپذیریم ساختاری هندسی و هرم‌وار داشت. هرمی که در رأس آن دختر و پسر فیلم نشستند، در مقطع پایین‌تر و میانی‌اش توزیع‌کنندگان و تکثیرکنندگان و در قاعدة وسیعش مردم. بله، مردمی که حکم کف هرم را پیدا کردند و تمام وزن سنگین و هولناک این ساختار روی این پی و ریشة محکم قرار گرفت و شکل هرم تمامیت پیدا کرد. اگر معماران اول با طراحی و محاسبه نقشه می‌کشند و بعد در مرحلة اجرا سازه‌های هرم‌وارشان را بالا می‌برند، طرح و ساختمان این واقعة تراژیک، برعکس، طراحی‌نشده شکل گرفت. راستی، بدون ولع و درخواست مردم اصلاً این شکل و ساختار استقرار پیدا می‌کرد؟
برای پرسش «چه شد که این‌جوری شد؟» تابه‌حال جواب‌های زیادی پیشنهاد شده که مکررترینشان در باب هویت فردی افراد جامعه، نقش متولیان سیاسی و اعجاز ناگزیر عصر ارتباطات بوده است. گروهی نیز با سرزنش و مذمت و تأسف خوردن به حال کسانی که در خلوتشان چنین مسائلی روی می‌دهد، نگاهشان را فقط معطوف به رأس هرم کردند و به انتقاد از کسانی پرداختند که حریم خصوصی را خلوتگاهی امن و خصوصی می‌خواهند.
عباس سلیمی نمین، روزنامه‌نگار و مدرس رشتة ارتباطات، در این باره گفت: «این اتفاق نمونة بارزی از یک بیماری اجتماعی بود که برای پیشگیری و درمان آن باید به منشأ بیماری بپردازیم. منشأ، همان الگوهای فرهنگی و علمی هستند. منشأ، همان چهره‌های سینما و تلویزیون هستند. اگر امروز یک فیلم از یک هنرپیشة تلویزیون چنین جنجالی به‌پا می‌کند، رسانه‌ها باید بدانند که دامن زدن به آن به‌هیچ‌وجه برای جامعه سازنده نیست. این موضوع زمانی برای رسانه‌ها قابل تأمل است که بگویند چرا چنین افرادی با این بی‌مبالاتی‌های ارزشی از رسانة ملی 200 ساعت وقت می‌گیرند و برنامه‌شان را روی آنتن می‌برند... برخی از اساتید علوم ارتباطات، به شکلی شعارگونه، حریم خصوصی را تقدیس می‌کنند، اما احترام و حفظ حریم خصوصی حلال مشکل جامعه نیست. وظیفة ما در مسیر اصلاح این معضل، اصلاح محیط رشد الگوهاست...»1
*
اما اجازه دهید همین‌جا تکلیف و موضع این نوشته روشن شود. این نوشته فقط بر نقش مردم در شکل‌گیری این فاجعه نظر دارد و می‌کوشد در حد توان توضیح دهد که شکل گرفتن هرم فاجعه‌آمیز تصاویر خصوصی این دختر، در دورة به اصطلاح رواج ارزش‌ها، می‌بایست مایه‌ای کافی و وافی باشد برای اینکه به خودمان نگاهی دوباره بیندازیم. دوستی می‌گفت: «اگر چهل سال پیش در محله‌ای آبرویت می‌رفت، زندگی برایت به نقطة پایان نمی‌رسید چون می‌توانستی به‌راحتی نقل مکان کنی و به محله‌ای دیگر بروی. اما حالا در یک چشم برهم زدن همة اسرار نهان می‌تواند در مقیاسی غیرقابل تصور افشا شود.»
شاید جالب‌ترین تحلیل‌ها را برای پدیدة هجوم سرگیجه‌آور ارتباطات در دوران حاضر، پست‌مدرنیسم در آستین داشته باشد، بنیانی فکری که در واکنش به مدرنیسم سر برآورد. این تحلیل‌ها که عمدتاً بر تاخت و تاز و تسلط ارتباطات، به‌ویژه تصویر، و جایگزین شدن مجاز به‌جای واقعیت تأکید می‌ورزد، بر موضوع انتشار تصاویر خصوصی منتسب به دختر بازیگر نیز منطبق می‌شود.
ژان بودریا، نظریه‌پرداز این عرصه که اندیشه‌هایش بخشی از یک موج جدید نظریه‌های فرانسوی است، در آرای خود مرگ مدرنیته، مرگ امر واقعی و مرگ سکس را مطرح می‌کند و انسان مسخ‌شده در برابر تصویر (image) را قربانی بی‌دفاعی می‌داند که صاحب هیچ خلوتی نیست.
*
«شما به پریز وصل شده‌اید و دراز کشیده‌اید. قربانیِ بلاارادة تلویزیون، کامپیوتر و تبلیغات. شما توسط لامپ‌ها، نئون‌‌ها و جریان زشت و قبیح تصاویر هیپنوتیزم شده‌اید. پلک‌هایتان را باز می‌کنید. یک خون‌آشام مؤنث بالای سرتان خم شده است. با حالتی شهوت‌انگیز. ماهیچه‌ها و عضلات گردن وی، انحنای بلورین شانه‌های وی گویی با مهتاب سرد روشن شده است. او مانند یک حیوان لب‌های سرخ خود را می‌لیسد. زبان حریص و بلعندة وی چنان برق می‌زند که گویی دندان‌های سفیدش را می‌پوشاند. او نزدیک‌تر خم می‌شود، نفس سردش را حس می‌کنید. سپس تیزی دندان‌های پیشین را که در گردنتان فرو می‌رود... چشم‌هایتان را با حالت نشئگی و خلسة خستگی‌آوری به‌هم می‌بندید و منتظر می‌مانید. با قلبی تپنده منتظر می‌مانید...
این قضیه بنا به تخیل ژان بودریا شبیه رابطة جامعة ما با دنیای رسانه‌های گروهی تبلیغات، تلویزیون، روزنامه‌ها و مجلات است. عصر ارتباطات جمعی، اتاق‌های تاریکمان را مورد تاخت و تاز هجوم خود قرار می‌دهد و با نور سرد و مهتابی خود ما را احاطه می‌کند و در خصوصی‌ترین خلوت‌های ما نیز رخنه می‌کند. ما در برابر جذبة کشنده و مهلک آن از پای درمی‌آییم و خود را تسلیم خلسة ارتباطات می‌سازیم...»2
زندگی در عصر ارتباطات و در دهکدة جهانی به‌یقین در تسری اطلاعات سهمی انکارناپذیر دارد. اما همة ویژگی‌های این عصر می‌تواند در خلق‌وخو و ساخت ذهنی ما به پردازش برسد. به عبارت دیگر، همان‌گونه که پدیده‌ها و امور در ساختار ذهنی و دیگر صور زندگی افراد و جوامع تأثیر می‌گذارند، افراد نیز بنا بر ذائقه و تمایلات و گرایش‌هایشان می‌توانند پدیده‌‌ای را به دلخواه خود تنظیم کنند، به ‌شدت و ضعف درآورند، الحاقات و جرح و تعدیل در آن اعمال کنند و خلاصه، پدیده را «بومی» خود و جامعه‌شان کنند. همین استفادة وافر و بسیار شایع از موبایل که حالا دیگر دست بچه‌های یازده دوازده ساله هم هست و ابداع و رواج انواع جوک‌ها یا دیگر صور سرگرمی‌سازِ دست‌ساز کاربران ـ به‌جای استفاده از Games ـ در ایران، در مقایسه با بسیاری از جوامع که اساساً استفاده‌شان از موبایل بسیار محدودتر از ماست، مثالی خوب در این زمینه است.
می‌گویند: «همه‌جای دنیا کنجکاوی و درخواست برای سرک کشیدن به زندگی افراد صاحب‌نام وجود داشته و دارد.» اما نمی‌گویند که ابعاد این درخواست می‌تواند چقدر معنی‌دار باشد. از این گذشته، در همه‌جای دنیا، به‌دلیل حاشیة امن و احترامی که برای حریم خصوصی زندگی افراد وجود داشته و دارد، افراد صاحب‌نام مورد تعرض قرارگرفته موفق به دریافت غرامت‌های سنگین شده‌اند. یک شرکت امریکایی پس از پخش فیلمی 20 دقیقه‌ای از روابط خصوصی پاریس هیلتون، ستارة امریکایی، با شکایت 30‌ میلیون دلاری وی، و مجلة Hello پس از انتشار تصاویری از مراسم عروسی کاترین زتا جونز و مایکل داگلاس با شکایت 75/3 میلیون دلاری این افراد در دادگاهی در اسپانیا روبه‌رو شدند. نائومی کمپل، از مدل‌های معروف، پس از انتشار عکسی از او در روزنامة مایرور در یک مجلس استعمال مواد مخدر، شکایتی 5000 دلاری علیه این روزنامه تنظیم کرد. رابرت ردفورد نیز که یک بار فیلم روابط جنسی او با همسرش منتشر شده بود، خسارت زیادی از منتشرکنندة آن گرفت و بریتنی اسپیرز، خوانندة امریکایی، هم پس از آنکه چند باری با این مسئله روبه‌رو شد، سرانجام به‌خاطر انتشار عکس‌های مربوط به تعطیلات خانوادگی خود شکایتی 20 میلیون دلاری تنظیم کرد.
در ساده‌ترین و منطقی‌ترین برخورد، اهرم قانون و حقوق قضایی، به‌عنوان عامل کنترل‌کننده‌ای که حریم زندگی افراد را به رسمیت می‌شناسد، در مهار سرک کشیدن به زندگی خصوصی افراد در بسیاری جوامع وارد عمل می‌شود. در جامعة ما، بعد از تخریب تمام و کمال روانی و روحی، تازه پس‌لرزه‌های دیگری بر سرت آوار می‌شود که اگر خودکشی نکرده باشی، ناچاری به آنها فکر کنی. تهدیدهایی مثل ممنوع‌الکار شدن، ممنوع‌التصویر شدن، خانه‌نشینی و افسردگی.
آنچه در تعارض بین استفاده از ابزار و لوازم زندگی مدرن و دنیای درونی و واقعی جامعة ما گاه به شکل یک معضل بیرون می‌زند این است که شیوة تفکر و ساحت ‌اندیشه‌مان مطلقاً هم‌گام، هم‌سطح و اصلاً از سنخ شیوة تفکری که به مدرنیزم انجامید نیست. درست مثل جوامع مرفه عرب که به‌دلیل بالا بودن درآمد سرانه، امکان استفاده از انواع کالاها را دارند اما از نظر تولید فرهنگ و سطح عمومی رشد اجتماعی ـ مثلاً حقوق زنان ـ در سطوح نازلی قرار دارند. بسیاری از ما، به‌رغم مثلاً داشتن مدارک تحصیلات عالی، دسترسی به دنیای ارتباطات و... درست مثل آدم‌های عامی و بی‌مشغولیت به دعواهای خیابانی، درگیری‌ها و قهر و آشتی‌های زن و شوهرهای همسایه و همکار، تصادف‌های کوچک و بزرگ خیابان و جاده و خیلی چیزهای دیگر که ربطی به ما ندارد، چنان علاقه‌مند و مشغولیم که عملاً مزاحم و مخل آسایش یکدیگر می‌شویم.
از آنجا که در این نوشته، هر رابطة متصور بین مردم و این فاجعه فقط در حوزه‌ای معنا پیدا می‌کند که آن را اخلاق می‌نامیم، ممکن است به مذاق عموم خواننده‌ها خوش نیاید و در مورد نگارنده توهم و شائبة نگاه معلم‌وار و اخلاق‌گرای از بالا به پایین را در ذهن مخاطب ایجاد کند. اما این پیش‌فرض واقعاً نمی‌تواند چندان بازدارنده باشد زیرا ممکن است بتوان در قبال این احتمال، به یک فرض قوی‌تر در آن طرف قضیه فکر کرد: آیا لازمة سکوت و انفعال در برابر این فاجعه یک بی‌تفاوتی غیرانسانی نیست؟
این روزها البته همه‌کس حوصلة شنیدن حرف‌های اخلاقی را ندارد. اظهارنظرهایی از این دست غالباً با پیش‌فرضِ ریاکاری و تظاهر، شنوندة معمولی‌اش را از دست می‌دهد. اما شنوندة روشنفکر غیرعامی هم گاه خلاقیت فردی، خودشکوفایی، خودمحوریت و خودبنیاد بودن را حق مسلم خود می‌داند و بی‌خود و بی‌جهت هیچ‌چیز ـ ولو تصاویر خصوصی دیگران را ـ بر خود حرام نمی‌کند. حالا دیگر این حرف حساب اومانیست‌ها هم شنیده نمی‌شود که می‌گفتند: «به دادگاه وجدان انسانی‌ات مراجعه کن و خوب و بد را همانجا بسنج بی‌آنکه از یک قوة ترسناک و مافوق تهدید شوی...»
این روزها کمتر کسی پیدا می‌شود که به سری که درد نمی‌کند دستمال ببندد و زحمت سؤال و جواب را حتی در محکمة وجدان به خود هموار کند.
*
ما روزنامه‌نگارها و صاحبان رسانه‌ها با مردم خیلی تعارف داریم. اگر در زبان و کلام سیاسیون از مردم ـ ظاهراً ـ به جمعی شریف با اوصاف «همیشه در صحنه» و «حماسه‌ساز» یاد می‌شود، معلوم است که سیاست‌مدارها در بزنگاه‌هایی معین به رأی و هم‌سویی مردم نیاز دارند. اما صاحبان رسانه‌ها نیز مردم را صاحبان یک «خرد جمعیِ بی‌تردید» وانمود کرده‌اند. ما همیشه مردم را یک کل انبوه‌وار جنگل‌گون دیده‌ایم و نخواسته‌ایم در قاب و نظرگاهمان، گاهی به‌جای جنگل، درخت را ببینیم.
ما مردم در مقابل دوربین‌های تلویزیون توده‌ای هستیم که مثلاً در جشن عاطفه‌ها گوی عطوفت و انسان‌دوستی را از یکدیگر می‌رباییم و یکدیگر را پس می‌زنیم تا قلک‌ها و چراغ خوراک‌پزی و لباس عروسی‌مان را که قرار است به دیگری اهدا کنیم نشان بدهیم و ثابت کنیم که «آدم خوب من هستم.» اما آذر مهرابی، مستندسازی که دست‌مایة فیلم آخرش همین فیلم رابطة خصوصی و جنجال پیرامون آن است، می‌گوید: «هرچند تا این لحظه گفت‌وگوها و پروسة تحقیق را به انجام نرسانده‌ایم ولی در همین حد هنوز کسی پیدا نشده که در مقابل دوربین ما از اینکه تماشاگر این فیلم خصوصی بوده بگوید و از آن دفاع کند.»
البته در محافل و مجالس دوستانه و فامیلی، تماشاگران دلایل خود را به‌صراحت بیان می‌کنند. بیشترین دلیل اظهارشده وجود یک‌جور کنجکاوی است که با استدلال بعدی‌شان، «می‌خواستند فیلم نگیرند» تکمیل می‌شود. البته صاحب‌نظران معتقدند که برای رفع کنجکاوی جنسی، تصاویر و فیلم‌های دیگری وجود دارد، اما نکته اینجاست که چون دختر بازیگر این فیلم صاحب هویت و محبوبیت بوده، ظاهراً میزان این کنجکاوی تا حد غیرقابل کنترلی افزایش پیدا کرده است. یک پسر 21‌سالة دانشجو می‌گوید: «من وقتی سریال نرگس را از تلویزیون می‌دیدم، به‌نظرم زهره از بقیة بازیگران زن خوشگل‌تر بود و از او خوشم می‌آمد. اما بعد که دیدم در آن فیلم چه کارهایی می‌کند ازش بدم آمد.»
جالب اینجاست که کسانی هم که فیلم را ندیده‌اند گاهی همین دلیل، یعنی صاحب هویت بودن دختر فیلم را مطرح می‌کنند. یک مرد متأهل 35 ساله که شغل آزاد دارد می‌گوید: «فکر نکنید می‌خواهم جانماز آب بکشم و بگویم من به این‌جور فیلم‌ها بی‌توجهم، اما واقعاً چون این خانم را در تلویزیون دیده بودم و می‌شناختم نتوانستم فیلم را ببینم.»
در این میان، پسر 24 ساله‌ای که مربی شناست به نکتة تازه‌ای اشاره می‌کند: «من فیلم را همان دو ماه پیش دیدم. اما اگر الان دو ماه پیش بود نمی‌دیدم. فیلم چیز به‌دردبخوری نداشت و فقط این وسط آبروی دختر هنرپیشه رفت و ارزش این‌همه جار و جنجال را نداشت. الان فیلم یک خوابگاه دخترانه هست که تویش دخترها انگار دارند می‌رقصند اما من دیگر اصلاً نمی‌خواهم فیلم‌های این‌طوری را ببینم.»
این گفته‌ها در نظریة سرایت عاطفی جامعه‌شناسان قابل بررسی به‌نظر می‌رسد. اینکه گهگاه افراد، در موقعیت‌هایی مثل میتینگ‌ها یا استادیوم‌های ورزشی، در چنان وضعیت روانی‌ای قرار می‌گیرند که به تبعیت از جمع، خویشتن‌داری و کنترل بر بخش آگاه ذهنشان را از دست می‌دهند و دست به کارهایی می‌زنند که بعد و در شرایط عادی، از نگاه خودشان نیز قابل دفاع نیست. واکنش عمومی مردم به این فیلم، که همچون تیزاب خیلی چیزها را محک زد، به‌سادگی به سه دسته قابل تقسیم است. اول کسانی که از اول فیلم را ندیدند و تکلیفشان را در مقابل چنین وضعیتی معلوم کردند. دوم کسانی که فیلم را دیدند، اما حاضر نشدند دربارة آن زیاد صحبت کنند و بعد در خلوتشان به فکر دربارة این نگاه ناحق فرو رفتند. سوم کسانی که فیلم را دیده‌اند و معمولاً حاضر نیستند در برابر میکروفون خبرنگار یا دوربین تصویربردار از کرده‌شان صحبتی کنند. این گروه سوم کمتر در وبلاگ‌ها و بیشتر در میهمانی‌ها و محافل دوستانه و خصوصی از این تماشاگر بودن دفاع می‌کنند. این جماعت که عموماً مردان زیر 40 سال هستند و در گرم کردن بازار و دست به دست چرخاندن فیلم سخت کوشیده‌اند، اساساً زیر بار این قضیه نمی‌روند که ممکن است در این دنیا کسانی پیدا شوند که خودخواسته از دیدن این فیلم پرهیز کرده باشند. به این ترتیب، پروسة تجاوزشان به حقوق دیگران چنین تداوم پیدا می‌کند که گذشته از قربانی اول ـ دختر فیلم ـ بر پیشانی کسانی که نخواسته‌اند فیلم را ببینند برچسب رنگ و ریا می‌زنند و حتی از اهانت به آنان هم ابایی ندارند.
به بخشی از یادداشتی که گویا سرمقالة مجله‌ای بوده و در وبلاگ سردبیر گذاشته شده توجه کنید. سهیل سلیمانی، نویسندة مطلب، در وبلاگ خود «فارنهایت 9/11» بعد از دلسوزی زیاد برای دختر بازیگر می‌نویسد: «... هرچه کردم از این بخش از نوشته‌ام فرار کنم نشد. SMSهایی در رابطه با این موضوع طی روزهای گذشته در بازار SMSبازها رد و بدل شد که مضمون یکی از آنها این بود: "بیایید برای احترام به حریم خصوصی و پاس داشتن آن از دیدن سی‌دی ... خودداری کنیم و اگر کپی آن را داریم نابود کنیم." جالب است! این SMSها درست بعد از SMSهایی که چند روز قبل‌تر رد و بدل می‌شد که فلان فیلم را دیدی یا نه، و در همان موبایل‌هایی که قسمت‌هایی از آن فیلم متعفن را برای هم بلوتوث می‌کردند چرخید. حالا همه‌مان بعد از ارضای حس فضولی‌مان می‌خواهیم پز روشنفکری بدهیم که من نبودم، من نقشی در این خزعبلات نداشتم!... تو را به خدا بس کنید این سیاه‌بازی احمقانه را... آدم عقش می‌گیرد از این‌همه دورویی... دوست دارم روی همه‌تان بالا بیاورم که فکر می‌کنید بقیه هالو هستند...»3
می‌شود فکر کرد که مثل دروغگوها یا خطاکارهایی که در تداوم دروغ و خطای اول ناچارند به دروغ‌های بعدی تن دهند، اساساً این نوع نگاه و این نوع ادبیات از ذهنیتی برمی‌خیزد که اول به حریم یک شخص تعرض می‌کند و بعد هم از اهانت و ناسزاگویی به گروه و گونه‌ای دیگر ـ که از قضا و در اینجا قابل احترام‌اند و فیلم را ندیده‌اند ـ ابایی ندارد.
اما بد نیست به جملة آخر این نوشته دقت کنیم: «دوست دارم روی همه‌تان بالا بیاورم که فکر می‌کنید بقیه هالو هستند.» در اینجا نویسنده از وحشت اینکه در گروه هالوها قرار نگیرد، پیش‌دستی می‌کند. می‌خواهد زرنگ باشد تا کلاه سرش نرود. پس در یک ناباوریِ به خیالِ خود هشیارانه، هرگونه رفتارِ متفاوتی را که شاید متعلق به ذهنیتی متفاوت باشد دروغ می‌پندارد. او فهمیده که در این اجتماع، متقلبِ زرنگ بودن یک ضرورت است. اما معنای زرنگ بودن و از قافله عقب نماندن در مثلاً مهر و آبان سال 1385 یعنی بلعیدن تصاویر خصوصی دیگران و زرنگی در موقعیت فعلی این روزها (که با فروکش کردن هیجان غریزی، جامعه کمابیش به سطحی هشیار و وجدان‌گرا متمایل شده) یعنی دلسوزی برای دختر بازیگر و در ضمن انکار و توهین به یک دیگری متفاوت...
دکتر محمدی صنعتی، روان‌شناس، معتقد است: «اگر فکر می‌کنید جامعة ما تازه به این ورطة هولناک اخلاقی رسیده... موافق نیستم. مسائل مربوط به انحطاط اخلاقی سال‌هاست گریبان‌گیر ماست. شاید نیم قرن پیش محمد مسعود در کتاب در تلاش معاش نوشت مردم ما بسیار تلاش کرده‌اند تا نام کلاهبرداری، دروغ، رشوه‌خواری و تجاوز را زرنگی بگذارند...»4
وقتی خبرنگار روزنامة‌ اعتماد از دکتر صنعتی پرسید: «شما این فیلم را دیده‌اید؟» دکتر پاسخ داد: «نه، ندیدم.»
خبرنگار دوباره پرسید: «فکر می‌کنید از دوستان و آشنایان شما چند درصد این فیلم را دیده‌اند؟» و دکتر جواب داد: «دوستان من محدود هستند و نشنیدم که فیلم را دیده باشند...»5
اما همان جوان 21 سالة دانشجو عقیده دارد: «من فیلم را دیدم و اصلاً دلم برای کسی نمی‌سوزد و پشیمان هم نیستم. اگر کسی یک چنین سوتی‌ای بدهد، حقش است این بلا سرش بیاید...»
در عوض یک زن 30 سالة مترجم می‌گوید: «من با کسانی که فیلم را دیدند کاری ندارم. آنها لابد دلایل خودشان را دارند. اما اینکه من فیلم را ندیدم دلیلش مثلاً فضیلت اخلاقی نبود، که برعکس شاید نوعی ضعف بود. من می‌ترسیدم. می‌ترسیدم و خودم را جای دختر فیلم می‌گذاشتم...»
توجه به همین نکتة ظریف باعث شد که دکتر صنعتی که شرح این فیلم را از مراجعان و دانشجویانش شنیده بود بگوید: «روی هم، آقایان اغلب با هیجان و لذت بیشتری دربارة آن صحبت می‌کردند و خانم‌ها با وحشت بیشتر. البته می‌دانیم که در جوامع مردسالار، اگر محرومیت جنسی هم وجود داشته باشد، بیشتر برای خانم‌هاست. در جامعة ما رابطة جنسی برای مردها تقریباً به شکل نامحدود مجاز شمرده می‌شود، تا حد یک حرمسرا. هیجان و لذت مردها از تماشای این سی‌دی خود نشان‌دهندة این است که برای درک این رویداد ـ لااقل در وهلة اول ـ نمی‌باید دنبال "فرضیة محرومیت جنسی" باشیم. خانم‌ها که قاعدتاً محدودتر و محروم‌تر هستند با هنرپیشة زن همانندسازی می‌کردند، خودشان را به‌جای او می‌گذاشتند و فکر می‌کردند اگر این اتفاق برای آنها می‌افتاد چه می‌شد... و من اولین سؤالم این بود که خود شما چرا این فیلم را دیدید؟ فکر می‌کردید یک فیلم پورنو است؟ آیا زن و مرد این فیلم با رضایت خود در این فیلم شرکت کرده بودند و تکثیر و پخش با اجازة آنها بوده؟...»6
وی می‌افزاید: «عوامل زیادی سبب‌ساز این پدیده است. ولی شاید بیش از همه عطش برای امر ممنوع است. عطش برای امر خلاف. زندگی در سطح غریزی. عدم رشد فردیت و به رسمیت نشناختن حریم فردی... منظور من البته از "امر ممنوع" و "امر خلاف" ممنوعیت روابط زن و مرد، خارج از قیودات زناشویی و سکس نیست... ببینید که چقدر در جامعة ما لذت از امر خلاف زیاد شده. اینکه من خلاف باشم چقدر "باحال" است و اینکه خلاف نباشم چقدر مثبت است و حوصلة آدم را سر می‌برد... قانون‌شکنی ارزش دارد. ما دوست داریم از چراغ قرمز بگذریم. اصلاً مهم نیست چه کسی این قانون را گذاشته و چه خطراتی پشتش است. مهم این است که ما از قانون اطاعت نکنیم...»7
دکتر صنعتی در پاسخ به این پرسش خبرنگار اعتماد که ریشه‌های این رفتار در کجاست، می‌گوید: «اینکه ما همیشه با مسئلة امر و فرمان سروکار داشته‌ایم نه قانون. قانون را جزئی از وجود خودمان نمی‌دانیم... بعد می‌رسیم به امر ممنوع. هرچیزی که ممنوع و پنهان می‌شود افراد نسبت به آن کنجکاو می‌شوند. در جامعة ما که جامعه‌ای پررمز و راز بوده... برای اندیشه و بیان اندیشه سد و مانع بسیار بوده. تشویق نمی‌شویم به اینکه بیندیشیم و بخصوص نباید راجع به اندیشه‌مان حرف بزنیم. بنابراین از مرحلة غریزی عبور نکرده‌ایم. یکی از کسانی که متهورانه این مسئله را رو می‌کند... ایرج میرزاست. او می‌گوید شما راجع به عمل جنسی حرف نزنید اما عمل کنید. دربارة عمل جنسی در خانواده‌ها حرف زده نمی‌شود. اما معنی‌اش این نیست که به آن عمل نمی‌شود...»8
*
یک ماجرای خصوصی ـ که می‌شد مثل هزاران رابطة خصوصی دیگر در حد روابط و مناسباتی شخصی مسکوت باقی بماند ـ در بازخورد هولناک اجتماعی‌اش، تا همین حالا تبدیل به پدیده‌ای شده است.
شاید صدها مطلب و نقد و نظر دربارة آن به نگارش درآمد، رقم گردش مالی آن بسیار عجیب بود، تعداد زیادی جوک درباره‌اش ساخته شد، یک مستند شکل گرفت، و همة اینها یعنی هضم و جذب کردن یک خوراک نامربوط در فرهنگ و اقتصادی که به‌یقین سوء‌تغذیه دارد. از زیر و بم و درون و چگونگی قربانی شدن دختر فیلم دیگر نمی‌گوییم و می‌گذریم. آیا مقصر اصلی او و بی‌مبالاتی‌اش بود؟ شاید، اما یادمان باشد که این بی‌مبالاتی فقط بخشی بسیار کوچک و شروع قصه بود. قصة دختر و پسری که مثل خیلی از دخترها و پسرهای دنیا و تاریخ به‌هم نزدیک شدند و برای این نزدیک شدن لابد دلایل خودشان را داشتند.
این دلایل هرچه بود ربطی به ما نداشت، اما حالا که معدلِ وجدانِ اجتماعی ما به نابودی آنها حکم داد، بد نیست فکر کنیم که بعضی ‌وقت‌ها، بعضی آدم‌ها بی‌مبالاتی کردند، خانه و ماشین و مغازه و زندگی‌شان را دزد برد یا در آتش سوخت تا ما به راه‌های کاهش آسیب‌پذیری و بیمه فکر کنیم. کی خواهیم فهمید که علاوه بر مال و جسم، روح و روانمان نیز به بیمه شدن نیاز دارد؟■

پی‌نوشت‌ها
1) روزنامة اعتماد، گزارش اجتماعی، 13/10/1385
www.etemaad.com/Released/85-10-13-71htm
2) جیمز ان. پاول، پست مدرنیسم، ترجمة حسینعلی نوذری، تهران: چ 2، 1384، ص 74.
3) «شدت عمل در مقابل متجاوز به حریم خصوصی»، مجلة نسیم، ش 13، آذر 1385، ص 17
www.soheil soley.blogspot.com
4) وب‌سایت اعتماد به نشانی بالا.
5) وب‌سایت اعتماد به نشانی بالا.
6) وب‌سایت اعتماد به نشانی بالا.
7) وب‌سایت اعتماد به نشانی بالا.
8) وب‌سایت اعتماد به نشانی بالا.

 

مسئول بی‌اخلاقی در جامعه کیست؟

«تولید، تکثیر، انتشار و توزیع آثار مستهجن از زن ایرانی از مصادیق افساد فی‌الارض است و عوامل اصلی تولید، تکثیر، انتشار و توزیع عمده به مجازات اعدام محکوم می‌شوند.»1 این شاید آخرین تدبیری است که در حوزة حکومتی و در واکنش به تکثیر گستردة فیلم رابطة خصوصی منتسب به یک هنرپیشة زن اندیشیده شده‌ است.
نمایندگان مجلس شورای اسلامی از اولین و آخرین گروه‌های حکومتی بودند که به واقعة انتشار سی‌دی رابطة خصوصی یک زن هنرپیشه با نامزدش واکنش نشان دادند. اولین اظهارنظرهایی که از دل مصاحبه‌های کریدوری مجلس بیرون آمد، جملاتی بود سرشار از ابراز تأسف و تعجب و آمیخته با توصیه‌‌های مذهبی و نصایح اخلاقی. اما آخرین واکنش به آنچه روی داد و درون جامعه را به‌شدت متأثر ساخت، تدوین طرحی بود برای «مجازات اشخاصی که در امور سمعی و بصری فعالیت‌های غیرمجاز دارند.»2
تقریباً در تمامی مواد ده‌گانة طرح نمایندگان مجلس ردپای واقعة انتشار همان سی‌دی معروف هویداست. از مقدمة آن که لزوم تهیه و پیشنهاد این طرح را چنین تشریح می‌کند: «سوء‌استفاده از دانش و تکنولوژی ارتباطات توسط تعداد معدودی بزهکار، عفت عمومی را جریحه‌دار و آرامش‌ِ خاطر بسیاری از خانواده‌ها را مخدوش کرده ‌است و در صورت عدم اتخاذ تدابیر مناسب و بازدارنده، کیان بسیاری از خانواده‌ها در مخاطره و حرمت دختران و بانوان زیادی در معرض هتک قرار خواهد گرفت» تا مندرجات ذیل هر ماده که تأکید دارد: «متهمانی که آثار مستهجن را تولید یا آثار تولیدشده را به دست آورده و با تهدید به افشا و انتشار یا به هر طریق دیگری شخص را اغفال و مجبور به تمکین و تجاوز نمایند، زانی به عنف محسوب و به مجازات اعدام تحت هر دو عنوان محکوم می‌شوند.»
درحالی‌که ‌تاکنون در قوانین جاری کشور، مقررات بازدارنده و مجازات‌های متناسبی برای تهیه‌کنندگان، تکثیرکنندگان و توزیع‌کنندگان عکس، سی‌دی و فیلم حاوی صحنه‌های مستهجن پیش‌بینی نشده بود و از تعیین مجازات برای کسانی که با تهدید و ارعاب دیگران به انتشار عکس‌ها و فیلم‌های خصوصی‌شان اقدام می‌کنند غفلت شده ‌بود، اتفاق شومی که حداقل حیثیت آن زن هنرپیشه را خدشه‌دار کرد، تلنگری محکم بود تا قانونگذاران نگاهی به خلأ حقوقی موجود بیندازند و درصدد رفع آن برآیند.
جز 66 نماینده‌ای که 8 نفر آنها از زنان مجلسی‌اند و چنین طرحی را تدارک دیدند، در میان قوای سه‌گانة حاکمه‌‍، بیش از همه مسئولان قوة قضاییه به واسطة شأن پیگیری این ماجرا و با وعدة «مجازات تولیدکنندگان آثار مستهجن و مبتذل» اظهارنظر کردند. تکذیب شایعة خودکشی آن هنرپیشه، انکار بازجویی‌های چندباره از او در وزارت اطلاعات و اعلام مجازات اعدام برای مسبب اصلی تکثیر این فیلم که گفته می‌شود به قصد انتقامجویی از آن ز‌ن‌‍ اقدام به این کار کرده‌‍، از واکنش‌های رسمی ابراز شده بود.
گرچه سی‌دی رابطة خصوصی این زن هنرپیشه جنجالی‌‌ترین فیلم از این نوع در همة سال‌های گذشته است، نمی‌توان فراموش کرد که زندگی افراد بسیاری در ایران از قِبلِ به راه انداختن چنین هیاهو‌هایی و دامن‌ زدن به شایعات فراوان می‌گذرد. سیل انتشار فیلم مهمانی‌ها و مراسم خصوصی افراد معروف که اغلب یا هنرپیشه‌اند یا ورزشکار سال‌هاست که به امری عادی تبدیل شده است. چندی پیش عکس‌های عروسی یک فوتبالیست مرد و فیلم یک مهمانی که با حضور چند فوتبالیست دیگر برگزار شده بود دست به دست می‌چرخید و حتی قربانیانی هم گرفت. دختری که شباهتی به یکی از مهمانان محفل فوتبالیست‌ها داشت، به دست پدرش به قتل رسید و با سروصداهایی که آن مهمانی و این قتل ایجاد کرد، بررسی‌هایی صورت گرفت که ثابت کرد دختر مقتول فقط به فرد حاضر در مهمانی شباهت داشته است. اما همچنان کشف عکس‌های خصوصی هنرپیشگان زن و مرد و سر در آوردن از روابط خصوصی آنها یکی از سرگرمی‌های ثابت اینترنتی بوده است.
در واقع پس از آنکه در جمهوری اسلامی ایران، فیلم رابطة خصوصی یک زن هنرپیشه از مجاری زیرزمینی به بیرون درز کرد، نخستین‌بار این فرصت مهیا شد تا بحرانی ریشه‌‌دوانده در بطن جامعه اما پنهان رُخی نشان دهد. گستردگی عرضة سی‌‌دی این فیلم، که بی‌تردید با تقاضای دریافت آن تناسب داشت، به اندازه‌ای بود که بارها و بارها این پرسش را برانگیخت که چگونه در جامعة مبتنی بر آموزه‌های دینی، که بخش قابل ‌توجهی از سرفصل‌های آموزشی آن در مقاطع مختلف تحصیلی ـ از دبستان تا دانشگاه ـ به فضایل و اخلاق مذهبی اختصاص دارد، میلی سیری‌ناپذیر در همة اقشار و گروه‌های اجتماعی به تماشای چندبارة تصاویر پورنوی منتسب به یک هنرپیشة زن وجود دارد؟ به‌ویژه آنکه همزمان با گرمی بازار فروش سی‌دی با قیمت‌هایی که روز‌به‌روز تغییر می‌‌کرد‍، بازگویی تصاویر فیلم، تجزیه و تحلیل یکایک تصاویر و خبرپراکنی و شایعه‌‌‌‌سازی دربارة مرگ و زندگی آن هنرپیشه به‌شدت جریان داشت.
در این میان، نقش حکومت در مقابله با حرمت‌شکنی‌هایی از این دست، که قربانیان این بازی‌های غیراخلاقی را تا آستانة خودکشی پیش می‌برد، چیست؟ آیا وعدة مجازات خاطیان و حرمت‌شکنان با اعدام، شلاق، حبس یا محرومیت از حقوق اجتماعی، و دلجویی از قربانیان با پرداخت ضرر و زیان مادی چارة کار است یا باید خواستار جلوگیری از وقوع چنین پدیده‌های هولناکی با به‌کار گرفتن ابزارهای متعدد فرهنگی و قانونی شد؟
چگونه است که در جامعة مذهبی ایران که این تلقی وجود دارد که نصایح اخلاقی و احکام دینی مورد توجه افراد آن است و دولت نیز وقت و بودجة مناسبی از سهم آموزش‌های عمومی را به برنامه‌سازی‌هایی با عنوان «اخلاق در خانواده»، «آشنایی با سیرة ائمه» و... اختصاص می‌دهد، ترویج این آداب و احکام به اصلاح رفتار اجتماعی و سیاسی منجر نمی‌شود؟ با آنکه در متون دینی بر رعایت حریم افراد بسیار تأکید شده، این خصلت در رفتار ما نمود عینی ندارد و حتی در موارد بسیاری نیز مشاهده شده که افرادی با مسئولیت حفظ اخلاق در جامعه به اقداماتی شبهه‌انگیز و متناقض دست زده‌اند. کمتر از ده سال پیش بود که پس از افشای هویت عاملان قتل نویسندگان و دگراندیشان در درون مجموعة وزارت اطلاعات که به قتل‌های زنجیره‌ای معروف شد، شوک خبری دیگری جامعه را لرزاند. پس از آنکه فیلم بازجویی از همسر یکی از عاملان آن قتل‌ها روی اینترنت قرار گرفت، نمایندگان مجلس اصلاح‌طلب ششم، به‌ویژه آنها که در کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس حضور داشتند، اذعان کردند که در یکی از جلسات این کمیسیون فیلمی از همسر عامل اصلی قتل‌های زنجیره‌ای دیده‌اند که زیر فشار روانی شدید و با تهدید به شلاق خوردن، مجبور به اقرار به برقراری روابط جنسی نامشروع و متعدد با افراد مختلف شده ‌‌است. پیش و پس از آن نیز بعضی از بازداشت‌شدگان جرایم سیاسی و مطبوعاتی از اینکه متهم به داشتن روابط نامشروع و مشکلات عدیدة خانوادگی و مفاسد شخصی‌ شوند، نگران بوده و هستند. در سال‌های پیش نیز برخی برنامه‌های تلویزیونی تهیه می‌شد که در آنها، فعالان سیاسی با اقرار به انواع فساد‌های اخلاقی و شخصی‌شان در پیشگاه وجدان بیدار ملت، از آنچه در گذشته انجام داده‌بودند ابراز ندامت می‌کردند و با «چراغی» که تهیه‌کنندگان برنامه به دستشان می‌دادند، به داشتن «هویتی» تازه اقرار می‌کردند.
اگر بپذیریم که انسان‌ها از قواعد محیط زندگی خود می‌آموزند و مخصوصاً انسان امروز، که نسبت به گذشته اجتماعی‌تر شده، به محیط پیرامون خود و تلقی‌های جاری در آن وابسته‌تر است، و در کشورهای درحال‌توسعه‌ای چون ایران، دولت نقش اول را در تمامی عرصه‌ها و به‌ویژه در مهندسی سیاسی و اجتماعی و ساختارسازی‌های فرهنگی ایفا می‌کند، می‌توان به گزاره‌های دیگری هم رسید؛ ازجمله اینکه فرهنگ از عرصة سیاست به کلیت جامعه تزریق می‌شود و حکومت‌ها بیش از هر عامل دیگری ساختارهای اجتماعی و رفتاری زندگی افراد را شکل می‌دهند.
از آنجا که این باور وجود دارد که «الناس علی دین ملوکهم»، یعنی اگر تفکری در میان صاحبان قدرت نفوذ داشته ‌باشد، به میان مردم هم سرایت می‌کند و در تمام جامعه تسری و مقبولیت می‌یابد، شاید مهم‌ترین وظیفة حکومت‌ها قاعده‌مند کردن ساختار و نظم اجتماعی باشد که افراد در آن، با حفظ حریم یکدیگر، با هم تعامل و ارتباط دارند. این قاعده‌مندی از مقررات رانندگی و حرکت در میان خطوط شروع و به قواعد بازی سیاسی و اجتماعی میان دولتمردان ختم می‌شود. بیشتر واکنش‌های افراد در روابط اجتماعی‌شان چندان آگاهانه و ارادی نیست و به‌نظر می‌رسد نوعی عادت عمیق فرهنگی را در خود دارد که از طریق خانواده، مدرسه، جامعه و نظام فرهنگی به هر فرد منتقل می‌شود. معلوم است که در چنین ساختاری از مناسبات، نقش حکومت تا چه اندازه مهم و گسترده است. با چنین رویکردی می‌توان شهروندان را مقصران ردیف اول استقبال از تصاویر روابط خصوصی افراد معروف و چرخة اقتصادی چند میلیاردی خرید و فروش سی‌دی‌‌هایی از این دست ندید، بلکه قبول کرد که «شهروندان معمولاً فکر و شیوه‌های رفتاری نخبگان سیاسی و حکومتی خود را بازمی‌تابانند.»3■

پی‌نوشت‌ها
1) مادة 2 طرح نمایندگان مجلس برای مجازات اشخاصی که در امور سمعی و بصری فعالیت‌های غیرمجاز دارند.
2) برخی مواد این طرح عبارت‌اند از:
تبصرة 2 مادة 2: متهمانی که آثار مستهجن را وسیلة تهدید به منظور انتقام‌گیری، سوءاستفادة جنسی، تحت فشار قرار دادن طرف خود برای انصراف از احقاق حق یا طرح شکایت قرار دهند، به 74 ضربه شلاق، محرومیت از حقوق اجتماعی به مدت ده سال و حبس از دو تا پنج سال محکوم می‌شوند.
تبصرة 3 مادة 2: درصورتی‌که بین تهیه‌کننده و تهیه‌شونده رابطة زوجیت برقرار باشد تهیه‌کننده تعزیر و در صورت تکثیر و انتشار، مجرم به مجازات مقرر در مادة 2 محکوم می‌شود.
تبصرة 4 مادة 2: انتشار آثار مستهجن از طریق پیام‌ها و ارتباطات مخابراتی و الکترونیکی از مصادیق تکثیر و توزیع بوده و مرتکب به مجازات مقرر در مادة 2 محکوم می‌شود.
تبصرة 5 مادة 2: متهمانی که نسبت به انتشار، تکثیر یا توزیع عمدة مراسم مربوط به جشن‌های خانوادگی، مهمانی‌های دسته‌جمعی و صحنه‌های مربوط به حمام‌ها و استخرهای شنای بانوان اقدام نمایند، درصورتی‌که اثر حاوی صحنه‌های مستهجن باشد به مجازات مقرر در تبصرة 2 این ماده و درصورتی‌که حاوی صحنه‌های مبتذل باشد به تحمل 74 ضربه شلاق و محرومیت از حقوق اجتماعی تا پنج سال و تحمل حبس از یک تا سه سال محکوم خواهند شد. [هیچ توضیحی دربارة تفاوت صحنه‌های مستهجن با صحنه‌های مبتذل داده نشده‌ است.]
مادة 6: کلیة جرایم موضوع این قانون واجد حیثیت عمومی است و مشمول مرور زمان، تعلیق، کیفیات مخففه و آزادی مشروط نمی‌شود.
مادة 7: قرار تأمین کیفری برای مرتکبین جرایم موضوع این ماده حداقل دو ماه بازداشت است.
مادة 8: افراد زیان‌دیده از ارتکاب جرایم مذکور حق مطالبة ضرر و زیان را دارند. دادگاه با احراز مکره بودن شخص، مرتکب یا هریک از مرتکبین را به پرداخت مبلغی معادل پنج برابر مهرالمثل رایج دختران ایرانی محکوم می‌نماید. این مبلغ صرفاً بابت جبران ضرر و زیان بوده و هیچ حقی برای محکوم ایجاد نمی‌کند و مانع از استیفای سایر حقوق و مجازات کیفری مجرمین نمی‌باشد.
3) دکتر محمود سریع‌القلم، روش تحقیق در علوم سیاسی و روابط بین‌الملل، تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، 1380، ص 91.

 جهت حمایت وبهبود کیفیت سایت بر روی یکی از تبلیغات انگلیسی بالا کلیک نمائید.
======================================
+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.