میخواهم خودم را بکشم
در دنیای امروزی آمار و ارقام، یکی از مهم ترین ارکان برنامه ریزی و حرکت به سمت نقطه آرمانی است. در بسیاری از کشورهای پیشرفته و صنعتی با کمک گرفتن از آمار سبت به رفع کمبودها اقدام می شود و نقاط قوت، تقویت می گردند. متاسفانه هنوز در کشور ما آمار مفهوم واقعی خود را پیدا نکرده است و ما اعداد و ارقام به دست آمده از تحقیقات اجتماعی را نوعی بازی ریاضی فرض میکنیم. وقتی که اعلام می شود براساس آمار استخراج شده میزان خودکشی در میان جوانان نسبت به سالهای قبل ده درصد افزایش یافته است، فقط به این فکر می کنیم که جوانان ما چه قدر ضعیف هستند و دست به چه کارهای اشتباهی می زنند. گرچه خودکشی امری است مذموم و ناپسند که هم در شرع و هم در عرف گناهی بزرگ شمرده می شود، اما جوانی که اقدام به خودکشی می کند خود معلولی است از علت های جاری در جامعه. پرداختن به معلول و سعی در از بین بردن آن نه تنها مشکلی را حل نمی کند بلکه به نوعی شاید باعث تشدید وخامت اوضاع هم بشود. جوانی که به هزار و یک دلیل اقدام به خودکشی می کند به آخر خط رسیده است و با این کار خود می خواهد دست از زندگی با همه شیرینی هایش بشوید. پس نمی توان از چنین شخصی انتظار داشت که منطقی بیندیشد و زندگی را بوستانی آکنده از گل های عطرآگین ببیند. ما باید در پی آن باشیم که بدانیم چرا این جوان علی رغم همه نکات مثبتی که در زندگی هست تصمیم به فنای خویش می گیرد. در این میان هم مسوولین و متولیان امور جوانان مقصرند و هم خانواده ها. خانواده ها از آن جهت مورد اتهام قرار میگیرند که نتوانستهاند فرزندی را تربیت کنند که در مقابل سختی ها و مشکلات تاب بیاورد و مسوولین مربوطه از آن باب متهم اند که نتوانسته اند گامی مثبت در جهت حل مشکلات جوانان بردارند. شاید کسی پیدا شود و با منطق و استدلال خویش بخواهد به ما ثابت کند که خودکشی جوانان فقط ریشه در مشکلات خانوادگی دارد و شاید شخص دیگری بخواهد همه ی این مصیبت ها را به مسوولین کشور تعمیم دهد. اما به واقع چیزی که لازم است به آن توجه کنیم آن است که در پیدایش یک معضل حاد اجتماعی فقط یک عامل موثر نیست. همواره عوامل عدیده ای دست به دست هم می دهند و مشکلی بزرگ چون خودکشی جوانان را ایجاد می کنند.
پسر جوانی که می داند برای تشکیل زندگی مشترک نیاز به شغل دارد و هر چه بیشتر می جوید آن را کمتر می یابد به نوعی سرخوردگی می رسد که رفتار ناشایست خانواده خودش و حتی خانواده دختر به آن دامن می زند و او را به جایی می رساند که در یک لحظه بحرانی تصمیم به از بین بردن خود می گیرد. یا آن دختر جوانی که توسط یک پسر جوان مورد سوء استفاده قرار گرفته است و از طرف هیچ کس، چه خانواده و چه اجتماع، حمایت نمی شود حق خود می داند که از جانش مایه بگذارد تا حقانیت خویش را به اثبات برسند. اینجاست که بحث آمار و عدد و رقم مهم تر جلوه می کند و ما با یک بررسی ساده می توانیم بفهمیم که افزایش آمار خودکشی در حقیقت نشان دهنده ی افزایش معضلات حاکم بر اجتماع امروزی ماست. چرا که هیچ انسان عاقل و سالمی در شرایط عادی نمی خواهد از جان خویش بگذرد و کسی که دست به چنین کار غلطی می زند به پایان خط رسیده و هیچ امیدی را در خود زنده نمی بیند.
پیشنهاد این بخش بیشتر به مسوولین و متولیان امور جوانان در کشور باز می گردد. ما پیشنهاد می کنیم در وهله ی اول کمی با مردم رو راست تر باشید. مخفی کردن واقعیات جامعه نه تنها دردی را دوا نمی کند بلکه چون پوششی است که التهاب زخم را تر و تازه نگه می دارد و حتی بر شدت آن می افزاید. با مردم صمیمی و محرم باشید و از آنان بخواهید که با شما همکاری کنند. در مرحله ی بعد در یک اقدام ضربتی و انقلابی کمیته ای راه اندازی کنید مثلا" با نام کمیته خودکشی جوانان! خیلی واضح از جوانانی که قصد خودکشی دارند بخواهید که با این کمیته تماس بگیرند و علل تصمیم خود را بازگو کنند. اینجاست که حلقه ی ارتباطی تشکیل می شود و شما می توانید با استفاده از کارشناسان مجرب تا حدودی از گسترش این پدیده ی شوم جلوگیری کنید. البته به شرط آنکه با برخوردهای صحیح و اصولی اعتماد جوانان را جلب کنید تا با شما همکاری کنند. گرچه همه به خوبی می دانیم که تشکیل این کمیته فقط نوعی درمان مقطعی است و برای رسیدن به هدفمان یعنی از بین بردن ریشه های خودکشی نیاز به پیشگیری است که در مدت زمان کوتاه تحقق آن امکان پذیر نیست. به امید آنکه روزی برسد که ما شاهد جامعه ای با طراوت باشیم که جوانان آن فقط به زندگی و زیبائیهایش می اندیشند. انشاءا...