تک چهره های اسکار: نامزدهای بهترین کارگردانی
مارتین اسکورسیزی با فیلمهایی همچون راننده تاکسی، گاو خشمگین و رفقای خوب نزدیک به چهار دهه بر سینمای آمریکا مسلط بوده است.
علیرغم اعتباری که او را در رده جان فورد، بیلی وایلدر و اورسن ولز قرار می دهد، این فیلمساز ایتالیایی - آمریکایی هرگز برنده اسکار نشده است.
این کارگردان 64 ساله در دهه هفتاد میلادی در کنار کسانی همجون ویلیام فریدکین، فرانسیس فورد کاپولا و استیون اسپیلبرگ به عنوان یک استعداد تازه مطرح شد.
او که در ابتدا می خواست کشیش شود، پس از فارع التحصیل شدن از دانشکده فیلمسازی دانشگاه نیویورک مورد توجه راجر کورمن قرارگرفت.
فیلم خیابانهای پائین شهر در سال 1973 سبک ویژه او را مشخص کرد و رابطه او را با رابرت دنیرو و هاروی کایتل، دو بازیگری که بعدها نیز با آنها همکاری کرد، قوام بخشید.
در حالیکه بیشتر فیلمهایش آثاری کلاسیک محسوب می شوند، چند فیلمش هم مورد توجه تماشاگران و منتقدان قرار نگرفت.
سلطان کمدی،کاندن و دوران معصومیت از جمله این فیلمهاست.
دو فیلم قبلی او که در هر دو لئوناردو دی کاپریو بازی داشت، دار و دسته های نیویورک (2002) و هوانورد (2004) با عکس العملهای دوگانه مثبت و منفی مواجه شد.
اما از دست رفته یک فیلم حادثه ای تاثیرگذار که اسکورسیزی را به دنیای آشنای تبهکاران بازمی گرداند، به عنوان بازگشتی اساسی به این نوع فیلم مورد تحسین واقع شده است.
کلینت ایستوود که دهه های متمادی ابرستاره نامدار فیلمهای وسترن و حادثه ای بود، آرام آرام به کارگردانی که برنده جایزه می شود تبدیل شده است.
در واقع، او بیشتر موفقیتهای خود را نیز در مقام کارگردان به دست آورده است.
ایستوود نخستین اسکارش را در سال 1993 برای وسترن تجدیدنظرطلبانه اش به نام نابخشوده برد. آن فیلم در آن سال هم جایزه بهترین فیلم و هم اسکار بهترین کارگردانی را برد.
در سال 2005 هم فیلم دیگری از او به نام دختر میلیون دلاری، که داستانش در عالم بوکس می گذشت، بار دیگر همان دو جایزه را برد.
خود ایستوود در هر دوی این فیلمها بازی داشت و هر دوبار نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر شد.
اما با آنکه او کارش را بازیگری آغاز کرده، هنوز آکادمی استعداد او را دراین رشته به رسمیت نشناخته است.
ایستوود در سال 1930 در سن فرانسیسکو به دنیا آمد و ابتدا با بازی در نقشی در یک سریال وسترن تلویزیونی به شهرت رسید.
این شهرت باعث شد تا نقش "مرد بی نام" سه فیلم وسترن ایتالیایی معروف ساخته سرجیولئونه را به او بدهند.
طی سالیان متمادی او همواره نقش کابوی های آرام و مردم گریز و پلیس های آرام و مغرور را بازی کرده است.
اما اشتباه است اگر فکر کنیم که این تنها هنری است که او در چنته دارد.
او که استعداد موسیقی دارد، عشق خود را به موسیقی جاز در فیلم پرنده (1988) با شرکت فارست ویتاکر که در نقش چارلی پارکر بازی کرد، نشان داده است.
کارگردانی نه یک فیلم بلکه دو فیلم درباره جنگ جهانی دوم - نامه هایی از ایوو جیما وپرچمهای پدران ما - آنهم در 76 سالگی نشان می دهد که بازنشستگی هنوز برای این غول واقعی سینما زود است.
استیون فریرز که یکی از دو کارگردان بریتانیایی است که امسال نامزد دریافت اسکار بهترین کارگردانی شده، سی سال است که در کارش با موفقیت پیش رفته است.
در مهارتش در کار کردن با بازیگران و طرز کار نامحسوس و آرامش با دوربین هیچ تردیدی نمی توان داشت.
اما بیش از هرچیز، این مهارتهای گوناگون اوست که او را قادر ساخته که در صنعت فیلمی که توان زیادی می طلبد، پیوسته و بسیار کار کند.
او در سال 1941 در لستر انگلستان به دنیا آمده و کارش را با دستیاری لیندزی آندرسون آغاز کرد.
کارش در سریال تلویزیونی مشهور بی بی سی به نام نمایش امروز مورد توجه واقع شد.
اما در سال 1985 با فیلم لباس شویی زیبای من با شرکت دانیل دی لوئیس بود که مورد توجه هالیوود قرار گرفت. این فیالم نگاهی تحریک آمیز به بریتانیای دوران تاچر داشت.
از آن زمان تا کنون او هم در بریتانیا و هم در آمریکا به فیلمسازی مشغول بوده است.
در سال 1988 با فیلم رابطه های خطرناک، گلن کلوز را به نامزدی جایزه اسکار بهترین بازیگر زن رساند و خود نیز در سال 1990 برای فیلم کلاهبردارها نامزد دریافت اسکار بهترین کارگردانی شد.
پس از آن و به دنبال چند کار ناموفق بار دیگر با فیلمهای وانت و چیزهای زیبای کثیف به موفقیت دست یافت.
در سال 2003 با فیلم معامله نامش به عناوین روزنامه ها راه یافت. این فیلم تلویزیونی درباره قراری بود که که گفته می شود میان تونی بلر و گوردون براون بر سر اینکه کدامیک در سال 1994 رهبر حزب کارگر شود ،ساخته شده بود.
با موفقیت آن فیلم، فریرز بار دیگر با پیتر مورگان نویسنده فیلمنامه ملکه به همکاری پرداخت و همین فیلم بود که برای دومین بار او را نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین کارگردانی کرد.
پل گرین گراس که در سال 1955 در ساری انگلستان به دنیا آمده، ابتدا با برنامه خبری تلویزیونی دنیا در حرکت مشهور شد.
تجربه اش در کار گزارشهای مستند در کار فیلمسازی اش مفید واقع شد و او بیشتر فیلمهایش را بر اساس ماجراهای واقعی ساخته است.
اولین فیلم سینمایی اش با عنوان برخاسته را در سال 1989 ساخت که داستانش درباره یک سرباز بریتانیایی است که در پایان جتگ فالکلند در آرژانتین جا می ماند.
بعد از یک دوره دیگر فیلمسازی برای تلویزیون، گرین گراس در سال 2002 فیلم یکشنبه لعنتی را ساخت که بازسازی ماجرای تیراندازی به 13 غیرنظامی در جریان یک تظاهرات در ایرلند بود. سبک خاص گرینگراس در این فیلم کاملا آشکار است.
او با استفاده از روایت شاهدان عینی و دوربین روی دست تماشاگر را به درون ماجراها کشاند.
این فیلم خرس طلایی جشنواره برلین را بطور مشترک با فیلم دیگری برد و در فستیوال ساندنس آمریکا نیز جایزه ویژه تماشاگران را گرفت.
در سال 2004 در فیلمنامه اوما بار دیگر به ماجراهای ایرلند شمالی پرداخت و ماجرای یک بمب گذاری را که چهار سال پیشتر اتفاق افتاده بود بازسازی کرد.
در همان سال نخستین فیلم هالیوودی اش را به نام برتری بورن ساخت. این دومین فیلم از یک سری فیلم درباره یک مامور مخفی مبتلا به فراموشی است که علیه کارفرمایان سابق خود سر به شورش بر می دارد.
اخیرا نیز او بار دیگر با بازیگر آن فیلم مت دیمون همکاری کرد و قسمت بعدی آن فیلم را با نام اولتیماتوم بورن ساخت.
با فیلم یونایتد 93 که درباره آخرین ساعات زندگی مسافران تنها هواپیمایی است که در جریان رویدادهای 11 سپتامبر به هدف هواپیماربایان برخورد نکرد، گرین گراس برای نخستین بار نامزد دریافت جایزه اسکار شد.
پل گرین گراس می گوید: "به نظر من سینما برای اینکه ادامه داشته باشد، باید به رویدادهای معاصر بپردازد."
الخاندرو گونزالس اینیاریتوی 43 ساله جوانترین فیلمسازی است که امسال نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین کارگردانی شده است.
او که متولد سال 1963 در مکزیکوسیتی است، کارش را با آهنگسازی و پخش موسیقی آغاز کرد و سپس به ساختن فیلمهای تبلیغات بازرگانی روی آورد.
او با همکاری فیلمنامه نویسش، گی یرمو آریاخا طرحی برای ساخت 11 فیلم کوتاه درباره تناقضهای زندگی در مکزیکوسیتی تهیه کرد.
بعد از سه سال و چندین بار بازنویسی این پروژه به اولین فیلم بلند آنها تبدیل شد که عشق سگی یا آمورس پروس (2000) بود.
این فیلم سه داستان مجزا را بیان می کرد که نقطه پیوندشان یک تصادف وحشتناک اتومبیل بود. این فیلم نقطه آغاز سبک ویژه اینیاریتو شد که اساس آن بر گفتن داستانهای چند لایه استوار است.
با موفقیت این فیلم او به هالیوود راه یافت و فیلم 21 گرم را با شرکت شون پن، نائومی واتس و بنیسیو دل تورو ساخت.
واتس و دل تورو برای بازی در این فیلم نامزد اسکار شدند.
فیلم بابل که نامزد دریافت هفت جایزه اسکار است، خط دراماتیک مشابهی را دنبال می کند که شخصیتهایش در سه قاره مختلف هستند.
این فیلم در گلدن گلوب جایزه بهترین فیلم دراماتیک را گرفت. پیش از آن اینیاریتو جایزه بهترین کارگردانی را از جشنواره کن گرفته بود.
در سالی که آلفونسو کوآرون و گی یرمو دل تورو هم نامزد دریافت جایزه اند، نامزدی ایناریتو در رشته بهترین کارگردانی رویداد عمده ای برای سینمای مکزیک به شمار می آید.
ایناریتو می گوید: "از نظر من این به معنای عبور از مانعی است که پیش از این کسی نتوانسته بود از آن بگذرد. این وجودم را از شادی و افتخار سرشار می کند."