گفتگو با آمریکایی ها(نظرات مردم آمریکا در مورد ایران)
مردم آمریکا در باره ایران چه می دانند و چه می گویند؟ آیا مردم آمریکا بین دولت و ملت ایران فرقی می گذارند؟ آیا می دانند محمود احمدی نژاد کیست؟ آیا از ایران می ترسند؟ اگرمی ترسند، چه راهی برای رفع خصومت با ایران پیشنهاد می کنند؟ تا چه حد نظرات آن ها با آنچه که دولت جرج بوش می گوید نزدیک است؟
برای یافتن جواب به این سوال ها همکارمان داریوش همایی، با چند شهروند آمریکایی در مناطق مختلف آن کشور گفتگوهایی انجام داده است.
در این رشته گفتگو ها اول خود مصاحبه شونده را می شناسید. اسمش چیست؟ کجا زندگی می کند؟ چه کاره است؟ بعد ازآن می خوانید که او در مورد ایران چه می گوید. در بخش اول این گفتگوها او با "برایان مورفی" صحبت کرده است.
در خیابان های بوستون اتفاقی سر صحبت را با کسی بازمی کنی و او بعد ازدانستن اینکه ایرانی هستی می گوید چند سال در ایران بوده و آنجا افراد ساواک و ارتش را آموزش می داده که چطور با تظاهرات خیابانی مقابله کنند. فرصت را از دست نمی دهی. او را به یک قهوه دعوت می کنی .
برایان مورفی از کادر ارتش آمریکا، فعال در ایران در اوایل دهه هفتاد |
برایان مورفی از کار و کاسبی اش ناراضی نیست. او در بوستون برای مراسم مختلف، از عزا گرفته تا عروسی، تدارک غذا می بیند. سال هاست که این کاره است. حدود سی سال پیش، در ده هفتاد میلادی، دراستخدام ارتش بوده. ازدوره کارش در ارتش آمریکا با خوشی یاد نمی کند. می گوید در ارتش زخمی شد و بعدش هم به او گفتند که نظرات افراطی دارد و برای ارتش آدم مناسبی نیست.
درفاصله سال های 1971تا 1974میلادی
من پلیس و سربازان ایرانی را آموزش می دادم که چطور با تظاهرات خیابانی مقابله کنند طوری که در عین مهار تظاهرات خشونت به کار نرود. ما سعی می کردیم راه ها و شیوه هایی را آموزش دهیم که از طریق آن ها بتوان مانع گسترده شدن اعتراض های خیابانی شد منتها به شکلی که کسی صدمه نبیند و کشته نشود.
|
قبل از جویا شدن در مورد نظرات "افراطی" برایان از او می پرسم کجا زخمی شده. در جوابم اول مفصل در مورد دوره کارش در ارتش می گوید. اینکه به ایران اعزام شد و درفاصله سال های 1971تا 1974میلادی یعنی در اوایل ده پنجاه شمسی در یک واحد نظامی آمریکایی ها در تهران مشغول کار بود.
"من پلیس و سربازان ایرانی را آموزش می دادم که چطور با تظاهرات خیابانی مقابله کنند طوری که در عین مهار تظاهرات خشونت به کار نرود. ما سعی می کردیم راه ها و شیوه هایی را آموزش دهیم که از طریق آن ها بتوان مانع گسترده شدن اعتراض های خیابانی شد منتها به شکلی که کسی صدمه نبیند و کشته نشود."
منظور او از پلیس البته پلیس مخفی یعنی ساواک است. آیا در مدتی که در ایران بود هیچ موردی پیش آمد که به طور عملی در خیابان های تهران در کنار واحد های پلیس مخفی و سربازان ایرانی با معترضینی مقابله کند؟ نه، چون در آن زمان هنوز تظاهرات خیابانی شروع نشده بود. در آن زمان ایران یک کشور آرام بود با پول زیاد ناشی از قیمت بالای نفت. برایان می گوید در مجموع از ایران خوشش آمده، ولی البته نظرش در مورد ایران آنزمان به همین خلاصه نمی شود.
"از ایران خوشم آمد اما مسئله این بود که مردم می ترسیدند، پلیس مخفی همه جا بود. دیکتاتوری بود. کسی جرآت ابراز عقاید مخالف حکومت نداشت. آزادی های شخصی نبود. مردم هراس داشتند." می پرسم آیا این موضوع برای او اهمیت داشت؟ می گوید البته. آمریکایی ها به آزادی اعتقاد دارند.
این نظرات شخصی برایان که شاید از نظر فرماندهان او افراطی بوده درکار اودر تهران تداخلی ایجاد نکرد. می گوید بر وظیفه و کاری که شخص اودر تهران انجام می داد ایرادی وارد نبود. دو سه سال بعد فرماندهان برایان او را به ترکیه منتقل کردند. آنجا در زد وخورد مرزی در نزدیکی عراق زخمی شد و بعد از آن بود که مودبانه او را به اصطلاح بازخرید کردند.
از آن زمان برایان در بوستون به کاسبی کنونی مشغول بوده. در مجموع، از درآمدش راضی ست ولی نگران اوضاع اقتصادی در ایالت خودش یعنی ماساچوست است و از کارنامه اقتصادی پرزیدنت بوش هم راضی نیست. با اینحال برایان مورفی می گوید در انتخابات ریاست جمهوری آینده به کسی مثل جرج بوش رای می دهد. چرا؟ جواب می دهد بخاطرامنیت کشور. باید به کسی رای داد که به بهترین شکل ممکن از کشور دفاع کند.
به نظر برایان جمهوریخواهان در دفاع از منافع ملی آمریکا بهتر عمل می کنند. از حرف هایش پیداست که نگران اوضاع بین المللی ست. یکی از نگرانی های او ایران است. می گوید در حال حاضر مسئله هسته ایی ایران، یعنی تلاش آن برای دست پیدا کردن به سلاح هسته ایی، خیلی خطرناک است.
سلاح های هسته ای
من می دانم که ایرانی ها ممکن است احساس خطر کنند، آنهم در منطقه ایی که اسرائیل و چند کشور دیگر صاحب سلاح اتمی شده اند. ولی موضوع این است که تروریست های خطرناک ممکن است به این سلاح ها دست پیدا کنند
|
ولی چرا باید برنامه هسته ایی ایران برای او که در بوستون آمریکا، هزاران هزار کیلومتر دوراز ایران زندگی می کند خطرناک باشد؟
"متاسفانه باید بگویم که در دنیای کنونی امکان اینکه کسی سلاح های هسته ایی به مثلاً یک تروریست بفروشد زیاد شده.
سلاح هایی که می توان به راحتی به داخل آمریکا منتقل کرد و از آن ها استفاده کرد. البته من می دانم که ایرانی ها ممکن است احساس خطر کنند، آنهم در منطقه ایی که اسرائیل و چند کشور دیگر صاحب سلاح اتمی شده اند. ولی موضوع این است که تروریست های خطرناک ممکن است به این سلاح ها دست پیدا کنند."
می گویم البته دولت ایران تاکید می کند که به دنبال سلاح هسته ایی نیست بلکه به دنبال انرژی هسته ایی ست. ولی برایان اعتمادی به دولت ایران ندارد.به هر حال، به نظر او دولت آمریکا با ید با شیوه های دیپلماتیک مسئله هسته ایی ایران را حل کند. او برای جرج بوش پیشنهادات مشخص دارد. می گوید آقای بوش باید از کشور های دیگر، از روسیه و چین، برای حل این بحران کمک بگیرد. این دو مناسبات اقتصادی گسترده ایی با ایران دارند. چین نفت زیادی از ایران می خرد. هر دوی این کشور ها می توانند نفوذ زیادی اعمال کنند و اهرم اقتصادی را برای فشار بر ایران بکار ببرند.
ولی اگر اهرم های اقتصادی جواب ندهد و فشار دیپلماتیک به نتیجه نرسد چه؟ به نظر او ممکن هست آمریکا به ایران حمله کند؟ " نه، نه. به نظر من چنین چیزی نباید اتفاق بیفتد. برای اینکه مردم ایران که بخشی از این ماجرا نیستند، آسیب خواهند دید." ولی مگر اونمی گوید در انتخابات آینده به کسی مثل جرج بوش رای می دهد و مگر نه اینکه جرج بوش و همفکران او هیچوقت امکان حمله نظامی به ابران را رد نکرده اند. جواب می دهد "امیدوارم چنین چیزی اتفاق نیفتد. امیدوارم. تهاجم نظامی فقط می تواند آخرین راه باشد. آخرین راه."
بخش دوم :
برای یافتن جواب به این سوال ها همکارمان داریوش همایی، با چند شهروند آمریکایی در مناطق مختلف آن کشور گفتگوهایی انجام داده است.
در این رشته گفتگو ها اول خود مصاحبه شونده را می شناسید. اسمش چیست؟ کجا زندگی می کند؟ چه کاره است؟ بعد ازآن می خوانید که او در مورد ایران چه می گوید. در بخش دوم این گفتگوها او با جردن و جانت، دو دختر اهل کلرادو صحبت کرده است.
جردن و جانت، دو دختر اهل کلرادو نخواستند از آنها عکس بگیرم |
ازتو، جردن، از توشروع می کنم. همینکه می گم ایران، چه چیزی به ذهنت می آد؟
زن ها. زن های اونجا. و داستان هایی که در باره آن ها خوندم.
چه داستان هایی؟ داستان در باره چی؟
درباره آموزش، در باره دانشگاه ها.
اسلام
من خسته شده ام از شنیدن این چیز هایی که مردم می گن. اینکه اسلام یه دین خشنه. من یه دوست مسلمان دارم. ولی ما دوست های خوبی هستیم.
|
خب. بگو تا اونجا که می دونی وضع زن های ایران از نظر آموزش، از نظر تحصیلات دانشگاهی، چطوره.
خیلی عالی نیست. بخصوص وضع آموزش زن ها خوب نیست.
می دونی که توی ایران بیشتراز شصت درصد افرادی که می رن دانشگاه دخترهستند؟
نه. نمی دونستم. اینو نمی دونستم.
بیشتر کسانی که ازشون می پرسم ایران چه چیزی به ذهنتون می آره میگن مسئله هسته ایی، بمب اتمی، جنگ عراق و چیز های اینطوری. چطور شد که تو گفتی آموزش. برام جالبه.
فکر کنم برای اینکه اینجا یه خانم ایرانی که دانشگاه درس می ده یه کتاب نوشت در مورد وضع دخترها توی دانشگاه های ایران و توی چند تا کانال رادیو تلویزیونی هم در مورد کتابش با او حرف زدن. برای همین تحصیلات دختر ها به ذهنم اومد.
خب. قبل از اینکه با دوستت حرف بزنم چیز دیگه ایی هم داری اضافه کنی؟
آره. وقتی پرسیدی راجع به ایران چی می دونم دوست داشتم در مورد چیز های بیشتری حرف بزنم. کاش وقتی اسم ایران را آوردی چیزهای بیشتری به ذهنم می آمد. از اینکه آدم نادانی هستم خوشم نمی آد. نمی خوام نفهم جلوه کنم.
فکر می کنی چراچیز دیگه ایی به نظرت نیومد که بگی؟ چرا اینطوریه؟
فکر کنم چون تنبلی کرده ام و به اندازه کافی در این باره چیز نخوندم. یه دلیل دیگه هم اینه که به نظرم منابع خبری ما اینجا تو آمریکا آنقدر محدود و یکطرفه ست که بعضی وقت ها فکر می کنی ارزششو نداره که سعی کنی از چیز ها سر در بیاری.
برای خبر و اطلاعات روزانه بیشتر چه چیز هایی را دنبال می کنی ؟
کانال های تلویزیونی، کانال های ایالتی اینجا، کلرادو. البته نیویورک تایمزهم که یه روزنامه سراسریه خوبه. ولی راستشوبخواین مدتیه بهش نگاه نکرده ام.
خب. جانت حالا نوبت توه. حتماٌ وقنی با جردن حرف می زدم فرصت کردی در مورد جواب هات فکر کنی. تو بگو با شنیدن ایران چی به ذهنت میاد.
به فکر اسلام می افتم.
خیلی خب. به فکر اسلام می افتی. راجع به اسلام چه فکری می کنی؟
من. من خسته شده ام از شنیدن این چیز هایی که مردم می گن. اینکه اسلام یه دین خشنه. من یه دوست مسلمان دارم. ولی ما دوست های خوبی هستیم.
سلاح های اتمی
راستش، نگرانی من از یک کشور بخصوص نیست. از کل وضع فعلی یه. از اینکه آن کشور هایی که این سلاح را دارن ممکنه به فکر استفاده از آن بیفتن.
|
این دوستت اصلش ایرانیه؟ کجاییه؟
نه. از تانزانیا ست.
خب. برگردیم به ایران. در باره چیز هایی که پرزیدنت بوش در مورد ایران می گه. اینکه ایران ممکنه بمب اتم بسازه، این حرف نگرانت نمی کنه؟
آره. خیلی نگران می شم.
فکر می کنی چه کاری از دستت بر می آد؟
فکر می کنم این تهدیدیه که فقط از جانب آن کشور نیست.این تهدید از همه کشورهایی که این تکنولوژی را دارن ناشی می شه. در مورد کره شمالی هم نگرانم، از اینکه ممکنه کره شمالی سلاح اتمی داشته باشه نگرانم. البته شاید هم نداشته باشه. راستش، نگرانی من از یک کشور بخصوص نیست. از کل وضع فعلی یه. از اینکه آن کشور هایی که این سلاح را دارن ممکنه به فکر استفاده از آن بیفتن. نمی دونم چکار باید کرد.
چیز هایی که رییس جمهور ایران، محمود احمدی نژاد، گفته را شنیدی؟
آره شنیدم. از طریق پدر و مادرم شنیدم. ولی پدر و مادرم جمهوریخواه هستن، از حزب پرزیدنت بوش. برای همین به چیز هایی که می گن با احتیاط گوش می دم. همه را دربست قبول نمی کنم. پدر و مادرم خیلی محافظه کارن.
وتو؟ تو نیستی.
من خیلی سعی می کنم عقایدمو خودم بهشون برسم و ذهنمو باز نگه دارم. سعی می کنم داخل یک جعبه، چه جمهوریخواه چه دمکرات، نگنجم. البته اگه بخوام تعریفی از نظرات خودم بدم باید بگم که مثل بیشتر دوستام درمجموع فکر می کنم باید خیلی از محافظه کارها فاصله گرفت. در عین حال اینم بگم که دوستهایی دارم که طرفدار سرسخت جرج بوش هستن.
بخش سوم:
"اسم من خارچیک داربینیان است. بیست و پنج سال دارم."
خارچیک داربینیان، کشیش یک کلیسای پنتاکاست در شمال لس آنجلس
"من کشیش یک کلیسای پنتاکاست در شمال لس آنجلس هستم. کلیسای پنتاکاست یک کلیسای انجیلی ست، یعنی اعتقاد دارد باید کلام خداوند در انجیل را با قدرت و با توش و توان گسترش داد. ما همین کار را می کنیم. به اعتقاد من کسی که از کلام عیسی مسیح آگاه باشد ولی به او نگرویده باشد در گناه زندگی می کند. البته من از ابتدا مذهبی نبودم. در نوجوانی آدم فاسدی بودم. اما پنج سال پیش پیام خداوند درمن اثر کرد وزندگی ام زیر و رو شد. تصمیم گرفتم خودم را وقف خداوند کنم. "
جرج بوش، جنگ عراق
با این حال من فکر نمی کنم ما باید به قضاوت در مورد رییس جمهور خود بپرداریم و به او بگوییم کاری که کردی اشتباه بود و باید از عراق نیرو هایمان را بیرون بکشی. تمامی آدم ها اشتباه می کنند. امیدم این است که او خود به اشتباهش پی ببرد.
|
"برای شما جالب است بدانید که پدر و مادر من در تهران به دنیا آمدند. چون ارمنی هستند سال ها پیش به ارمنستان مهاجرت کردند. من در آنجا به دنیا آمدم. اما هنوز هم یک عمه در ایران، در تبریز، دارم و در خانه مان سنت ها و رسوم فارسی زیاد است. جالب است بدانید که وقتی پدر و مادرم می خواهند چیزی بگویند که من نفهمم به زبان فارسی آن را می گویند ، نه به انگلیسی یا ارمنی."
"من اعتقاد دارم که خداوند است که بر همه چیز حاکم است، بر آنچه که در اطرافمان می گذرد و بر قواعد آن. ما، من و تو، بازیچه ایی بیش نیستیم. برای من روح و روحانیت آدم ها مهم است. برای من چیز هایی مثل اقتصاد و زندگی روزمره آدم ها اهمیت چندانی ندارد. در مورد مرگ هم باید بگویم آدم ها در هر حال می میرند، در بیست سالگی یا در هشتاد سالگی. مرگ آن ها کمتر از گناهان آن ها مرا را آزرده و متاٌسف می کند. البته این به معنی آن نیست که از کشته شدن مردم ناراحت نمی شوم. نه. من با جنگ عراق مخالفم. فکر می کنم آمریکا نباید در آن کشور دخالت می کرد. ما باید تلاش می کردیم مسئله عراق را طور دیگری حل کنیم."
"با این حال من فکر نمی کنم ما باید به قضاوت در مورد رییس جمهور خود بپرداریم و به او بگوییم کاری که کردی اشتباه بود و باید از عراق نیرو هایمان را بیرون بکشی. تمامی آدم ها اشتباه می کنند. امیدم این است که او خود به اشتباهش پی ببرد."
" به هر حال دست خدا در هر جنگی در کار است. اگر جنگ ها اتفاق می افتند خواست خداست. رای من و تو به بوش و جمهوریخواهان دیگر، یا به دمکرات ها، مخالفان پرزیدنت بوش، تاثیری در آن نخواهد داشت. البته من رای می دهم. به پرزیدنت بوش رای دادم و به موافقان او رای می دهم چون سقط جنین وهمجنس گرایی را ممنوع می کنند. سقط جنین یعنی جان آدمی دیگر را گرفتن، محروم کردن او از چیزی که خدا داده. همجنس گرایی هم یک گناه بزرگ دیگر است. این گناهان آدم را به جهنم می فرستند."
دولت
"من اعتقاد ندارم ممنوع کردن چیزهایی برمردم توسط دولت، اشتباه است. مثلاٌ اگرآقای احمدی نژاد، رییس جمهور شما، بخواهد کشورش را بر اساس اصول اسلامی و به عنوان یک مملکت اسلامی اداره کند، از نظر من ضرورتاٌ کار خطایی مرتکب نشده."
|
"من اعتقاد ندارم ممنوع کردن چیزهایی برمردم توسط دولت، اشتباه است. مثلاٌ اگرآقای احمدی نژاد، رییس جمهور شما، بخواهد کشورش را بر اساس اصول اسلامی و به عنوان یک مملکت اسلامی اداره کند، از نظر من ضرورتاٌ کار خطایی مرتکب نشده."
"اگر رییس جمهور شما بخواهد مردم نماز بخوانند باید دلیل آن را برایشان توضیح دهد. اگر بخواهد زنان پوشش اسلامی داشته باشند باید آن را برایشان تشریح کند. باید دلایل را به مردم گفت و بعد انتخاب را به خود آن ها واگذار کرد. آنوقت اگر مردم گوش نکنند و به مقررات اسلامی توجه نکنند در مقابل گناهانشان فقط خودشان مسئول هستند."
"برای من خیلی جالب است که می بینم رییس جمهور یک کشور دیگرعلیه رییس جمهور ما قد علم می کند. این برایم هیجان انگیز است و به این دلیل از پرزیدنت احمدی نژاد خوشم می آید. برخلاف آنچه که می گویند به نظر من رییس جمهور شما می داند در باره چه چیز هایی حرف بزند و چطور حرف بزند. آدم تحصیل کرده ایی به نظر می رسد".
بخش چهارم:
داریوش همایی در بخش چهارم این گفتگوها با "کن لی کاگانز" صحبت کرده است.
کن لی کاگانز شهروند آمریکایی، فروشنده شراب در شهر بوستن
می شود لطفاً اول خودت را معرفی کنی؟ ضمناً اگر کسی از در وارد شد من مصاحبه را قطع می کنم چون نمی خواهم این گفتگو مانع کسب و کارت بشود.
اسم من کن لی کاگانز است. اینجا مغازه شراب فروشی بورتگاه در شمال بوستون است. اینجا البته مال من نیست. من فروشنده هستم. مغازه ما شراب های لوکس را به مشتری های خاص ارائه می دهد. ضمناً من بیست و هشت ساله هستم.
نسل جوان
چیزی که مرا آزار می دهد بی تفاوتی در میان همسالانم است، اینکه نمی دانند در دنیا چه می گذرد. سیاست در این مملکت به گند کشیده شده. من طرفدار آزادی های مدنی هستم ولی این آزادی ها مورد تهاجم قرار گرفته.
|
وضع کسب و کار چطور است؟
خوب. هفت سال است که این مغازه اینجاست و مشتری های خودش را دارد. بخصوص بخاطر دانشگاه هایی که در بوستون است، مثل هاروارد، آدم های تحصیل کرده ایی که برایشان مهم است که چه جور شرابی می نوشند اینجا ها زیادند.
از شغلت راضی هستی؟
شغلم را خیلی دوست دارم. به شراب عشق می ورزم، از اینکه با شراب سر و کار دارم خیلی راضی هستم. به علاوه، مادرم که معلم است به من یاد داده که کاری که انجام می دهم را با عشق و علاقه انجام بدهم.
جدای از این رضایت خاطر، نگرانی هایت چه هست؟ چه چیزهایی آزارت می دهد؟
چیزی که مرا آزار می دهد بی تفاوتی در میان همسالانم است، اینکه نمی دانند در دنیا چه می گذرد. سیاست در این مملکت به گند کشیده شده. من طرفدار آزادی های مدنی هستم ولی این آزادی ها مورد تهاجم قرار گرفته. مثلاً دولت بوش به زن ها می گوید حق ندارند سقط جنین کنند و در مورد جسم زنها به جای خود آنها تصمیم می گیرد. من با این سیاست ها موافق نیستم.
عراق چه؟ جنگ عراق در این لیست نگرانی هایت هست؟
من با این جنگ مخالفم. چند تا از همکلاسی های دوره دبیرستانم حالا در عراق در حال جنگ هستند. نمی فهمم ما در عراق دنبال چه رفتیم و حالا آنجا چکار می کنیم. ما که نباید نقش پلیس را در دنیا بازی کنیم. ما اول باید مشکلات خودمان را حل کنیم.
اما پرزیدنت بوش برای سیاستی که درعراق دنبال می کند دلیل ارائه می دهد. او می گوید آمریکا خطرات امنیتی اش را باید از سرراه بردارد.
مسئله اتمی
اگر ما بخاطر مسئله اتمی با ایران وارد جنگ شویم چنین جنگی به هیچ نحو تاثیرروی بمب اتمی که آن ها ممکن است داشته باشند نمی گذارد...الان بمب اتمی دست خیلی هاست.اگر من بخواهم نگران این قضیه باشم باید صبح تا شب درجان پناه زیرزمینی زندگی کنم
|
ما درعراق نه تروریست هایی که دنبالشان بودیم را گیر آوردیم نه سلاح های کشتار جمعی را.
ایران چه؟ فکر نمی کنی از جانب ایران و برنامه اتمی آن خطری آمریکا را تهدید می کند؟
اگر ما بخاطر مسئله اتمی با ایران وارد جنگ شویم چنین جنگی به هیچ نحو تاثیرروی بمب اتمی که آن ها ممکن است داشته باشند نمی گذارد. و اگر ما در مورد بمب اتم نگران هستیم باید در کره شمالی باشیم. الان بمب اتمی دست خیلی هاست. اگر من بخواهم نگران این قضیه باشم باید صبح تا شب درجان پناه زیرزمینی زندگی کنم.
اما اگر تو رییس جمهورمملکت بودی و مثل جرج بوش ناچار بودی در باره این چیزها تصمیم بگیری چه؟
مسئله این است که هیچ کدام از کارها یی که تا حالا بوش برای رفع چنین خطراتی انجام داده نتیجه بخش نبوده. این اقدامات برای این نیست که مردم در امنیت باشند، برای این است که مردم حس کنند در امنیت هستند. این اقداماتی که در فرودگاه انجام می شود، مثل بازرسی های بدنی، برای ایجاد حس امنیت است نه چیزدیگر.
تو باشی چکار می کنی؟ مثل در مورد ایران چکار می کردی؟
سوال بی ربطی می کنی. مگر ما چیزی، نشانه ایی، پیداکرده ایم که بر اساس آن علیه ایران وارد عمل شویم؟ به هر حال حتی اگر آن ها سلاح هسته ایی داشته باشند یا بسازند وارد جنگ شدن با ایران مشکلی را حل نمی کند. من اگر جای بوش بودم هیچ وقت چنین کاری نمی کردم.
والدین توهم دراین باره همین عقیده را دارند؟
من و والدینم با هم زیاد درباره سیاست حرف نمی زنیم. اما در مجموع باید بگویم نه. پدرم با من دراین زمینه ها موافق نیست. او جمهوریخواه تگزاسی است. همیشه با خودش سلاح شخصی حمل می کند. در تگزاس حمل سلاح آزاد است. اما مادرم اینطور نیست. آدم لیبرالی است. معلم است.
هیچ به نظرت رسیده که ممکن است تفاوت بین تو و پدرت تفاوت بین دونوع آمریکا باشد؟ یا اینکه نه. اختلاف نظر تو و پدرت بیشتر یک اختلاف بین نسل هاست؟
به نظرم این تفاوت تا حدی تفاوت بین مناطق ساحلی آمریکایی ست با ایالت های داخل کشور. من اینجا روی ساحل شرق هستم، پدرم آنجا در تگزاس. به عقیده من مردم روی سواحل شرق و همینطور درسواحل غرب، در کالیفرنیا، آگاه ترهستند. البته پدرم آدم باهوشی ست. خیلی زیاد مطالعه می کند اما خب،طرفدار جمهوریخواهان است. البته او هم وقتی جوان بوده با جنگ و راه حل های نظامی مخالفت می کرده. علیه جنگ ویتنام تظاهرات کرده. ولی متاسفانه حس امنیت داشتن باعث شده حالا چشمش را بر واقعیات ببندد.
بخش پنجم
داریوش همایی در بخش پنجم این گفتگوها با "کیت کیستانی" صحبت کرده است
در ایستگاه قطاری در ترنتون هستم، در ایالت نیو جرسی که خیلی از نیویورک دور نیست. ترنتون یک شهر صرفا" صنعتی ست. اگر کارخانه ها و خانه های تنگ و ترش کارگری را از ترنتون بگیری چیزی از آن نمی ماند. حین ورود قطار به شهر دیدم روی یکی ازپل های اصلی آن با حروف بزرگ نوشته شده "ترنتون می سازد، بقیه دنیا مصرف می کند." عجب!
بر روی پل اصلی شهر نوشته شده: ترنتون می سازد، دنیا مصرف می کند
نگرانی از جانب ایران
فقط نگران هستم که اگر دوباره خدمت سربازی در ایالات متحده اجباری شود آنوقت باید بروم سربازی. در آنصورت مجبور به کاری خواهم شد و یا احتمالاً در جنگی شرکت خواهم کرد که به آن اعتقادی ندارم
|
قطار یک ساعتی توقف دارد. بیرون، هوا در حال تاریک شدن است. از متصدی فروش بلیط در باره خیابان های اطراف ایستگاه قطار می پرسم، اما او توصیه می کند از ایستگاه بیرون نروم چون ترنتون به گفته او شهر چندان امنی نیست. جوانی را می بینم که در شلوغی و رفت و آمد مسافران مشغول خواندن یک داستان قطور است. از او می پرسم حاضر است به بی بی سی مصاحبه بدهد؟ البته.
کیت کیستانی، هیجده ساله، مشغول تحصیل در دبیرستانی در همین منطقه ست. کیت می پرسد در باره چه چیزی می خواهم با او مصاحبه کنم. بدون مقدمه می پرسم آیا اسم احمدی نژاد را شنیده؟ کی؟ احمدی نژاد. نه. می گویم احمدی نژاد رییس جمهور ایران است. در باره ایران چه می داند؟ "یک کشور در خاورمیانه است. همسایه عراق. و مهد تمدن. ولی نه. عراق است که می گویند مهد تمدن بوده نه ایران. درست است؟"
می گویم راستش را بخواهی بیشتر کشورهای منطقه ادعا می کنند مهد تمدن هستند. می خندد. در باره ایران چه چیز بیشتری می تواند بگوید؟ " نمی دانم. شاید بتوان گفت که یک کشور غیر صنعتی است. همین. من شخصاً نظر یا تعصب خاصی بر علیه ایران یا در دفاع از آن ندارم."
اما نوع بیان کیت مشخص می کند که در باره ایران به هر حال نظرات خودش را دارد ولی نمی خواهد آن ها را به راحتی بروز دهد، مثل خیلی از آمریکایی هایی که در ماه های اخیر دیده ام. تا از آن ها سوال مشخص و واضح نپرسی جواب صریح نمی گیری. می پرسم نظرش در مورد آنچه که پرزیدنت بوش بارها در مورد ایران گفته چیست؟ آیا او هم مثل آقای بوش عقیده دارد که ایران یک خطر هسته ایی ست؟
می گوید نه. راستش نه. او قبلاً هم دچار خطا شده، منظورم مسئله سلاح های کشتار جمعی است که پرزیدنت بوش گفت عراق زرادخانه ایی از آن را دارد ولی بعداً خلاف آن ثابت شد. موارد زیاد دیگری هم بوده. به همین دلیل من حرف های او را قبول ندارم.
سلاح های اتمی
ما هم سلاح هسته ایی داریم. گمان نمی کنم گفتن اینکه فقط ما حق داریم سلاح هسته ایی داشته باشیم منصفانه باشد. البته منظور من این نیست که ایران حق دارد بمب اتمی داشته باشد. نه
|
می گویم ولی بجز جرج بوش سیاستمداران دیگری هم هستند که مظنونند ایران قصد دارد بمب اتمی بسازد. آن ها به مردم کشور هایشان می گویند تهدید از جانب ایران باید جدی گرفته شود. آیا خود او نگرانی یی از جانب ایران حس نمی کند؟ جواب می دهد "فقط نگران هستم که اگر دوباره خدمت سربازی در ایالات متحده اجباری شود آنوقت باید بروم سربازی. در آنصورت مجبور به کاری خواهم شد و یا احتمالاً در جنگی شرکت خواهم کرد که به آن اعتقادی ندارم."
البته نگرانی کیت خیلی هم بیجا نیست. در دوره جنگ ویتنام سربازی در آمریکا اجباری بود. ارتش آمریکا حالا با کمبود جدی پرسنل نظامی روبروست و در ماه های اخیر بعضی از اعضای کنگره خواستار احیای خدمت اجباری سربازی شده اند. آن ها می گویند آمریکا در شرایطی قرار گرفته که نیاز به جوانان مملکت دارد تا به وظیفه ملی خود عمل کنند. آیا نگرانی کیت به این معناست که او وظیفه خود نمی داند در ارتش خدمت کند؟
"نه. خدمت در ارتش را وظیفه خودم نمی دانم. البته وظیفه من است که هر گاه آزادی و استقلال کشورم به خطر بیفتد از آن دفاع کنم اما در حال حاضر حس نمی کنم کشورم را خطری تهدید می کند." او حتی معتقد است که در صورت درست بودن نظریه جرج بوش مبنی بر اینکه ایران به دنبال ساخت سلاح هسته ایی است، باز هم نمی توان به راحتی مواضع دولت آمریکا را پذیرفت. می گوید "ما هم سلاح هسته ایی داریم. گمان نمی کنم گفتن اینکه فقط ما حق داریم سلاح هسته ایی داشته باشیم منصفانه باشد. البته منظور من این نیست که ایران حق دارد بمب اتمی داشته باشد. نه."
قصد دارم سوال دیگری در همین باره از کیت بپرسم اما از حالت او می فهمم که از بحث در این مورد خسته شده. به خصوص که قطار او ظاهراً تا چند دقیقه دیگر از راه می رسد. می پرسم اگر می توانست همین حالا با یک جوان همسن خودش در ایران حرف بزند، دوست داشت بیشتر راجع به چه چیزی صحبت کند.
از این جوان ایرانی در باره چه می پرسید؟ " شاید در آنصورت سعی کنم از سیاست دوری کنم چون راستش را بخواهید نمی دانم جوان ها از نظر سیاسی در ایران در چه وضعیتی هستند. بیشتر سعی می کنم از او در باره علائق و سرگرمی هایش بپرسم، مثلاً ببینم چه کتاب هایی می خواند یا چه فیلم هایی دوست دارد."
داریوش همایی در بخش ششم این گفتگوها با "باب سرفس " و "کربی لمبرته" صحبت کرده است.
بخش ششم
در ویرجینیا در یک شهر کوچک کنار یک کافه ماشینم را پارک کردم که هم نهار بخورم هم ببینم می شود کسی را برای مصاحبه در مورد ایران پیدا کرد. در آمریکا مردم راحت حرف می زنند اما کم تر کسی را می توانی پیدا کنی که حاضر باشد در مورد سیاست حرف بزند.
چند دقیقه ایی از نشستنم نگذشته بود که چهار پنج موتور سوار از راه رسیدند. موتورها راپارک کردند. کلاه ها را از سربرداشتند و آمدند تو. سر تا پا لباس چرمی سیاه تنشان بود.
تا حالا با این تیپ آدم ها مصاحبه نکرده بودم. وقتی نشستند و شروع کرددن به مزه مزه کردن آبجوهایشان، ضبط صوتم را برداشتم و رفتم سر میزشان. اول از پیرمردی که خیلی بقیه حرمتش را داشتند شروع کردم.
موافقم که ایران باید راه بیاد
چکار می کنیم؟ خب. من صد در صد با جرج بوش رییس جمهورمون، موافقم که ایران باید راه بیاد. اگه راه نیاد، ماییم که راهش میاریم. ایران راهشو کج کرده. ما باید راهشوراست کنیم. باید راست و ریستش کرد.
|
من مشکل شنوایی دارم شاید اگه بلند تر حرف بزنی بهتر باشه.
- باشه. ایراد نداره. می شه لطفاً خودتو معرفی کنی؟
Bob Surphis باب سرفس
- شغلت چیه؟
ما توایالت ویرجینیا کارمون راهسازیه. من صاحب شرکت Superior Paving Corporationهستم.
- خیلی عالی. وقتی من می گم ایران، اولین چیزی که به ذهنت میاد چیه؟
ایران؟
- آره.
احتمالاً از جواب من خیلی خوشحال نمی شی.
- چرا نه؟ من اینجا اومدم که جواب شما ها را به این سوال بشنوم.
فکر می کنم ایرانی ها باید روراست باشن. باید دست از این کاراشون بر دارن. منظورم همین چیزای هسته ایی. باید با ما راه بیان.
- اگر نیان چی؟ آنوقت چکار باید کرد؟
چکار می کنیم؟ خب. من صد در صد با جرج بوش رییس جمهورمون، موافقم که ایران باید راه بیاد. اگه راه نیاد، ماییم که راهش میاریم. ایران راهشو کج کرده. ما باید راهشوراست کنیم. باید راست و ریستش کرد.
- چطور؟ میشه واضح تر حرف بزنی.
من بودم احتمالاٌ ایران را توی لیست بعد از عراق می ذاشتم.
- اگه همچین چیزی اتفاق بیفته و بعد جنگ را بیفته، تو حاضری بچه خودتو به جنگ با ایران بفرستی؟
آره. چیزی که در مورد عراق حالمو می گیره اینه که سربازامونو اونجا داریم از دست می دیم. ولی این قیمتیه که باید بدیم. به نظر من اگه بچه هامون دو سالی برن سربازی، برن خدمت کنن، خیلی براشون تجربه خوبیه.
- تو از چی نگرانی؟ ازاینکه ایران ممکنه سلاح اتمی داشته باشه؟
آره. این موضوع نگرانم می کنه. ایران یک کشور یاغیه که باید حواسمون بهش باشه. نه
بقیه گروه با دقت داشتند این موضوع را دنبال می کردند. خواستم ببینم آن ها هم با آقای سرفس موافقند.
- از میون شماها کسی هست که نگران موضوع ایران نباشه؟
احمقی اگه نگران نباشی.
- میشه خودتو معرفی کنی؟
اسم من کربی لمبرته Kurby Lambert.
- میشه بپرسم شغلت چیه؟
مکانیکم. من برای Superior Paving Corporation کارمی کنم.
مردم خوب
ایرانی ها مردم خوبی هستن. خیلی خوب.
|
- برای چی نگران ایران هستی. ایران یه کشور دوره. خیلی دور از اینجا.
خب. موضوع دور بودنش نیست. موضوع اینه که آدم اینجا دارن. به خوت میای می بینی کار خودشونو کردن. آنوقت دیگه دیره. باید تا دیر نشده کاری کرد.
- یعنی تو حرف پرزیدنت بوش را که می گه ایران می خواد بمب اتمی بسازه باور می کنی؟
آره. و اگه دارن بمب اتم می سازن یعنی دارن خودشونو برای جنگ با ما آماده می کنن.
ولی در مورد عراقم همین چیزا گفته شد. تو با آن چیزی که الان توعراق می گذره موافقی؟
آره. به نظرم جنگ توعراق خوب داره پیش می ره. جنگی را که شروع می کنی باید تمامش کنی. بوش داره همین کارو می کنه. بوش رهبرکشوره. با ایران هم همینجور باید رفتار کرد. باید گذاشتش تو لیست بعد ازعراق.
- یعنی تو فکر می کنی دیپلماسی و راه های صلح آمیز نتیجه نمی ده؟
دوست داشتم نتیجه می داد. ولی فکر نمی کنم این راه های صلح آمیزی که می گی نتیجه بده.
شماها هیچ ایرانی یی می شناسین؟
نه. نه
- فکر می کنین ایرانی ها چطور مردمی باشن؟
مردم خوبی هستن. خیلی خوب
داریوش همایی در بخش آخر این گفتگوها با تعدادی شهروند آمریکایی صحبت کرده است.
بخش آخر(هفتم)
برای اینکه بفهمم آمریکایی ها در مورد ایران چه فکر می کنند، سعی می کنم بفهمم با شنیدن اسم ایران چه چیز در اولین لحظه به ذهن آن ها خطور می کند. نتیجه کمی مایوس کننده است.
خطر، بحران هسته ایی، جنگ و جدال، و ترس چون "هر چیزی که راجع آن مملکت شنیده ام آدم را می ترساند".
اما راجع به ایرانی ها، نه ایران، چه فکر می کنند؟ ملت ایران چطور ملتی ست؟ ارن (Erin) زن جوانی در ریچموند ویرجینیا می گوید ملت ایران یک ملت دوپاره ست.
آنجا مردمی زندگی می کنند که همدیگر را دوست دارند و با دیگران هم خوبند. ولی متاسفانه یک "بخش دیگر" هم وجود دارد که باعث شده اسم ایران با نفرت و تروریسم همراه شود.
بعضی، مثل موتوار سواری از نوادا در مرکز آمریکا، خیلی صریح در مورد این "بخش دیگر ایران" حرف می زنند. او می گوید "یک عده آدم دیوانه آنجا، یعنی ایران، زندگی می کنند، یک عده آدم متعصب افراطی".
با سخنرانی های محمود احمدی نژاد در مورد هولوکاست (کشتار یهودیان) کم کم تعداد بیشتری از مردم آمریکا با اسم اوآشنا می شوند. جو هیبرمن(Joe Heiberman) که در یک پمپ بنزین در مریلند کار می کند، می گوید به نظر او مردم ایران احتمالاً رییس جمهورشان را می خواهند چرا که "اگر مردم ایران نخواهند او را و بنیاد گرایی را تحمل کنند بطور حتم این قدرت را دارند که آن را برکنار کنند."
با مجموعه این تفاصیل ممکن است فکر کنید حتماً مردم آمریکا صحبت های سیاستمداران خود را در مورد ایران وتوانایی اتمی ایران در بست قبول می کنند. نه. وقتی با مردم حرف می زنی نظرات متفاوتی ابرازی کنند.
از مسئله اتمی ایران که می پرسم رایج ترین واکنش مردم آمریکا "نمی دانم" است.
دلیل این ندانستن یکی این است که آمریکایی ها علاقه چندانی به سر درآوردن از سیاست ندارند. دوم اینکه حرف های سیاستمداران را باور نمی کنند. بخصوص بعد از تجربه عراق.
وقتی از جو هیبرمن می پرسم آیا حرف های جرج بوش در مورد اینکه ایران احتمالاٌ در حال ساخت بمب اتمی ست را قبول دارد یا نه. جواب می دهد "نه واقعاً. وقتی پنج نفر می گویند اینطور است و پنج نفر می گویند نه اینطور نیست خیلی سخت است که به نتیجه گیری درستی برسی".
اما کم نیستند کسانی هم که مایلند حرف های جرج بوش را بپذیرند تا محمود احمدی نژاد را.
گری نلسون (Gary Nelson)از ایالت نیومکزیکو در جنوب آمریکا که یک پسرش در عراق می جنگد می گوید دوست دارم حرف های مقامات ایران را بپذیرم.
اما با سیاست هایی که تا بحال دنبال کرده اند سخت می شود باور کنی که آن ها فقط و فقط دنبال هدف های صلح آمیز هستند.
تعداد زیادی هم اطمینان دارند که ایران در حال ساخت بمب اتمی هست. ازجمله گریگوری (Gregory) مهندس صنایع در مریلند، که می گوید ایرانی ها دارند اورانیوم را به درجه ایی و به مقیاسی غنی می کنند که برای هدف های تسلیحاتی بکار آید.
کسانی مثل او که در مورد ایران مظنون هستند بیشتر ابراز نگرانی می کنند. اما موتور سوار نوادایی می گوید "بعضی ها اصولاً نمی توانند بدون نگرانی زندگی کنند".
در صحبت با مردم می فهمی خیلی ها به دلایل مذهبی نگران نیستند. مثل تروی (Troy)،راننده کامیون، که می گوید نمی ترسد چون می داند خداوند بر همه چیز حاکم است و هر چه که او بخواهد اتفاق خواهد افتاد و امونا(Emmona) کسی که در واشنگتن برای یافتن سر پناه به یک انجمن خیریه مراجعه کرده. او می گوید ترسش تنها و تنها از خداوند است.
این مردم مذهبی، به واقع یعنی اکثریت مردم، اگر نگران هم باشند راه حل های خاص خود را دارند. مثل کورت (Kurt) که می گوید دعا می کند. از ته دل دعا می کند که موضوع ایران صلح آمیز حل شود. بعضی ها، مثل راشل (Rachel) در واشنگتن می گویند جرج بوش هم باید دعا کند تا خطرایران رفع شود.
اما وقتی ازمردم می خواهی راه حل های "زمینی" ارائه کنند آنوقت اکثریت آن ها می گویند باید از طریق سازمان ملل وارد شد.
مثل جاش (Josh) در کلرادو. در واقع از حدود پنجاه نفر که به سوالات من جواب دادند فقط سه نفر گفتند آمریکا باید بدون توسل به سازمان ملل ایران را سر جایش بنشاند و بعد ازعراق "آن را در لیست بگذارد".
این سه نفر همه مرد میانسال بودند. حا آنکه جوان ها، مثل تیلو(Taylor)ر در کلرادو، نسبت به اهداف دولت آمریکا مشکوک تر به نظر می آیند. او می گوید دلیل اینکه بعضی مردم آمریکا از دولتشان پیروی می کنند احساس ترس و دلهره ایست که در جهان کنونی به وفور یافت می شود. مردم می ترسند.